معجزه پشتوانه نبوت است

به دلايل استوار عقلي و براهين غيرقابل ترديد فطري ثابت و روشن گرديده است که خداوند بايد براي عموم افراد بشر تکاليف و برنامه هايي مقرر بدارد و آنان را در راه تکامل و سعادت جاوداني راهنمايي کند زيرا بشر در مسير رشد و
پنجشنبه، 2 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معجزه پشتوانه نبوت است
معجزه پشتوانه نبوت است

 

نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي




 

لزوم معجزه

به دلايل استوار عقلي و براهين غيرقابل ترديد فطري ثابت و روشن گرديده است که خداوند بايد براي عموم افراد بشر تکاليف و برنامه هايي مقرر بدارد و آنان را در راه تکامل و سعادت جاوداني راهنمايي کند زيرا بشر در مسير رشد و تکاملش به تکاليف و قوانين الهي و راهنمايي هاي پروردگارش شديداً نيازمند است و بدون اين تکاليف و راهنمايي ها، به هيچ مرحله اي از کمال و سعادت نمي توان فائز گردد.
اگر خداوند چنين تکاليف و قوانيني را که سعادت و کمال انساني در گرو و رهين آن هاست، براي بشر مقرر ندارد و علتي براي آن نخواهد بود جز اين که: خداوند از احتياج و نياز بشر بي اطلاع باشد. در صورتي که خداوند از جهل و ندانستن منزه و مبراست.
و يا در اثر اين است که خداوند اصلاً نمي خواهد، افراد بشر به چنين کمال و سعادتي نائل شود و اين همان صفت بخل است که بر خداوند کريم و بخشايشگر محال و غيرممکن مي باشد.
و يا اين که خداوند مي خواهد که سعادت انسان تأمين گردد ولي انجام دادن آن براي وي مقدور نيست، اين هم همان عجز و ناتواني است که به ساحت قدس خداوند توانا راهي ندارد.
بنابراين، برخداست که براي تأمين سعادت و تکامل بشر تکاليف و قوانيني مقرر بدارد و آن ها را به اطلاع بشر برساند.
از آن چه به عنوان مقدمه ي اول يادآوري شد، چنين استفاده مي شود که خداوند بايد براي بشر تکاليف و قوانيني مقرر بدارد و او را در مسير تکامل و سعادت راهنمايي کند. ولي روشن است اين تکاليف الهي بايد به وسيله ي يک فرد از افراد بشر براي آنان ابلاغ گردد و اين فرد که پيامبر ناميده مي شود و افراد ديگر بشر را با وظايف و تکاليفي که خداوند در راه تکامل و هدايت آنان مقرر داشته است، آشنا سازد تا حجت خدا بر آنان تمام گردد و هر کس از روي برهان و دليل يکي از دو راه سعادت و يا هلاکت را انتخاب کند، اين است معناي آن چه قرآن مي گويد:
لِيَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.) (1)
و اين هم روشن است که پيامبري و سفارت الهي مقام و منصبي است بس بزرگ و با عظمت که افراد زيادي چشم طمع بر آن دوخته و آرزوي رسيدن بر چنين مقامي را- گرچه از روي دروغ و حيله- در مغز خود مي پرورانند.
اين است که بايد مدعي اين مقام براي اثبات ادعاي خود شاهد و گواه روشني ارائه دهد تا شيادان و مدعيان دروغگو و گمراه کننده نتوانند، از اين مقام سوء استفاده نموده، در لباس مدعيان واقعي و راهنمايان حقيقي، خودنمايي کنند. اين شاهد و گواه نيز نمي تواند از کارها و اعمال عادي باشد که ديگران هم بتوانند نظير آن را بياورند و ادعاي دروغين شان را ثابت نمايند و حق جلوه دهند.
بنابراين، بايد اين شاهد و گواه از اعمالي باشد که نواميس و قوانين طبيعت را در هم شکند و برخلاف مسير عادي و طبيعي جريان يابد و ديگران را از آوردن چنين گواه و شاهدي، ناتوان سازد؛ اين گونه اعمال خارق العاده را که تنها پشتوانه و شاهد پيامبري و نبوت است«معجزه» و انجام دادن آن را «اعجاز» مي نامند.

نقش اعجاز در اثبات نبوت

چون اعجاز شکستن قوانين طبيعت و انتخاب مسيري برخلاف مجراي عمومي عالم آفرينش است، نمي تواند بدون اذن و عنايت خاص پروردگار از کسي به وقوع بپيوندد و تا قدرت و نيروي غيبي و خدايي در کار نباشد وقوع چنين عمل غيرطبيعي از هيچ کس امکان پذير نخواهد بود.
بنابراين، اگر کسي ادعاي نبوت کند و خدا هم از وي پشتيباني نموده، با سلاح معجزه مجهزش سازد، در اين صورت مردم را به سوي جهل و گمراهي سوق داده، باطل را ترويج و تصديق نموده است و اين عمل نسبت با ساحت قدس خداي حکيم محال و غيرممکن مي نمايد و هرگز از وي صادر نخواهد شد.
پس اگر معجزه اي در دست کسي ظاهر شود، دليل بر صدق گفتار وي و کاشف از اذن حق است و اين يک حقيقت روشن و قانون کلي و مسلّمي است که خردمندان در امور مهم بر آن تکيه مي کنند و شک و ترديدي به خود راه نمي دهند.
مثلاً: اگر کسي از ناحيه سلطان و پادشاهي، ادعاي منصبي کند که مربوط به امور و شئون رعيت باشد و مردم ادعاي او را با شک و ترديد تلقي کنند، بر او لازم است، براي اثبات ادعاي خويش سند و دليلي بياورد و اين شک و ترديد را از دل مردم بزدايد و موقعيت خويش را در ميانشان مستحکم سازد.
پس اگر همين مدعي نمايندگي در اثبات صدق گفتار و ادعايش چنين بگويد که: من همين فردا محبت و عنايت خاص پادشاه قرار خواهم گرفت و او مرا با يک تحفه خاص و شاهانه اي که به ساير سفرا و نمايندگان اهدا مي کند مفتخر خواهد نمود و از طرف ديگر پادشاه هم از آن چه در ميان رعيت و آن شخص واقع گرديده، کاملاً با اطلاع باشد و با اين حال در همان روز معين او را با آن هديه خاص مفتخر نمايد، اين عمل از آن پادشاه تصديق و تأييد نمايندگي آن شخص مي باشد به طوري که هيچ عاقل و دانايي نمي تواند او را به دروغ و خلاف گويي حمل نمايد زيرا بر يک پادشاه عاقل و توانا که علاقه مند به حفظ مصالح رعيت خويش مي باشد، بسيار قبيح و مستهجن است که مرد دروغگو و حقه بازي را با اطلاع از حقه بازي وي، تصديق و تأييد کند و دست او را در فساد و خرابکاري باز بگذارد و در مسير حقه بازي و شيادي کمک و پشتيبان او باشد.
عملي که درباره ي بشر عاقل قابل قبول نباشد، درباره ي خداوند حکيم مطلق به هيچ وجه ممکن و قابل قبول نخواهد بود و در قرآن مجيد نيز به همين موضوع اشاره شده است، آن جا که مي گويد:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ‌ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ‌ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ‌. )(2)
اگر او (پيغمبر) سخني دروغ بر ما مي بست ما او را با قدرت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مي کرديم.
منظور آيه اين است«محمدي» که ما نبوتش را تأييد نموديم و معجزه هايي در دست وي ظاهر ساختيم؛ نمي تواند مطلبي را از پيش خود به ما نسبت دهد و اگر به فرض محال چنين عملي از وي سر زند، با قدرت خويش رگ زندگاني اش را قطع مي کنيم و دمار از روزگارش مي آوريم. چه آن که سکوت ما در برابر گفتارهاي باطل، امضاي باطل و راه دادن مطالب بي اساس در دين و آيين حق و هدايت است. بر ماست که شريعت و قانون خود را از دروغ ها و مطالب بي اساس حفظ کنيم و همانند مرحله ي حدوث و ايجاد، در مرحله ي بقا نيز ناظر و پشتيبان آن باشيم.

سخني با اشاعره

بايد توجه داشت که معجزه در نزد کساني مي تواند دليل و گواه نبوت باشد که به حسن عقلي معتقد باشند و در اين مرحله، حکومت عقل را بپذيرند.
ولي «اشاعره»که اين حقيقت را منکرند و عقل بشر را بر حسن و قبح واقعي امور واقف نمي دانند، راه تشخيص و تصديق نبوت به روي آنان بسته و مسدود مي باشد.
زيرا دلالت اعجاز بر صدق نبوت و پيامبري، از اين رهگذر است که عقل انسان ظاهر نمودن معجزه را در دست شخص دروغگو که تأييد و تصديق وي مي باشد. بر خداوند قبيح و ناروا و يک امر محال و غيرممکن بداند و اگر عقل چنين تشخيصي را نداشته باشد و نتواند در اين مورد قضاوت و داوري کند، در اين صورت، تشخيص دادن دروغگو از راستگو براي احدي امکان پذير نخواهد بود.
اين نظريه که: عقل از درک و تشخيص حسن و قبح و زشت و زيبا واقعي، عاجز و ناتوان است، اشکالات و نتايج فاسد و نادرستي را در بردارد که يکي از آن ها مسدود بودن راه تصديق انبيا و تشخيص دروغگو از راستگو است.
فضل بن روزبهان از اين اشکال که بر اشاعره و منکر بن حسن و قبح عقلي متوجه است، چنين پاسخ مي دهد که: کار ناروا گرچه عقلا بر خداوند ناروا و محال نيست. ولي عادت و مشيت وي از اين جريان دارد که معجزه را هميشه در اختيار پيامبران راستگو قرار دهد و در دست شخص دروغگو هرگز معجزه ظاهر نمي گرداند بنابراين، راه تصديق پيامبران و تشخيص دروغگو از راستگو حتي براي اشاعره نيز بسته و مسدود نخواهد بود.
اين بود خلاصه پاسخ ابن روزبهان که آثار ضعف و سستي در آن از جهاتي پيداست زيرا:
1- عادت و روشي که ابن روزبهان آن را در اين مورد به خدا نسبت مي دهد از اموري نيست که با حواس ظاهري قابل درک و حس باشد و بتوان آن را با چشم ديد و با گوش شنيد. تنها راهي که مي توان آن را دريافت، راه عقل است که اشاعره اين راه را به روي خود بسته اند.
زيرا در صورتي که عقل از درک حسن و قبح امور عاجز و زبون باشد، تخلف از عادت و وعده را نيز بر خداوند محال و ناروا نخواهد دانست.
2- گذشته از آن، پي بردن به اين عادت و روش خداوند که در دست دروغگويان معجزه ظاهر نمي کند، موقوف بر اين است که پيامبران گذشته را که همگان داراي معجزه بودند در ادعايشان صادق و راستگو بدانيم.
ولي کساني که با چشم انکار و يا ترديد به آنان مي نگرند از هيچ راهي نمي توانند يقين و باور کنند که خداوند هميشه معجزه را در دست راستگويان ظاهر مي سازد. در نتيجه به نظر آنان اعجاز يک دليل قابل اعتبار و اطمينان بخش براي اثبات ثبوت نخواهد بود.
3- اشکال سومي که به گفتار ابن روزبهان متوجه مي باشد اين است: وقتي که از نظر عقل انجام دادن عملي با ترک آن مساوي باشد و عقل نتواند بر حسن و يا قبح آن حکم نمايد، چه مانعي دارد که خداي قادر و توانا - خدايي که در برابر اعمالش هيچ گونه مسئول و مؤاخذ نيست- روش و عادت خويش را تغيير دهد و همان طور که معجزه را به افراد راستگو داده بود، در اختيار افراد دروغگو و حقه باز نيز قرار دهد.
4- چهارمين اشکال بر پاسخ ابن روزبهان اين است که: روال و عادت از امور و پديده هايي است که در اثر تکرار به وجود مي آيد، تکرار عمل نيز محتاج به مرور زمان مي باشد. بنابراين، نبوت نخستين پيامبر را که قبل از به وجود آمدن اين عادت بود، به چه دليل مي توان اثبات کرد؟
ما در آينده به گفتار اشاعره بيش تر خواهيم پرداخت، ضعف و فساد گفتار آنان را به ياري خدا برملا خواهيم ساخت.

پي‌نوشت‌ها:

1- انفال/42.
2-حاقه/44-46.

منبع مقاله:
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط