نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
معجزه عملي را مي گويند که برخلاف قوانين عادي حاکم در جهان آفرينش انجام شود و ساير افراد بشر در انجام آن، عاجز و ناتوان باشند.
ولي شناختن معجزه براي همه کس ميسر و امکان پذير نمي باشد، بلکه تنها کساني مي توانند، معجزه را از ديگر عمليات دقيق علمي و فني تشخيص دهند که در علوم و فنون مشابه آن معجزه، مهارت و تخصص داشته باشند زيرا دانشمندان علما و متخصصان هر فن که به خصوصيات و دقايق آن فن از ديگران آشناتر و به رموز و اسرار آن داناترند فقط آنان مي توانند، تشخيص دهند که انجام اين عمل براي ديگران امکان پذير است يا نه.
از اين جاست که افراد عالم و دانشمند، زودتر از ديگران معجزه را تصديق مي کنند. ولي افراد بي اطلاع و غيرآشنا و کساني که در علوم مشابه معجزه، مهارت و تخصص ندارند، راه هر نوع شک و ترديد براي آنان باز مي باشد.
اين گونه افراد تا احتمال دهند که شخص مدعي در معجزه اش به يک سلسله عمليات فني و هنري تکيه نموده که متخصصان فن مي توانند آن را تشخيص دهند، زيرا بار چنين معجزه اي نرفته، در حالت ديرباوري و شک و ترديد به سر مي برند.
از اين جاست که حکمت الهي اقتضا مي کند، هر پيغمبر را با معجزه اي مفتخر سازد که مشابه با صنعت و فن رايج آن زمان و مکان بوده، در آن عصر و محيط آشنايان به آن علم، بيش تر وجود داشته باشند تا بتوانند حقيقت معجزه و تفاوت آن را با علم و يا فن رايج در عصرشان، تشخيص دهند و از روي علم و تخصص اظهارنظر و داوري کنند و نظرشان براي توده مردم معتبر و اطمينان آور باشد، در اين صورت حجت و برهان الهي براي مردم محکم تر و روشن تر خواهد بود.
روي همين قانون کلي و حکمت الهي بود که خداوند به موسي(عليه السّلام) عصا و يدبيضا را معجزه داد زيرا در زمان وي سحر و جادوگري معمول بود و کساني که در اين فن و هنر تخصص داشتند، پيش از ساير مردم، معجزات موسي را تصديق نمودند و به آيين وي گرويدند.
زيرا وقتي که عصاي موسي را ديدند که به فرمان وي به صورت اژدها درآمده همه ي آن چه را که آنان به عنوان جادو تهيه کرده اند، مي بلعد و باز به صورت اصلي خود برمي گردد، فهميدند که اين عمل از دايره سحر و جادو خارج بوده، به يک نيروي عظيم غيبي و الهي متکي مي باشد.
اين بود که معجزه بودن آن ايمان آوردند، بدون اين که بر وعده و وعيد فرعون وقعي نهند، در برابر او ايمانشان را اعلام و نبوت موسي را تصديق نمودند.
در زمان حضرت عيسي(عليه السّلام) هم طب يوناني به اوج عظمت خود رسيده بود و اطبا معالجه هاي حيرت انگيزي را انجام مي دادند، مخصوصاً در سوريه و فلسطين که از مستعمره هاي يونان بودند علم طب از رواج و رونق خاصي برخوردار بود.
چون خداوند حکيم حضرت عيسي (عليه السّلام) را در اين دو منطقه به نبوت برانگيخت و او را در اين محيط مأمور به تبليغ ساخت، حکمت خداوندي اقتضا مي نمود که اعجاز او را از اعمالي شبيه همان طب و اعمال دانشمندان آن زمان و مشابه فن رايج آن محيط قرار دهد.
اين بود که خداوند حکيم و توانا زنده کردن مردگان، شفا دادن به امراض علاج ناپذير و بينا نمودن کور مادرزاد را از معجزات وي قرار داد تا مردم آن زمان بدانند که اين عمل خارج از قدرت بشر بوده، از دايره ي علم طب بيرون است و نمي تواند به علوم و دانش هاي معمول روز متکي باشد، بلکه خارج از قوانين علم طب بوده، از يک منبع غيبي الهام مي گيرد.
عرب جاهلي نيز از ميان انواع فنون و علوم تنها در فن فصاحت و بلاغت تخصص کامل داشتند و در ميان ملل جهان آن روز با فصاحت و سخن سرايي و با فنون ادبي معروف بودند تا آن جا که مجالس مسابقه شعر و خطابه برپا مي کردند و با اين عمل بر يکديگر افتخار و مباهات مي نمودند و گاهي نيز به همين منظور بازارهايي تشکيل مي گرديد و هر يک از شعراي قبايل مختلف عرب بهترين شعر و سخن خويش را در معرض نمايش قرار مي داد و دوران مسابقه اظهارنظر نموده، بهترين آن ها را انتخاب مي کردند و گوينده بهترين شعر و سخن را مورد تقدير و تشويق قرار مي دادند.
اين تقدير و تشويق به جايي رسيده بود که از ميان بهترين اشعار و قصايد آن روز« هفت قصيده» را انتخاب نمودند و با آب طلا نوشته، به ديوار کعبه آويختند که به «معلقات سبعه» معروف گرديد و از آن تاريخ هر شعر زيبا را به آن قصايد هفت گانه تشبيه نموده، آن را شعر طلايي مي ناميدند.(1)
مرد و زن عرب به شعر و ادب اهميت بسزايي قائل بود. به اشعار، قصايد، سخنان و خطابه هاي شيرين و شيوا عشق مي ورزيد. قضاوت و داوري نيز در اين مورد به عهده «نابغه ذبياني» بود که وي در مراسم حج به بازار عکاظ مي آمد و براي او چادر مخصوص قرمزرنگي برپا مي گرديد، از اطراف و اکناف جزيرة العرب شعرا به دور وي گرد آمده، اشعار و قصايدشان را بر او عرضه مي داشتند، او هم داوري مي کرد و بهترين اشعار و قصايد را انتخاب و مدال افتخار را به سينه سراينده اش نصب مي کرد.(2)
چون اوضاع محيط عربستان آن زمان اين چنين بود، حکمت الهي اقتضا نمود که پيغمبر اسلام را با معجزه بيان و بلاغت خارق العاده قرآن مفتخر کند، به طوري که هر عرب فصيح در برابر فصاحت و اسلوب شيواي قرآن زانوي عجز بر زمين زند و هر شاعر سخنور و بليغ، خود را در برابر بلاغت و حلاوت قرآن عاجز و درمانده ببيند، هر فرد مطلع و منصف در برابر قرآن بي اختيار سر تسليم فرود آورد و به وحي بودن و گفتار خدا بودن آن اعتراف کند.
حديثي که از ابن سکيت نقل گرديده است، اين حقيقت را روشن و مبرهن مي سازد و آن اين که:
وي به حضرت رضا (عليه السّلام) عرضه داشت: يابن رسول الله خداوند چرا موسي بن عمران را با عصا و يدبيضا ارسال نمود و عيسي را با طب و محمد را با اعجاز کلام و خطابه برانگيخت؟
حضرت رضا(عليه السّلام) در جواب او فرمود: «خداوند موقعي که موسي(عليه السّلام) را فرستاد سحر و جادو در ميان مردم آن عصر و دوران رايج و معمول بود و موسي(عليه السّلام) نيز از سنخ همان فن معمول زمان خويش، عملي را نشان داد که انجام آن از قدرت آنان خارج بود و به اين وسيله توانست عمل آنان را که بر جادوگري متکي بود، باطل و نبوت خويش را ثابت نمايد و خداوند حضرت عيسي را به هنگامي مبعوث نمود که امراض و بيماري هاي گوناگوني پديد آمده بود و مردم احتياج مبرمي به علم طب داشتند و علاقه شديد و مخصوصي نسبت به آن از خود نشان مي دادند، به طوري که اطبا و دانشمندان ماهري در علم طب پرورش يافتند و به روي کار آمدند و اين علم را از رواج عجيب و بازارگرمي برخوردار گرديد. در همان دوران بود که حضرت عيسي(عليه السّلام) مبعوث شد و معجزه اي نشان داد که مشابه علم طب و فن رايج زمان بود، در عين حال از اطباي آن زمان ساخته نبود. او به اذن خدا، مردگان را زنده مي کرد و نابينايان مادرزاد را بينا مي نمود و امراض علاج ناپذير را بهبود مي بخشيد و از اين راه حجت را براي مردم تمام و نبوت خويش را اثبات مي نمود و خداوند محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) را در دوراني برانگيخت که در ميان مردم آن عصر بيش از هر علم و فني، سخن سرايي، شعر و شاعري رونق و رواج داشت رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز از طرف خداوند آن چنان موعظه هاي شيرين و بليغ و جملات متين و حکمت آميزي آورد که خط بطلان به دور گفتار شيواي آنان کشيد و حجت را بر آنان تمام نمود.»(3)
ولي بايد توجه داشت که رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) غير از قرآن، معجزات فراوان ديگري را نيز دارا بود، مانند: شق القمر و حرف زدن سوسمار و تسبيح گفتن سنگريزه ها به فرمان وي. اما قرآن مجيد از تمام اين معجزات مهم تر و از همه آن ها محکم تر و شگفت انگيزتر مي باشد زيرا:
1- عرب بي سواد آن روز که از اسرار و رموزعالم آفرينش و دقايق جهان هستي بي اطلاع بود، امکان داشت که در اين معجزات شک کند و با چشم ترديد به آن ها بنگرد و آن ها را به يک سلسله علل و عواملي طبيعي و يا تردستي هاي هنري که با آن ها آشنايي نداشت متکي و مستند بداند، و اين معجزه را از مقوله و اقسام همان سحر و جادو که رايج و معمول بود، بشمارد ولي براي عرب آن روز در بلاغت و اعجاز قرآن جاي شک و ترديدي باقي نبود،چون خود آنان سخن شناس و به فنون بلاغت آشنا و به اسرار آن وارد بودند.
2- معجزات ديگر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) موقتي و موردي بود بهره برداري از آن ها براي هميشه امکان نداشت زيرا همه آن ها پس از مدت کوتاهي از صحنه هستي خارج شدند و به صورت يک سلسله جريانات و حوادث تاريخي درآمدند که گذشتگان براي آيندگان نقل کنند ولي قرآن براي هميشه باقي و معجزه بودن آن جاوداني و دائمي است.
پينوشتها:
1-العمده، 78/1.
2- شعراء النصرانيه، 640/2، طبع بيروت.
3-اصول کافي، ج1؛ کتاب عقل و جهل، حديث 20.
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
/م