نمونه وسوسه های شیطانی

در بحارالانوار، روايتي از امام باقر(ع) نقل کرده که مي فرمايد: در زمان قوم لوط، شيطان به صورت يک جوان زيباروي به پيش قوم لوط رفت و از آنان خواست که با او لواط کنند (چون اگر شيطان مي خواست با آنان لواط کند، قبول نمي
چهارشنبه، 29 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نمونه وسوسه های شیطانی
نمونه وسوسه های شیطانی
 


 





 

شيطان اولين کسي که لواط را یاد داد
 

در بحارالانوار، روايتي از امام باقر(ع) نقل کرده که مي فرمايد: در زمان قوم لوط، شيطان به صورت يک جوان زيباروي به پيش قوم لوط رفت و از آنان خواست که با او لواط کنند (چون اگر شيطان مي خواست با آنان لواط کند، قبول نمي کردند) ايشان هم اين عمل را با او انجام دادند و ديدند خيلي لذت بخش است، در نتيجه عمل شنيع لواط را ياد گرفتند و پس از آن در ميان ايشان رايج شد تا آنجا که زنان خود را ترک کردند و به جوانان زيباروي بسنده مي کردند و هر ميهماني هم که به شهر وارد مي شد با او چنين مي کردند تا اينکه خداوند توسط ملائکه عذاب، شهرشان را واژگون کرد.
اکنون نيز دنباله روهاي قوم لوط در انگلستان و امريکا و بعضي کشورهاي ديگر عمل شنيع لواط را در کشورشان قانوني کرده اند و به جاي ازدواج با زنان، ازدواج مردان با مردان و همجنس بازي را رايج کرده اند که نتيجه اين عمل زشت، بيماري مهلک و کشنده ايدز است و تا اين عمل شنيع وجود دارد، بيماري ايدز و بيماري هاي مشابه نيز وجود خواهد داشت. اينان خيال کرده اند خداوندي که آن همه براي انسان ارزش قائل است و قتل يک انسان بي گناه را به منزله قتل همه مردم مي داند، بي جهت شديدترين مجازات را براي لواط دهنده و لواط کننده در نظر گرفته است، همانند سوزاندن، از کوه پرتاب کردن، زير ديوار قرار دادن و ديوار را به رويش خراب کردن و با شمشير گردن زدن. آري خداوند مي خواهد کسي مرتکب اين عمل نشود و اگر شد بايد از بين برود تا ريشه فساد از بين برود و جامعه بشري دچار بيماري هاي لاعلاج ايدز و امثال ذلک نشود اما بشر جاهل و نادان اين کار خلاف را قانوني مي کند آن وقت در علاج بيماري ايدز مانند خر فرو رفته در گل مي ماند. خداوند که دستور از بين رفتن و قتل لواط کننده و لواط دهنده را مي دهد در واقع مي خواهد مانند دکتر حاذق و ماهري اين ماده فساد و اين غده سرطاني را از جامعه بشري بردارد. به اميد روزي که همه انسانها اين واقعيت را بفهمند و درک کنند و از عواقب اين عمل خطرناک مصون و محفوظ بمانند.(1)
وسوسه شيطان در وضو گرفتن
يکي از مسلمانان، در وضو گرفتن وسوسه داشت، چندين بار اعضاي وضو را مي شست، ولي به دلش نمي چسبيد و آن را نادرست مي خواند و تکرار مي کرد.
عبدالله بن سنان مي گويد: به حضور امام صادق(ع) رفتم و از او ياد کردم و گفتم: با اين که او يک مرد عاقل است، در وضو وسوسه مي کند.
امام صادق(ع) فرمود: اين چه عقلي است که در او وجود دارد، با اينکه از شيطان پيروي مي کند؟!
گفتم: چگونه از شيطان پيروي مي کند؟
فرمود: از او بپرس، اين وسوسه کاري از کجا به او روي مي آورد؟
خود او جواب خواهد داد که: «از کار شيطان است».(2)

وسوسه ديگري در وضو
 

در زماني که مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در حوزه علميه اصفهان مشغول تحصيل بودند. استاد معظم له مطلع مي شود که يکي از شاگردان در وضو مبتلا به وسوسه شده است. بدون آنکه مستقيماً چيزي بفرمايند دستور مي دهند تا کساني که مي خواهند در درس من حضور يابند، موظفند با وضو شرکت نمايند. و اضافه مي کنند که لازم نيست آن وضو در نظرخودشان صحيح باشد، همين که مانند افراد متدين و آگاه وضو بسازند کافي است. شخصي که شيطان وضو را برايش به صورت مشکلي درآورده بود، براي اينکه بتواند سر ساعت در جلسه درس حاضر شود، ناچار مانند ديگران وضويي ساخته و در درس شرکت مي نمود. پس از آنکه اين برنامه- وضو را مانند ديگران گرفتن- جا مي افتد آن استاد بزرگوار به بعضي از دوستان آن آقا مي فرمايند: اين رفيقتان را تنها نگذاريد تا وضو را اعاده نمايند، بلکه با همان وضو که سريع براي شرکت در درس گرفته وادار کنيد نماز بخواند. به همين ترتيب آشنايان او مواظب بودند تا ديگر وضوي با وسوسه نگيرد. و بالاخره آن شخص پس از چندي به لطف حق از آن وضع نجات پيدا مي کند.

وسوسه شيطان در عبادت
 

نقل شده که مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد محمدتقي خوانساري صاحب نماز باران در قم (زمان جنگ جهاني دوم) مشاهده فرمود که شخصي رو به قبله ايستاده، مهياي نماز است اما تکبيره الاحرام را نمي گويد. آن جناب سبب تأخير را از او جويا مي شود به عرض آقا مي رساند که قادر بر نيّت نيستم (يعني تمرکز ذهن ندارم) آن بزرگوار مي فرمايد: حرف مرا مي شنوي. مي گويد: آري.
آقا مي فرمايند: به نظر من نيّت براي شما لازم نيست. يعني به محض اينکه براي عملي آماده مي شوي بدون فکر بدان اقدام نما، ان شاء الله مأجور هستي.

وسوسه شيطان و نماز ريايي
 

آورده اند که شخص مقدسي، شبي براي عبادت به مسجد رفت. در مسجد کسي نبود. شروع به نماز خواندن کرد. دو رکعت نماز که خواند ناگاه صداي خش خشي از گوشه مسجد به گوشش رسيد با خود گفت پس من در مسجد تنها نيستم کس ديگري هم بايد در مسجد باشد شيطان او را وسوسه کرد و با حالت ريا صداي خود را بلند نمود و در خواندن حمد نماز «و لاالضالين» را با مدّ کشيده خواند به خيال اينکه اين شخص فردا در محل اعلام مي کند که ديشب فلاني را در مسجد ديدم در حالي که تا صبح مشغول عبادت و راز و نياز بود با همين فکر و خيال عبادت کرد و نماز خواند تا اين که صبح شد و هوا روشن گرديد وقتي خواست از مسجد خارج شود ناگاه ديد سگي ضعيف از گوشه مسجد حرکت کرد و به بيرون رفت يکباره به خود آمد و فهميد که همه آن خش خش ها از آن سگ بوده که از سرماي شب به مسجد پناه آورده بود و با خود گفت همه عبادات شب گذشته ام به جاي تقرب به خدا، تقرب به سوي سگ بوده است.(3)

وسوسه هاي شيطان در کمين مؤمنان
 

سلام بن مُستنير مي گويد: در محضر امام باقر(ع) بودم، حمران بن اعين (يکي از شاگردان معروف امام باقر) وارد شد، و چند سؤال کرد و از امام جواب شنيد، هنگامي که حمران خواست خداحافظي کند، به امام باقر(ع) عرض کرد: «وقتي که ما در محضر شما هستيم، (محضر ملکوتي و بيانات قدسي شما باعث مي شود که) دلهاي ما نرم گردد، و جانهاي ما (از نداشتن) اين دنيا، آرامش يابد، و ثروتهايي که در دست مردم است، به نظر ما خوار و پست جلوه کند، ولي وقتي از نزد شما بيرون مي رويم و با مردم به داد و ستد و تجارت، سرگرم مي گرديم، حال ما عوض مي شود و به دنيا علاقمند مي شويم و از معنويات دور مي گرديم.» [اين تغيير حالت چيست؟]
امام باقر(ع) فرمود:
«انّما هي القلوب مرّه تصعب و مرَّه تسهل» اين حالات، مربوط به دلها است که گاهي سخت مي شوند و گاهي نرم مي گردند.
سپس فرمود: جمعي از اصحاب رسول خدا(ص) به محضر آن حضرت آمده و عرض کردند: اي رسول خدا! ما در مورد صفت نفاق که مبادا به سراغمان آيد، ترسان هستيم.
پيامبر(ص) فرمود: چرا ترسان هستيد؟
اصحاب گفتند: هنگامي که ما در حضور شما هستيم، شما با نصايح خود به ما تذکر مي دهيد، و به آخرت تشويق مي نماييد، حالت خداترسي در ما پديد مي آيد و دنيا را فراموش مي کنيم، و به گونه اي به آن بي ميل مي شويم که گويا آخرت و بهشت و دوزخ را با چشم مي نگريم، ولي وقتي که از حضور شما مي رويم و به خانه هاي خود باز مي گرديم و بوي فرزندان به مشام ما مي رسد و زنان و افراد خاندان را مي بينيم، حالت ما عوض مي گردد، به گونه اي که گويا در حضور شما نبوده ايم، و هيچ گونه حالت معنوي نداشته ايم، آيا شما از اينکه اين تغيير حالت ما نشانه نفاق ما باشد، نگران نيستيد؟
پيامبر(ص) به آنها فرمود:
«کلّا، اِنَّ هذه خطوات الشّيطانِ فيرغِّبُکُم فِي الدُّنيا...» نه، هرگز (اين نفاق نيست) بلکه وسوسه هاي شيطان است که شما را به سوي دنيا ترغيب و تشويق مي کند، به خدا سوگند اگر شما همان حالت را که تعريف کرديد (که در نزد من پيدا مي کنيد) نگه داريد و ادامه دهيد، به مقامي مي رسيد که: «لصافحتکم الملائکه و مشيتم علي المائ» فرشتگان دست در دست شما مي نهادند، و بر روي آب (بدون وسيله) راه مي رويد....
همانا مؤمن، دستخوش آزمايشات و پرتگاه هاي گناه قرار مي گيرد، و بسيار توبه مي کند. آيا سخن خدا را نشنيده ايد که مي فرمايد:
(انّ الله يحب التوابين و يحب المتطهرين) خداوند توبه کنندگان و پاکان را دوست دارد. (بقره، 222)
و نيز مي فرمايد:
(و استغفروا ربَّکم ثمَّ توبوا اليه) از پروردگار خود آمرزش بطلبيد و به سوي او بازگرديد. (هود، 90) (4)

وسوسه شيطان در مورد خداوند
 

پيغمبراکرم(ص) فرمود: گاهي شيطان نزد شما مي آيد و مي گويد: چه کسي شما را خلق کرده است؟ شما مي گوييد: خداي تبارک و تعالي. او مي گويد: پس خدا را چه کسي خلق کرده است؟ اگرچنين چيزي براي شما پيش آيد (و چنين سؤالي در ذهن شما پيش آمد) بگوييد: «به خدا و رسول او ايمان آوردم» که اين سخن باعث مي شود شيطان (و آن فکر شيطاني) از شما دور شود.(5)

وسوسه هاي حسن بصری
 

روزي حضرت علي(ع) حسن بصري را در کنار جوي آبي ديد که براي نماز وضو مي گيرد و چون وسواس داشت آب بسياري بر اعضاي وضو مي ريخت.
علي(ع) فرمود: اي لفتي وضويت را آن طوري که خدا واجب کرده و پيامبرش مستحب قرار داده انجام بده و از ريختن آب زياد اجتناب کن. حسن بصري گفت: خوني که اميرمؤمنان از مسلمانان در ميدان هاي جنگ و صحنه هاي کارزار ريخته از اين بيشتر است.
علي(ع) فرمود: آيا اين عمل تو را غمگين و افسرده کرده؟ گفت: بلي. فرمود: خداوند حزن و اندوهت را هميشگي کند.(6)
ايوب سجستاني گويد: پس از اين جريان، حسن بصري را هميشه دلتنگ و اندوهناک مي ديدم گويا که از دفن نزديکان خود برگشته، سبب آن را از او پرسيدم و گفتم: چرا اين چنين افسرده و غمين هستي؟ گفت: نفرين مرد صالح و نيکوکاري درباره من مستجاب شده است.
لفتي در زبان نبطي شيطان را مي گويند، مادر حسن بصري او را با اين اسم ناميده بود، وليکن در دوران کودکي آن را ترک و با اين نام صدايش نمي کرد، از اين رو هيچ کس او را به اين نام نمي شناخت تا آنکه علي(ع) او را با اين نام خواند.(7)

وسواس در نماز
 

زراره و ابوبصير هر دو مي گويند: به امام(ع) عرض کرديم: مردي بسيار در نمازش شک مي کند به حدي که نمي داند چند رکعت خوانده و چند رکعت از آن باقي مانده است فرمود: دوباره نمازش را بخواند. گفتيم شک و ترديدي بسيار بر او رخ مي دهد هر وقت نمازش را اعاده مي کند باز دودل است و شک و ترديد دارد. فرمود: نمازش را تمام کند و به شک خود توجهي ننمايد. سپس افزود: شيطان را با شکستن نماز و باطل کردن آن به نفس خود عادت ندهيد تا او را به طمع اندازيد؛ زيرا شيطان بدجنس و بدانديش است و به آنچه عادت داده شده، خو مي گيرد.
بر هر يکي از شما لازم است نمازش را با حال شک و ترديد ادامه دهد و نمازش را زياد نشکند و به هم نزند؛ چون اگر نمازگزار چند بار اين چنين رفتار کند ديگر دچار ترديد و دودلي نگشته و گرفتار شک و شبهه نمي گردد. زراره گفت: امام(ع) فرمود: شيطان شرير و ناجنس مي خواهد از او اطاعت شود هنگامي مورد عصيان و نافرماني قرار گرفت ديگر به سراغ شما نخواهد آمد.(8)
خاک برداري از زير پاي امام و پيامبر با وسوسه شيطان
عبدالله بن رزين مي گويد: در مدينه بودم، امام جواد(ع) را مي ديدم که هر روز به مسجد النبي مي آمد، در صحن مسجد به نزد قبر پيامبر(ص) مي رفت و بر پيامبر(ص) سلام ميکرد، سپس به اطراف خانه فاطمه(س) باز مي گشت و نعلينش را از پايش بيرون مي آورد و در آنجا نماز مي خواند، و اين کار روش هر روزه آن حضرت بود. شيطان مرا به وسوسه انداخت که بروم خاک جاي پايش را بردارم [در صورتي که امام جواد(ع) به عللي راضي به اين کار نبود و آن را کار ناشايسته مي دانست]
روز بعد در انتظار نشستم تا اين کار را انجام دهم، وقتي که ظهر شد، ديدم امام جواد(ع) سوار بر الاغش بود، ولي مانند هميشه در محل قبلي پياده نشد، بلکه در جايي پياده شد که سنگ فرش بود، به مسجد رفت و پس از سلام بر پيامبر(ص) به جاي نمازش رفت و با نعلين خود نماز خواند، و تا چند روز چنين کرد، و من موفق نشدم خاک جاي پايش را بردارم.
با خود گفتم: در مسجد برايم ممکن نشد، خوب است به حمام بروم، در آنجا در کمين باشم، هر وقت آن حضرت به حمام آمد و قدم بر زمين نهاد، خاک جاي قدمش را بردارم، رفتم و پرسيدم که امام جواد(ع) به کدام حمام مي رود. گفتند: به حمامي که در بقيع است و حماميِ آن مردي از خاندان طلحه است مي رود. آنجا رفتم و پرسيدم آن حضرت در چه روز و چه ساعتي به حمام مي آيد؟ گفتند: فلان روز و فلان ساعت. همان روز و همان ساعت کنار حمام رفتم و منتظر آمدن امام جواد(ع) شدم، وقتي که حمامي مرا ديد، گفت: «اگر حمام مي روي، زودتر برو، چون بعد از ساعتي ابن الرضا مي خواهد به حمام آيد.
گفتم: ابن الرّضا کيست؟
گفت: مردي پاک و بافضيلت از آل محمد(ص) است.
گفتم: مگر نمي شود شخص ديگري با او به حمام برود؟
گفت: نه، وقتي او مي آيد، حمام را خلوت مي کنيم.
در همين هنگام ديدم آن حضرت با غلامانش آمد، يکي از غلامانش جلوتر بود، حصيري را همراه داشت پيش از امام جواد(ع) وارد رختکن حمام شد و حصير را در زمين پهن کرد حضرت جواد(ع) که سوار بر الاغش بود، به پيش آمد و سواره وارد رختکن شد و روي آن حصير پياده گرديد (باز من موفق نشدم که خاک جاي پايش را برگيرم)
به حمامي گفتم: آن شخص منسوب به آل محمد(ص) را که تعريف کردي همين آقا است؟ (پس چرا سواره وارد رختکن شد؟)
گفت: آري، همين است ولي او هيچگاه مثل امروز سواره وارد رختکن نمي شد.
با خود گفتم: نيت من باعث شده که آن حضرت، سواره بر رختکن وارد گردد، در عين حال تصميم گرفتم در رختکن بمانم تا هنگامي که آن حضرت از حمام بيرون آمد، بلکه به مقصود برسم، در انتظارش نشستم، سرانجام ديدم از حمام بيرون آمد و لباس پوشيد پا روي حصير نهاد و همانجا سوار بر الاغ شد و رفت، در آنجا نيز به برگرفتن خاک جاي پايش موفق نشدم، با خود گفتم: من آن آقا را اذيت کردم تصميم گرفتم که ديگر آن کار را دنبال نکنم.
باز هنگام ظهر، آن حضرت به مسجد آمد و نخست بر پيامبر سلام کرد و سپس کنار خانه فاطمه(س) رفت و نعلين خود رادرآورد و در آنجا نماز خواند و بعد به خانه اش بازگشت.(9)
اين داستان در زمان حضرت موسي هم اتفاق افتاد، سامري مقداري از خاک زير پاي اسب جبرئيل يا فرشته اي را که بر حضرت موسي وارد مي شد برداشت و در هنگام ميقات حضرت موسي که چهل روز به طول انجاميد، گوساله اي از طلا ساخت و از آن خاک در دهان آن گوساله مي ريخت و صداي گوساله درمي آورد و بدين ترتيب مردم را با وسوسه شيطان به بت پرستي کشيد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.بحارالانوار، ج63، ص 247.
2.داستانهاي اصول کافي، ج1، ص 16.
3.عجب حکايتي، ص 71.
4.داستانهاي اصول کافي، ج2، ص 280.
5. شنيدنيهاي تاريخ، ص 262.
6.شرح ابن ابي الحديد، ج4، ص 95.
7.بحار، ج42، ص 143، حديث 5؛ الکني و الالقاب، ج2، ص 84.
8. وسائل، ج5، کتاب الصلوه، ابواب الخلل، باب 16، حديث 2؛ داستانهاي علوي، ج3، ص 146.
9. داستانهاي اصول کافي، ج2، ص 87.
 

منبع؛
قنبری، حیدر؛ (1389) داستان های شگفت انگیزی از شیطان، قم، انتشارات تهذیب، چاپ ششم.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما