روابط تاريخي ارّجان ( بهبهان ) با بنادرخليج فارس

بهبهان، بازمانده ي شهر باستاني « ارّجان » است كه روزگاري يكي از ولايات بزرگ و مهم جنوب ايران به شمار مي رفت. پس از ويراني ارّجان، باقي مانده ي مردم آن، شهري ديگر برپا كرده و نام بهبهان بر آن نهادند. هرچند بهبهان
جمعه، 31 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روابط تاريخي ارّجان ( بهبهان ) با بنادرخليج فارس
 روابط تاريخي ارّجان ( بهبهان ) با بنادرخليج فارس

 

نويسنده: احمد فضلي نژاد




 

اشاره:

بهبهان، بازمانده ي شهر باستاني « ارّجان » است كه روزگاري يكي از ولايات بزرگ و مهم جنوب ايران به شمار مي رفت. پس از ويراني ارّجان، باقي مانده ي مردم آن، شهري ديگر برپا كرده و نام بهبهان بر آن نهادند. هرچند بهبهان شكوه و رونق ارّجان را بازنيافت، اما در جهت حفظ و گسترش روابط خود با بنادر خليج فارس - كه موضوع موردنظر اين مقاله است - از تكاپو باز نايستاد.

طلوع و غروب ارّجان

شهر تاريخي ارّجان ( ارّجان - ارگان ) بخشي از ولايت بزرگ ارّجان بوده كه در روزگار ساسانيان غربي ترين ولايت پنج گانه ي فارس محسوب مي گرديد. سپيده دم تاريخ اين شهر، البته روشن نيست. در آثار بيشتر مورخان و جغرافي دانان مسلمان، پيدايش يا آباداني ارّجان به دوران قباد پسر فيروز، پادشاه ساساني برمي گردد. با اين حال كشف آرامگاه معروف فرزند پادشاه ايلامي كه در سال 1361 هـ ش در منطقه ي ارّجان بهبهان صورت گرفت، ترديدهاي جدي بر اين نظريه وارد ساخت.
نام اين شاهزاده كيدين هونزان بوده و همراه وي اشياء گران بهايي دفن شده بود. جام، ظروف و دكمه هاي فلزي و به ويژه حلقه ي زرين پادشاهي و قدرت، كه يكي از مهم ترين آثار كشف شده در تاريخ باستان شناسي ايران محسوب مي شود، از جمله ي آنهاست (1).
ارّجان در زمان ساسانيان در كنار شهرستان هاي ( = كوره هاي ) استخر، دارابگرد، اردشيرخوره و بيشاپور، پنجمين كوره ي فارس محسوب مي شد (2).
ابن حوقل از آن به عنوان « شهري به غايت خوش و باصفا كه داراي آب هاي فراوان و كشت درختان خرما، تاك، زيتون، گردو و ترنج و... است (3) »، ياد مي كند و مقدسي آن را به « خزانه ي فارس و عراق و بارانداز خوزستان و اصفهان » معرفي نموده و از عضدالدوله ديلمي نقل مي كند كه: « من عراق را براي نام و ارّجان را براي درآمدش مي خواهم » (4).
ناصرخسرو قبادياني نيز در سفرنامه ي خويش شرح ورود خود به اين شهر ( سال 444 هـ ق ) را بيان كرده و از آن به عنوان شهري بزرگ و آباد كه محصور در باغ هاي نخل و نارنج و ترنج و زيتون است، ياد مي كند. ناصرخسرو جمعيت مردان شهر را بيست هزار نفر ذكر كرده است (5).
با اين حال، اين شهر زيبا كه به ويژه در دوران آل بويه عصر شكوفايي خود را مي گذراند، از اواخر سده ي پنجم هجري همزمان با درگيري هاي بقاياي خاندان بويهي در اين منطقه و پس از هجوم سلجوقيان، اندك اندك اهميت خود را از دست داد. حداقل دو زلزله ي ويرانگر نيز در تاريخ اين سرزمين ثبت گرديده است: نخست زلزله اي كه پس از خروج ناصرخسرو از اين شهر روي داد كه در اثر آن ويراني زيادي به بار آورد و دهكده هاي زيادي از بين رفت و حتي شدت آن چنان بود كه كوه ها را متلاشي كرد (6). زلزله ي ديگر در سال 476هـ ق رخ داد كه مركز آن شهر ارّجان بود. اين زلزله خوزستان و فارس را تكان داد و تلفات فراوان به بارآورد (7).
آخرين كوشش ها براي بازسازي ارّجان در زمان ايلخانان صورت گرفت، اما موفقيت آميز نبود. در سال 757 هـ ق هنگامي كه اميرمبارزالدين محمد آل مظفر ( 718-759هـ ق ) با لشكر بزرگي عليه اتابك نورالورد لر بزرگ به جنگ پرداخت، تاريخ نويس وي در ناحيه ي ارّجان فقط نام شهر بهبهان را ذكر كرده است (8). بدين ترتيب شهر ارّجان از تاريخ محو شده بود.

ارّجان و درياي فارس

ارّجان در سراسر تاريخ خود و بهبهان تا پيش از تقسيمات جديد كشوري، يكي از شهرهاي ايالت فارس محسوب مي شد. جغرافي دانان ايراني و عرب از بين بنادر خليج فارس حداقل شهرهاي جنّابه ( بندرگناوه )، ريشهر ( نزديكي هاي بندر ماهشهر ) و سينيز ( بندر امام حسن ( عَلَيهِ السَّلام ) ) و ليراوي را از جمله شهرهاي كوره ي ( ايالت ) « ارّجان » شمرده اند (9). از اين رو عمده ترين رويدادهاي اين سرزمين، مربوط به شهرها و بنادر جنوبي كشور بوده است.
قديمي ترين نشانه هاي اين ارتباط كه تاكنون روشن شده، به عصر ايلامي بازمي گردد. مورخان به ارتباط تنگاتنگ ايلام - و ارّجان - با خليج فارس اشاره داشته و معتقدند تا هنگامي كه ايلاميان بر قسمتي از غرب دجله و شرق پارس حكومت مي كردند، خليج فارس در دست آنان بود و كشتي هايشان در آن آمد و شد مي نمودند (10).
در سال 1948م. دونالد مك كان ( Donald Mc Kann ) از طرف « مؤسسه ي شرق شناسي شيكاگو »، نواحي جنوبي ايران را بررسي نمود و در ناحيه ي بهبهان و اطراف بندر ديلم آثار متعددي از قبيل قلعه اي ايلامي مربوط به هزاره ي دوم پيش از ميلاد كشف نمود (11).
در عصر هخامنشيان كه امپراتوري پارس در جهت رقابت با نيروي دريايي يونان، دريانوردي در خليج فارس را گسترش داد، بنادر در ارتباط با ارّجان نيز اهميت بيشتري يافتند. كشف آثار دوره ي هخامنشي در بخش « زيدون » بهبهان در كناره هاي خليج فارس و ضرب سكه ي « ارگان » در اين دوران را به عنوان نمونه مي توان ذكر كرد (12).
در دوره ي ساساني اهميت مناطق جنوبي ايران به دلايلي چون رقابت دريايي با امپراتوري روم بر سر يمن، و دست اندازي قبايل عرب به خليج فارس بيشتر شد. بعضي از بنادر خليج فارس كه بخشي از ارّجان بوده و يا در ارتباط نزديك با اين ايالت بوده اند، عبارتند از:
الف) « ريشهر » ( re-sehr ) يا « ريواردشير » : در اطراف بوشهر و به قولي بندر ماهشهر كنوني بوده است كه در زمان ايلاميان آن را « ليان » مي ناميده اند. در دوره ي ساساني مرواريد و كالاهاي گران قيمت به وسيله ي مسيحيان نستوري از طريق اين بندر به مناطق ديگر، به ويژه جزيره ي سرانديب ( سري لانكا ) ارسال مي گرديد. همچنين دريانوردان درياي پارس محصولات كشاورزي و صنعتي و صنايع ظريفه ي ساخت ارّجان را از راه « آسك » ( Asak ) و « ده ملا » ( كوره رستاق ساساني ) به بندر ريشهر رسانيده و به نواحي اقيانوس هند مي برده اند (13). در نقشه هاي پرتغالي مربوط به سده ي شانزدهم و هفدهم ميلادي نيز ريشهر بزرگترين مركز تجارتي ساحل ايران قلمداد شده است (14).
منابع تاريخي از محصولات صادراتي ارّجان كه از طريق ريشهر به نواحي مختلف صادر مي گرديد، سخن گفته اند. به ويژه محصولاتي نظير شربت خرما ( دوشاب )، شيره ي انگور، روغن زيتون، صابون و انواع مختلف پارچه (15).
ب) مهروبان يا مهرويان: در مرز غربي فارس واقع بوده و در منابع تاريخي - جغرافيايي آن را از جمله بنادر ارّجان دانسته اند كه در نزديكي بندر ديلم امروزي است (16).
ابن حوقل از اين شهر تحت عنوان شهري كوچك و آباد كه باركده ي ارّجان است، ياد مي كند (17).
اين بندر، اولين بندري بوده كه وقتي كشتي ها از بصره و مصب دجله به عزم هند بيرون مي آمدند، به آن مي رسيدند و از آن جا كالاهاي مختلف به نواحي ديگر بار مي زده اند (18).
ناصرخسرو كه در بازگشت از سفر مكه و مصر و فلسطين به اين بندر مي رسد، آن را شهري مهم يا بازاري بزرگ معرفي مي كند. با اين حال از ناامني راه هاي آن به واسطه ي درگيري هاي پسران اباكاليجار ياد نموده كه در نتيجه « ملك مشوش گشته بود » (19).
ج) سينيز: بعد از مهروبان و در مشرق آن در كنار خليج فارس واقع بوده است. از اين بندر نيز كالاهاي مختلف به نقاط ديگر جهان از جمله هند و افريقا و مناطق عربي صادر مي شد. به ويژه، چنانكه ابن حوقل ذكر نموده، جامه ي سينيزي كه به نواحي ديگر برده مي شد از همين شهر بوده است (20).
د) جنّابه: يا جنّابا ( بندر گناوه ): در جنوب سينيز قرارداشته، از مهروبان بزرگ تر و داراي بازارهاي آباد بوده است. اين بندر در كنار سينيز، يكي از دو بندر مهمي بوده كه از سوي بازرگانان مسيحي جنوب ايران براي روابط تجاري با هندوستان مورد توجه بوده است. اين ارتباط تا سده ي هشتم هجري به واسطه ي وجود يك اسقف اعظم در فارس ادامه داشته است (21).
ه) هنديجان: از بخش هاي ولايات بزرگ ارّجان بوده و روزگاري يكي از بنادر معروف جنوبي ايران به شمار مي رفت. هنديجان با بيشتر بنادر خارجي، به ويژه بنادر هندوستان، عربستان، عدن و مسقط و حتي با برخي از بنادر آفريقايي مراوده داشت (22). حتي مورخان، نام هنديجان را به مناسباتي كه پيش از اسلام بين بخش جنوبي ايالت ارّجان و هندوستان وجود داشته، مربوط مي دانند (23).
در سفرنامه ي ابي دلف سخن از هندياني مي رود كه براي از بين بردن پادشاه ايران به اين مكان آمده بودند (24). همان « زطهاي » ( Zot's ) هندي نژادي هستند كه مورخاني چون حمزه اصفهاني، استخري و بلاذري نيز از آن ها ياد كرده اند.
نكته ي ديگر در رويدادهاي مربوط به ارّجان و خليج فارس، چگونگي فتح اين ولايت از سوي اعراب مسلمان است. در فارسنامه ناصري آمده است نخستين ناحيه ي فارس كه تحت سلطه ي مسلمانان درآمد جزيره ي بحرين بود كه در سال دهم هجري هيئتي از آن ناحيه به حضور پيامبر اسلام ( صَلَّي الله عَلَيهِ وآله ) رفته و اظهار مسلماني كردند.
پيامبر ( صَلَّي الله عَلَيهِ وآله ) نيز يكي از صاحبه به نام علاء بن حضرمي را همراهشان فرستاد و بدين ترتيب آن ها زمينه ساز اسلام آوردن قبايل بحرين شدند. در سال 16 هجري هنگامي كه خبر فتوحات سعدبن ابي وقاص به بحرين رسيد، علاء بن حضرمي بدون اطلاع از مركز خلافت، سپاهي به فرماندهي خليدبن منذر روانه ي فارس كرد. سال بعد، عمر، خليفه ي دوم، نيروهايي از بصره به ياري لشكر بحرين فرستاد. خليد بن منذر، فارس را ترك نموده از طريق ارّجان و رامهرمز به بصره شتافت و چون اين اخبار به مدينه رسيد، از جانب خلافت، فرمان هجوم همه جانبه به فارس صادر گرديد. بدين ترتيب عثمان بن ابي العاص پس از گذشتن از شيراز و دشت ارژن، بيشاپور را تصرف كرده و سپس از راه نوبندگان، به قصد تسخير شهر ارّجان، بلوك شولستان، قريه ي باشت و صحراي ليشتر را پشت سر گذاشته، ارّجان را تصرف و به دادن مال المسالمه اهالي آن را امان داد. از اين جا به جنّابه رفته و آن جا را نيز تصرف نمود (25).
از آن پس ارّجان نيز مانند ساير نواحي ايران وارد تحولات مربوط به خلافت اسلامي و دولت هاي محلي گرديد.

بهبهان و خليج فارس

نخستين باري كه در منابع تاريخي از بهبهان به جاي ارّجان نام برده شده، چنانكه نقل شد، به سال 757 هجري قمري و لشكركشي مبارزالدين محمد آل مظفر عليه اتابكان لرستان بازمي گردد.
بازماندگان اين شهر ويران شده در چند كيلومتري ارّجان، بهبهان را برپا ساختند كه از آن پس در رويدادهاي مربوط به جنوب ايران و روابط با بنادر خليج فارس همچون ارّجان نقش مهمي ايفا نمود.
از ميان طوايف و اقوامي كه در اين شهر ساكن شدند، علاوه بر بازماندگان ارّجان، مي توان از مردماني اهل خوزستان، بوشهر و فارس ياد كرد. با اين حال گروهي سادات بحريني و ساداتي كه اجدادشان از نواحي احساء و قطيف عربستان بدين شهر آمده بودند، نيز در آن سكونت يافتند (26).
مهاجرت اين گروه از سادات و علماي بحريني هم زمان با استيلاي افغان ها و سقوط سلسله ي صفويه صورت گرفت. از جمله اين ها سيد عبداله بلادي بحريني ( از منطقه بلاد بحرين )، جد سيدعبداله بهبهاني، از رهبران انقلاب مشروطه است (27).
از رويدادهاي مهم ديگري كه به روابط تاريخي بهبهان و خليج فارس مربوط مي شود، كوچ طايفه ي « بني كعب » به حوالي بهبهان است. آن ها در محدوده اي كه از شمال تا رامهرمز، از شرق به بهبهان و از جنوب تا رأس خليج فارس كشيده شده بود، ساكن شدند. اين طايفه به رياست شخصي به نام شيخ سلمان در حدود سال 1170 هـ ق دليل درگيري با پاشاي بغداد، از طريق بصره به ناحيه ي « دورق » آمدند. بعدها به واسطه ي اشتغال آن ها به كار كشاورزي، اين منطقه به فلاحي مشهور گرديد. حمله ي مردان اين طايفه به كشتي هايي كه از خليج فارس و لنگرگاه بصره مي گذشتند، منجر به دخالت دولت زنديه و همكاري با عمرپاشا، والي بغداد و به انقياد درآوردن آن ها گرديد (28).
بارون دوبد ( Baron De Bode ) سياح و سياستمدار روسي كه در اوايل دوره ي قاجار به مناطق مختلف ايران، از جمله بهبهان سفر كرده، از اعراب « بني كعب » سخن گفته و شهرت آن ها را به واسطه ي حملات گذشته شان به كشتي هاي انگليسي در خليج فارس مي داند (29).
گسترش مناسبات بازرگاني و سياسي ايران با دولت هاي خارجي در عصر قاجار و ثبت وقايع داخلي از سوي نويسندگان و مأموران دولتي، باعث شده كه اطلاعات بيشتري از حوادث مربوط به جنوب ايران و از جمله بهبهان و ولايات آن در اختيار ما قرار گيرد.
هنري استون لايارد ( Henry A. Layard ) كه در دوران فتحعلي شاه قاجار به مناطق مختلف ايران و از جمله بهبهان سفركرده، جزئياتي از حوادث مربوط به روابط بهبهان با بندر ديلم را شرح مي دهد.
لايارد ضمن وصف نرگس زارهاي اطراف بهبهان مي نويسد: « دشت بهبهان به بهشت ايران شهرت دارد » (30).
او به ديدار خود با ميرزا قوام الدين ( ميرزا قوما )، حاكم بهبهان، اشاره نموده و مي گويد: ميرزا در آن زمان آماده ي حمله به بوشهر بود، زيرا مي خواست شيخ حسين، حاكم قبلي بوشهر را كه توسط مردم آنجا از حكومت معزول شده بود، بار ديگر به حكومت بوشهر منصوب نمايد، كه البته به دليل عدم رضايت مردم بوشهر، از اين اقدام منصرف مي شد. حاكم بهبهان از لايارد مي خواهد تا ترتيبي دهد كه انگليسي ها توپ هايي را كه در خارك به غنيمت گرفته اند، پس بدهند. چرا كه او اين توپ ها را متعلق به شيخ حسين مي دانست (31).
روابط بازرگاني بهبهان با بندر ديلم در اين دوران از اهميت فراوان برخوردار بوده است. دو جهانگرد فرانسوي به نام هاي بابن ( Baben ) و هوسه ( Husset ) كه در سال 1302 - 1303 هـ ق. از بهبهان ديدن كرده اند، در سفرنامه ي خود به اين موضوع اشاره كرده و نوشته اند: « شهر بهبهان مركز تجاري بزرگي است. غله و ساير محصولات طبيعي از بهبهان به بندر ديلم مي رود و از آنجا با كشتي هاي انگليسي به بصره يا بوشهر حمل مي شود. از بندر ديلم نيزكالاهايي متنوع از انگليس و هند و بغداد به بهبهان مي آورند » (32).
مؤلف فارسنامه ناصري در ذكر حوادث سال 1265 هـ ق نقل مي كند: هنگامي كه بر سر حكومت بوشهر ميان ميرزا محمدعلي خان نظام الملك شيرازي و شيخ نصرخان بوشهري نزاع درگرفت، از آنجا ناظم الملك فرمان حكومت بوشهر را از دربار گرفته بود، براي مقابله با شيخ نصرخان و دستگيري او، برادر خود حاجي ميرزا مهدي خان را روانه ي بوشهر نموده و از باقرخان تنگستاني نيز طلب ياري كرد.
با اين حال، به دليل مقاومت شيخ نصرخان، باقرخان تنگستاني قاصدي روانه ي بهبهان نموده و از ميرزا سلطان محمدخان، والي بهبهان كمك طلبيد. وي نيز با دو اراده توپ و دو هزار نفر سواره و پياده از بهبهان وارد صحراي ريشهر شد و يورش به جانب بوشهر آغاز گرديد. از آنجا كه سه جانبِ بندر بوشهر را آب گرفته و يك جانب آن را حصار مستحكمي مجهز به توپ هاي قلعه كوب كشيده بودند، فتح‌ آنجا به درازا كشيد، و اخبار اين رويداد كه از سوي انگليسي ها به تهران رسيده بود، دربار قاجار را واداشت تا از ناظم الملك بخواهند كه دست از محاصره ي بوشهر برداشته و بدين ترتيب شيخ نصرخان قدرت و استقلالي بيشتر يافت (33).
با اين حال در ماجراي فتح هرات در سال 1273 هـ ق و هنگامي كه انگليسي ها بناي خروج از بندر بوشهر را گذاشته و كاپيتان جونز باليوز طي نامه اي به حاكم بوشهر خبر خروج خود را اعلام نمود، در ميان بزرگان محلي و حاكمان نواحي اطراف كه براي دفاع از بوشهر در برازجان گردآمده بودند، ميرزا سلطان محمدخان، والي كهگيلويه و بهبهان نيز حضور داشت (34).
طي حوادث انقلاب مشروطه و نابساماني هاي سياسي و اجتماعي ناشي از آن، موضوع تجارت اسلحه در بهبهان و بنادر جنوبي مورد توجه زيادي قرار گرفت. چنانکه پس از قيام مردم فارس عليه حكمراني مستبدانه ي شعاع السلطنه، مردم نواحي ديگر نيز بناي شورش نهاده و به اقدامات ضد دولتي دست زدند. در بهبهان نيز برخي از بازرگانان مخفيانه از طريق بندر ماهشهر ( معشور ) و رامهرمز مقادير زيادي تفنگ و فشنگ وارد كرده و به قبايل كهگيلويه و فارس و بختياري فروختند. افراد ايلات نيز مسلح شده و به شورش و ناامني پرداختند (35).
بهبهان از آن پس نيز همچنان روابط اجتماعي و اقتصادي خود را با بنادر خليج فارس حفظ كرد. هنوز هم مانند ساليان پيش گروهي از مردم بهبهان همه ساله در ماه محرم از بهبهان به بوشهر سفر مي كنند تا در مراسم عزاداري امام حسين ( عَلَيهِ السَّلام ) كه بي شباهت به نوع عزاداري بهبهاني ها نيست، شركت كنند. بازارهاي بوشهر، ديلم، گناوه و بهبهان نيز همچنان كالاهاي مورد نياز همديگر را تأمين مي كنند.
** توضيح تصوير: حلقه ي طلايي معروف به حلقه ي قدرت کشف شده در ارّجان ( بهبهان ) مربوط به عصر ايلامي

پي نوشت ها :

1- رجوع كنيد به: كياني، محمديوسف ( به كوشش ): شهرهاي ايران، فصل مربوط به « جام ارّجان »، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366، ص 397.
2- فسائي، ميرزا حسن حسيني: فارسنامه ناصري، تصحيح و تحشيه از منصور رستگار فسائي، جلد دوم، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1378، ص 900.
3- ابن حوقل: صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1345، ص 38.
4- مقدسي، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه علي نقي منزوي، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1362، ص 630.
5- ناصرخسروقبادياني: سفرنامه، به تصحيح م. غني زاده، تهران، انتشارات منوچهري، چاپ اول، 1372، ص 136.
6- اقتداري، احمد: خوزستان و كهگيلويه و ممسني، جغرافياي تاريخي و آثار باستاني، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، چاپ دوم، 1375، ص 265.
7- همان، ص 266.
8- همان، ص 267.
9- همان، ص 250.
10- شاملو، محسن: خليج فارس، تهران، چاپخانه صبح امروز، 1347، ص 25.
11- كامبخش، سيف اله: سفال و سفال گري در ايران از ابتداي نوسنگي تا دوران معاصر، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول، 1380، ص 345.
12- كياني، محمديوسف، همان، فصل مربوط به بهبهان، مقاله احمد اقتداري، ص 284.
13- همان، ص 281.
14- ويلسون، سرآرنولد: خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص 85.
15- احمد اقتداري، همان، ص 263.
16- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان: مرآه البلدان، به كوشش عبدالحسين نوايي و ميرهاشم محدث، جلد اول، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1367، ص 37.
17- ابن حوقل، همان، ص 7.
18- لسترنج، گاي: جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمد عرفان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1337، ص 294.
19- ناصرخسرو، همان، ص 135.
20- ابن حوقل، همان، ص 7.
21- احمد اقتداري، همان، ص 284.
22- كنعاني هنديجاني، عبدالحميد: تاريخ و جغرافياي كهن با تمدني ديرينه...، شيراز، انتشارات نويد، چاپ اول، 1381، ص 224.
23- احمد اقتداري، همان، صص 285-284.
24- ابودلف: سفرنامه، با تعليقات ولاديمير مينورسكي، ترجمه ابوالفضل طباطبايي، تهران، انتشارات فرهنگ ايران زمين، 1342، ص 77.
25- فسائي، همان، جلد دوم، ص 1477.
26- همان، ص 607.
27- فسائي، همان، جلد دوم، ص 1477.
28- همان، ص 607.
29- دوبد، بارون: سفرنامه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسين آريا، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1371، ص 317.
30- لايارد، هنري اوستين: سفرنامه، ترجمه مهراب اميري، تهران، انتشارات انزان، چاپ دوم، 1376، ص 163-130.
31- همان، ص 160.
32- بابن/ هوسه: سفرنامه جنوب ايران، ترجمه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تهران، دنياي كتاب چاپ اول، 1363، صص 119 تا 117.
33- فسائي، همان، جلد اول، ص 791.
34- همان، ص 814.
35- قائم مقامي، جهانگير: نهضت آزاديخواهي مردم ايران در انقلاب مشروطيت، تهران، مركز ايراني تحقيقات تاريخي، 1359، ص 125.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط