نويسنده: دكتر حميد اسدپور (1)
خليج فارس و درياي مديترانه، دو درياي مهم و نقش آفرين در تاريخ جهاني به شمار مي روند كه عمده شهرت و جايگاه آن ها بيش از آن كه به مختصات جغرافيايي و شرايط طبيعي و اكولوژيك آن ها باشد، به جايگاه ويژه و منحصر به فرد اين درياها در شكل گيري و استمرار تمدن هاي بشري از يك سو و آمد و شد ملت ها و اقوام گوناگون از سوي ديگر پيوند مي خورد. به عبارت ديگر خليج فارس و درياي مديترانه هرچند كه از درياها و آبراه هاي مهم در روي كره ي زمين به شمار مي روند اما اهميت ويژه ي آن ها در تاريخ تمدن، به دليل نقشي است كه اين دو درياي بزرگ در شكل گيري تمدن ها و فرهنگ هاي ملل ساكن در حاشيه ي خود ايجاد كرده اند.
درياي مديترانه متعلق به تمدن ها و اقوام گوناگوني است كه در طول تاريخ و حتي پيش از تاريخ در كناره هاي شمالي، شرقي و جنوبي آن پديد آمده و سپس نابود گشته اند. از مصريان باستان و اعصار قبل از آنان تا عهد فينيقي ها و از يوناني ها تا روميان و كارتاژها. اما خليج فارس برخلاف درياي مديترانه، تعلق به قومي دارد كه از هزاره هاي پيش از ميلاد مسيح در كناره هاي آن ظاهر شده و همچنان پايدار است. هرچند كه پيش از آريايي هاي مهاجر، اقوام سومري بر كناره هاي خليج فارس ظاهر شده و پايه هاي تمدن سترگ و ستودني خويش را بنيان نهادند اما آنچه كه مهم است اين كه، سومريان از نژاد سامي نبودند، هرچند كه با يقين نيز نمي توان گفت كه خاستگاه اوليه ي آن ها در مشرق زمين كدام ناحيه بوده است. بعد از سومري ها و ايلامي ها، آريائي ها بر كناره هاي شمالي و جنوبي خليج فارس حاكميت يافتند. اين حاكميت عليرغم ظهور و بروز حوادث بزرگ و تحولات عظيم قرن ها پابرجا باقي مانده است.
حتي ظهور خلافت اسلامي نيز نتوانست اقامت و حضور مردم آريايي در كناره هاي خليج فارس را دچار انقطاع سازد. هرچند كه تسلط آنان بر كناره هاي جنوبي نيز با موانعي روبرو شد اما تداوم يافت تا دوران معاصر، به ويژه سده هاي هجدهم و نوزدهم ميلادي كه نمايندگان تمدن غرب يا قدرت هاي برخاسته از مديترانه با گفتمان تجارت و مذهب رو به سوي شرق و خليج فارس نهادند و زمينه هاي شكل گيري كانون هاي جديد قومي و فرهنگي را فراهم آورند.
با تمام اين شرايط، اكنون پس از گذشت هزاران سال، هنوز هم بر كناره هاي شمالي اين دريا، مردمي حاكميت دارند كه عنصر تمدن ساز و فرهنگ آفرين خليج فارس به شمار مي روند و اين قاعده هنوز هم ادامه دارد و اين داوري تاريخ است و حكم نهايي آن. بنابراين و با استناد به قضاوت تاريخ، درياي پارس به علت اقامت و تسلط طولاني و هزاران ساله ي مردم ايراني، خليج فارس خوانده شده و نامگذاري شده است، زيرا برخلاف مديترانه وجه تسميه ي آن مأخوذ از ملت يا قومي خاص نيست، نام خليج فارس برگرفته از مردم ايراني است كه ساكنان هميشگي كناره هاي آن بوده اند. به همين دليل مورخان و جغرافي دانان در تمام مراحل تاريخ بشر از عهد باستان تاكنون بر مبناي همين حضور طولاني تاريخي و مؤثر، اين دريا را خليج فارس ناميده اند.
اما آنچه كه در اين مجال بايستي بر آن تأكيد نمود تنها وجود اسناد و مدارك تاريخي و حقوقي در راستاي اثبات نام و عنوان خليج فارس و ايراني بودن آن نيست، بلكه تصريح بر اين نكته است كه ايرانيان و جامعه ي ايراني بدون شناخت آگاهانه و عميق از تاريخ، فرهنگ، اقتصاد و طبيعت و منابع خليج فارس، قادر به كسب شناخت كافي و وافي ازتاريخ، فرهنگ، اقتصاد و طبيعت ايران زمين نخواهند بود. از سوي ديگر ارائه ي برنامه هاي گوناگون براي نوسازي جامعه و تحقق توسعه بدون پيوند خوردن با مسايل و ابعاد گوناگون مباحث مربوط به خليج فارس، مفيد به فايده نخواهد بود. به عبارت بهتر ايرانشناسي و آبادسازي ايران بدون خليج فارس شناسي امكان پذير نخواهد بود.
در اين جا مايل هستم بر اين نكته ي مهم كه متأسفانه مورد غفلت واقع شده تأكيد نمايم كه كم توجهي به مسائل خليج فارس در يران تنها محدود به موضوعات تاريخي، فرهنگي و يا ديپلماتيك نمي شود، بلكه شامل تمام ابعاد و مسايل مربوط به خليج فارس مي شود. متأسفانه اين نيز، نوع ديگري از كم توجهي ما ايرانيان نسبت به مسايل خليج فارس به شمار مي آيد.
غفلت از جايگاه و نقش تمدن دريايي در رشد و پيشرفت جوامع بشري از يك سو و بي توجهي به جايگاه تاريخي خليج فارس و نقش آن در ايجاد تمدن از سوي ديگر از جمله مهمترين غفلت هاي ما نسبت به خليج فارس و مقوله ي خليج فارس شناسي است.
آنچه كه باعث تشديد اين حالت شده اين تصور است كه عمده فعل و انفعالات تاريخي ايران در درون فلات صورت گرفته و عمده بازيگران آن نيز عناصري برخاسته از تمدن بري بوده اند كه يك سره نسبت به دريا و تمدن بحري بيگانه و ناآشنا بوده اند. اما بايد گفت كه در تاريخ ايران، به ويژه در تاريخ ايران پس از اسلام، تنها در ادوار معدودي چون بعضي از حكام و فرمانروايان برخاسته از مناطق بري و كوهستاني بودند، اطلاع و آگاهي اندكي از نقش دريا و جايگاه تمدن بحري داشته و به علت اين ناآگاهي و بي اطلاعي از پرداختن به امور مربوط به دريا و مناطق دريايي غفلت كرده اند؛ اما از دوره ي، ايلخانان تا نادرشاه افشار ايرانيان همواره در درياها فعال بوده اند.
مسلماً غفلت از دريا و تمدن دريايي كه به معناي غفلت از ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مناطق ساحلي و دريايي است مي تواند باعث بروز نقص و ضعف در طرح كلي تمدن ايراني شود، تمدني كه بايستي از هر دو وجه زندگاني اجتماعي آن يعني وجه بري و بحري آن شكل و شمايل نهايي خود را يافته و تكميل نمايد.
بر اين اساس، به طور قاطعانه بايد گفت كه نتيجه و ثمره ي غفلت ايرانيان از دريا، مناطق ساحلي و دريايي خود و به ويژه خليج فارس نه تنها محدود به امور سياسي و ديپلماتيك نشده، بلكه داراي ابعاد وسيع تر و عمق بيشتري مي باشد.
به راستي اگر در تاريخ ايران بر اساس نسبتي معقول و منطقي، دستاوردهاي تمدني مناطق بري و بحري با يكديگر پيوند خورده و ممزوج مي شد، آيا اين همه غفلت تاريخي اتفاق مي افتاد؟ آيا ميزان بهره مندي ما از دريا و استعدادهاي بالقوه و بالفعل آن همين اندازه بود؟ آيا وقتي كه حاج ميرزا آغاسي كه بنابر قول مشهور حاضر بود كام دوست را به خاطر آب شور دريا تلخ نسازد باز هم حاضر به اين كار بود؟
بنابراين بايد تصديق نمود كه ايران شناسي از يك سو و آباداني ايران از سوي ديگر نيازمند خليج فارس شناسي است و خليج فارس شناسي وخليج فارس پژوهي نيز محتاج نهضتي همگاني و خيزشي علمي و عمومي است تا از رهگذر آن بتوان به شكلي صحيح و معنادار به برنامه ريزي و اجراي آن اقدام نمود. گو اينكه اين قاعده در خصوص درياي مازندران نيز در ابعاد خاص خود مصداق دارد.
نكته ي ديگر در اين پيوند، همانا موضوع دياسپوراي ايراني است و غفلت تعجب برانگيز ما ازاين دياسپوراي ايراني و توانمندي هاي بالقوه و بالفعل نهفته در آن. شگفتي در اينجاست كه جامعه ي ايراني و به ويژه دست اندركاران آن هنوز متوجه خسارت ها و ميزان زيان هايي كه از اين رهگذر بر منافع ملي ايران و ايرانيان وارد مي شود، نشده اند و توجه به اين پديده و ابعاد منفي آن، خسارت هاي ما را دو چندان و غفلت ما را غفلتي مركب مي سازد همانند جهل مركب، البته در اينجا فرصت را مغتنم شمرده، از سردبير محترم كتاب ماه تاريخ و جغرافياكه با عنايت به مسئله ي دياسپوراي ايراني، به طور مفصل و مشروح در يك شماره از كتاب ماه بدان پرداختند، صميمانه قدرداني و تشكر مي نمايم.
به هر روي، خليج فارس به حكم تاريخ و به حكم وجدان تاريخي ملل و جوامع، خليج فارس بوده و خواهد بود، اما آنچه كه مهم است اين كه ما ايرانيان نبايد تنها به نام خليج فارس بسنده كنيم. شرايط بايد به گونه اي تعريف و تنظيم شود كه خليج فارس هم به نام خليج فارس باشد و هم متضمن منافع ايرانيان، بنابراين وظيفه ي ما تنها حفظ و حراست از عنوان و نام خليج فارس نيست بلكه شناخت خليج فارس در تمام ابعاد و خليج فارس پژوهي نيز مسئوليت اصلي ما به شمار مي رود.
به عبارت ديگر ايجاد نهضت خليج فارس شناسي و خليج فارس پژوهي، مسئوليتي جدي و اساسي است كه نتايج آن مي تواند منجر به تأسيس پايه ها و اركاني شود كه لازمه ي ترقي واقعي و توسعه ي همه جانبه ي ايران زمين است.
نكته ي ديگري كه اشاره بدان را لازم مي بينيم، موضوع مطالعات مربوط به خليج فارس شناسي غيربومي است كه از سوي ديگران و بيگانگان با جديت دنبال مي شود و سابقه اي طولاني و انكارناشدني دارد. علاوه بر غربيان كه سالهاست به شكل جدي و اساسي به مطالعه ي خليج فارس پرداخته و تقريباً منابع مهم اين رشته را به سود خود رقم زده اند، شيخ نشين هاي حاشيه ي جنوبي خليج فارس نيز چند سالي است كه با سرمايه گذاري عظيم و جدي به اين مسئله توجه كرده اند؛ هر چند كه بخش عمده اي از اهداف آنان متوجه تحريف و قلب حقايق تاريخي مربوط به خليج فارس و منافع ايرانيان است، اما آنان به طور جدي به اين مسئله توجه كرده و متوجه جايگاه مهم خليج فارس در تحولات تاريخي منطقه و جهان شده اند.
هم اكنون مراكز پژوهشي و مطالعاتي متعددي كه پيرامون خليج فارس دست به مطالعه و پژوهش مي زنند در امارات متحده ي عربي، بحرين، قطر، كويت، عربستان سعودي و عراق وجود دارند. علاوه بر آن، اين كشورها با تأسيس دانشگاه ها و مراكز علمي با عنوان جعلي - خليج ع...، و از جمله دانشگاه خليج ع... در بحرين به دنبال نهادينه كردن اين رشته از مطالعات و بررسي ها در كشورهاي خود هستند. همچنين آن ها از طريق ايجاد ارتباط و ائتلاف با مراكز معتبر علمي جهان و دانشگاه هاي مشهور و تنظيم و امضاي قراردادهاي همكاري و تربيت پژوهشگر، درصدد جهت دهي به مطالعات مربوط به خليج فارس و برداشت منطبق با منافع خود از اين مطالعات و پژوهش هاي آكادميك هستند كه نمونه ي بارز آن فعاليت هاي دانشگاه اِگزِتِر انگلستان در زمينه ي خليج فارس شناسي به شمار مي رود كه با حمايت هاي مالي دولت امارات در حال انجام و پيگيري است.
اين موارد تنها و تنها بخشي كوچك و اندك از تلاش هاي ديگران و بيگانگان در پيوند با خليج فارس شناسي به شمار مي رود. حال با توجه به اين موارد اندك و مختصر و نمونه ها و موارد ديگري كه دوستان و عزيزان از آن آگاهي دارند، نه تنها ايجاد نهضت خليج فارس شناسي ضرورت پيدا مي كند بلكه خليج فارس شناسي و خليج فارس پژوهي به مسئوليتي ملي و وظيفه اي ميهني مبدل مي شود كه بايستي در كشور مورد توجه جدي همگان قرار گيرد، در غير اين صورت غفلت و بي توجهي نسبت به مسايل خليج فارس تداوم خواهد يافت و آنكه بيش از هر كس و هر گروه ديگر از آن متضرر خواهد شد، ايران است و ايراني.
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم
درياي مديترانه متعلق به تمدن ها و اقوام گوناگوني است كه در طول تاريخ و حتي پيش از تاريخ در كناره هاي شمالي، شرقي و جنوبي آن پديد آمده و سپس نابود گشته اند. از مصريان باستان و اعصار قبل از آنان تا عهد فينيقي ها و از يوناني ها تا روميان و كارتاژها. اما خليج فارس برخلاف درياي مديترانه، تعلق به قومي دارد كه از هزاره هاي پيش از ميلاد مسيح در كناره هاي آن ظاهر شده و همچنان پايدار است. هرچند كه پيش از آريايي هاي مهاجر، اقوام سومري بر كناره هاي خليج فارس ظاهر شده و پايه هاي تمدن سترگ و ستودني خويش را بنيان نهادند اما آنچه كه مهم است اين كه، سومريان از نژاد سامي نبودند، هرچند كه با يقين نيز نمي توان گفت كه خاستگاه اوليه ي آن ها در مشرق زمين كدام ناحيه بوده است. بعد از سومري ها و ايلامي ها، آريائي ها بر كناره هاي شمالي و جنوبي خليج فارس حاكميت يافتند. اين حاكميت عليرغم ظهور و بروز حوادث بزرگ و تحولات عظيم قرن ها پابرجا باقي مانده است.
حتي ظهور خلافت اسلامي نيز نتوانست اقامت و حضور مردم آريايي در كناره هاي خليج فارس را دچار انقطاع سازد. هرچند كه تسلط آنان بر كناره هاي جنوبي نيز با موانعي روبرو شد اما تداوم يافت تا دوران معاصر، به ويژه سده هاي هجدهم و نوزدهم ميلادي كه نمايندگان تمدن غرب يا قدرت هاي برخاسته از مديترانه با گفتمان تجارت و مذهب رو به سوي شرق و خليج فارس نهادند و زمينه هاي شكل گيري كانون هاي جديد قومي و فرهنگي را فراهم آورند.
با تمام اين شرايط، اكنون پس از گذشت هزاران سال، هنوز هم بر كناره هاي شمالي اين دريا، مردمي حاكميت دارند كه عنصر تمدن ساز و فرهنگ آفرين خليج فارس به شمار مي روند و اين قاعده هنوز هم ادامه دارد و اين داوري تاريخ است و حكم نهايي آن. بنابراين و با استناد به قضاوت تاريخ، درياي پارس به علت اقامت و تسلط طولاني و هزاران ساله ي مردم ايراني، خليج فارس خوانده شده و نامگذاري شده است، زيرا برخلاف مديترانه وجه تسميه ي آن مأخوذ از ملت يا قومي خاص نيست، نام خليج فارس برگرفته از مردم ايراني است كه ساكنان هميشگي كناره هاي آن بوده اند. به همين دليل مورخان و جغرافي دانان در تمام مراحل تاريخ بشر از عهد باستان تاكنون بر مبناي همين حضور طولاني تاريخي و مؤثر، اين دريا را خليج فارس ناميده اند.
اما آنچه كه در اين مجال بايستي بر آن تأكيد نمود تنها وجود اسناد و مدارك تاريخي و حقوقي در راستاي اثبات نام و عنوان خليج فارس و ايراني بودن آن نيست، بلكه تصريح بر اين نكته است كه ايرانيان و جامعه ي ايراني بدون شناخت آگاهانه و عميق از تاريخ، فرهنگ، اقتصاد و طبيعت و منابع خليج فارس، قادر به كسب شناخت كافي و وافي ازتاريخ، فرهنگ، اقتصاد و طبيعت ايران زمين نخواهند بود. از سوي ديگر ارائه ي برنامه هاي گوناگون براي نوسازي جامعه و تحقق توسعه بدون پيوند خوردن با مسايل و ابعاد گوناگون مباحث مربوط به خليج فارس، مفيد به فايده نخواهد بود. به عبارت بهتر ايرانشناسي و آبادسازي ايران بدون خليج فارس شناسي امكان پذير نخواهد بود.
در اين جا مايل هستم بر اين نكته ي مهم كه متأسفانه مورد غفلت واقع شده تأكيد نمايم كه كم توجهي به مسائل خليج فارس در يران تنها محدود به موضوعات تاريخي، فرهنگي و يا ديپلماتيك نمي شود، بلكه شامل تمام ابعاد و مسايل مربوط به خليج فارس مي شود. متأسفانه اين نيز، نوع ديگري از كم توجهي ما ايرانيان نسبت به مسايل خليج فارس به شمار مي آيد.
غفلت از جايگاه و نقش تمدن دريايي در رشد و پيشرفت جوامع بشري از يك سو و بي توجهي به جايگاه تاريخي خليج فارس و نقش آن در ايجاد تمدن از سوي ديگر از جمله مهمترين غفلت هاي ما نسبت به خليج فارس و مقوله ي خليج فارس شناسي است.
آنچه كه باعث تشديد اين حالت شده اين تصور است كه عمده فعل و انفعالات تاريخي ايران در درون فلات صورت گرفته و عمده بازيگران آن نيز عناصري برخاسته از تمدن بري بوده اند كه يك سره نسبت به دريا و تمدن بحري بيگانه و ناآشنا بوده اند. اما بايد گفت كه در تاريخ ايران، به ويژه در تاريخ ايران پس از اسلام، تنها در ادوار معدودي چون بعضي از حكام و فرمانروايان برخاسته از مناطق بري و كوهستاني بودند، اطلاع و آگاهي اندكي از نقش دريا و جايگاه تمدن بحري داشته و به علت اين ناآگاهي و بي اطلاعي از پرداختن به امور مربوط به دريا و مناطق دريايي غفلت كرده اند؛ اما از دوره ي، ايلخانان تا نادرشاه افشار ايرانيان همواره در درياها فعال بوده اند.
مسلماً غفلت از دريا و تمدن دريايي كه به معناي غفلت از ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مناطق ساحلي و دريايي است مي تواند باعث بروز نقص و ضعف در طرح كلي تمدن ايراني شود، تمدني كه بايستي از هر دو وجه زندگاني اجتماعي آن يعني وجه بري و بحري آن شكل و شمايل نهايي خود را يافته و تكميل نمايد.
بر اين اساس، به طور قاطعانه بايد گفت كه نتيجه و ثمره ي غفلت ايرانيان از دريا، مناطق ساحلي و دريايي خود و به ويژه خليج فارس نه تنها محدود به امور سياسي و ديپلماتيك نشده، بلكه داراي ابعاد وسيع تر و عمق بيشتري مي باشد.
به راستي اگر در تاريخ ايران بر اساس نسبتي معقول و منطقي، دستاوردهاي تمدني مناطق بري و بحري با يكديگر پيوند خورده و ممزوج مي شد، آيا اين همه غفلت تاريخي اتفاق مي افتاد؟ آيا ميزان بهره مندي ما از دريا و استعدادهاي بالقوه و بالفعل آن همين اندازه بود؟ آيا وقتي كه حاج ميرزا آغاسي كه بنابر قول مشهور حاضر بود كام دوست را به خاطر آب شور دريا تلخ نسازد باز هم حاضر به اين كار بود؟
بنابراين بايد تصديق نمود كه ايران شناسي از يك سو و آباداني ايران از سوي ديگر نيازمند خليج فارس شناسي است و خليج فارس شناسي وخليج فارس پژوهي نيز محتاج نهضتي همگاني و خيزشي علمي و عمومي است تا از رهگذر آن بتوان به شكلي صحيح و معنادار به برنامه ريزي و اجراي آن اقدام نمود. گو اينكه اين قاعده در خصوص درياي مازندران نيز در ابعاد خاص خود مصداق دارد.
نكته ي ديگر در اين پيوند، همانا موضوع دياسپوراي ايراني است و غفلت تعجب برانگيز ما ازاين دياسپوراي ايراني و توانمندي هاي بالقوه و بالفعل نهفته در آن. شگفتي در اينجاست كه جامعه ي ايراني و به ويژه دست اندركاران آن هنوز متوجه خسارت ها و ميزان زيان هايي كه از اين رهگذر بر منافع ملي ايران و ايرانيان وارد مي شود، نشده اند و توجه به اين پديده و ابعاد منفي آن، خسارت هاي ما را دو چندان و غفلت ما را غفلتي مركب مي سازد همانند جهل مركب، البته در اينجا فرصت را مغتنم شمرده، از سردبير محترم كتاب ماه تاريخ و جغرافياكه با عنايت به مسئله ي دياسپوراي ايراني، به طور مفصل و مشروح در يك شماره از كتاب ماه بدان پرداختند، صميمانه قدرداني و تشكر مي نمايم.
به هر روي، خليج فارس به حكم تاريخ و به حكم وجدان تاريخي ملل و جوامع، خليج فارس بوده و خواهد بود، اما آنچه كه مهم است اين كه ما ايرانيان نبايد تنها به نام خليج فارس بسنده كنيم. شرايط بايد به گونه اي تعريف و تنظيم شود كه خليج فارس هم به نام خليج فارس باشد و هم متضمن منافع ايرانيان، بنابراين وظيفه ي ما تنها حفظ و حراست از عنوان و نام خليج فارس نيست بلكه شناخت خليج فارس در تمام ابعاد و خليج فارس پژوهي نيز مسئوليت اصلي ما به شمار مي رود.
به عبارت ديگر ايجاد نهضت خليج فارس شناسي و خليج فارس پژوهي، مسئوليتي جدي و اساسي است كه نتايج آن مي تواند منجر به تأسيس پايه ها و اركاني شود كه لازمه ي ترقي واقعي و توسعه ي همه جانبه ي ايران زمين است.
نكته ي ديگري كه اشاره بدان را لازم مي بينيم، موضوع مطالعات مربوط به خليج فارس شناسي غيربومي است كه از سوي ديگران و بيگانگان با جديت دنبال مي شود و سابقه اي طولاني و انكارناشدني دارد. علاوه بر غربيان كه سالهاست به شكل جدي و اساسي به مطالعه ي خليج فارس پرداخته و تقريباً منابع مهم اين رشته را به سود خود رقم زده اند، شيخ نشين هاي حاشيه ي جنوبي خليج فارس نيز چند سالي است كه با سرمايه گذاري عظيم و جدي به اين مسئله توجه كرده اند؛ هر چند كه بخش عمده اي از اهداف آنان متوجه تحريف و قلب حقايق تاريخي مربوط به خليج فارس و منافع ايرانيان است، اما آنان به طور جدي به اين مسئله توجه كرده و متوجه جايگاه مهم خليج فارس در تحولات تاريخي منطقه و جهان شده اند.
هم اكنون مراكز پژوهشي و مطالعاتي متعددي كه پيرامون خليج فارس دست به مطالعه و پژوهش مي زنند در امارات متحده ي عربي، بحرين، قطر، كويت، عربستان سعودي و عراق وجود دارند. علاوه بر آن، اين كشورها با تأسيس دانشگاه ها و مراكز علمي با عنوان جعلي - خليج ع...، و از جمله دانشگاه خليج ع... در بحرين به دنبال نهادينه كردن اين رشته از مطالعات و بررسي ها در كشورهاي خود هستند. همچنين آن ها از طريق ايجاد ارتباط و ائتلاف با مراكز معتبر علمي جهان و دانشگاه هاي مشهور و تنظيم و امضاي قراردادهاي همكاري و تربيت پژوهشگر، درصدد جهت دهي به مطالعات مربوط به خليج فارس و برداشت منطبق با منافع خود از اين مطالعات و پژوهش هاي آكادميك هستند كه نمونه ي بارز آن فعاليت هاي دانشگاه اِگزِتِر انگلستان در زمينه ي خليج فارس شناسي به شمار مي رود كه با حمايت هاي مالي دولت امارات در حال انجام و پيگيري است.
اين موارد تنها و تنها بخشي كوچك و اندك از تلاش هاي ديگران و بيگانگان در پيوند با خليج فارس شناسي به شمار مي رود. حال با توجه به اين موارد اندك و مختصر و نمونه ها و موارد ديگري كه دوستان و عزيزان از آن آگاهي دارند، نه تنها ايجاد نهضت خليج فارس شناسي ضرورت پيدا مي كند بلكه خليج فارس شناسي و خليج فارس پژوهي به مسئوليتي ملي و وظيفه اي ميهني مبدل مي شود كه بايستي در كشور مورد توجه جدي همگان قرار گيرد، در غير اين صورت غفلت و بي توجهي نسبت به مسايل خليج فارس تداوم خواهد يافت و آنكه بيش از هر كس و هر گروه ديگر از آن متضرر خواهد شد، ايران است و ايراني.
پي نوشت :
1. دانشگاه خليج فارس، بوشهر.
منبع مقاله :خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم