شرح حال و نقد آثار محمدعلي خان سديدالسلطنه

سديدالسلطنه در خلال كتاب ها و آثارش به شرح حال و احوال خود اشاره كرده و استاد احمد اقتداري و دكتر محمود افشار در مقدمه ي كتاب بندرعباس و خليج فارس و نيز در سفرنامه سديد، به شرح حال اين نويسنده پرداخته اند.
جمعه، 31 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرح حال و نقد آثار محمدعلي خان سديدالسلطنه
 شرح حال و نقد آثار محمدعلي خان سديدالسلطنه

 

نويسنده: احمد ملك




 

شرح حال

سديدالسلطنه در خلال كتاب ها و آثارش به شرح حال و احوال خود اشاره كرده و استاد احمد اقتداري و دكتر محمود افشار در مقدمه ي كتاب بندرعباس و خليج فارس و نيز در سفرنامه سديد، به شرح حال اين نويسنده پرداخته اند.
محمدعلي خان سديدالسلطنه كبابي فرزند سرتيپ حاج احمدخان بود و احمدخان و اجدادش اصلاً شيرازي بودند. حاج احمدخان ( پدر سديد ) كه در سال 1251 هـ ق در مسقط ( عمان ) متولد شده بود، در سال 1315 هـ ق مقارن با پادشاهي مظفرالدين شاه، در تهران دارفاني را وداع گفت (1).
سرتيپ حاج احمدخان از نامداران ديواني بود و در عهد ناصرالدين شاه سال ها مقام حاكمي بنادر و بوشهر را برعهده داشت. نامه هاي زيادي با مُهر و امضاي « احمد » در مجموعه اسناد ناصري وزارت خارجه نگهداري مي شود كه اين اسناد از نظر تاريخ سياسي بنادر جنوب حائز اهميت است. سرتيپ احمد خان كبابي اهل ادب و شعر بوده و آثاري كه اكنون از او به يادگار مانده شاهد اين ادعاست.
همه ي اين آثار در كتابخانه ي مركزي دانشگاه تهران نگهداري مي شود، كه برخي از آن ها عبارتند از (2):
1- ديوان اشعار به فارسي.
2- انساب العرب به عربي.
3- المعدنيات به عربي.
4- سفرنامه ي سرتيپ حاجي احمدخان به اتفاق حسينعلي خان نظام السلطنه از بوشهر به بنادر ديگر خليج فارس در سال 1309 هـ ق.
تمام نامه ها و اسنادي كه به مناسبت هاي مختلف از طرف ناصرالدين شاه و بزرگان آن زمان به افتخار سرتيپ احمدخان صادر شده اكنون موجود است و سديدالسلطنه بعضي از آن ها را در كتابش آورده است (3).
محمدعلي خان كبابي ملقب به « سديدالسلطنه » در سال 1291 هـ ق در بغداد متولد شد و در سال 1320 هـ ش در بندرعباس دارفاني را وداع گفت.
سديدالسلطنه، در عصر قاجاريه و دوره ي سلطنت ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه، تا اواخر حكومت رضاشاه پهلوي، مصدر خدمات زيادي در امور مختلف سياسي و اداري بوده و لقب سديدالسلطنه را از مظفرالدين شاه گرفته است. برخي از نامه ها و فرمان هايي كه به مناسبت هاي مختلف در روزگار ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به افتخار اين پدر و پسر صادر شده اند ضميمه ي كتاب اعلام الناس مي باشند. سديدالسلطنه در عصر قاجار و اوايل پهلوي امور دولتي در بندرعباس و خطه ي جنوب را برعهده داشت و هميشه مورد احترام رجال آن دوره بود.
او به سبب معلومات و كمالات علمي و سياسي كه درباره ي صفحات جنوب و جزاير و بنادر داشت، معروف خاص و عام بود، از جمله سيدحسن تقي زاده به او عنايت خاصي داشت.
از بزرگان علم و سياست كه با او همنشين و ارتباط داشته اند عبارتند از: سردار اسعد، مخبرالسلطنه هدايت، اعتمادالسلطنه، سيدضياء، مستوفي الممالك، ملك الشعراي بهار، پيرنيا ( مشيرالدوله )، فروزانفر، دكترمحمد مصدق، داور، دكتر شفق، دهخدا، دكتر محمود افشار، سعيد نفيسي، نصرالله فلسفي، دكتر شادمان و كسان ديگر كه عكس و تصوير آن در كتاب اعلام الناس آمده است. در دوران تحصيل از محضر استادان بزرگي استفاده كرده است. او سيوطي را نزد آقاسيدجواد مجتهد يزدي، جامع المقدمات را نزد حاج شيخ محمد امام جمعه و علوم ادبي را نزد ميرزاحسين اهرمي متخلص به معتقد و ملاحسن كبكاني متخلص به محمود و كليات علوم جديد را نزد سيدجمال الدين اسدآبادي فراگرفت و در سال 1314 هـ ق محضر اديب پيشاوري را درك كرد (4).
سديد به اديب پيشاوري ارادت خاصي داشته است و شرح مبسوطي درباره ي حُسن سلوك اين دانشمند بزرگ در كتاب سفرنامه اش آورده است (5).
سديد با مطبوعات و مجلات آن زمان مكاتبه داشته و مقاله اي از او درباره ي سيدجمال الدين در مجله ي كاوه، شماره ي 9 آمده است ( كه يكي از منابع مهم درباره ي سيدجمال مي باشد ): « چون با همه ي سعي ما در ترتيب نظم و توالي رشته تاريخ زندگي و گزارش آن مرد نامدار، باز برخي نقاط تا اندازه اي تاريك مانده بود در خاتمه ي مقاله از ارباب فضل و مطلع خصوصاً از كساني كه شخصاً اطلاعاتي درباره ي زندگي وي دارند، تمنا نموديم لطف فرموده اطلاعات خودشان را محض خدمت به تاريخ ملي به اداره ي كاوه بنويسند.
اينك مكتوب بسيار مفيد و مهمي از بندرعباس از جناب ميرزا محمدخان سديدالسلطنه در اين باب رسيده كه كمال اهميت را دارد، زيرا علاوه بر اينكه معظم له شرح ورود اول سيد را از لندن به ايران در سنه ي 1303 هـ. ق و نزولش به بوشهر و مدت اقامتش را در آنجا نوشته، عين كاغذي را هم كه سيدجمال الدين به خط خودش به سديدالسلطنه نوشته با سه قطعه عكس سيد در ادوار و اشكال مختلفه به اداره ي كاوه فرستاده اند كه ما ذيلاً آن عكس ها را كه به قول معظم له از پدر به يادگار داشته اند « عيناً با عكس چاپي كاغذ خود سيد درج مي كنيم » (6).
ابتدا بايد بگويم كه مشروحه ي جناب سديدالسلطنه درست همان نقطه را روشن مي كند كه در مقاله ي كاوه تا اندازه اي تاريك مانده بود. اين شرح در مجله ي كاوه چنين آمده است:
« جناب ميرزامحمدعلي خان سديدالسلطنه پسر حاجي احمدخان سرتيپ است كه به قول خود ايشان حاج احمدخان والدشان در بغداد ساكن بوده و سديد در سنه ي 1291 هـ ق در آنجا متولد شده و پس از يكي دو سالي از آن تاريخ حاج احمدخان بر حسب امر مرحوم ميرزا يوسف مستوفي الممالك مهاجرت به ايران كرده و با خانه ي خود به بوشهر آمده و در آنجا مقيم شده است » (7).
پس به فضايل و مكارم وي مي پردازد و درباره ي سديد داد سخن مي دهد: « سديدالسلطنه چنانكه از نگارش و تربيت عالمانه ي وي معلوم مي شود از جمله فضلاي متتبع و نقادي مي باشد كه به ندرت در گوشه هاي ايران پيدا مي شود. و بقاياي عصري هستند كه عالم علم و ادب و فضل تحقيق هنوز مندرس نشده بود... از نوشته ي مشاراليه پيداست كه به طريقه ي انتقادي ضبط و تحقيق علماي سلف مشرق زمين و معاصرين فرنگي آشناست و در تواريخ و اسماء دقت لازم دارد (8).
خلاصه ي مشروحه ي سديدالسلطنه درباره ي سيدجمال الدين، چون در رابطه با شرح حال سديدالسلطنه مي باشد به ناچار مختصري از آن آورده مي شود: « در شانزدهم شعبان سنه ي 1303 دربان كاروان سرا، كربلايي عوض، با پاكتي به منزل احمدخان، پدر سديدالسلطنه وارد مي شود. حاج احمدخان پس از خواندن كاغذ، فوراً بيرون رفته و بعد چند دقيقه با يك نفر به نام سيد جليل القدر مراجعت مي كند و آن سيد همانا جمال الدين افغاني بوده است (9). به اين موضوع در تاريخ بيداري ايرانيان اشاره شده است: « زماني سيدجمال الدين عازم نجد بود، به بوشهر وارد شده تلگراف از طرف حاج احمدخان كبابي ( پدر سديد ) خبر داد كه سيدجمال الدين وارد بوشهر شده است » (10).
سيدجمال الدين مدتي در بوشهر و در خانه ي حاج احمدخان ماند. در اين مدت به تربيت و تعليم سديدالسلطنه كه در آن وقت دوازده ساله بود، مواظبت مي نمود و خود علوم جديد تدريس مي كرد. به قول مشاراليه، سيد كتاب جغرافيا و هيئت و نجوم ميرزا عبدالغفار را براي تدريس وي ( سديد ) انتخاب كرد و كتاب سيره ناپلئون اول و گلستان سعدي و كتاب كليله و دمنه ( ترجمه ي ابن مقفع ) را از كتابخانه ي خود به سديدالسلطنه دادند كه مطالعه كرد و مشكلات آن ها را پرسيد.
سيدجمال، وي ( سديد ) را به قرائت جرائد واداشت. بعد از اختتام كتاب جغرافيا، كره ي كوچكي به شاگرد خود ( سديد ) هديه داد. ميرزا نصرالله اصفهاني ( ملك المتكلمين ) و ميرزا فرصت شيرازي در همان سال در بوشهر سكونت داشتند و با سيد محشور بودند.
سيدجمال الدين مدتي در بوشهر ماند ( قرب سه ماه ) سپس ناصرالدين شاه او را به تهران احضار كرد و سيد از راه شيراز به سوي تهران حركت كرد و حاج احمدخان، غلام خود، خسرو را همراه او روانه كرد (11).
فرصت شيرازي در كتاب خود موسوم به دبستان الفرصه كه در سنه ي 1333 در شيراز به طبع رسيده و جناب سديدالسلطنه يك جلد از آن كتاب را براي ما مرحمت فرموده و فرستاده اند، شرح زيادي از احوال سيدجمال الدين و ملاقات خودش با او در بوشهر ذكر مي كند. ضمناً از صحبت هاي سديد قسمتي درج مي نمايد كه 88 صفحه را پركرده ولي هيچ چيز مهمي در آن، جز شرح ملاقات سيد در بوشهر در منزل حاج احمدخان نيست.
در روزنامه ي كاوه آمده است كه: « جناب سديدالسلطنه در ضمن مرسولات خودشان يك مراسله ديگري نيز راجع به تكميل اطلاعات درباره ي ابتداي عمل طبع در ايران فرستاده اند. اين مراسله راجع به كتابي است موسوم به وجيزه در مسائل نماز به زبان فارسي كه در سنه ي 1246 در اصفهان با چاپ سربي به طبع رسيده » (12).
خدمات اداري و دولتي سديدالسلطنه در خليج فارس، مشاغلي از قبيل فتح لنگه، رياست تذكره ي خليج فارس، كفالت و كارگزاري بنادر در سال 1318 هـ ق، كارگزاري دولت روسيه در بندر لنگه، وكالت و كنسولگري روسيه در بندرعباس، معاونت حكومت بنادر جنوب، حكومت بندر لنگه و امثال آن ها را شامل مي شده است. او داراي پالتو شمسه مرصع و نشان تمثال مظفرالدين شاه قاجار از دولت ايران و نشان « سنت آنا » از دولت روسيه و نشان « پالم آكادميك » از دولت فرانسه بوده است (13).
سديدالسلطنه هم اهل سياست و هم اهل علم بود و مانند پدرش سرتيپ احمدخان، هم كمالات علمي را طي كرده و هم در سياست، در خطه ي جنوب از حسن شهرت برخوردار بوده است.
سديدالسلطنه اهل شعر بوده و شعر نيكو مي گفت. تخلص هاي او در شعر « سديد » ، « نهاني » و اغلب « عاري » بوده است (14). اين قطعه شعر از او در مدح مخبرالدوله كه در آن زمان سمت وزارت داخله داشته، سروده شده است (15) :
مخبرالدوله آن وزير علوم *** كه غلامند ماه و خورشيدش
مشتري بنده ي سعادت اوست *** طرفه رامشگري است ناهيدش
حاجب بارگاه او پرويز *** نايب آستان جمشيدش
عاريا رو طلب كن از يزدان *** كه ببخشد حيات جاويدش
سديد مدتي در حبس به سر برد و در اين مدت، اشعار زيادي سروده اين اشعار بسيار زيبا و عميق است و ارزش دارد تا آن ها را جزء حبسيات او قلمداد كرد. گويا سبك اين دوره از اشعارش به مسعود سعد نظر داشته است. اين دو بيت از قصيده ي محبوسيه ي وي ذكر مي شود (16).
خسروان خسته اند از قلمم *** گرچه امروز كنج زندانم
کنج زندان و جمع رندان بين *** من به زندان رئيس رندانم
و نيز در مدح ميرزا جواد خان ميرحاج معين التجار، وكيل مجلس، ضمن دادخواهي اين دو بيت را موقع برگشت او از اروپا مي سرايد (17):
مقدمت مسعود باد اي امير *** تا شوي ما خستگان را دستگير
ماها بوديم ما اين جا اسير *** تهنيت را از اسير خود بپذير
سديد اشعار شاعران معاصر خود را به مناسبت هايي در كتاب سفرنامه اش آورده و از زمامداران آن دوره انتقاد كرده است. اين دو بيت از نثار شيرازي (18):
هر كه از ايرانيان به لندن رفت *** چون كه برگشت آدمي برگشت
غيرمخدوم ما عليممد *** گاو مي رفت و جانور برگشت
و نيز برخي از اشعاري كه در نكوهش دولتيان مي باشد را در سفرنامه آورده و مطلع قصيده ي اديب الممالك فراهاني در نكوهش اوضاع عمومي را ذكر كرده است (19):
هر كه مي بيني تو در گِرد وزير داخله *** در خفا دزد است و در ظاهر رفيق قافله
اين بيت را نيز در مدح فرهاد ميرزا ( معتمدالدوله ) سروده است:
يك دهن خواهم به پهناي فلك *** تا كه گويم وصف آن رشك مَلك
سديد از نادانان و نااهلان روزگار سخت شكايت مي كند و در سرتاسر سفرنامه اش اشعاري چند از خويش يا از ديگران كه در همين مضمون باشد، آورده است (20):
باش نادان تا ببزم گل رخان جايت دهم *** از بهشتت مي كنند بيرون اگر آدم شوي
سديد با اعتراضاتي كه در روزنامه هاي آن زمان از قرارداد 1919 شده و با شاعران و نويسندگان وطن پرستي كه فرياد برآورده اند، همگام است. شخصيتي آگاه و روشنفكر مثل او نمي تواند واكنشي نشان ندهد و بي تفاوت باشد و به همين جهت قسمت اعظم سفرنامه اش مشحون است از اشعار شعرايي كه عليه اين بيدادگري ها سخن رانده اند، مانند ميرزاده عشقي و ملك الشعراي بهار و شاعران گمنام ديگر.
مثلاً در مورد قرارداد 1919 كه توسط وثوق الدوله با بيگانگان بسته شده است، چنين سروده (21):
ز پستان تو شير نوشندگان *** تو را گشته اينك فروشندگان
سديد ابيات زير را زماني كه از خدمات دولتي منفصل شده و در نهايت استيصال و تنگ دستي مي زيسته، سروده است (22):
من كه محتاج به دينار و به درهم شده ام *** خود ندانم ز چه آلوده و دَرهم شده ام
من كه بودم به غنا شهره ي هر دار و ديار *** حاليا مستحق واحد درهم شده ام
بس كه در شهر شما گاو فراوان ديدم *** آدميت ز كفم رفته و خر هم شده ام
عجب آن است بزرگان ننمايند خيال *** خير از من چه نيايد ز چه شر هم شده ام
عاريا بذله بگو راه و ره سخره بپو *** كه من از مسخرگي صاحب زر هم شده ام
من اگر خط ننويسم تو به من خورده مگير *** گر ز پيچيدگيش در هم و برهم شده ام
سديد طبق معمول زمان خودش اشعار زيادي را با حروف ابجد در ولادت يا وفات بزرگان سروده است، مثلاً در ولادت عبدل رسول خان ( برادرزاده ي سديد ) مي گويد (23):
بجو سال تاريخ آن خوش نصيب *** ز نصرمن اله فتح قريب
يا در وفات او گويد:
بجو سال تاريخ آن ماه سيما *** ز الفاظ قدفاز فوزاً عظيما
سديد در برخي از اشعارش به استقبال شاعران ديگر ماقبل و معاصرش پرداخته، چنانكه به استقبال اين غزل معظم السلطنه كه مطلع آن چنين است:
با روي تو گل صفا ندارد *** گل پيش رخت بها ندارد
هر كس كه بديدت اي گل اندام *** ديگر به گل اعتنا ندارد
كه سديد به استقبال اين غزل رفته كه مطلع آن چنين است:
زيبايي تو قمر ندارد *** شيريني تو شكر ندارد
سديد با اغلب شاعران خطه ي دشتي و بوشهر همنشين بوده و ارادت خاصي به برخي از شاعران اين خطه، بخصوص به ملاحسن كبكاني (24)، متخلص به « محمود » داشته است. در مرثيه ي او مي گويد (25):
در ماتم عارف زمانه *** محمود سخنور زمانه
ملاحسن آن اديب دشتي *** كبكان وطن آن لبيب دشتي
شد عقل نخست جامعش چاك *** افتاد تزلزلي به افلاك
خورشيد عذار خود خراشيد *** برخرقه ي پاكش نور پاشيد
بهرام ز كف نهاد تيغش *** ايام همي خورد دريغش
در سال ده هزار و سيصد *** از دار فنا قدم برون زد
چون گشت غريق بهر سرمد *** تاريخ غريق نيزش آمد
سديدالسلطنه صاحب آثار و تاليفات متعددي مي باشد كه عبارتند از:
1. اعلام الناس في احوال بندرعباس ( بندرعباس و خليج فارس ).
2. اصطلاحات كشتي.
3. مشوش نامه ( اشعار شعراي معاصر ).
4. مجموعه النوادر در محتواي مطالب تاريخي و اشعار.
5. مجموعه الظرائف درباره ي شاعران معاصر خطه ي جنوب، بخصوص فارس.
6. مغاص اللئالي و منارالليالي در دو جلد.
7. مفاتيح الادب كه قسمتي از آن معروف به « برهان سديد » نامگذاري شده است.
8. سفرنامه ي سديدالسلطنه ( التدقيق في سير الطريق )
9. المناص في احوال الغوص و الغواص، اين اثر به نام صيد مرواريد به چاپ رسيده است.
10. مقاله درباره « جواسم ». اين مقاله ضميمه كتاب صيد مرواريد مي باشد.
11. خلاصه فارس نامه ناصري.
12. احوال اهرم و تنگستان.
13. شقايق النعمان در احوال مسقط و عمان.
14. احوال طايفه قشقايي.
15. تذكره مشوش نامه.
16. احوال لنگه و شيوخ آن.
17. تعليق بر خوارج.
18. اوزان جو.
19. تجارت خانه هاي بوشهر.
20. لغات لاري.

پي نوشت ها :

1. سديدالسلطنه، محمدعلي خان: اعلام الناس في احوال بندرعباس ( بندرعباس و خليج فارس )، مقدمه و فهارس از احمد اقتداري، ابن سينا، مقدمه، ص 5.
2. همان جا.
3. همان، ص 28.
4. سديدالسلطنه، محمدعلي خان: التدقيق في سير الطريق ( سفرنامه سديدالسلطنه )، تهران، بهنشر، 1362، صص 528-534.
5. همان جا.
6. مجله كاوه.
7. همانجا.
8. همانجا.
9. همانجا.
10. ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج1، ص 61.
11. مجله كاوه، ش 9.
12. به نقل از پاورقي مجله كاوه، ش 9.
13. سديدالسلطنه، ‌ محمدعلي خان بندرعباس و خليج فارس، ص 22.
14. همان جا.
15. همان جا.
16. سديدالسلطنه، محمدعلي خان، سفرنامه سديدالسلطنه، ص 398.
17. همان، ص 380.
18. همان، ص 400.
19. همان، ص 408.
20. همان، ص 521.
21. همان، ص 531.
22. همان، ص 536.
23. همان، ص 557.
24. « كبكان » قريه اي است از قراء دشتي. سديد درباره ي كبكاني مي نويسد: « آن مرحوم در بدايت روحاني تخلص مي نمود، پس از ان كه مسبوق شد كه روحاني سمرقندي هم بوده است، بعد از مدتي تخلص خود را به محمود تغيير داد. او هفتاد سال زيست و در سال 1310 هـ ق در قريه ي جم ( در نزديكي كنگان ) دار فاني را وداع گفت ». ( ص 558 از سفرنامه سديدالسلطنه ).
25. همان، ص 558.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط