نويسنده: آيت الله سيدمحمدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري
مترجم: محمد تقدمي صابري
نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي اِسراء
شايد مهمترين موضوعي که سوره ي اسراء به آن پرداخته، مسؤوليت آدمي در برابر کردار خويش در چارچوب رسالت الهي باشد. سوره در پيرامون دسته اي از مسؤوليّتهاي ما در برابر جامعه سخن مي گويد، اين مسؤوليّتها از پدر و مادر آغاز شده، به ديگر مردمان پايان مي يابد.
سوره با گستردگي، پديده ي شرک به پروردگار را برمي رسد که ريشه هاي فساد در آن دويده و سبب گريز انسان از مسؤوليّتهايش شده است.
همچنين قرآن با گستردگي، برنامه هاي شيطاني براي گمراهي بشر و ايستادگي آدمي در برابر آن روشن ساخته، در اين پيرامون، مثالهاي تاريخي چندي ارايه نموده است.
سوره با داستان بني اسرائيل آغاز مي شود و بدان پايان مي پذيرد، چه، بني اسرائيل نمونه ي جامعه اي است که يکبار کوشش و تلاش روا داشت و بار ديگر از آن کوششها دست کشيد.
اين مجموعه گفتارهايي در چارچوب سوره بود، که چکيده ي رسالتهاي الهي است، اين رسالتها در حقيقت يکي هستند. پس از آن که قرآن به رويداد معراج اشاره کرد، يادآور مي شود پروردگار شنوا و بيناست و پس از اين دو ويژگي، دانش او نيز به بندگان احاطه دارد، اين ويژگيها به ضرورت پروا کردن از خدا اشاره دارد. (آيه 1)
چکيده ي کتابي که پروردگار براي بني اسرائيل، بر پيامبرش حضرت موسي (عليه السلام) فرود آورد، اين است که آنان نبايد به غير از خدا کارسازي بگيرند (آيه 2) ، چه، شرک به خدا ريشه ي هرگونه فساد و گمراهي است.
آيا بني اسرائيل فرزند کساني نبودند که خداوند آنان را در کشتي با نوح برداشت تا از گزند طوفان در اَمان مانند؟ و پيامبر خدا نوح (عليه السلام)، بنده اي سپاسگزار بود. (آيه 3)
آري، ليک آنان دوباره در زمين فساد کردند (و فساد مي کنند) و کيفر خويش خواهند ديد (آيه 4) پس آنگاه که وعده ي نخستين کيفر فرا رسد، خداوند بندگاني از خود را که سخت نيرومندند، بر آنان مي گمارد و تاج و تختشان را زير و رو مي کند و پس از آن که خداوند، بني اسرائيل را بر بندگان چيره مي سازد وعده دوم فرا مي رسد و آنان را نابود مي سازد، ليک از چه رو؟ از آن رو که نيکي آنان را با نيکي پاسخ مي دهد و براي اعمال زشتشان، کيفري سازگار با آن قرار مي دهد. (آيات 5-7) اين سنّت پروردگار در تاريخ است که جزاي هر گروهي را بسته به کردار آنان مقرر مي کند، امّا در آخرت، خداوند دوزخ را زندان کافران مي سازد. (آيه 8)
هدايت پروردگار از رهگذر قرآن عرضه مي شود، امّا ايمان و عمل شايسته، از وظايف آدمي است، که پاداشي بزرگ براي آن در نظر گرفته شده است و کفر براي کافر، عذابي دردناک به ارمغان مي آورد. (آيات 9-10)
پاداش و کيفر انسان به تأخير مي افتد و آدمي شتابزده است، پس او همانگونه که خير را فرا مي خواند، پيشامد بد را نيز فرا مي خواند، ليک کيفر و پاداش واقع خواهد شد. (آيه 11)
اينک بر نشانه هاي هستي نظري بيفکن، چه مي بيني؟ نشانه ي شب را که پروردگار به حکمت خويش تيره گونش ساخته و نشانه ي روز را، که پروردگار با حسن تدبير، آن را روشني بخش گردانيده، تا تو براي کسب و کار زندگي بکوشي و شماره ي سالها و حساب را بداني.
بنابراين هر چيزي به نظم درآمده، تدبير يافته و به اندازه شده است و همان کسي که کارساز شب و روز و نظم و ترتيب آن است، درباره ي اين پديده ها به گستردگي سخن رانده است.
امّا آيا بشر از اين نظم و ترتيب راه به بيرون مي برد؟ هرگز، بلکه او هم ديگر آفريده اي است که محکوم به تلاش است، زيرا در کارنامه اي که به گردنش آويخته شده، تمامي اعمالش نوشته شده، تا نامه اش را به روز رستاخيز گشاده ببيند.
به انسان گفته مي شود: نامه ات را بخوان و خويش را حسابرسي کن، پس اگر خطاکار باشي خود، خويشتن را محکوم مي کني. (آيات 12-13)
هدايت با تلاش آدمي، به دست مي آيد و او خود سبب گمراهي خويشتن است و هيچ کس بار گناه ديگران را بر دوش نمي کشد. پروردگار نيز بندگان خود را در صورت گمراهي کيفر نمي دهد، مگر آنکه با فرستاده اي آنان را بيم دهد. اين گونه است که هنگام فرارسيدن وعده ي هلاکتِ شهري، خداوند فرستاده اي را برمي انگيزد تا خوشگذرانان و رهبران کجروي آنان را، بيم دهد، ليک آنان از فرمان خدا، به بيراهه مي روند و آن هنگام، دليل رسا و حجت خداوندي بر آنان استوار گشته، پروردگار زير و زبرشان مي کند.
خداوند بر همين روش، نسل هاي بسياري را پس از طوفان نوح به هلاکت رساند و او به گناهان بندگانش، بس آگاه و بيناست، از اين رو هيچ کس نپندارد که پروردگار از او غافل است. (آيات 14-17)
سعي و تلاش انسان واقعيتي را به بار مي آورد، ليکن بر اساس نيت او. پس هر که دنيا را خواستار شود، پروردگار به اندازه اي که حکمت و سنتهاي او اقتضا دارد، از دنيا به او مي دهد، ليک کيفرش در آخرت جهنمي است که در آن خوار و رانده، داخل خواهد شد. امّا کسي که آخرت را بخواهد و در راه آن به اندازه اش تلاش کند، خداوند نيز تلاش او را سپاس مي گزارد.
خداوند طالب دنيا را در دنيا مدد مي بخشد و طالب آخرت را نيز در آخرت و عطاي پروردگار از کسي منع نشده است. خداوند اينگونه زندگي بشر را زاييده ي اراده و تلاش او مي کند.
همانگونه که پروردگار در دنيا به سبب اختلافِ سعي و تلاش انسانها روزي متفاوتي به آنان داده، در آخرت نيز پاداش همين گونه و حتي بيشتر است. (آيات 18-21)
خداوند آنگاه ما را از شرک برحذر مي دارد و گويا مراد از شرک در اينجا پيروي کورکورانه از سنتها و جريانهاي جامعه باشد، چه، اين کار به سرزنش و واماندگي مي انجامد. (آيه 22)
پروردگار فرمان مي دهد کسي غير از او را نپرستيم (پدران خود را به پرستش نگيريم و در برابر فشارهاي جامعه، کرنش نکنيم)، و تنها بر ما بايسته است در چارچوب توحيد، روابط مثبتي با مردم برقرار سازيم که مهمترين آنها نيکوکاري کردن به پدر و مادر به ويژه در سالخوردگي آنان، مهرباني کردن و طلب آمرزش براي آنان است. (آيات 23-25)
پس از پدر و مادر، مؤمن بايد به حقوق نزديکان، مستمندان و در راه ماندگان، پايبند گردد و از اسراف پرهيز کند، چه، اسراف او را در رده ي شياطين و کافران به خدا، قرار مي دهد نه سپاسگزاران نعمتهاي او. آدمي در حالت رويگرداني (مادّي) از پدر و مادر، ناگزير بايد به آنان نيکي (معنوي) کند و به نرمي با آنان سخن بگويد. (آيات 26-28)
خداوند ما را به ميانه روي در انفاق فرمان مي دهد، پس نبايد بخلي داشته باشيم که دستهايمان را ببندد و نه آن گونه در انفاق کردن زياده روي کنيم که به سرزنش و تنگي بينجامد، آيا پروردگار براي بندگان روزي را گشاده و مقدّر نمي کند؟ پس از چه رو بخل ورزيم يا اسراف کنيم؟ بلکه شايسته است در هزينه کردن، از اصول حکمت پيروي کنيم و تا آن هنگام که خداوند روزي رسان است، چرا از بيم تنگدستي فرزندانمان را بکشيم؟ (آيات 29- 31)
همانگونه که خداوند در چارچوب مسؤوليت خانوادگي، ما را از کشتن فرزندان باز مي دارد- گويا ظاهراً اين منع، سقط جنين را نيز در بر مي گيرد- از زنا نيز منع مي کند بدين اعتبار که گناهي بزرگ و راهي کژ است.
خداوند در چارچوب مسؤوليّتهاي اجتماعي، قتل نفس را حرام مي داند، مگر اينکه به حق باشد. پروردگار براي سرپرست فرد مقتول، حق قصاص قرار داده، او را از زياده روي در قتل بازداشته، بشارت مي دهد که [از سوي شرع] ياري شده است. (آيات 32-33)
اين مسؤوليّت هاي آدمي در برابر مردم است و در سه کلمه خلاصه مي گردد: توحيد (و عدم کرنش در برابر سنتها و فشارها)، نيکوکاري و پاسداشت و احترام به حقوق ديگران.
در (آيات 34-35) خداوند، صِرف نزديکي به مال يتيم را حرام کرده، مگر اينکه به بهترين وجه صورت گيرد. نيز او وفاي به پيمان، تمام دادن پيمانه و سنجش با ترازوي درست را فرمان مي دهد .
شايد اين مسؤوليّتهاي اجتماعي و غير از آن، استحکامي براي جامعه به ارمغان آورد تا در برابر شکافهايي که از آنها ستم به آن رخنه مي کند، گزند نبيند، از اين رو، برپاداري حق، تنها با بستن دروازه هاي ستم و ورودي هاي طبيعي اشاعه ظلم در جامعه، امکانپذير است.
خداوند اينگونه به ضرورت پيروي از علم و آگاهي و ترک گمان ناشايست و دوري از تکبّر و استکبار در زمين، فرمان مي دهد و اين سفارشها را از حکمتهايي مي داند که او به بندگان وحي کرده و توحيد و يگانگي پروردگار، آن را دربرگرفته است. (آيات 36-39)
آري، ساختن جامعه ي آرماني بر پايه ي رسيدگي به اتهامات و برابري در برابر قانون، استوار است.
خداوند، مردمان را از شرک باز مي دارد، آيا شرک پايه ي تمامي جنايت ها و توجيه رايج همه فسادها و بي مسؤوليتي ها نيست؟
آيا اين درست است که خداوند براي مشرکان پسر را برگزيد و خود از ميان فرشتگان دختراني گرفت؟ اين دروغي بزرگ است. قرآن براي مشرکان، حقايق را گوناگون بيان کرد، ليک تنها بر نفرت آنان افزوده شد. (آيات 40-41)
اگر آن گونه که مي پندارند، اينها خدا بودند در اين صورت حتماً درصدد جستن راهي به سوي خداوند صاحب عرش برمي آمدند، امّا هرگز، خداوند از آنچه مي پندارند، پاک و بسي والاتر است. آسمانهاي هفت گانه و زمين بر پاکي مقام خداوند، گواه است و او را تسبيح مي گويد و همه چيز در حال ستايش، او را تسبيح مي گويد، ليک انسان از فهميدن تسبيح آنان درمانده است. خداوند نسبت به سرکشان، شکيبا و براي مؤمنان، آمرزنده است. (آيات 42- 44)
امّا (آيات 45-52) خطرهاي کفر به زندگي آخرت را روشن مي سازد و اينکه چگونه خداوند ميان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و کساني که به آخرت ايمان ندارند، پرده اي پوشيده برپا مي کند، آن گونه که دلهاي کافرانِ آخرت را در بر مي گيرد و پيرو اين، قرآن را نمي فهمند، نيز خداوند در گوشهاي آنان سنگيني جاي مي دهد، تا آنجا که هرگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، پروردگار خود را به يگانگي ياد کند، با نفرت پشت کنند.
انباشتگي جهل، گمراهي و تعصب، کافران را وا مي دارد تا به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از وراي شبهات باطل گوش فرا دهند، آنان در پيرامون پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويند که او مردي جادو شده است، از اين رو گمراه شده، به حقيقت راهي نمي برند. آنان رستاخيز را منکر شده، مي پرستند: آيا پس از اينکه استخوان و خاک شديم، خردمندانه است که خداوند ما را از نو بيافريند؟
بدين سان است که اين دست شبهات ميان کافران و قرآن و فهم حقايق آن، پرده اي پوشيده مي شود.
خداوند قدرتمندانه پاسخ آنان را مي دهد، چه، آنان را يادآور مي شود اگر از سنگ يا آهن و يا هر چيزي که از نگاهشان بزرگ است، بودند، پروردگار بلندمرتبه که نخستين بار بيافريدشان، بر آفرينش ديگر باره ي آنان تواناست، سپس مي پرسند: چه هنگام؟ خداوند مي فرمايد: بسا که نزديک باشد، آن روزي که پروردگارشان فرا مي خواند و آنها ستايش کنان، پاسخش مي گويند و پندارند در دنيا يا برزخ، مگر اندک روزهايي به سر نبرده اند.
از آن رو که شيطان دشمني آشکار است، پس بر بندگان خدا بايسته است سخناني برگزينند تا او ميانه شان را به سبب آن سخنان بر هم نزند. بندگان بايد تعصبات قومي و به پاکي ستودن خود را ترگ گويند، چرا که خداوند به آنان آگاه تر است، او بر هر که بخواهد رحمت مي آورد و يا او را کيفر مي دهد.
(آيات 53-60) اينگونه برخي مسؤوليّتهاي اجتماعي مؤمنان در برابر ديگر مؤمنان را، روشن مي سازد.
شايد کشمکش هاي داخلي، برخاسته از بازمانده هاي شرک باشد. سپس سياقِ سخن به بيان زشتي همتايان خدا مي پردازد و اينکه آنان از ياران خود، زياني را دور نمي سازند، بلکه به نوبه ي خود راهي به سوي خدا مي جويند و اميد به او دارند و از او مي هراسند.
همه ي شهرها، پيش از روز قيامت، يا با عذاب و يا با مرگ، در معرض هلاک قرار دارند، پيشينيان معجزات خدا را دروغ انگاشتند، از اين رو شايسته ي عذاب شدند و بدان سبب که خداوند هلاکت آنان را نمي خواست، هرگاه معجزه طلب مي کردند، معجزات خويش را بر آنان فرو نمي فرستاد، چرا که اگر معجزات فرود مي آمدند و آنها کفر مي ورزيدند، هلاک مي شدند، براي نمونه، قوم ثمود، هنگامي که خداوند، شتر را چونان معجزه اي روشن، براي آنان نمايان ساخت، بدان کفر ورزيدند و خداوند نيز، آنان را به هلاکت رساند. حکمت معجزات الهي، بيم دادن مردم است، شايد که هدايت يابند.
خداوند، اينگونه رؤياي خويش را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نماياند و آن را آزموني براي مردم کرد، او پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از درخت نفرين شده، آگاه ساخت. خداوند مردمان را بيم مي دهد، ليک جز بر سرکشي آنان افزوده نمي شود.
بدين سان، معجزات براي بيم دادن بود نه براي فرود آمدن کيفر خدا بر مردم.
اينک پرسشي مهم بر جاي مي ماند: اساساً، از چه رو مردم شرک مي ورزند و چرا فرمانبرداري خود را براي خدا و کسي که پروردگار اطاعت از او واجب کرده، خالص نمي کنند؟ چرا بر پهنه ي جامعه ي مسلمانان، درخت (خاندان) نفرين شده اي همچون بني اميه مي رويد که بر آن است حاکميّت خود را بر مردم تحميل کند؟ در (آيات 61-70) پاسخي را مي خوانيم که از آن، داستان آفرينش الهام گرفته مي شود و اينکه چگونه ابليس، دشمن آدمي زادگان شد و نقشه ها و برنامه هاي نيرنگ آميز او چيست؟
داستان آن هنگام آغاز شد که تعصب ذاتي، ابليس را فراگرفت و مدعي شد جوهرش از آدم (عليه السلام) برتر است و سجده در برابر آدمي را، که همگي فرشتگان براي او سجده کرده بودند، نپذيرفت.
خداوند تا به روز رستاخيز ابليس را مهلت داد، او پروردگار خويش را در چيرگي بر فرزندان آدم به چالش کشانيد، خداوند نيز نخست آگاهي اش داد که او و پيروانش پايان کار را مي بازند، سپس او به رغم در اختيار داشتن راهکارهاي فريب، بر بندگان خدا چيرگي نمي يابد، چه، آنها بر خدا توکل مي کنند و پشتيباني چون او، آنان را بس است.
امّا شيطان چهار برنامه دارد: تبليغات گمراه کننده، وحشت آفريني، فاسد کردن نظام اقتصادي و تربيتي و غرور.
ليک پروردگار همان کسي است که کشتي را در دريا روان مي سازد و زيان را دور مي دارد و او کسي است که بايد از مقامش هراسيد، پس اگر بخواهد مردمان را در زمين فرو بَرَد و تندبادي شکننده وزان کند، کسي نيست که مردمان را از او برهاند.
خداوند هماني است که فرزندان آدم را گرامي داشت و آنها را در خشکي و دريا بر مرکبها برنشاند و بر بسياري از آفريدگانش برتري آشکار داد.
اينگونه است که نيرنگ شيطان کارساز نيست، چه، ولايت از آنِ خداست و دين براي او و کار در دست اوست و او بزرگي انسان را مي خواهد، حال آن که ديگران خواهان گمراهي اويند.
ريسمان رهايي انسان از خيزابهاي نيرنگ و فريب شيطان، قرآن است.
ليک چگونه در برابر نيرنگ شيطان ايستادگي کنيم؟ و کشمکش ميان فرزندان آدم و ابليس کجا پايان مي يابد؟ و پندهاي تاريخ در اين زمينه چيست؟
گويا (آيات 71-81) گرد محور اين پرسشها مي گردد. اين آيات، نخست از رهبري سخن مي گويد بدين اعتبار که راه روند بشريّت را مشخص مي سازد، پس به روز رستاخيز، خداوند هر گروهي را با پيشوايشان فرا مي خواند و انسانها در آن روز گوناگون اند، برخي کارنامه خود را در دست راست گرفته، مي خوانند و برخي کوردل محشور شده، به هدايت راهي نمي برند.
قرآن سپس روشن مي سازد چگونه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي مشرکان با فشارهاي تبليغاتي روبه رو شد. آنان بدين وسيله بر آن بودند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در آنچه به او وحي شده بود، گمراه سازند، ليک او در برابرشان ايستادگي کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه براي ما الگويي نيک است و به ما مي آموزد چگونه با توکل بر خدا در برابر گمراهي ايستادگي کنيم، همانگونه که خود رفتار کرد و خداوند نيز او را استواري بخشيد. اين نمونه اي براي برنامه گمراهي شيطان است، سپس قرآن نمونه اي براي برنامه وحشت آفريني او پيش مي نهد، آن جا که نزديک بود کافران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از زمين برکنند و اگر چنين مي کردند، پس از آن، جز زماني اندک بر جاي نمي ماندند، اين سنّت پروردگار است.
براي رويارويي با گمراهي شيطان، خواندن نمازهاي پنج گانه، بر ما واجب شد و به نماز نافله ي شب نيز فرمان داده شديم که خداوند به واسطه آن پيامبرش را به مقامي ستوده رساند.
براي اينکه از نظام اقتصادي، اجتماعي و تربيتي نگاهداري کنيم و نگذاريم ابليس آن را به فساد کشاند، بايسته است از خداوند بخواهيم ما را در هر کاري به گونه اي درست فرو بَرَد به گونه اي درست بيرون آورد و از جانب خود به ما چيرگي ياري بخشي ارزاني دارد، نيز بايد مطمئن باشيم که حق، پيروز و باطل نابودشدني است.
براي اينکه در برابر فريب و نيرنگ ابليس ايستادگي کنيم، بايد دو کار به انجام رسانيم:
1- به ريسمان رهبري الهي که در شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان جانشين او، جلوه گر است، چنگ در زنيم و پس از آن از فقيهان برتر و آنان که به شيوه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزديکترند، فرمانبرداري کنيم. آيات گذشته، ويژگيهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در استقامت، صبر، توکل و اطمينان را روشن ساخت و گويا اينها ويژگيهاي آرماني رهبري است که ما را از دسيسه هاي شيطان در اَمان مي دارد.
2- چنگ در زدن به قرآن بدين اعتبار که ريسمان محکم خداوند است، (آيات 82-93) از اين موضوع سخن مي گويد و روشن مي سازد قرآن، مايه ي درمان و رحمت است، حال آنکه ستمکاران را مگر زيان نمي افزايد. بسا که از اين آيات چگونگي استفاده از قرآن و چنگ در زدن بدان ريسمان را الهام بگيريم، با اين بيان که آدمي در صورت برخورداري از نعمتها مغرور مي شود، پس اگر او به نعمتي ارزاني شود، روي برمي گرداند و پهلو تهي مي کند و چون نعمتها از او گرفته شد، نوميد مي گردد.
مردمان رنگ رنگند و هر کدام بر بنيان ساختار رواني و جسماني خود رفتار مي کنند و پروردگار به هر که راه يافته تر باشد، داناتر است.
قرآن از سوي خدا فرود آمده، پس اگر بخواهد آن را مي برد. اين کتاب، معجزه است، پس اگر جنيان و انسانها گرد آيند، نمي توانند آن را به چالش کشانند، و در آن از هر چيزي نمونه اي است. کافران و مشرکان برخي معجزات مادّي را خواستار مي شوند، بدون رهنموني به اين حقيقت که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، انسان است و قرآن از سوي خدا آمده و مگر گزاردن پيام حق، بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وظيفه اي نيست.
شايد مهمترين محورهاي سوره ي اِسراء در اين آيات باشد؛ اين آيات گرد محور رسالت مي گردند و کساني که به رسالت ايمان دارند از آنها بهره مي برند، امّا ستمگري که از معجزات الهي رويگردان مي شود و با تمام نيرو به آن پشت مي کند، از وحي سودي نمي برد.
ليک، چرا مردمان به هدايتي که از جانب پروردگار برايشان آمده، ايمان نمي آورند؟ و مهم ترين دشواريهاي ايمان به رسالتهاي الهي چيست؟
اول: اين انديشه ي مردم، که مي پنداشتند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد فرشته اي باشد.
دوم: ترديد آنها در رستاخيز.
(آيات 94-104) به درمان مشکلاتي روحي رواني پرداخته، که ابليس در راه ايمان به رسالت الهي، پديد مي آورد. اين آيات بيان مي دارند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد از گونه ي کساني باشد که به سوي آنان فرستاده شده و اگر ساکنان زمين، از گونه ي فرشتگان بودند، بي گمان، فرشته اي براي پيامبري، به سويشان فرود مي آمد.
پس از آنکه اين آيات روشن مي سازد پروردگار سبحان بر راستي رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گواه است و هدايت در دستان اوست و کسي را که او گمراه مي سازد، هدايتگر و سرپرستي ندارد و او کور، لال و کر محشور مي گردد و سرانجامش دوزخي است با زبانه هاي پي در پي، که کيفر کردار او است، پس از تمام اين گفتارها، وجدان کافران را باز مي پرسد: آيا خدايي که آسمانها و زمين را آفريده، نمي تواند مانند آن را بيافريند؟ و او بدان سبب آنان را به عذاب دچار مي کند که برايشان اجلي مشخص ساخته که در آن ترديدي نيست، ليک آنها از اين فرصت بهره اي نمي برند.
از آن رو که انسان خويي کافرانه دارد و بخيل و تنگ نظر است، پس به هدايتگر و پرورشگري نياز دارد، اين هدايتگر و مربي، پيامبري است که قرآن را براي درمان بيماري هاي دل مي آورد.
پيامبر خدا، محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، نوآمده اي از پيامبران نيست و اين رسالت الهي بر موسي (عليه السلام)، فرود مي آمد و خداوند سبحان، نُه نشانه ي آشکار به موسي داد، فرعون نيز او را به چالش کشانيد و به او گفت که افسون شده است، پيامبر خدا موسي (عليه السلام)، براي او روشن ساخت اين نشانه ها را، که مايه ي بينش اند، خداوند فرود آورده و فرعون تباه شده است.
آنچه براي پيامبر خدا حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روي داد براي موسي (عليه السلام) نيز اتفاق افتاد، آن هنگام که فرعون مي خواست موسي (عليه السلام) را از سرزمين مصر برکَنَد، ليک پروردگار او و يارانش را به کام آب فرو برد و زمين را تا زماني معين، ارث بني اسرائيل ساخت.
اين مثالي براي گواهي خدا، بر راستي رسالتهاي او است و مثالي براي مکر و نيرنگ شيطان و نيز مثالي براي نصرت الهي که پروردگار بندگانش را مي دهد و اينکه حق پيروز و باطل نابودشدني است.
قرآن به حق فرود آمده و بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وظيفه اي مگر گزاردن آن نيست و خداوند آن را بخش بخش و به تدريج فرود آورده تا اينگونه قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را استواري بخشد.
(آيات 105-111) اينگونه آغاز مي شود و به موضوع بخش بخش کردن قرآن و فرود آمدن آن طي سالهاي بعثت اشاره مي کند. اين آيات تأکيد دارد قرآن ياراني دارد که به آن ايمان مي آورند و چون اين کتاب بر آنان خوانده مي شود، سجده کنان به روي، بر زمين مي افتند، آنان به وعده ي الهي ايمان بيشتري پيدا کرده، سر برخاک مي سايند و قرآن بر فروتني آنان مي افزايد.
اين صفات، صفاتِ مؤمنان به قرآن است؛ بندگاني که ابليس بر آنان چيرگي ندارد، از ديگر صفات آنان اين است که خدا را- همانگونه که فرمان داده- با نامهاي نيکو مي خوانند. مؤمنانِ به قرآن، نماز خود را از روي ريا به آواز بلند نمي خوانند و از ترس خدا بسيار آهسته هم نه، بلکه ميان اين و آن راهي ميانه مي جويند. (چرا که به آرامي راه مي روند و روشي ميانه دارند و امتي ميانه رو هستند).
سوره ي اسراء با ستايش خدايي که نه فرزندي گرفته و نه در جهانداري شريکي دارد و نه خوار بوده که نياز به دوستي داشته باشد، پايان مي پذيرد، همانگونه که با سپاس و ستايش پروردگار آغاز شده بود.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
شايد مهمترين موضوعي که سوره ي اسراء به آن پرداخته، مسؤوليت آدمي در برابر کردار خويش در چارچوب رسالت الهي باشد. سوره در پيرامون دسته اي از مسؤوليّتهاي ما در برابر جامعه سخن مي گويد، اين مسؤوليّتها از پدر و مادر آغاز شده، به ديگر مردمان پايان مي يابد.
سوره با گستردگي، پديده ي شرک به پروردگار را برمي رسد که ريشه هاي فساد در آن دويده و سبب گريز انسان از مسؤوليّتهايش شده است.
همچنين قرآن با گستردگي، برنامه هاي شيطاني براي گمراهي بشر و ايستادگي آدمي در برابر آن روشن ساخته، در اين پيرامون، مثالهاي تاريخي چندي ارايه نموده است.
سوره با داستان بني اسرائيل آغاز مي شود و بدان پايان مي پذيرد، چه، بني اسرائيل نمونه ي جامعه اي است که يکبار کوشش و تلاش روا داشت و بار ديگر از آن کوششها دست کشيد.
اين مجموعه گفتارهايي در چارچوب سوره بود، که چکيده ي رسالتهاي الهي است، اين رسالتها در حقيقت يکي هستند. پس از آن که قرآن به رويداد معراج اشاره کرد، يادآور مي شود پروردگار شنوا و بيناست و پس از اين دو ويژگي، دانش او نيز به بندگان احاطه دارد، اين ويژگيها به ضرورت پروا کردن از خدا اشاره دارد. (آيه 1)
چکيده ي کتابي که پروردگار براي بني اسرائيل، بر پيامبرش حضرت موسي (عليه السلام) فرود آورد، اين است که آنان نبايد به غير از خدا کارسازي بگيرند (آيه 2) ، چه، شرک به خدا ريشه ي هرگونه فساد و گمراهي است.
آيا بني اسرائيل فرزند کساني نبودند که خداوند آنان را در کشتي با نوح برداشت تا از گزند طوفان در اَمان مانند؟ و پيامبر خدا نوح (عليه السلام)، بنده اي سپاسگزار بود. (آيه 3)
آري، ليک آنان دوباره در زمين فساد کردند (و فساد مي کنند) و کيفر خويش خواهند ديد (آيه 4) پس آنگاه که وعده ي نخستين کيفر فرا رسد، خداوند بندگاني از خود را که سخت نيرومندند، بر آنان مي گمارد و تاج و تختشان را زير و رو مي کند و پس از آن که خداوند، بني اسرائيل را بر بندگان چيره مي سازد وعده دوم فرا مي رسد و آنان را نابود مي سازد، ليک از چه رو؟ از آن رو که نيکي آنان را با نيکي پاسخ مي دهد و براي اعمال زشتشان، کيفري سازگار با آن قرار مي دهد. (آيات 5-7) اين سنّت پروردگار در تاريخ است که جزاي هر گروهي را بسته به کردار آنان مقرر مي کند، امّا در آخرت، خداوند دوزخ را زندان کافران مي سازد. (آيه 8)
هدايت پروردگار از رهگذر قرآن عرضه مي شود، امّا ايمان و عمل شايسته، از وظايف آدمي است، که پاداشي بزرگ براي آن در نظر گرفته شده است و کفر براي کافر، عذابي دردناک به ارمغان مي آورد. (آيات 9-10)
پاداش و کيفر انسان به تأخير مي افتد و آدمي شتابزده است، پس او همانگونه که خير را فرا مي خواند، پيشامد بد را نيز فرا مي خواند، ليک کيفر و پاداش واقع خواهد شد. (آيه 11)
اينک بر نشانه هاي هستي نظري بيفکن، چه مي بيني؟ نشانه ي شب را که پروردگار به حکمت خويش تيره گونش ساخته و نشانه ي روز را، که پروردگار با حسن تدبير، آن را روشني بخش گردانيده، تا تو براي کسب و کار زندگي بکوشي و شماره ي سالها و حساب را بداني.
بنابراين هر چيزي به نظم درآمده، تدبير يافته و به اندازه شده است و همان کسي که کارساز شب و روز و نظم و ترتيب آن است، درباره ي اين پديده ها به گستردگي سخن رانده است.
امّا آيا بشر از اين نظم و ترتيب راه به بيرون مي برد؟ هرگز، بلکه او هم ديگر آفريده اي است که محکوم به تلاش است، زيرا در کارنامه اي که به گردنش آويخته شده، تمامي اعمالش نوشته شده، تا نامه اش را به روز رستاخيز گشاده ببيند.
به انسان گفته مي شود: نامه ات را بخوان و خويش را حسابرسي کن، پس اگر خطاکار باشي خود، خويشتن را محکوم مي کني. (آيات 12-13)
هدايت با تلاش آدمي، به دست مي آيد و او خود سبب گمراهي خويشتن است و هيچ کس بار گناه ديگران را بر دوش نمي کشد. پروردگار نيز بندگان خود را در صورت گمراهي کيفر نمي دهد، مگر آنکه با فرستاده اي آنان را بيم دهد. اين گونه است که هنگام فرارسيدن وعده ي هلاکتِ شهري، خداوند فرستاده اي را برمي انگيزد تا خوشگذرانان و رهبران کجروي آنان را، بيم دهد، ليک آنان از فرمان خدا، به بيراهه مي روند و آن هنگام، دليل رسا و حجت خداوندي بر آنان استوار گشته، پروردگار زير و زبرشان مي کند.
خداوند بر همين روش، نسل هاي بسياري را پس از طوفان نوح به هلاکت رساند و او به گناهان بندگانش، بس آگاه و بيناست، از اين رو هيچ کس نپندارد که پروردگار از او غافل است. (آيات 14-17)
سعي و تلاش انسان واقعيتي را به بار مي آورد، ليکن بر اساس نيت او. پس هر که دنيا را خواستار شود، پروردگار به اندازه اي که حکمت و سنتهاي او اقتضا دارد، از دنيا به او مي دهد، ليک کيفرش در آخرت جهنمي است که در آن خوار و رانده، داخل خواهد شد. امّا کسي که آخرت را بخواهد و در راه آن به اندازه اش تلاش کند، خداوند نيز تلاش او را سپاس مي گزارد.
خداوند طالب دنيا را در دنيا مدد مي بخشد و طالب آخرت را نيز در آخرت و عطاي پروردگار از کسي منع نشده است. خداوند اينگونه زندگي بشر را زاييده ي اراده و تلاش او مي کند.
همانگونه که پروردگار در دنيا به سبب اختلافِ سعي و تلاش انسانها روزي متفاوتي به آنان داده، در آخرت نيز پاداش همين گونه و حتي بيشتر است. (آيات 18-21)
خداوند آنگاه ما را از شرک برحذر مي دارد و گويا مراد از شرک در اينجا پيروي کورکورانه از سنتها و جريانهاي جامعه باشد، چه، اين کار به سرزنش و واماندگي مي انجامد. (آيه 22)
پروردگار فرمان مي دهد کسي غير از او را نپرستيم (پدران خود را به پرستش نگيريم و در برابر فشارهاي جامعه، کرنش نکنيم)، و تنها بر ما بايسته است در چارچوب توحيد، روابط مثبتي با مردم برقرار سازيم که مهمترين آنها نيکوکاري کردن به پدر و مادر به ويژه در سالخوردگي آنان، مهرباني کردن و طلب آمرزش براي آنان است. (آيات 23-25)
پس از پدر و مادر، مؤمن بايد به حقوق نزديکان، مستمندان و در راه ماندگان، پايبند گردد و از اسراف پرهيز کند، چه، اسراف او را در رده ي شياطين و کافران به خدا، قرار مي دهد نه سپاسگزاران نعمتهاي او. آدمي در حالت رويگرداني (مادّي) از پدر و مادر، ناگزير بايد به آنان نيکي (معنوي) کند و به نرمي با آنان سخن بگويد. (آيات 26-28)
خداوند ما را به ميانه روي در انفاق فرمان مي دهد، پس نبايد بخلي داشته باشيم که دستهايمان را ببندد و نه آن گونه در انفاق کردن زياده روي کنيم که به سرزنش و تنگي بينجامد، آيا پروردگار براي بندگان روزي را گشاده و مقدّر نمي کند؟ پس از چه رو بخل ورزيم يا اسراف کنيم؟ بلکه شايسته است در هزينه کردن، از اصول حکمت پيروي کنيم و تا آن هنگام که خداوند روزي رسان است، چرا از بيم تنگدستي فرزندانمان را بکشيم؟ (آيات 29- 31)
همانگونه که خداوند در چارچوب مسؤوليت خانوادگي، ما را از کشتن فرزندان باز مي دارد- گويا ظاهراً اين منع، سقط جنين را نيز در بر مي گيرد- از زنا نيز منع مي کند بدين اعتبار که گناهي بزرگ و راهي کژ است.
خداوند در چارچوب مسؤوليّتهاي اجتماعي، قتل نفس را حرام مي داند، مگر اينکه به حق باشد. پروردگار براي سرپرست فرد مقتول، حق قصاص قرار داده، او را از زياده روي در قتل بازداشته، بشارت مي دهد که [از سوي شرع] ياري شده است. (آيات 32-33)
اين مسؤوليّت هاي آدمي در برابر مردم است و در سه کلمه خلاصه مي گردد: توحيد (و عدم کرنش در برابر سنتها و فشارها)، نيکوکاري و پاسداشت و احترام به حقوق ديگران.
در (آيات 34-35) خداوند، صِرف نزديکي به مال يتيم را حرام کرده، مگر اينکه به بهترين وجه صورت گيرد. نيز او وفاي به پيمان، تمام دادن پيمانه و سنجش با ترازوي درست را فرمان مي دهد .
شايد اين مسؤوليّتهاي اجتماعي و غير از آن، استحکامي براي جامعه به ارمغان آورد تا در برابر شکافهايي که از آنها ستم به آن رخنه مي کند، گزند نبيند، از اين رو، برپاداري حق، تنها با بستن دروازه هاي ستم و ورودي هاي طبيعي اشاعه ظلم در جامعه، امکانپذير است.
خداوند اينگونه به ضرورت پيروي از علم و آگاهي و ترک گمان ناشايست و دوري از تکبّر و استکبار در زمين، فرمان مي دهد و اين سفارشها را از حکمتهايي مي داند که او به بندگان وحي کرده و توحيد و يگانگي پروردگار، آن را دربرگرفته است. (آيات 36-39)
آري، ساختن جامعه ي آرماني بر پايه ي رسيدگي به اتهامات و برابري در برابر قانون، استوار است.
خداوند، مردمان را از شرک باز مي دارد، آيا شرک پايه ي تمامي جنايت ها و توجيه رايج همه فسادها و بي مسؤوليتي ها نيست؟
آيا اين درست است که خداوند براي مشرکان پسر را برگزيد و خود از ميان فرشتگان دختراني گرفت؟ اين دروغي بزرگ است. قرآن براي مشرکان، حقايق را گوناگون بيان کرد، ليک تنها بر نفرت آنان افزوده شد. (آيات 40-41)
اگر آن گونه که مي پندارند، اينها خدا بودند در اين صورت حتماً درصدد جستن راهي به سوي خداوند صاحب عرش برمي آمدند، امّا هرگز، خداوند از آنچه مي پندارند، پاک و بسي والاتر است. آسمانهاي هفت گانه و زمين بر پاکي مقام خداوند، گواه است و او را تسبيح مي گويد و همه چيز در حال ستايش، او را تسبيح مي گويد، ليک انسان از فهميدن تسبيح آنان درمانده است. خداوند نسبت به سرکشان، شکيبا و براي مؤمنان، آمرزنده است. (آيات 42- 44)
امّا (آيات 45-52) خطرهاي کفر به زندگي آخرت را روشن مي سازد و اينکه چگونه خداوند ميان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و کساني که به آخرت ايمان ندارند، پرده اي پوشيده برپا مي کند، آن گونه که دلهاي کافرانِ آخرت را در بر مي گيرد و پيرو اين، قرآن را نمي فهمند، نيز خداوند در گوشهاي آنان سنگيني جاي مي دهد، تا آنجا که هرگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، پروردگار خود را به يگانگي ياد کند، با نفرت پشت کنند.
انباشتگي جهل، گمراهي و تعصب، کافران را وا مي دارد تا به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از وراي شبهات باطل گوش فرا دهند، آنان در پيرامون پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويند که او مردي جادو شده است، از اين رو گمراه شده، به حقيقت راهي نمي برند. آنان رستاخيز را منکر شده، مي پرستند: آيا پس از اينکه استخوان و خاک شديم، خردمندانه است که خداوند ما را از نو بيافريند؟
بدين سان است که اين دست شبهات ميان کافران و قرآن و فهم حقايق آن، پرده اي پوشيده مي شود.
خداوند قدرتمندانه پاسخ آنان را مي دهد، چه، آنان را يادآور مي شود اگر از سنگ يا آهن و يا هر چيزي که از نگاهشان بزرگ است، بودند، پروردگار بلندمرتبه که نخستين بار بيافريدشان، بر آفرينش ديگر باره ي آنان تواناست، سپس مي پرسند: چه هنگام؟ خداوند مي فرمايد: بسا که نزديک باشد، آن روزي که پروردگارشان فرا مي خواند و آنها ستايش کنان، پاسخش مي گويند و پندارند در دنيا يا برزخ، مگر اندک روزهايي به سر نبرده اند.
از آن رو که شيطان دشمني آشکار است، پس بر بندگان خدا بايسته است سخناني برگزينند تا او ميانه شان را به سبب آن سخنان بر هم نزند. بندگان بايد تعصبات قومي و به پاکي ستودن خود را ترگ گويند، چرا که خداوند به آنان آگاه تر است، او بر هر که بخواهد رحمت مي آورد و يا او را کيفر مي دهد.
(آيات 53-60) اينگونه برخي مسؤوليّتهاي اجتماعي مؤمنان در برابر ديگر مؤمنان را، روشن مي سازد.
شايد کشمکش هاي داخلي، برخاسته از بازمانده هاي شرک باشد. سپس سياقِ سخن به بيان زشتي همتايان خدا مي پردازد و اينکه آنان از ياران خود، زياني را دور نمي سازند، بلکه به نوبه ي خود راهي به سوي خدا مي جويند و اميد به او دارند و از او مي هراسند.
همه ي شهرها، پيش از روز قيامت، يا با عذاب و يا با مرگ، در معرض هلاک قرار دارند، پيشينيان معجزات خدا را دروغ انگاشتند، از اين رو شايسته ي عذاب شدند و بدان سبب که خداوند هلاکت آنان را نمي خواست، هرگاه معجزه طلب مي کردند، معجزات خويش را بر آنان فرو نمي فرستاد، چرا که اگر معجزات فرود مي آمدند و آنها کفر مي ورزيدند، هلاک مي شدند، براي نمونه، قوم ثمود، هنگامي که خداوند، شتر را چونان معجزه اي روشن، براي آنان نمايان ساخت، بدان کفر ورزيدند و خداوند نيز، آنان را به هلاکت رساند. حکمت معجزات الهي، بيم دادن مردم است، شايد که هدايت يابند.
خداوند، اينگونه رؤياي خويش را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نماياند و آن را آزموني براي مردم کرد، او پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از درخت نفرين شده، آگاه ساخت. خداوند مردمان را بيم مي دهد، ليک جز بر سرکشي آنان افزوده نمي شود.
بدين سان، معجزات براي بيم دادن بود نه براي فرود آمدن کيفر خدا بر مردم.
اينک پرسشي مهم بر جاي مي ماند: اساساً، از چه رو مردم شرک مي ورزند و چرا فرمانبرداري خود را براي خدا و کسي که پروردگار اطاعت از او واجب کرده، خالص نمي کنند؟ چرا بر پهنه ي جامعه ي مسلمانان، درخت (خاندان) نفرين شده اي همچون بني اميه مي رويد که بر آن است حاکميّت خود را بر مردم تحميل کند؟ در (آيات 61-70) پاسخي را مي خوانيم که از آن، داستان آفرينش الهام گرفته مي شود و اينکه چگونه ابليس، دشمن آدمي زادگان شد و نقشه ها و برنامه هاي نيرنگ آميز او چيست؟
داستان آن هنگام آغاز شد که تعصب ذاتي، ابليس را فراگرفت و مدعي شد جوهرش از آدم (عليه السلام) برتر است و سجده در برابر آدمي را، که همگي فرشتگان براي او سجده کرده بودند، نپذيرفت.
خداوند تا به روز رستاخيز ابليس را مهلت داد، او پروردگار خويش را در چيرگي بر فرزندان آدم به چالش کشانيد، خداوند نيز نخست آگاهي اش داد که او و پيروانش پايان کار را مي بازند، سپس او به رغم در اختيار داشتن راهکارهاي فريب، بر بندگان خدا چيرگي نمي يابد، چه، آنها بر خدا توکل مي کنند و پشتيباني چون او، آنان را بس است.
امّا شيطان چهار برنامه دارد: تبليغات گمراه کننده، وحشت آفريني، فاسد کردن نظام اقتصادي و تربيتي و غرور.
ليک پروردگار همان کسي است که کشتي را در دريا روان مي سازد و زيان را دور مي دارد و او کسي است که بايد از مقامش هراسيد، پس اگر بخواهد مردمان را در زمين فرو بَرَد و تندبادي شکننده وزان کند، کسي نيست که مردمان را از او برهاند.
خداوند هماني است که فرزندان آدم را گرامي داشت و آنها را در خشکي و دريا بر مرکبها برنشاند و بر بسياري از آفريدگانش برتري آشکار داد.
اينگونه است که نيرنگ شيطان کارساز نيست، چه، ولايت از آنِ خداست و دين براي او و کار در دست اوست و او بزرگي انسان را مي خواهد، حال آن که ديگران خواهان گمراهي اويند.
ريسمان رهايي انسان از خيزابهاي نيرنگ و فريب شيطان، قرآن است.
ليک چگونه در برابر نيرنگ شيطان ايستادگي کنيم؟ و کشمکش ميان فرزندان آدم و ابليس کجا پايان مي يابد؟ و پندهاي تاريخ در اين زمينه چيست؟
گويا (آيات 71-81) گرد محور اين پرسشها مي گردد. اين آيات، نخست از رهبري سخن مي گويد بدين اعتبار که راه روند بشريّت را مشخص مي سازد، پس به روز رستاخيز، خداوند هر گروهي را با پيشوايشان فرا مي خواند و انسانها در آن روز گوناگون اند، برخي کارنامه خود را در دست راست گرفته، مي خوانند و برخي کوردل محشور شده، به هدايت راهي نمي برند.
قرآن سپس روشن مي سازد چگونه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي مشرکان با فشارهاي تبليغاتي روبه رو شد. آنان بدين وسيله بر آن بودند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در آنچه به او وحي شده بود، گمراه سازند، ليک او در برابرشان ايستادگي کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين زمينه براي ما الگويي نيک است و به ما مي آموزد چگونه با توکل بر خدا در برابر گمراهي ايستادگي کنيم، همانگونه که خود رفتار کرد و خداوند نيز او را استواري بخشيد. اين نمونه اي براي برنامه گمراهي شيطان است، سپس قرآن نمونه اي براي برنامه وحشت آفريني او پيش مي نهد، آن جا که نزديک بود کافران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از زمين برکنند و اگر چنين مي کردند، پس از آن، جز زماني اندک بر جاي نمي ماندند، اين سنّت پروردگار است.
براي رويارويي با گمراهي شيطان، خواندن نمازهاي پنج گانه، بر ما واجب شد و به نماز نافله ي شب نيز فرمان داده شديم که خداوند به واسطه آن پيامبرش را به مقامي ستوده رساند.
براي اينکه از نظام اقتصادي، اجتماعي و تربيتي نگاهداري کنيم و نگذاريم ابليس آن را به فساد کشاند، بايسته است از خداوند بخواهيم ما را در هر کاري به گونه اي درست فرو بَرَد به گونه اي درست بيرون آورد و از جانب خود به ما چيرگي ياري بخشي ارزاني دارد، نيز بايد مطمئن باشيم که حق، پيروز و باطل نابودشدني است.
براي اينکه در برابر فريب و نيرنگ ابليس ايستادگي کنيم، بايد دو کار به انجام رسانيم:
1- به ريسمان رهبري الهي که در شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان جانشين او، جلوه گر است، چنگ در زنيم و پس از آن از فقيهان برتر و آنان که به شيوه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزديکترند، فرمانبرداري کنيم. آيات گذشته، ويژگيهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در استقامت، صبر، توکل و اطمينان را روشن ساخت و گويا اينها ويژگيهاي آرماني رهبري است که ما را از دسيسه هاي شيطان در اَمان مي دارد.
2- چنگ در زدن به قرآن بدين اعتبار که ريسمان محکم خداوند است، (آيات 82-93) از اين موضوع سخن مي گويد و روشن مي سازد قرآن، مايه ي درمان و رحمت است، حال آنکه ستمکاران را مگر زيان نمي افزايد. بسا که از اين آيات چگونگي استفاده از قرآن و چنگ در زدن بدان ريسمان را الهام بگيريم، با اين بيان که آدمي در صورت برخورداري از نعمتها مغرور مي شود، پس اگر او به نعمتي ارزاني شود، روي برمي گرداند و پهلو تهي مي کند و چون نعمتها از او گرفته شد، نوميد مي گردد.
مردمان رنگ رنگند و هر کدام بر بنيان ساختار رواني و جسماني خود رفتار مي کنند و پروردگار به هر که راه يافته تر باشد، داناتر است.
قرآن از سوي خدا فرود آمده، پس اگر بخواهد آن را مي برد. اين کتاب، معجزه است، پس اگر جنيان و انسانها گرد آيند، نمي توانند آن را به چالش کشانند، و در آن از هر چيزي نمونه اي است. کافران و مشرکان برخي معجزات مادّي را خواستار مي شوند، بدون رهنموني به اين حقيقت که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، انسان است و قرآن از سوي خدا آمده و مگر گزاردن پيام حق، بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وظيفه اي نيست.
شايد مهمترين محورهاي سوره ي اِسراء در اين آيات باشد؛ اين آيات گرد محور رسالت مي گردند و کساني که به رسالت ايمان دارند از آنها بهره مي برند، امّا ستمگري که از معجزات الهي رويگردان مي شود و با تمام نيرو به آن پشت مي کند، از وحي سودي نمي برد.
ليک، چرا مردمان به هدايتي که از جانب پروردگار برايشان آمده، ايمان نمي آورند؟ و مهم ترين دشواريهاي ايمان به رسالتهاي الهي چيست؟
اول: اين انديشه ي مردم، که مي پنداشتند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد فرشته اي باشد.
دوم: ترديد آنها در رستاخيز.
(آيات 94-104) به درمان مشکلاتي روحي رواني پرداخته، که ابليس در راه ايمان به رسالت الهي، پديد مي آورد. اين آيات بيان مي دارند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد از گونه ي کساني باشد که به سوي آنان فرستاده شده و اگر ساکنان زمين، از گونه ي فرشتگان بودند، بي گمان، فرشته اي براي پيامبري، به سويشان فرود مي آمد.
پس از آنکه اين آيات روشن مي سازد پروردگار سبحان بر راستي رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گواه است و هدايت در دستان اوست و کسي را که او گمراه مي سازد، هدايتگر و سرپرستي ندارد و او کور، لال و کر محشور مي گردد و سرانجامش دوزخي است با زبانه هاي پي در پي، که کيفر کردار او است، پس از تمام اين گفتارها، وجدان کافران را باز مي پرسد: آيا خدايي که آسمانها و زمين را آفريده، نمي تواند مانند آن را بيافريند؟ و او بدان سبب آنان را به عذاب دچار مي کند که برايشان اجلي مشخص ساخته که در آن ترديدي نيست، ليک آنها از اين فرصت بهره اي نمي برند.
از آن رو که انسان خويي کافرانه دارد و بخيل و تنگ نظر است، پس به هدايتگر و پرورشگري نياز دارد، اين هدايتگر و مربي، پيامبري است که قرآن را براي درمان بيماري هاي دل مي آورد.
پيامبر خدا، محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، نوآمده اي از پيامبران نيست و اين رسالت الهي بر موسي (عليه السلام)، فرود مي آمد و خداوند سبحان، نُه نشانه ي آشکار به موسي داد، فرعون نيز او را به چالش کشانيد و به او گفت که افسون شده است، پيامبر خدا موسي (عليه السلام)، براي او روشن ساخت اين نشانه ها را، که مايه ي بينش اند، خداوند فرود آورده و فرعون تباه شده است.
آنچه براي پيامبر خدا حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روي داد براي موسي (عليه السلام) نيز اتفاق افتاد، آن هنگام که فرعون مي خواست موسي (عليه السلام) را از سرزمين مصر برکَنَد، ليک پروردگار او و يارانش را به کام آب فرو برد و زمين را تا زماني معين، ارث بني اسرائيل ساخت.
اين مثالي براي گواهي خدا، بر راستي رسالتهاي او است و مثالي براي مکر و نيرنگ شيطان و نيز مثالي براي نصرت الهي که پروردگار بندگانش را مي دهد و اينکه حق پيروز و باطل نابودشدني است.
قرآن به حق فرود آمده و بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وظيفه اي مگر گزاردن آن نيست و خداوند آن را بخش بخش و به تدريج فرود آورده تا اينگونه قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را استواري بخشد.
(آيات 105-111) اينگونه آغاز مي شود و به موضوع بخش بخش کردن قرآن و فرود آمدن آن طي سالهاي بعثت اشاره مي کند. اين آيات تأکيد دارد قرآن ياراني دارد که به آن ايمان مي آورند و چون اين کتاب بر آنان خوانده مي شود، سجده کنان به روي، بر زمين مي افتند، آنان به وعده ي الهي ايمان بيشتري پيدا کرده، سر برخاک مي سايند و قرآن بر فروتني آنان مي افزايد.
اين صفات، صفاتِ مؤمنان به قرآن است؛ بندگاني که ابليس بر آنان چيرگي ندارد، از ديگر صفات آنان اين است که خدا را- همانگونه که فرمان داده- با نامهاي نيکو مي خوانند. مؤمنانِ به قرآن، نماز خود را از روي ريا به آواز بلند نمي خوانند و از ترس خدا بسيار آهسته هم نه، بلکه ميان اين و آن راهي ميانه مي جويند. (چرا که به آرامي راه مي روند و روشي ميانه دارند و امتي ميانه رو هستند).
سوره ي اسراء با ستايش خدايي که نه فرزندي گرفته و نه در جهانداري شريکي دارد و نه خوار بوده که نياز به دوستي داشته باشد، پايان مي پذيرد، همانگونه که با سپاس و ستايش پروردگار آغاز شده بود.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
/ج