تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله

روزي در مجلس درس فخرالشيعه، آيه الله علامه بحرالعلوم قدس سره (1) در نجف اشرف نشسته بوديم که عالم محقق جناب «ميرزاابوالقاسم قمي» - صاحب کتاب «قوانين» - براي زيارت علامه وارد شدند.
پنجشنبه، 13 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله
 تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله

 

نويسنده: محمد يوسفي




 

عالم جليل آخوند ملا زين العابدين سلماسي رحمه الله فرمود:

روزي در مجلس درس فخرالشيعه، آيه الله علامه بحرالعلوم قدس سره (1) در نجف اشرف نشسته بوديم که عالم محقق جناب «ميرزاابوالقاسم قمي» - صاحب کتاب «قوانين» - براي زيارت علامه وارد شدند.
کساني که درس مجلس در حضور داشتند و بيشتر از صد نفر بودند متفرق شدند. فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، که در درجات عالي صلاح و ورع و اجتهاد بودند، مانديم.
آن سال، سالي بود که ميرزا از ايران براي زيارت ائمه عراق عليهم السلام و حج بيت الله الحرام آمده بودند.
محقق قمي رو به سيد بحرالعلوم کرد و گفت: شما به مقامات جسماني (به خاطر سيادت) و روحاني و قرب ظاهري (مجاورت حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام) و باطني رسيده اند پس از آن نعمت هاي نامتناهي چيزي به ما تصدق فرماييد.
سيد بدون تأمل فرمود: شب گذشته يا دو شب قبل (ترديد از ناقل قضيه است) براي خواندن نماز شب به مسجد کوفه رفته بودم با اين قصد که صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درس ها تعطيل نشود. (سالهاي زيادي عادت علامه همين بود.) وقتي از مسجد بيرون آمدم در دلم براي رفتن به مسجد سهله شوق افتاد؛ اما از ترس اين که به نجف نرسم خود را از آن منصرف کردم ولي لحظه به لحظه شوقم زيادتر مي شد و قلبم به آنجا تمايل بيشتري پيدا مي کرد.
در همان حالتِ ترديد بودم که ناگاه بادي وزيد و غباري برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد. خيلي نگذشت که خود را کنار در مسجد ديدم داخل شدم ديدم خالي از زوّار و متردين است جز اين که در آنجا شخص جليل القدري مشغول مناجات با خداي قاضي الحاجات بود آن هم با جملاتي که قلب را منقلب و چشم را گريان مي کرد. حالم دگرگون گرديد و دلم از جا کنده شد، زانوهايم به لرزه درآمدند و اشکم از شنيدن آن جملات جاري شد. جملاتي بود که هرگز به گوشم نخورده بود و چشمم در جايي نديده بود، فهميدم که مناجات کننده، آن کلمات را نه آن که از محفوظات خود بخواند بلکه آنها را همان لحظه انشاء مي کند.
در همان مکان خود ايستادم و گوش مي دادم و از آنها لذت مي بردم تا از مناجات فارغ شد. آن گاه رو به من کرد و به زبان فارسي فرمود: مهدي بيا.
پيش رفتم و ايستادم.
دوباره فرمود که پيش روم. باز اندکي رفتم و توقف نمودم.
براي بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است. (1)
من هم پيش رفتم تا جايي رسيدم که دست ايشان به من و دست من به آن جناب مي رسيد و مطلبي را فرمود.
آخوند ملا زين العابدين سلماسي مي گويد: وقتي صحبت علامه رحمه الله به اين جا رسيد، يک باره از سخن گفتن دست کشيد و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمي راجع به سؤالي که قبلاً ايشان پرسيده بود کرد. آن سؤال اين بود که چرا علامه با آن همه علم و استعداد زيادي که دارند تأليفات شان کم است؟
ايشان هم در جواب دلائلي را بيان کردند؛ اما ميرزاي قمي دوباره آن صحبت با علامه را سؤال نمود.
سيد بحرالعلوم رحمه الله با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است. (2)

پي نوشت ها :

1. يعني هر جا من مي گويم بيا، تا همان جا بيا، نه اين که به خاطر رعايت ادب توقف کني.
2. کمال الدين، ج 2، ص 99، س 21 و عبقري الحسان، ج 1، ص 37.

منبع مقاله :
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط