1. حيات علمي
محمدباقر بن محمد اکمل معروف به « وحيد بهبهاني » از فقهاي بزرگ و مجدد شيعه در سده ي دوازدهم هجري بود. وي در سال 1117 هـ. ق در اصفهان چشم به جهان گشود.(1) و در سال 1135 هـ. ق بعد از فتنه افغان و سقوط اصفهان به بهبهان و سپس به نجف هجرت نمود و بعد از آن در کربلا اقامت گزيد. سيره نويسان و نيز شاگردانش او را با القاب و عناويني از قبيل استاد اکبر(2)، استاد الکل(3)، مروّج دين در قرن دوازدهم، علامه زمان و فقيه دوران ستوده اند.(4)از استادان وحيد بهبهاني مي توان از پدرش محمد اکمل شيرازي « اصفهاني » که از اعاظم عصر خود بوده.(5)، آقا سيدمحمد طباطبائي بروجردي(6)، سيد صدرالدين قمي (شارح وافيه) و به نقل برخي، آقا جمال خوانساري را نام برد.(7) در کتاب مصابيح الظلام علاوه بر موارد ياد شده - به جز آقا جمال خوانساري - به چند تن ديگر از اساتيد وحيد بهبهاني اشاره شده است که: شيخ محمد بن محمد زمان کاشاني؛ ميرزا ابراهيم قاضي؛ مير محمد حسين فرزند علامه مير محمد صالح اصفهاني و ميرزا محمدباقر فرزند ميرزا علاءالدين گلستانه از جمله آنهاست.(8) از معاصران معروف و مشهور وي، شيخ يوسف بحراني (م 1186 هـ. ق) صاحب « الحدائق الناضرة » است که رئيس و مروّج مسلک اخباري در عصر بهبهاني بود.(9) برخي از مترجمان در شرح حال وحيد بهبهاني و مراوده ي ايشان با صاحب حدائق؛ و تأثير اختلاف ديدگاه وحيد در انديشه و رفتار او با رئيس اخباريان آورده اند که: « وحيد حکم کرده بود که نماز جماعت خواندن پشت سر صاحب حدائق باطل است. ولي صاحب حدائق حکم کرد که نماز گزاردن پشت سر وحيد بهبهاني صحيح است. و چون به وي خبر دادند که وحيد درباره ي شما چنين مي گويد، گفت: تکليف شرعي وي همان است که او مي گويد و تکليف شرعي من اين است که مي گويم، و هر يک از ما عمل مي کنيم به آن چه خداوند ما را بر آن مکلّف داشته است. »(10) ولي به رغم خصومت ظاهري و مسلکي ايشان، رابطه آنها با يکديگر چنان صميمي بوده است که صاحب حدائق وصيت کرده بود « بعد از مرگش، وحيد بر جنازه اش نماز بخواند ». (11) گفته شده است که صاحب حدائق اين همه فروتني و تواضع را به خاطر اعراض باطني خود از مسلک اخباري و براي رواج مذهب اصولي متحمل مي شد.
وحيد بهبهاني شاگردان بسيار مبرّزي را تربيت کرد؛ شاگرداني که بعد از وي مکتب اصولي استاد را استمرار بخشيدند و در حوزه هاي علمي تشيع و نيز عرصه هاي سياسي - اجتماعي ايران و عراق سرآمد روزگار و تأثيرگذار بودند. بنا به اظهار استاد علي دواني، « بيش از سي تن از شاگردان علامه وحيد بهبهاني به مقام مرجعيت رسيدند؛ چيزي که از هيچ فقيهي از فقهاي شيعه سراغ نداريم. »(12)
برخي از شاگردان معروف و مشهور علامه وحيد بهبهاني از اين قرار است:
1. سيد محمد مهدي طباطبائي « بحرالعلوم » (م 1212 هـ. ق) صاحب « مصابيح »؛
2. سيد علي طباطبائي (م 1231 هـ. ق) صاحب « رياض »؛
3. شيخ جعفر کاشف الغطاء معروف به شيخ اکبر (م 1227 هـ. ق) صاحب « کشف الغطاء »؛
4. ميرزا ابوالقاسم قمي معروف به ميرزاي قمي (م 1231 هـ. ق) صاحب کتاب مشهور « قوانين الاصول ».(13)
وحيد بهبهاني بيش از صد جلد کتاب و رساله در موضوعات گوناگون به رشته تأليف درآورده است. موضوع علم فقه و اصول فقه اکثر آثار ايشان را به خود اختصاص مي دهد برخي از تأليفات وي در مورد مسائل کلامي و مباحث رجالي است. از مهم ترين آثار وي مي توان به « فوائد حائريّه »، « مصابيح الظلام » در شرح مفاتيح الشرايع و حاشيه « مدارک الاحکام » اشاره کرد.(14)
وحيد بهبهاني بيش از سي سال در شهر بهبهان سکونت اختيار نمود.(15) و چون مدت اقامت وي در اين شهر به طول انجاميد به نام آنجا به « وحيد بهبهاني » شهرت يافت.(16) در بيان علت مهاجرت وي به شهر بهبهان به چند عامل اشاره شده است که عبارت اند از:
1. اشغال اصفهان توسط افاغنه، رخت بر بستن امنيّت و آرامش اجتماعي از اين شهر و امنيّت نسبي شهر بهبهان نسبت به شهرهاي ديگر ايران، زيرا « بهبهان در نقطه ي بن بست « دور دستي » قرار داشته و محل امني بوده و از لحاظ دفاعي نيز در آن ايّام برج و باروي اطمينان بخشي داشته است. »(17)؛
2. وجود خويشاوندان مادري علامه وحيد بهبهاني در اين شهر(18)؛
3. وجود مدرسه علميّه و فرصت تحصيل علوم ديني در بهبهان.(19)
و اما علت يا علل مهاجرت بهبهاني از شهر بهبهان به نجف و کربلا چندان روشن نيست. آيا به منظور مبارزه با جريان اخباري گري در حوزه هاي نجف و کربلا بوده است. چرا که وي در مبارزه با اين تفکر در بهبهان موفق گرديد، احتمال دارد ايشان براي توسعه و رواج تفکر اصولي خود در حوزه هاي شيعي و رشد و تعالي مراتب علمي خود اين سفر را انتخاب کرده باشد و يا اين که اوضاع سياسي - اجتماعي محل اقامت اش (بهبهان) و نيز خصوصيّات اخلاقي و معنوي او که دوري از دنيا و دنياگرايي بوده، وي را به اتخاذ اين تصميم واداشته است.
نويسنده ي کتاب « وحيد بهبهاني » مطلب اخير يعني زهد و تقوا و دوري از شهرت و جاه طلبي و تعلقات دنيوي را عامل اصلي مهاجرت وحيد از شهر بهبهان به عتبات عاليات معرفي کرده، مي گويد: خواجه عزيز کلانتر روزي موقع نماز - جماعت - به ايشان اظهار مي دارد: آقا ببينيد بر اثر دستوري که داده ام چقدر مردم در نماز جماعت شما شرکت کرده اند و جمعيت چقدر زياد شده است. وحيد بهبهاني به قدري از اين سخن منقلب مي شود که ديگر جماعت را ترک گفته و به منزل مي رود و بدين درنگ عازم عتبات مي شود و براي هميشه بهبهان را ترک مي کند. (20)
استاد شهيد مطهري از مرکزيت افتادن حوزه ي اصفهان بعد از انقراض صفويّه و فتنه ي افغان را علت اصلي مهاجرت برخي از علما و فقها از جمله سيد صدرالدين رضوي « استاد وحيد بهبهاني » به عتبات عاليات مي داند. بعيد نيست که اين عالم در مهاجرت شاگرد اين استاد نيز مؤثر بوده باشد. (21) ادوارد براون علت مهاجرت علما و مجتهدان بزرگ شيعه به نجف و کربلا را شرايط سياسي - اجتماعي و اراده ي حاکمان دانسته، مي نويسد:
اين که بزرگترين مجتهدان عموماً در کربلا يا نجف و خارج از قلمرو ايران سکونت مي کنند، بسيار بر مصونيت آنها مي افزايد و مقام شان را تحکيم مي نمايد. هدف بسياري از شاهان ايران قبل و بعد از دوران صفويّه اين بوده که از اقتدار آنها بکاهند يا نفوذ آنها را به کلي از ميان ببرند.(22)
البته براون اعتراف مي کند که چنين کوشش هايي به موفقيت نرسيده و اگر هم رسيده مدتش کوتاه بوده است. برخي از نويسندگان علت مهاجرت وحيد بهبهاني به بهبهان و نيز کربلا و نجف را مبارزه با مسلک اخباري گري معرفي کرده اند، چرا که مسلک اخباري در شهر بهبهان توسعه چشم گيري يافته بود و او با حضور سي ساله ي خود در اين شهر گروه زيادي از مردم را از اخباري گري برگرداند. (23) البته مدت اقامت وي در نجف بسيار کوتاه بوده و بعد از مدتي آنجا را ترک گفته و حوزه کربلا را به خاطر مرکزيت علمي نسبت به نجف و نيز حضور اخباريان و رئيس آنان ( صاحب حدائق ) در کربلا براي اقامت و تدريس و مبارزه با اخباري گري برگزيد.
2. اوضاع زمانه
علامه وحيد بهبهاني در دوراني مي زيست که عمدتاً اوضاع سياسي اجتماعي ايران بسيار آشفته و ناآرام بود. وي در اواخر سلسله ي صفويّه (1117 هـ. ق) به دنيا آمد و قريب هجده سال دوران جواني خود را در اصفهان در عصر سلطنت شاه سلطان حسين، آخرين پادشاه صفوي، و در دوره ي انحطاط اين سلسله گذراند. بعد از سقوط اصفهان در سال 1135 هـ . ق، افعان ها به مدت هشت سال ايران را به اشغال خود در آوردند و بعد از آن نيز با ظهور نادرشاه افشار اغتشاش و اختناق به مدت 17 سال بر ايران حاکم شد. علامه بهبهاني بعد از مرگ نادرشاه (1160 هـ. ق) تا سال 1203 هـ. ق به مدت 43 سال در عصر سلطنت کريم خان و فتحعلي خان زند به سر برد. دوره ي آرامش نسبي در ايران عصر زنديّه با قتل لطفعلي خان، آخرين پادشاه اين سلسله، در سال 1203 هـ. ق به پايان رسيد و بار ديگر اغتشاش و جنگ داخلي براي تصاحب قدرت بين زنديّه و قاجاريّه آغاز شد. سال هاي آخر عمر بهبهاني مقارن با کشمکش هاي داخلي در ايران بود. وي در سال 1205 هـ. ق قبل از سلطنت رسمي محمدخان قاجار وفات يافت. بدين ترتيب، وحيد بهبهاني در طول قريب به نود سال عمر خود با حاکمان زير معاصر بود:1. شاه سلطان حسين صفوي (1107- 1135 هـ.ق)؛
2 و 3 . محمود و اشرف افغان (1135 - 1143 هـ. ق)؛
4. نادرشاه افشار (1148 - 1160 هـ. ق)؛
5. کريم خان زند (1163- 1193 هـ. ق)؛
6. لطفعلي خان زند (1193- 1203 هـ. ق).
تاريخ سياسي ايران در دوره فترتي که در فاصله سلسله صفويه تا سلسله ي قاجاريه اتفاق افتاد، در بررسي اي کلي نشان مي دهد که عالمان شيعي در اين دوره در انزواي سياسي قرار گرفته و از دخالت در مسائل سياسي و حکومتي بر کنار بودند. در اين ساليان طولاني که بيش از نيم قرن به طول انجاميد، کمتر عالم و فقيه نامور شيعي به صورت فعال در عرصه سياست ايران مشاهده مي شود. رويکرد عالمان ديني در اين عصر به علوم اسلامي و توسعه و تعميق آن و نيز اعراض از مسائل حکومتي با اين فرضيه قابل تبيين است که در اين دوران، به دليل ظهور پادشاهان جباري مانند محمود و اشراف افغان که خود از اهل تسنن بودند و نيز نادرشاه افشار که داراي روحيّه نظامي گري و گرايش هاي اعتقادي به اهل تسنن بود و نتيجه ي قهري اين امور که بي توجهي و بي اعتمادي پادشاهان نسبت به عالمان شيعي بود، سبب کناره جويي عالمان ديني از دستگاه حکومت گرديد. اين نوع رفتار سياسي حاکمان سياسي در قبال عالمان ديني در دوران کريم خان زند و جانشين او نيز ادامه يافت. البته با وجود اين که ديدگاه پادشاهان زنديّه و رفتار آن نسبت به عالمان ديني مثبت و همراه با تکريم و احترام بود (24)، ليکن اين نگرش مثبت آنها نيز نتوانست عالمان بزرگ شيعه را به دربار نزديک گرداند.
آن چه از گزارش هاي تاريخي به دست مي آيد اين است که علامه وحيد بهبهاني هيچ گونه تعامل و همکاري با سلاطين معاصر خود نداشته است. (25)
البته شهرت علمي وحيد بهبهاني، سلاطين وقت را به ايجاد مراوده با وي به تلاش وا مي داشت، ليکن خصوصيات اخلاقي (26) و روحيه غير سياسي وي آنها را در تلاش خود ناکام مي گذاشت؛ براي نمونه، در اين دوره حاکم وقت قرآني نفيس که به خط ميرزاي تبريزي، يکي از خطاطان مشهور، کتابت شده بود و جلد آن با انواع سنگ هاي قيمتي مانند ياقوت، الماس و زبرجد آراسته شده بود، به رسم هديه براي ايشان فرستاد، ليکن ايشان از قبول آن امتناع ورزيد. (27) نکته قابل توجه در زندگي سياسي وحيد بهبهاني اين است که وي در آثار علمي هرگز درباره ي سلاطين معاصر خود اظهار نظر نکرده و در مدح يا مذمت آنان سخني به ميان نياورده است.
وحيد بهبهاني هر چند خود در عرصه سياست حضور نيافت و همين امر باعث گرديد که زندگي سياسي او مورد توجه نويسندگان قرار نگيرد، اما با احياي مکتب اصولي در نجف و فعاليت هاي مستمرش در تربيت شاگردان بسيار مبرز و عقل گرا بار ديگر راه سياست را به روي حوزه هاي شيعي به ويژه حوزه نجف گشود، به گونه اي که در دو قرن اخير شاگردان بي واسطه و با واسطه ي ايشان از پيش قراولان تأثيرگذار در صحنه ي سياسي ايران و مسائل داخلي و خارجي آن بوده اند. به اعتقاد برخي تحليل گران تاريخ سياسي ايران، حوزه علميه نجف بعد از تأسيس مکتب اصولي مرحوم آقا محمد باقر - وحيد بهبهاني - و مدرسه اصولي شاگردانش، نقش اول را در ايران از نظر نفوذ سياسي و جايگاه اجتماعي به دست آورد که جنگ هاي ايران و روس و فتاواي مراجع تقليد در مورد آن و قضيه تنباکو از نمونه هاي بارز آن است. (28)
هم چنين پسر وحيد بهبهاني، محمدعلي کرمانشاهي، که در کرمانشاه اقامت داشت برعکس پدر کاملاً در متن وقايع و حوادث سياسي - اجتماعي ايران بوده و با حاکمان قاجار به ويژه فتحعلي شاه مراوده و روابط نزديک داشته است.(29)
وحيد بهبهاني سرانجام، پس از قريب نود سال زندگي در سال 1205 هـ. ق در کربلا چشم از جهان فرو بست و در پايين پاي شهداي طف به خاک سپرده شد.(30) در سال وفات ايشان اقوال ديگري نيز نقل شده (31) ليکن تاريخ صحيح همان است که نواده ي وي در مرآت الاحوال آورده است و در اين جا ذکر گرديد.
پي نوشت ها :
1. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، ص 271. مؤلف کتاب خطي « فردوس التواريخ »، در باب دوم تاريخ ولادت علامه وحيد بهبهاني را سال 1118 هـ. ق ذکر کرده است.
2. علي دواني، شرح حال و آثار و افکار آية ا... بهبهاني، ص 21.
3. آقا احمد کرمانشاهي، مرآت الأحوال جهان نما، ص 383.
4. همان، ص 109 و عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، همان، ص 274.
5. ابوالقاسم گرجي، تاريخ فقه و فقها، ص 252.
6. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، همان، ص 275.
7. ابوالقاسم گرجي، تاريخ فقه و فقها، ص 252. البته تلمّذ وحيد بهبهاني از محضر آقا جمال خوانساري بسيار بعيد مي نمايد، زيرا بسياري از تذکره نويسان آقا جمال را در عداد اساتيد بهبهاني محسوب نکرده اند، به علاوه تاريخ ولادت وحيد بهبهاني در سال 1117 هـ. ق و وفات آقا جمال در سال 1122 هـ. ق اتفاق افتاده است و در آن هنگام وحيد بهبهاني شش ساله و دوران کودکي خود را مي گذرانده است. (در تصحيح گفتار نويسنده ي کتاب « فقه و فقها » شايد بتوان گفت که مراد وي شاگردي مع الواسطه وحيد نسبت به آقا جمال است . زيرا استاد وحيد بهبهاني سيد صدرالدين قمي، شاگرد آقا جمال خوانساري بوده است).
8. وحيد بهبهاني، مصابيح الظلام، ج 1، ص 58- 59.
9. همان، ص 234.
10. علي دواني، وحيد بهبهاني، ص 123 و عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج 3، ص 334 - 335.
11. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، ص 274.
12. علي دواني، شرح حال و آثار و افکار آية ا... بهبهاني، ص 24.
13. ابوالقاسم گرجي، همان، ص 253- 254.
14. براي آگاهي بيشتر از فهرست کامل تأليفات علامه وحيد بهبهاني ر. ک: حاشيه ي مجمع الفائدة والبرهان، ص 54- 59.
15. علي دواني، همان، ص 22.
16. همان، ص 22.
17. همان، ص 21- 22. در کتاب « تاريخ جغرافياي خوزستان » امنيت و نفوذ ناپذيري بهبهان در مقابل حمله افغان چنين توصيف شده است: اين شهر حصار محکم و خندق و بروج و قلعه داشته و به وسيله آنها بوده که مردم اين شهر در مقابل لشگر افغان استقامت ورزيدند. افغان ها با بيست هزار لشگر و توپخانه نتوانستند بهبهان را فتح کنند. در کتاب « مرآت البلدان » نيز به تسخير ناپذيري اين شهر در قبال حمله آزاد خان افغان اشاره شده است. به نقل از: شرح حال و آثار و افکار آية ا...بهبهاني، ص 13 و 28.
18. همان، ص 21- 22.
19. همان.
20. علي دواني، وحيد بهبهاني، ص 121.
21. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ص 307، به نقل از : عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، ص 270.
22. ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران، ص 323.
23. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، ص 272 - 273.
24. آقا احمد کرمانشاهي، مرآت الاحوال جهان نما، ص 16: « اگر چه حکام زنديّه معرفت و ادراک چنداني که بايد نداشتند و ليکن از جانب حضرت مالک الرقاب محبت و اخلاص به علما و مساوات در دل ايشان بسيار بود از خود در خدمت ايشان اصلاً به قصور راضي نمي شدند. »
25. در کتاب « وحيد بهبهاني » که به تفصيل و با استفاده از منابع متعدد به تاريخ زندگاني علامه وحيد بهبهاني پرداخته و نيز در کتاب هاي « فقهاي نامدار شيعه » و « تاريخ ادبيات ايران » از مراودات وي با پادشاهان معاصر هيچ سخني به ميان نيامده است.
26. معروف است که علامه وحيد بهبهاني از کسي هديه قبول نمي کرد و چه بسا افراد براي قبولاندن هداياي خود به ايشان، متوسل به شاگردان و شفاعت آنها نزد او مي شدند. درباره ي اين خصوصيت اخلاقي بهبهاني داستان جالبي از سوي يکي از شاگردان وي نقل شده است، براي اطلاع از آن ر. ک: علي دواني، وحيد بهبهاني ، ص 142.
27. عکس العمل وحيد بهبهاني در عدم پذيرش هديه ي سلطاني بسيار جالب توجه است. يکي از شاگردان وحيد بهبهاني که خود ناظر و شاهد قضيه و نيز همراه با هيئت ارسالي سلطان بوده است مي گويد: « چون با آن قرآن به در خانه آقا آمديم و در زديم، ايشان خود در را باز کرد در حالي که آستين اش بالا بود و قلم در دست داشت پرسيد: چکار داريد. گفتيم. حضرت سلطان قرآني براي شما فرستاده اند. نگاهي به قرآن انداخت و فرمود: اين زيورها و دانه ها چيست که بر جلد قرآن نصب شده است.
گفتيم: دانه هاي گرانبهاست که جلد قرآن را با آنها مُرَصَّع کرده اند. فرمود: چه جهت دارد که کلام الله را چنين کنند تا باعث حبس و تعطيل آن شود. اين دانه را جدا کنيد و بفروشيد. و بهاي آن را به فقرا بدهيد عرض کرديم: اين قرآن به خط ميرزاي تبريزي است و بهاي زيادي دارد، قبول فرماييد. فرمود: هر کس قرآن را آورده است نزد خود نگاه دارد و پيوسته از روي آن تلاوت کند. اين سخن را گفت و در خانه را بست و رفت و ما برگشتيم». ر. ک: نوروز علي فاضل بسطامي، فردوس التواريخ، باب دوم، بدون شماره ي صفحه؛ علي دواني، وحيد بهبهاني ، ص 141؛ و محمد رضا حکيمي، بيدارگران اقاليم قبله، ص 219.
28. موسي نجفي، حوزه ي علميه نجف و فلسفه ي تجدد در ايران، ص 43.
29. براي آگاهي از زندگي سياسي محمدعلي کرمانشاهي، ر.ک: آقا احمد کرمانشاهي بهبهاني، مرآت الاحوال جهان نما.
30. آقا احمد کرمانشاهي بهبهاني، همان، ص 132.
31. وحيد بهبهاني، حاشيه ي مجمع الفائدة والبرهان، ص 59- 61 و عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، ص 276 و علي دواني، شرح حال و آثار و افکار آية ا... بهبهاني، ص 25.
سلطان محمدي، ابوالفضل، (1387)، انديشه سياسي علامه وحيد بهبهاني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم