مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (3)

گفتمان اسلام گرايانه ي امام خميني (رحمه الله) در مقام برجسته ترين شاخه ي دروني کلان گفتمان اسلام گرايي، در دوره ي ظهور انقلاب اسلامي تجلي تام و تمام يافت. محوريت گفتمان امام (رحمه الله) اتخاذ موضع مخالف و ستيزه گرايانه عليه شاه
جمعه، 21 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (3)
 مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي (3)

 

نويسندگان: رضا تابش، جعفر محسني دره بيدي




 

3- رهبري امام خميني (رحمه الله)

گفتمان اسلام گرايانه ي امام خميني (رحمه الله) در مقام برجسته ترين شاخه ي دروني کلان گفتمان اسلام گرايي، در دوره ي ظهور انقلاب اسلامي تجلي تام و تمام يافت. محوريت گفتمان امام (رحمه الله) اتخاذ موضع مخالف و ستيزه گرايانه عليه شاه و نفوذ غرب در ايران بود. اين موضع را مي توان موضعي مردمي توصيف کرد، زيرا عناصر مترقي و سنتي را درهم آميخته بود و با نظام ارزش ها و باورهاي جامعه ي ايران انطباقي کامل داشت، و همين عامل باعث شد تا براي قشرهاي گوناگون اجتماعي جاذبه ي خاصي داشته باشد. هر چند حاميان اجتماعي اوليه ي گفتمان امام (رحمه الله) را روحانيت، طلاب، بازاريان و پيشه وران تشکيل مي دادند، اما موضع ضد استکباري او موجب جذب روشنفکران غير ديني، چپ گرايان و کارگزاران نيز شد و اصلاحات ديني مورد استفاده ي او در ميان قشرهاي حاشيه ي شهري، که خود آنها را مستضعفان مي ناميد، رواج عام يافت. (1)
امام (رحمه الله) در معماري انديشه و نظريه ي خويش اسلام را ديني تعريف کرده بود که « سياستش در عبادتش و عبادتش در سياستش مدغم است » (2) و « احکام اخلاقي اش هم سياسي است ». (3) بنابراين امام (رحمه الله) قدرت را از معرفت ديني - عرفاني و معرفت را از قدرت جدا نمي ديد. در انقلاب، مذهب هم به مثابه فناوري توليد و اعمال قدرت و هم راه و هدف جلوه گر شد.
دقايق و عناصر مهم گفتمان اسلام گرايانه ي انقلابي امام (رحمه الله) را چنين مي توان خلاصه نمود:
1) عدم مخالفت با جنبه هاي مثبت تمدن و فرهنگ غرب. 2) نفي هرگونه سلطه ي فکري، سياسي، اقتصادي و نظامي خارجي بر کشور اسلامي. 3) بيان اين مطلب که غرب زدگان و پيروان مکاتب و ايدئولوژي هاي غربي و غير مذهبي نمي توانند و نبايد بر سرنوشت کشور حاکم باشند. 4) تأکيد بر اينکه راه نجات کشور و در نتيجه تعالي مادي و معنوي ايران در تشکيل حکومت اسلامي است. 5) عنوان اين امر که اسلام در مقابل ايدئولوژي هاي مادي و غربي و بشري يک مکتب کامل و مستقل است و اسلام براي گشودن گره هاي فکري، اقتصادي، علمي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي جوامع بشري در اين روزگار دارد.
به طور کلي مشروعيت امام (رحمه الله) هم متأثر از حالات و خصايص ذاتي و اکتسابي شخص او و هم ناشي از جايگاه و موقعيت اجتماعي و سياسي اش بود. ملاک اصلي گزينش امام (رحمه الله) به عنوان رهبر انقلاب اسلامي محبوبيت و موقعيت بالا و ممتاز او در ميان گروه ها و طبقات گوناگونِ پيش و پس از انقلاب است. سخنان و عقايد امام (رحمه الله) به صورت سخنراني، وعظ، نوارهاي صوتي و کتاب در مقياسي بي سابقه در تاريخ ايران، در سرتاسر کشور و حتي سراسر دنيا منتشر شده است. در واقع، شخصيت امام (رحمه الله)، قاطعيت و جسارت او در مقابله با سياست هاي حکومت پهلوي و قدرتش در هدايت جريان هاي سياسي به سمت هدف مطلوب خود، همراه با هوشمندي سياسي، جملگي در معرفي شدنِ ايشان به عنوان رهبر انقلاب اسلامي تأثير فراواني داشت.
جهت تبيين ريشه ها و آثار موقعيت مشروع و مشروعيت آفرين امام (رحمه الله)، پاسخ به يک سؤال اصلي کاملاً ضروري است. سؤال اين است که چگونه از درون نهاد دين، امام (رحمه الله) در مقام انقلابي ترين شخص در تاريخ معاصر ايران ظهور کرد و چگونه توانست در کنار مشروعيت سنتي، که در قالب مرجعيت تبلور يافته بود، مشروعيت انقلابي هم کسب کند؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت که انقلاب ها و به طور کلي تحولات عمده ي اجتماعي، خود به خود وقوع نمي يابند بلکه مولود اقدامات انقلابيون متعهد هستند. به همين دليل که انقلاب سازي، غايي ترين مرحله از مراحل خلاقيت سياسي به شمار مي رود. اين تحول آفريني در جامعه ي ايران معاصر غالباً به رهبري علماي ديني و در رأس آن توسط عالي ترين مرتبه ي ديني، يعني مرجعيت، تحقق پذيرفته است. پيوند مذهب و نهاد مرجعيت در ايران، بعد از دوران صفويه ظاهر شد. اين نهاد که حاصل انديشه ي امامت است، نقشي محوري در جامعه ي تشيع ايفا مي کرد؛ به طوري که همواره در دوره ي قاجار، مشروطه، رضاشاه و پس از آن، مهم ترين عامل بسيج نيروهاي مذهبي و عامل اصلي تحرکات اجتماعي بوده است، بنابراين همواره در جامعه ي شيعي ايران جدي ترين گزاره ها از طريق زبان و قلم مراجع بيان شده اند.
با فوت آيت الله بروجردي در اوايل سال 1340 اگرچه نهاد مرجعيت ميان چند روحاني عالي رتبه تقسيم شد، لکن به تدريج امام (رحمه الله) به دليل مواضع صريح، شفاف و به شدت سياسي خود در طول سال هاي بين 1340 تا 1357 به فردي جريان ساز، خط دهنده و گفتمان آفرين تبديل شد، به گونه اي که محوريت جريان هاي سال هاي آغازين دهه ي 1340 تا زمان پيروزي انقلاب را برعهده داشت. (4) از سال 1340 با مطرح شدن امام (رحمه الله) در مقام مجتهد برجسته اي که بيش از سايرين به مسائل سياسي و اجتماعي توجه داشت، به تدريج سياسي شدن نهاد مرجعيت و مخالفت آن با رژيم سلطنتي شروع شد، نقش امام (رحمه الله) در ارائه ي تفسيري انقلابي و ظلم ستيز از مذهب تشيع در روند ايدئولوژيک شدن تشيع حائز اهميت است. در سال هاي پس از 1340 به شکل روزافزوني بر تعداد مقلدان امام (رحمه الله) افزوده مي شد و او براي مردمي که تشنه ي عدالت و آزادي بودند،‌ نماد حرکت، انقلاب، سياست و حلقه ي ارتباط آنان با دين به حساب مي آمد. محورهاي مورد تأکيد گفتمان امام (رحمه الله) را بُعد سياسي اسلام، اهميت تبليغات، تأکيد بر مبارزه، پذيرش سختي ها و مشقات، جنبه ي استکباري و ضد اسرائيلي، تصويري تاريخي از حکومت اسلامي، وحدت شيعه و سني و جنبه ي ضد استبدادي مذهب تشکيل مي داد. (5)
در حقيقت مشروعيت امام (رحمه الله) در انديشه ها و موضع گيري هاي آن نهفته بود. امام (رحمه الله) چند تغيير اساسي در تفکر اجتهادي شيعه نسبت به سياست مطرح مي کند: 1) بطلان تز جدايي دين از سياست. 2) حرام شمردن تقيه و سکوت در برابر ظلم شاه و فساد دربار. 3) حمله به نهاد دربار، سلطنت و شخص شاه به مثابه کانون فساد. 4) حمله به قدرت هاي استعماري غرب و در رأس آنها ايالات متحده ي آمريکا، به عنوان مسبب اصلي عقب ماندگي و استثمار ايران. 5) ادامه ي روند مبارزات تا تغيير نظام سلطنتي ايران به يک حکومت اسلامي، که با طرح مسئله ي ولايت فقيه از سوي امام مطرح شد. (6)
جاذبه ي استثنائي امام (رحمه الله) و موقعيت ايشان در سلسله مراتب مذهبي، سازش ناپذيري، رسايي قلم، شيوايي بيان و نفوذ کلام، در برتري موقعيت ايشان به عنوان رهبر انقلاب نقش بسيار مهمي ايفا نمود. (7) امام (رحمه الله) در فرايند پردازش گفتمان خود، ضرورتي در بهره جستن از افکار غربيان نمي ديد؛ اگرچه بيگانگي با آن را نيز نمي پسنديد. همچنين در آثار وي نشان بارزي از گفتمان هاي روشنفکري دو سده ي اخير مشاهده نمي شود، هر چند آشنايي با آنها را ضرورتي اجتناب ناپذير مي دانست. به بيان ديگر، امام (رحمه الله) در تقرير گفتمان خود از آن دسته از کلمات نهايي بهره مي جست که ريشه در ميراث معرفت شناختي و روشنفکري غرب نداشت. از منظر امام (رحمه الله)، سياست و کنش و واکنشِ ناظر به منفعت، مجالي براي تأمل و تعمق نداشتند. امام (رحمه الله) در روايت انديشه ي خود لزومي به مزين و همنشين کردن دقايق آن با رويکردهاي دموکراتيک، ليبراليستي و سوسياليستي نمي ديد؛ اصراري بر مدرن تعريف و تصوير کردن نظام انديشگي خود نداشت؛ يافته هاي معرفت شناختي بديع ديگران را از آن خود نمي دانست؛ و تلاش خود را مصروف در انداختن گفتماني پيوندي ميان اسلام و مدرنيته نمي کرد. امام (رحمه الله) نه تحجر را مي پسنديد و نه در تجدد شأن و منزلتي را جستجو مي کرد. در حقيقت در برهه اي که دفاع از سوسياليسم و ناسيوناليسم سکه ي رايج محافل روشنفکران خاورميانه و جهان اسلام بود و ديگران اسلام را آئيني رو به زوال قلمداد مي کردند، امام (رحمه الله) پرچم اسلام را به عنوان يگانه نيروي حل مشکلات پيش روي دنياي اسلام برافراشت. (8)
اگرچه امام (رحمه الله) از سال 1340 به بعد در عرصه ي حيات سياسي و اجتماعي جامعه ي ايران به عنوان چهره اي شناخته شده و محبوب قلمداد مي شد، لکن اوج حضور و نقش امام (رحمه الله) را در خلال وقوع انقلاب اسلامي شاهد هستيم. امام (رحمه الله) در فرايند انقلاب، نقش حساس و تعيين کننده اي ايفا کرد و با ارائه ي گزينه اي روشن و استوار در برابر شاه، هوشيارانه نيروهاي ناهمگن اجتماعي را زير چتر رهبري خويش گرد آورد. (9)
در حقيقت، رهبري انقلاب توسط امام (رحمه الله) ناشي از موقعيت و مشروعيت شخصي و جايگاهي او بود. مخالفت آشتي ناپذير امام (رحمه الله) در تبعيد، تقواي شخصي، سبک ساده ي زندگي و فراست سياسي اش در طرح مسائل، به وي کمک کرد تا با شروع روند انقلاب به عنوان رهبر اصلي جبهه ي مخالفان شاه شناخته شود. در اين ميان شبکه اي از شاگردان پيشين او در داخل و خارج ايران، پشتوانه اي سازماني را براي وي فراهم آوردند؛ بنابراين، هنگامي که انقلاب آغاز شد، امام (رحمه الله) از يک ايدئولوژي مبارز و يک سازمان پرکشش برخوردار بود که سرانجام رهبري انقلاب را در دستان او قرار داد. (10)
غلبه ي سياست در انديشه هاي مذهبي امام (رحمه الله)، او را از ساير رهبران ديني شيعي متمايز مي ساخت. در حقيقت، ايدئولوژي امام ايدئولوژي انقلابي بود. (11) همچنين، توانايي امام (رحمه الله) در تحميل خواست هاي خود به شاه هم مديون شرايط و هم محصول فراست سياسي او بود. امام (رحمه الله) از ابتدا، ميان مذهبيون و غير مذهبي هاي مخالفِ رژيم شاه شخصيتي شناخته شده بود که هرگز با شاه سازش نکرد. تصميم امام (رحمه الله) مبني بر عدم سازش تا سقوط رژيم سلطنتي، سرانجام موجب شد تا به عنوان يک رهبر، پيشاپيش نهضت انقلابي قرار بگيرد. (12) در حقيقت امام واجد تمامي خصايصي بود که ساير انقلابيون نيز در آثار خود انتظار ظهور آن را مي کشيدند. به عنوان مثال مهدي بازرگان يکي از انقلابيون شناخته شده براي روحانيت طراز اول نقشي در رهبري قائل بود. وي مي گويد: « مردم انتظار دارند، رهبر همچون علي (عليه السّلام)، منتها در سطحي پايين تر از او باشد، فرهيخته و آگاه باشد؛ مردي آماده ي نبرد، رزمنده، سخنراني شجاع و فصيح، کسي که ميان مردم به عدالت داوري کند، بتواند مردم را جذب کند و با خود همراه سازد، مديري قابل، مردي شريف و کاملاً متعبد در برابر خدا؛ پيشوايي که کاملاً غرق در امور ديني و دنيوي، نظري و عملي باشد؛ مردي که به گفتارش عمل کند؛ مرد عمل ». به خوبي از وراي اين ديدگاه ها که در اوايل دهه ي 1340 ابراز شده اند، مي توان ريشه هاي جاذبه ي امام (رحمه الله) را در دهه ي بعد رديابي نمود. (13)
امام (رحمه الله) از طريق بازتفسير مباني و مفاهيم کليدي تفکر شيعي، تصويري از اين مکتب ارائه کردند که ضد هرگونه استعمارگري، بي عدالتي، عقب ماندگي، جهل، تفاوت هاي طبقاتي و امپرياليسم بود. اين تحولات را مي توان تحت عنوان رويکرد انقلابي به تشيع مورد مطالعه قرار داد.
تفسير رويکرد انقلابي امام (رحمه الله) از کليدواژه هاي مکتب تشيع به قرار زير مي باشد:

الف) تقيه:

در سال 1341 در پي حمله ي دولت به مدرسه ي فيضيه ي قم و به قتل رساندن و ضرب و جرح طلاب، امام (رحمه الله) اعلاميه اي صادر کرد که در آن به حرام بودن تقيه فتوا داد: « اينان با شعار شاه دوستي به مقدسات مذهبي اهانت مي کنند. شاه دوستي يعني غارتگري، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام و محو آثار اسلاميت؛ شاه دوستي يعني کوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب، ولو بلغ ما بلغ ». (14) در نتيجه ي اين دگرگوني در مفهوم، تقيه به شکل مبارزه ي پنهاني و مخفيانه عليه ظلم و استبداد نمود پيدا مي کند و نوعي اصولگرايي معطوف به سياست را ايجاب مي نمايد.

ب) نظريه ي غيبت:

توسل امام (رحمه الله) به انقلاب شيعيان عليه بي عدالتي و ايجاد دولت اسلامي، برخلاف برداشتِ سنتي از مفهوم غيبت نمود که در آن راهي براي ايجاد جامعه و حکومت عادلانه تا قبل از ظهور وجود نداشت. امام (رحمه الله) بي تفاوتي به سياست و حکومت را با توسل به اصل غيبت رد کرد و اظهار داشت: اسلام شيعي براي زمان غيبت طرح حکومتي دارد که بر ولايت فقيه مبتني است. اين ديدگاه امام (رحمه الله) به صورت تئوري در کتاب « ولايت فقيه » مطرح شده است.

ج) نظريه ي انتظار:

امام هرگز ايمان خود را به دکترين مهدويت و انتظار کنار نگذاشت، اما کوشيد محتواي منفي اين نظريه را با دعوتِ شيعيان به تشکيل دولت اسلامي و نيز با تقبيح آشکار باور عمومي به اينکه تا وقتي بي عدالتي سراسر جهان را نگيرد عدالت برقرار نخواهد شد، نفي کند...

د) برداشت از وقايع تاريخي و شخصيت هاي اُسوه ي تشيع:

از دهه ي 1340 تحليل وقايع تاريخي و شخصيت هاي شيعي، به ويژه ائمه ي شيعه و شهادت آنان، به منزله ي نمادهاي مبارزه عليه ظلم و حکومت هاي استبدادي مطرح شد و الگوهاي رفتار سياسي از آنها استخراج گرديد.
امام (رحمه الله) در اين زمينه عنوان مي کند که « ما بايد سرمشق از اين خاندان بگيريم، بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان... آنها زندگي خودشان را وقف کردند براي طرفداري مظلومين و احياي سنت الهي. ما بايد تبعيت کنيم و زندگي خود را براي آنها قرار دهيم. کسي که تاريخ اسلام را مي داند، مي داند که اين خاندان هر يک شان مثل يک انسان کامل، بلکه بالاتر، يک انساني الهي و روحاني براي ملت ها و مستضعفين قيام کردند ». (15) نقطه ي اوج اين نظريه تکيه بر قيام خونين امام سوم شيعيان و شهادت او در قيام عليه حکومت جور و ستم يزيد است. در اين روايت، قيام حسين (عليه السّلام) به نمادي از فداکاري و شهادت و نماد استقامت در مقابل دردها و ستم هايي بدل شد که يک انقلابي بايد در راه آرمان هاي خود تحمل کند. در حقيقت يکي از هنرهاي امام (رحمه الله) در مقابل رهبر نهضت انقلابي اين بود که با کارگرداني صحنه ي مبارزه، که در يک سوي آن شاه به منزله ي يزيد زمان قرار مي گرفت و در سوي ديگر مؤمنيني که رهبري آنان را فقيهي به عهده دارد که در زمان غيبت نايب امام معصوم (عليهم السّلام) است، توانست از آموزه هاي تشيع بهره هاي انقلابي بگيرد.
علاوه بر مشروعيتي که ديدگاه، آراء، انديشه ها و شخصيت حضرت امام خميني (رحمه الله) به ايشان بخشيده بود و ايشان را به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب اسلامي مطرح کرده بود، جايگاه ايشان نيز به عنوان مرجع عاليقدر مسلمين عامل ديگري بود که موجب مشروعيت بخشي به موقعيت شخص امام (رحمه الله) گرديد و موجب شد کلام و رفتار ايشان نيز مرجع و مبناي مشروعيت به ويژه در فرايند انقلاب اسلامي و نظام برآمده از اين انقلاب يعني نظام جمهوري اسلامي قرار بگيرد.
اساساً در آيين تشيع، مرجع، فقيه جامع الشرايط اعلم به مفهوم داناي دين است. مرجع تقليد به کسي مي گويند که مي تواند احکام شرعي را از منابع اوليه ي فقهي استنباط کند و به اصطلاح توانايي اجتهاد دارد؛ يعني مي تواند با نظر و استدلال، حکم شرعي را از منابع ديني به دست آورد. (16) ميان اصول فرهنگ شيعي اصلي هست که بر مبناي آن هر مؤمني بايد از ميان مجتهدين، مرجع تقليدي را براي خود انتخاب و در اجراي احکام ديني يا به تعبير ديگر در فروع دين از دستورات او اطاعت کند. مرجعيت تقليد در طي زمانِ نسبتاً طولاني، به صورت نهاد مذهبي قدرتمندي درآمد، زيرا معمولاً ميليون ها نفر در انجام عبادات فردي و تنظيم روابط اجتماعي خود از دستورات مرجع تقليد پيروي مي کنند، چرا که شيعيان معتقدند بر اساس تأکيد ائمه ي معصومين (عليهم السّلام) موظف هستند در دوران غيبت از مجتهد و فقيه جامع الشرايطي اطاعت کنند که اختيارشان به او سپرده شده است و اين اطاعت در واقع همان اطاعت از ولي امر و در اصل اطاعت از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تلقي مي شود. (17) اين اعتقاد، قداست خاصي براي نهاد مرجعيت در اذهان شيعيان ايجاد مي کند و اجراي اوامر و دستورات و فرامين مرجع را به نوعي، انجام وظيفه ي ديني مي داند. بديهي است که توجه مرجع تقليد به امور سياسي، اجتماعي و مسائلي که جنبه ي عمومي آن قابل توجه است، همچنين دخالت وي در سياست يا بي اعتنايي او نسبت به امور سياسي و اجتماعي مي تواند از نظر تنظيم رفتار سياسي در مقلدين او تأثير بسزايي داشته باشد.
در فاصله ي سال هاي 1332 تا 1340 روابط شاه و علما اگرچه نه چندان نزديک، ولي مسالمت آميز بود. شاه در علما نيرويي قدرتمند براي مقابله با راديکاليسم چپ گرايان و ليبراليسم طبقه ي متوسط مي ديد. وي با ابراز وفاداري ظاهري خود به مذهب تشيع، بارها به اماکن مقدسه ي مشهد و قم سفر کرد و در مراسم غبارروبي آنها و ديگر مراکز ديني شيعه شرکت جست. در همين دوران، جريان شناخته شده ي شيعي موجود، از ديدگاه اجتماعي و سياسي محافظه کار بود. اين جريان حامي سلطنت بود و پرداختن علما به امور سياسي را رد مي کرد، مگر در مواقعي که مقامات دولتي قوانين غير اسلامي وضع مي کردند و يا آشکارا بقاي دين را مورد تهديد قرار مي دادند؛ بنابراين روحانيت محافظه کار گاهگاهي با شاه مخالفت مي ورزيدند، اما اين قبيل رويارويي ها بر سر سياست هاي خاصي بود و به معناي مخالفت آنان با اساس سلطنت نبود.
دوره ي پس از فوت آيت الله بروجردي در سال 1340 با از سر گرفتن مخالفت شديد علما مقارن گرديد. چندين عامل در اين امر دخيل بود: نخست، آن دسته از علمايي که مخالف رويه ي مسالمت جويانه و نحوه ي برخورد آيت الله بروجردي با شاه بودند، اکنون فرصتِ مخالفت پيدا کرده بودند. دوم اينکه، ايران پس از پشت سر گذاشتن يک دوره از توسعه طي سال هاي پس از کودتاي 1332 تا اواخر دهه ي 1330 در رکود اقتصادي قرار داشت. و سوم آنکه، مقولاتي از قبيل اصلاحات ارضي، اعطاي حق رأي به زنان و به رسميت شناختن اسرائيل، علما را در مخالفت با حکومت متحد ساخت. بزرگ ترين چالش روحانيت با شاه حول محور مخالفت علما با توسعه ي يک فرهنگ غربي و ستايش شاه از ايران پيش از اسلام بود. در اين دوره روحانيون مستقيماً از برنامه هاي نوسازي شاه تأثير پذيرفتند. بنابراين به رغم اختلاف نظرهاي موجود ميان علما، حملات سرسختانه ي شاه به نهاد تشيع در نهايت به اتحاد آنان منجر شد.
از سال 1340، امام (رحمه الله) به تدريج به تبيين آشکار مواضع، تفاسير و آراء و انديشه هاي خويش پرداخت. امام (رحمه الله) پيش از اوج گيري انقلاب اسلامي، به تنقيح مباني حکومت اسلامي به عنوان اساسي ترين مسئله ي مکتب تشيع همت گماشت و در سال هاي اوج اختناق اين مباني را به صورت درس رسمي در حوزه ي علميه ي نجف اشرف مطرح ساخت و با انتشار مجموعه درس هاي ولايت فقيه بر لزوم تشکيل حکومت اسلامي تأکيد کرد.
کتاب ولايت فقيه در دوره ي معاصر نخستين اثري بود که به شکل اساسي به حکومت اسلامي و ولايت فقيه پرداخت. درون مايه ي اصلي ولايت فقيه عبارت از اين انديشه است که در غيبت امام معصوم (عليهم السّلام)، فقيه عادل، رهبر جامعه ي اسلامي و ضامن اجراي احکام الهي است. به اين ترتيب، ولايت و حکومت فقيه از شئونات حکومت الهي به شمار مي رود و از سنخ حکومت انبيا و اوصياي آنان است که در آن حاکم اصلي خداوند است و فقيه، مجري احکام الهي است.
مهم ترين دستاورد آراي امام (رحمه الله) نفي آشکار همخواني تشيع با اصل سلطنت، يعني دو سازوکار داراي سابقه ي طولانيِ همزيستيِ مشترک در ايران و حمايت از حاکميت مستقيم و بلافصل علما شيعي بود.
بنابراين، در يک جمع بندي کلي مي توان نتيجه گرفت که مشروعيت حضرت امام (رحمه الله) به عنوان رهبر انقلاب اسلامي از دو جنبه يعني شخصيت، آراء و انديشه هاي امام (رحمه الله) و ديگري جايگاه و مقام ايشان در منظومه ي فکري و اجتماعي تشيع نشأت گرفته بود. همين مسئله باعث شد فعل و قول امام (رحمه الله) نيز مباني مشروعيت و مشروعيت بخشي به جريان ها، نظام هاي فکري و نظام هاي سياسي قرار بگيرد. از همين روست که تأکيد حضرت امام (رحمه الله) پس از پيروزي انقلاب اسلامي بر استقرار نظام جمهوري اسلامي به عنوان حکومت اسلامي مطلوب، که محوريت آن بر اصل شيعي ولايت فقيه استوار است، و تأکيد ايشان بر جمهوري اسلامي نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر موجب شد اين نظام مشروعيت کسب کند و مردم نيز به تبعيت از رهبر خود در همه پرسي ها و انتخابات به اين نظام رأي دهند. بنابراين رهبري امام خميني (رحمه الله) را بايد يکي از اصلي ترين مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي قلمداد نماييم.

پي نوشت ها :

1. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه ي احمد تدين، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 544.
2. امام خميني، صحيفه ي نور، جلد سوم، ص 120.
3. امام خميني، صحيفه ي نور، جلد سيزدهم، ص 23.
4. عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 141.
5. حميرا مشيرزاده، حديث انقلاب: جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران، تهران، دفتر مطالعات انقلاب اسلامي، 377، صص 191-192.
6. حميدرضا اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، تهران، پژوهشکده ي امام خميني و انقلاب اسلامي، 1381، صص 170-171.
7. حميدرضا اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران، تهران، پژوهشکده ي امام خميني و انقلاب اسلامي، 1381، ص 232.
8. حميرا مشيرزاده، حديث انقلاب: جستارهايي در انقلاب اسلامي ايران، تهران، دفتر مطالعات انقلاب اسلامي، 377، ص 169.
9. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه ي احمد تدين، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 568.
10. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه ي احمد تدين، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 544.
11. حميدرضا اخوان مفرد، « جايگاه انديشه امام خميني (رحمه الله) در گفتمان تجدد »، نامه ي پژوهش، سال دوم، شماره ي هفت، زمستان 1376، ص 272.
12. جان. دي استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه ي منوچهر شجاعي، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 370.
13. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه ي احمد تدين، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 547.
14. امام خميني، صحيفه نور، جلد يکم، ص 175.
15. امام خميني، صحيفه نور، جلد پنجم، ص 283.
16. محمدحسين طباطبايي، بحثي درباره ي مرجعيت و روحانيت، تهران، نشر انتشار، 1341، ص 16.
17. محي الدين حائري شيرازي، ولايت فقيه، تهران، دفتر تحکيم وحدت، 1360، ص 63.

منبع مقاله :
تابش، رضا؛ محسني دره بيدي، جعفر؛ (1390)، مباني مشروعيت نظام جمهوري اسلامي، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط