نويسنده: ابوالفضل سلطان محمدي
ديدگاه علاّمه مجلسي درباره ي حاکم جائر و طاغي
در معناي لغوي و اصطلاحي جور برخلاف عدل تفاوتي نيست؛ بدين معنا که در استعمالات فقهي و شرعي نيز معناي لغوي آن لحاظ مي شود. تعاريفي که براي جور در کتاب هاي لغت آمده، از اين قرار است:1- الجور نقيض العدل، الجور ضدّ القصد، و الجور الظلم، الجور الميل عن القصد و قوم جَوَرَة أي ظَلَمة.(1)
2- الجائر من الناس هو الذي يمنع من التزام ما يأمر به الشرع، ما تعالي (و منها جائر) أي عادل عن المحجّة، و باعتبار القرب قيل: جار عن الطريق، ثم جعل ذلک أصلاً في العدول عن کلّ حقّ فَبُبِيَ منه الجور.(2)
3- جار في حکمه جوراً أي ظلم، والجور الميل، الجور الميل عن القصد، و الحکم الجائر أي المادل عن طريق لاهدي، الجائر المائل عن الحقّ.(3)
مفهوم جور در چهار مرحله قابل تصور است و يا تحقق هر يک از اين مراحل چهارگانه در شخص حاکم، عنوان حکومت جور يا حاکم جائر مصداق پيدا مي کند:
الف) ظلم در عقيده، مانند عقايد شرک آميز؛
ب) ظلم به نفس در مقام رفتارهاي فردي، مانند صفات و اخلاق رذيله،
ج) ظلم به غير که در مورد حاکم جائر صدق پيدا مي کند و همان ظلم به مردم است؛
د)صدق اين مفهوم در مورد حاکمي که ماذون، از طرف امام معصوم (عليه السلام) نباشد قطعي است، هر چند در سه مرحله ي پيش ظالم نباشد.
بعد از اين مقدمه، اينکه به بررسي ابعاد حکومت جور از ديدگاه علاّمه مجلسي مي پردازيم. از دلايلي که علاّمه مجلسي، در اثبات عدم مشروعيت حکومت جور و امامت جائر به آن استناد کرده آيه (ولاينال عهدي الظالمين) است که دلالت دارد بر اين که عهد امامت و خلافت به ظالمان نمي رسد. در عرف قرآن نيز هر فاسقي بر نفس خود ظالم است، چنان که خداوند مکرر فاسقان را به صفت ظالم وصف فرموده است.(4)
مجلسي در توضيح دلالت آيه مذکور بر عصمت امام به نقل از برخي مفسران مي گويد: اصحاب اماميه بر لزوم عصمت امام از قبايح به اين آيه استدلال کرده اند، زيرا خداوند از اين که عهد و پيمان اش که همان امامت است، به ظالمان برسد نفي کرده اهست، و اين معنا است کسي که عصمت ندارد، گاهي ظلم مي کند خواه ظلم به نفس خود و خواه ظلم به ديگري.
وي در پاسخ به اين سؤال که اگر گفته شود خداوند نيل به امامت را در حال ظلم نفي کرده است، اما چنان چه از ظلم خود توبه کند ديگر عنوان ظالم به او صدق نمي کد، آيا دست يابي چنين شخصي به مقام امامت بعد از توبه بلااشکال است؟ مي گويد: ظالم هر چند توبه کند، از عموم آيه ي مذکور که او را در حال ظلم شامل بوده، خارج نيست. در واقع، نفي امامت ظالم بدين معنا است که خداوند به طور مطلق حکم کرده است بر اين که ستمگر هرگز به مقام امامت نمي رسد، زيرا حکم در آيه مطلق بوده و مقيد به زمان اتصاف ظالم به ظلم و صدور ظلم از او نيست.
سپس علاّمه مجلسي در خصوص دلالت آيه مزبور بر عصمت دو اشکال اصولي را مطرح کرده و به آن ها پاسخ مي دهد:
1- اگر کسي بگويد بنابر قول به اشتراط بقاي مشتق منه «مبدء» در صدق مشتق، آيا استدلال به آيه ناتمام است؟ در جواب مي گوييم: بي شک، لفظ «ظالم» که اسم فاعل است، هم زمان گذشته و هم زمان حال را شامل مي شود، حضرت ابراهيم (عليه السلام) وقتي که منصب امامت را براي ذرّيه بعد از خود درخواست کرد، خداوند در پاسخ او فرمود: کساني که بعد از تو به دنيا مي آيند و عنوان ظالم به آن ها صدق مي کند به عهد الهي نخواهند رسيد؛ پس هر کس که بعد از اين خطاب خداوند به ابراهيم، عنوان ظالم بر او صدق کند و از او ظالم صادر شود به عهد الهي نخواهد رسيد.
2- تعليق حکم به وصف مُشعِر به عليّت است، پس هر گاه وصف منتفي شود آيا حکم نيز که منزلت معلول را دارد، منتفي مي گردد؟ در پاسخ مي گوييم: عليّت بر مقارنت حکم با وجود علّت دلالت نمي کند، زيرا مفاد حکم در آيه ي مذکور جز اين نيست که عدم نيل به عهد الهي، فقط به دليل اتصاف شخص به ظلم در زمان بعداز صدور اين حکم است؛(5) بنابر اين، مستفاد از آيه در عليّت ظلم تنها صدور و حدوث آن است، نه بقاي آن. با توجه به اطلاق آيه مزبور، ظالمان عصر غيبت نيز از شمول آيه خارج نبوده و آن ها هم از تصدي منصب امامت که رياست دين و دنياي مردم است، نهي و منع شده اند.
مفهوم طاغوت
يکي ديگر از مفاهيمي که در اثبات عدم مشروعيت حاکمان جور به آن استناد مي شود، طاغوت است. در تعبيرات امامان معصوم (عليه السلام) حاکمان جور با عنون «طاغوت» معرفي شده اند. براي توضيح بيش تر اين مفهوم تعاريفي را که علاّمه مجلسي درباره آن آورده است، بيان مي کنيم:الطاغوت هو الشيطان و الاوثان، و کلّ ما عبد من دون الله، أو سدّ عن سبيله، أو أطيع بغير أمرالله.
از نظر مجلسي، مفهوم طاغوت مفهوم عامّي است که شامل مواردي مي شود که عبارت اند از: 1- شيطان؛ 2- بت؛ 3- هر آن چه که به غير از خداوند معبود انسان قرار گيرد؛ 4- هر آن چه که موجب سد راه خدا گردد؛ و 5- هر کسي که بدون دستور خدا از او اطاعت شود.(6) هم چنين وي امامي را که از سوي مردم انتخاب و منصوب شود طاغوت معرفي کرده است؛ (7) از جمله ي مصاديق اين مفهوم، خلفاي بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) هستند که مردم آن ها را به خلافت و امامت برگزيدند، زيرا اين خلفا فاقد مهم ترين شرط خلافت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم)، يعني علم و عصمت بودند.(8)
همو در جاي ديگر طاغوت را به معناي « کلّ رئيس في الضلالة»(9) تعريف مي کنند؛ يعني هر سه کرده گمراه و باطل، طاغوت ناميده مي شود؛ به عبارت ديگر، اين واژه در احاديث بر امام ضلال(10) و قاضي جور نيز اطلاق مي شود:
من يحکم بالباطل و يتصدّي للحکم و لايکون أهلاً له؛ هر کس که به باطل و ناحق حکم کند و متصدي حکم(قضا) شود و حال آن که صلاحيت و شايستگي آن را نداشته باشد، طاغوت است.(11)
به اعتقاد مجلسي، نصب خلفاي جور و پيروي از ايشان دربرابر ائمه حق نوعي از شرک است، زيرا اطاعت از کسي که خداوند از متابعت او نهي فرموده، عبادت غير خدا مي باشد. براساس تعاريفي که علاّمه مجلسي از واژه طاغوت ارائه داده است، اطلاق اين واژه بر حکومت ها و حاکماني که مدعي خلافت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) بوده و خود را رئيس دنيوي و اخروي مردم مي دانند، بدون اين که از جانب شارع مأذون و منصوب به خلافت باشند و يا در رفتار با مردم ظالم و جائر بوده باشند، مسلّم و قطعي است.
پي نوشت ها :
1- ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص 413- 414
2- راغب اصفهاني، مفردات في غريب القرآن، ص 103
3- فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج3، ص 250-257
4- علاّمه مجلسي، حقّ اليقين، ص 31-32
5-همان، مرآت العقول، ج2، ص 284
6- همان، ج3، ص 79، ح1؛ و بحارالانوار، ج70، ص 13
7- همان، مرآت العقول، ج3، ص 68، ح1
8- همان، مرآت العقول، ج3، ص 68، ح 1.
9- همان، بحارالانوار، ج97، ص 278
10- همان، ج64، ص 22
11- همان، مرآت العقول، ج1، ص 222، ح10.
سلطان محمدي، ابوالفضل، (1389)، انديشه سياسي علامه مجلسي،قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم