سکوت يا دگرساني

آيا ممکن است برداشتي روشن درباره آينده ادبيّات فرانسه به دست آورد؟ پاسخ«آري» خود پسندانه خواهد بود. در واقع، اين نفس موجوديت شعر است که مورد سؤال قرار مي گيرد. شعر از اين که ملازم آهنگين زندگي باشد باز مي ايستد تا
چهارشنبه، 2 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سکوت يا دگرساني
 سکوت يا دگرساني

 

نويسنده: پي ير دو بوادفر
مترجم: سيمين بهبهاني



 

آيا ممکن است برداشتي روشن درباره آينده ادبيّات فرانسه به دست آورد؟ پاسخ«آري» خود پسندانه خواهد بود. در واقع، اين نفس موجوديت شعر است که مورد سؤال قرار مي گيرد. شعر از اين که ملازم آهنگين زندگي باشد باز مي ايستد تا زباني نو و شکلي تازه از موجوديت خود را به ما عرضه کند.
يا اين همه، پاره اي از نکات روشن، به نظر مي رسد.
مهم تر از همه، هنوز شعري سنتّي وجود دارد که مخاطباني معتبر و غير قابل تصور را حفظ کرده است. اين شعر اما ديگر نفوذي ندارد و چندان کارآيند نيست. آراگون، دسنو، و الوار، آخرين صاحبان اين شيوه، جانشيناني بر حق نداشته اند (با وجود پيشت و دوبزينسکي) ؛ نشريه شعر ملّي از سال هاي 1950 کوتاه آمده است. به طور کلي - با چند مورد استثنا: سن- ژون پرس، پير امانوئل،ژان گروژان...- فصاحت و حتي شعر غنايي از رواج افتاده است؛ بيش از همه در فرانسه. زيرا شعر غنايي و شعر تغزلي و حتي حماسه در ديگر کشورهاي فرانسوي زبان هنوز زنده است: مرثيه ها اثر سنگور، دفتر بازگشت به زادگاه اثر سزر، هند اثر گليسان، نجمه، اثر کاتب ياسين، مي تواند با بزرگ ترين سخنوري هاي کلودل و سن-ژون مقايسه شود.
اما در فرانسه، «بنيان شعر ديگر بر محتوا يا شکل عروضي آن نيست، بلکه بر زبان خاص آن است که به سوي انعطاف پذيري و خلاقيت اصيل گرايش دارد»(گائتان پيکون).
کيست که با اين امر موافق نباشد؟ اما هيچ کس بر سر شکل «اين خلاقيت» توافق نکرده است.
آلن بوسکه «سه گونه نوشتار، سه روش اداي مطلب» را در شعر ما مشخص کرد و ثابت کرد که اولين آنها «سنتّي است، البته مورد قبول است که اين نوع شعر متعلقات رمبو، متعلقات روانشناختي، و متعلقات سوررئاليسم را نيز ضميمه ي خود کرده است»؛ اين شعر تمايل «به بيان معاني شگفت و بي مانند» دارد.
«دومين نوع، قبل از هر چيز، با نفي واژگان، درخشيده و جلب توجه کرده است... اين شعر نمي خواهد با هيچ ميزاني مطاقبت کند، مگر با ميزان تحريک احساسات، و نيز نمي خواهد از علوم مربوط به زبان کمک بگيرد.»
«بعد از مه 1968، نيروي سومي هم به وجود آمد که با نيروي محرّک شاعران بيتنيک، خواهان رستاخيزي با تأثير آني و مستقيم بوده است...»
«مؤلف وصيتنامه ها قاطعانه نتيجه گيري مي کند که هر يک از اين سه گروه مي پندارد که دو تاي ديگر دشمن خوني او هستند و جا دارد که بي درنگ اعدام شوند.»
واضح است که «تروريسم» قانون ما نيست و قانون اين شاعران هم نيست. با اين همه، شمار فراواني از آنان به اين مطلب تن در داده اند. در سال1957، نه نفر از شاعران طراز اول متشکل شدند تا از «تباهي زبان که تباهي بشريت نيز هست» جلوگيري کنند(1). ظاهراً اين تشکل براي جلوگيري از پيشرفت آن تباهي کافي نبود. به دليل بروز واکنش هاي تازه، از قبيل واکنش هانري مسشونيک( برنده ي جايزه ي ماکس ژاکوب 1972 براي کتاب ضرب المثل هاي اهدايي):
«من ديگر نمي توانم آنچه را براي آوانگارد(2) از رواج افتاده است جدي بگيرم. دست کم لفاظي متصنّع که جز صنايع ادبي شان چيزي براي گفتن ندارند تعديل شده است: کساني که مي نويسند که بنويسند که مي نويسند... بسا دانش و خواهش، به اين طرز از کتاب ها پرداخته اند، به جاي اين که ميان گفتن و زيستن تجانسي پديد آورده باشند. برآنند که هوگو يا تورات مزاحم آنانند. بازيگران با الفاظ «پلاژ» و «پاژ» (غلام)، «ترم» و «ژرم»(جوانه)، اين جوانان و پيران، واژه پردازاني که «تکست»(متن)«تکستيل»(بافتني) را با هم مي آرند. اين متخصصان علم بيان گمان مي کنند که چيزي نبايد نوشته شود مگر براي آراستن آن نوشته به استعاره...»
چنين اعتراض هايي وارد است، به خصوص هنگامي که عدم توجه مخاطبان به شعري بيش از حد متصنّع و بيش از حد دور از زندگي محقق مي شود. اما مي توان مسئله را وارونه کرد و از زبان ژرژ مونن گفت: «از کجا معلوم است که شاعران مخاطبان را ترک نگفته باشند.» در ضمن، آنچه مايه تعجب است و دربادي امر متناقض به نظر مي آيد اين است که جماعتي «اشعاري بنويسند کسي آن ها را نخواند.»(3)
در دوران هاي رسانه هاي گروهي، هنگامي که صدا و سيما در همه جا جاي نوشتار را مي گيرد، آشکار است که «تجربه ي شاعرانه» نمي تواند حق اختصاصي تني چند از برگزيدگان باشد. اين مطلب قابل درک است که شعر ديگر نمي تواند تمرين محض ذورنقه تابع قواعد ناگزير باشد. و شعر کامل «در ميان خواسته هاي بزرگي که مقتضاي حضور کامل عيار بشريت است جاي مي گيرد»(رنه منار). در دنيايي که به صناعت وانهاده شده و به طرزي خطرناک همه چيز در آن همسان شده است، شعر بيانگر خود مختاري فرد به شمار مي رود. شعر به صورت يکي از لحظه هاي کمياب لطف در مي آيد که روح در آن آزادانه و به صورت يک واقعيت تثبيت مي شود،«واقعيتي ريشه دار، فردي، و مستقل از همه ي کيفيات ديگر زندگي». در اين مورد، آندريي وزنسنسکي روس چنين تشبيه مي کند: «شعر مانند ويتامين ث است که به بيماران اسکوربوتي(4) خورانده شود. هنگامي که آلايش همه جانبه و «صنعتي شدن» مطلق ما را تهديد مي کند، شعر چيزي مي شود که ديگر نمي توان براي آن برنامه نوشت، نمي توان آن را به شيوه ي مصنوعي آفريد، چيزي مي شود که انسان را از ماشين متمايز مي کند. ميزان تأثير شعر در حفظ زندگي چندان است که مي توانم بگويم شاعر دوستدار بشريت است و از کليّت اين تعبير پروا ندارم».
باقي مي ماند چيزي که پرسش در مورد آن ناگزير است: آيا شعري که روح و قلب را متأثر مي کند و از تصوير و شکل سبک ها و شرح و بيان نهراسد، هنوز هم «در اين روزگار مي تواند وجود داشته باشد»؟ به عبارت ديگر، آيا بايد ميان «معني» و «لفظ» يکي از آن دو را انتخاب کرد؟ آيا جست و جوي «معني» در شعر«خشکاندن چشمه ي بشريت» است؟ آيا براي آزادي بخشيدن به کلام»، بايد آن را از هر انضباط بر حقي رها کرد؟ آيا مي توان جريان غريزه را آزاد گذاشت؟ آيا مي توان لگدپراني خيال را مجاز دانست؟ اين ها پرسش هايي است که پاسخ گفتن به آن ها آسان نيست.
حتا در ميان نوآوران نيز اتفاق نظر وجود ندارد: يک سو، شعري کاملاً خودجوش داريم که زاييده ي نيش خودکار بيک و مداد فوتر( نرم) است- شعري که غالباً گروهي ساخته مي شود، اما بعضاً به شدت فردي است و بداهتاً نوشته مي شود و از زندگاني نشئت مي گيرد( بيگا)؛ و سوي ديگر، شعري انديشيده که از اين که نوعي «علم کلام» به شمار مي آيد به خود مي بالد و شاعراني از گروه تل کل يا شانژ هوادار آن هستند. سرانجام، شاعراني هم وجود دارند که واژه هاي آنان چيزي نيست مگر فريبي از واقعيتي گريزان و تمرين ناطقه ي آن ها، که با عجزي کمابيش بنيادين، زيستن را در کنار نوشتن نا ممکن مي سازد... آنچه در انتظار آن ها است صفحه ي سفيد است و سر گيجه، و براي برخي ديگر هم جنون آرتو. شعر براي آنان، همانند «تئآتر واقعي براي آرتو»، حرکتي «خطرناک و هول انگيز» به شمار مي رود. زي کترهاشان (مانند کنو، بوريس ويان، و اوبالديا) به وسيله ي طنز و مسخرگي خود را از اين خطر مي رهانند. همه ي آنان (مانند ايلاري ورونکا،ژان –پير دوپره، آندره فدريک، ژ. قيليپ سالابروي ...) تا مرز خودکشي پيش نرفته اند، اما بسياري کار شاعري را تجربه اي کشنده پنداشته اند. با اين حال، از اين استثناهاي اسف انگيز نبايد نمونه بسازيم!
چيزي که شاعران، بويژه، آن را فراموش نمي کنند اين است که بيشتر خوانندگان هنوز شعر بي آهنگ و بي ضرب را کاملاً شعر نمي دانند. اين گونه شعر براي آنان چيزي جز توالي تمرين هاي بي پشتوانه و بي پيوند نيست، نوعي سر هم بندي گفته ها و صداهايي است که نمي تواند انسان را سر مست کند. مصريان قديم در مورد موسيقي مي گفتند که اين همان چيزي است که نظم جهان بر مبناي آن آرميده است- تأييدي که شاعر بزرگ چون آندريي وزنسنسکي در توجيه خويش به کار مي گيرد: «منظرهاي منظم و سازمان پذيري ابيات معنايي عميق دارند: تفسير و تطابق با هماهنگي يا ناهماهنگي جهان...»
از اين مرحله به بعد، هر کس مي تواند در هر جا که تعمق کند دلخواه خود را بجويد: در اشياي مأنوس شعر ماري نوئل، ژان فولن يا موريس فومبور، يا در اشعار تشريفاتي و فاخر سن- ژون پرس، يا در غمگنامه هاي شعر پير امانوئل و سن- دني گارنو، يا در اشيا و لحظات معمول و عادي شعر ژاک پرور، گييويک يا فرانسيس پونژ، يا در تعهد سياسي شعر( پيشت، کرئا)، يا در خداجويي شعر پاتريس دو لاتور دو پن و ژان کلود رنار، يا در نوع پروري شعر کادو، فرنو، و کلانسيه. از ديگران در مورد هر موضوعي که سخن گفته باشند به همان خرسنديم. مهم نيست! شاعر راستين هر نشستنگاهي را آراسته و پيراسته تقديم مي کند اما فردا، چه کس يارا مي کند که بنويسد.
ما آدميان مي خواهيم که سر بر افرازيم
چهره از امواج شادي بر افروزيم
و پيشاني از عطر و تيغه هاي سرخ گل...(5)

پي نوشت ها :
 

1- اين نه نفر، که سه نفر آنان پير امانوئل، ژان گروژان، و آلن بوسکه هستند، نشريه اي به نام نوف(Neuf) داشتند که سقر ناشر آن بود.- م.
2- در متن هانري مسشونيک واژه ي Lavant – garde به غلط به صورت la vangarde نوشته شده است و در نقل قول عيناً اين غلط منتقل شده است. –م.
Georges Mounin, poésie et société(P.U.F).3-
4- Scorbute، بيماري کمبود ويتامين ث که باعث خونريزي لثه ها و ريختن دندان ها مي شود. با خوردن ويتامين ث اين بيماري دفع مي شود. – م.
R. Menard, Architecte de la solitude.5-

منبع مقاله :
دو بوادفر، پير؛ (1373)، شاعران امروز فرانسه، سيمين بهبهاني، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.