مروري بر ميراث خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق (3)

مباحث فلسفه ي اخلاق به جز فرا اخلاق در اخلاق هنجاري ( normative ethics ) نيز گستره ي قابل توجهي دارد. بحثهاي کاملاً انتزاعي فلسفه ي اخلاق در فرا اخلاق مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد و مباحثي که صبغه ي انضمامي
يکشنبه، 13 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مروري بر ميراث خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق (3)
 مروري بر ميراث خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق (3)

 

نويسنده: طاهره غلامي شيري (1)




 

4. خواجه و مکتب فضيلت گرايي

مباحث فلسفه ي اخلاق به جز فرا اخلاق در اخلاق هنجاري ( normative ethics ) نيز گستره ي قابل توجهي دارد. بحثهاي کاملاً انتزاعي فلسفه ي اخلاق در فرا اخلاق مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد و مباحثي که صبغه ي انضمامي افزونتري دارند در اخلاق هنجاري يا دستوري مطرح مي شوند. فلاسفه ي اخلاق در حوزه ي اخلاق هنجاري دغدغه ي اين را دارند که چه اموري خوب و بايسته اند و چه ملاک و ضابطه ي کلي مي توان ارائه داد که با مدنظر قرار دادن آن قادر باشيم اعمال موجه اخلاقي را از اعمال غير موجه تشخيص دهيم. به تعبير فني تر در اخلاق هنجاري بحث از موضوعات اخلاقي است و نه بحث از محمولات آن که در فرااخلاق محل توجه است. در اخلاق هنجاري سه گرايش اصلي وجود دارد: وظيفه گرايي، نتيجه گروي يا پيامدگرايي و فضيلت گرايي.
طبق بيان گرايش وظيفه گرايانه، خوب يا بد بودن فعل بر حسب پيامدها و نتايج فعل مورد ارزيابي قرار نمي گيرد و درستي فعل به عنوان ارزشي مستقل لحاظ مي شود. به عبارت ديگر برخي افعال في نفسه درست يا نادرست اند و اخلاقي بودن به ماهيت ذاتي آن فعل يا تطابق آن با يک قاعده يا اصل و انگيزه ي اطاعت از قانون بستگي دارد.
در گرايش اخلاقي نتيجه گرايانه به عکس اخلاق وظيفه گرا که به وظايف عقلاني و اخلاقي انسانها توجه دارد به آثار و نتايج مترتب بر فعل توجه دارد. طبق اين ديدگاه مفاهيم اخلاقي اي چون خوبي و بدي و بايستگي و نبايستگي را مي توان بر حسب آثار و نتايج مترتب بر آنها ارزيابي کرد. براي اين ارزيابي روي تجربي اي نيز از ناحيه آنان اتخاذ مي شود که در اين مجال نمي گنجد.
سومين گرايش در اخلاق هنجاري که در اينجا محل بحث ماست، اخلاق فضيلت محور ( virtue ethics ) نام دارد. در اخلاق فضيلت، نه خود فعل في نفسه ارزش دارد و نه آثار و نتايج بيروني آن. آنچه در اين گرايش مهم است فاعل فعل است. اين گرايش از سقراط و افلاطون آغاز شد و در اخلاق نيکوماخوس ارسطو مورد فحص جدي قرار گرفت. ارسطو در پاسخ اين پرسش که « خير بشري چيست؟ » خير بشري را فعاليتي از روح آدمي دانست که مطابق با فضيلت است. او معتقد بود که براي فهم اخلاق بايد دانست که چه چيزهايي شخص را با فضيلت مي کند. در اين ديدگاه گفته مي شود که انجام کار درست به تنهايي اهميت ندارد و داشتن انگيزه نيک در آن لازم است؛ از اين روست که در اخلاق فضيلت محور به کنش گرا اخلاقي بيش از کنش اخلاقي توجه مي شود و بحث از شکوفايي و سعادت آن در رأس مباحث قرار مي گيرد. در اين گرايش گفته مي شود که تنها از راه پرورش فضايل است که در مقام آدمي به شکوفايي و سعادت دست مي يابيم. قائلان اين ديدگاه به تبعيت از ارسطو معتقدند که فضايل عاداتي عاري از تأمل نيستند، بلکه متضمن تشخيص و داوري مدبرانه درباره ي واکنش مناسب به وضعيتي است که در آن قرار مي گيرند. براي مثال کسي که از فضيلت سخاوتمندي برخوردار است در اوضاع و احوالي که مناسب و بجاست به شيوه اي سخاوتمندانه عمل مي کند. طبق اين ديدگاه فضايلي چون شجاعت و عفت خصايلي هستند که هر انساني براي خوب زيستن بدانها نيازمند است و نمي توان از برخي از آنها صرف نظر کرد. شخص فضيلت مند کسي است که تمام فضايل را در خود هماهنگ کرده و به تعبيري به فضيلت عدالت نايل شده است.
با توجه به آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت که کثيري از علماي اخلاق در جهان اسلام از جمله ابن مسکويه و خواجه نصير در آثاري چون تهذيب الاخلاق ناصري در بحث از اخلاق هنجاري به ديدگاه فضيلت محور تعلق دارند. طبق آنچه در مقاله بعد در باب علم الاخلاق خواجه در باب قواي نفس و فضايل چهارگانه و کمال و سعادت بشري با تفصيل بيشتري گفته مي شود، وي در اين باب راه فلاسفه ي يوناني و از جمله افلاطون و ارسطو را پيموده و فضيلت گرا محسوب مي شود. خواجه همآوا با فيلسوفان يوناني مذکور بر آن است که براي نيل به سعادت بايست به زيور فضيلت آراسته شويم. فضيلتي که متعلق به نفس است و به او قدرت مي بخشد تا وظيفه اش را به درستي انجام دهد عدالت است. وي زندگي سعادتمندانه و موافق اخلاق را در گرو اين فضيلت مي داند. تعريفي که از عدالت ارائه مي کند، هماهنگي دروني اجزا و قواي نفس است. در اينجاست که انسانها خير و زيبايي را در خود متجلي مي کنند و فضيلت مند مي شوند. ديدگاه فضيلت محور خواجه بعضاً صبغه ي ديني دارد. اين صبغه ي ديني هم در بحث از سعادت و شرط وصول بدان و هم در بحث تعداد فضايل ديده مي شود. وي غايت سعادت را قرب الهي مي داند و به فضايلي چون ايمان و اخلاص معتقد است و طبق آنچه در برخي آثار اخلاقي خود چون اخلاق محتشمي آورده است شرط وصول به سعادت را ميزان عقل و شرع مي داند.

5. سيري در علم الاخلاق فلسفي خواجه

خواجه در مباحث اخلاقي کتابهاي متعددي دارد و روشهاي مختلفي را در اين باب آزمون کرده است. بنابراين دشوار است که همه راههاي آزموده ي وي را ذيل تحليلي واحد گرد آوريم و صحيح تر آن است که به هر يک به نحو مجزا پرداخته شود. در اين مجال اندک به بررسي سير مباحثي پرداخته مي شود که وي در کتاب اخلاق ناصري بدان پرداخته است. خواجه نصير هدف تهذيب اخلاقي را چون ديگر فيلسوفان اخلاقِ فضيلت محور نيل به سعادت مي داند. او بر آن است که هر عملي براي غايت و مقصودي است و مراد از تکميل نفس انساني سعادت وي است. او سعادت را خير نفس انساني مي داند. خواجه بيشتر مبادي علم اخلاق را در علم طبيعي مي داند؛ از اين رو معتقد است که در بادي طريق به بحث از معرفت نفس و قواي آن و اشرفيت انسان بر ديگر موجودات پرداخت.
جدا از مباحث اخلاقي که ارتباط مستقيم با معرفت نفس و مسائل پيرامون آن دارد، در ديگر شعب حکمت نظري و عملي نيز حکيمان مسلمان و از جمله خواجه اهتمام خاصي به مباحث معرفت نفس دارند و بسياري از مجهولات را به مدد آن معلوم مي سازند. اگر حکيم مسلمان در اثبات نفس ناطقه عاجز باشد، دليل واضحي براي توصيف جاودانگي و بقا و توصيه به اخلاقي عمل کردن و اموري از اين دست نخواهد داشت؛ از اين رو خواجه پس از مفروض گرفتن وجود نفس ناطقه به بررسي قواي نفس مي پردازد. اساساً علم اخلاق بر دو پايه ي اصلي بنا شده است: شناخت نفس و شناخت مقولات اخلاقي. با شناخت نفس و نيروها و قابليتهاي آن، از عامل اصلي لغزشهاي انساني خبر مي گيريم و اصناف بيماريها را در موضع خود بررسي مي کنيم. از منظر خواجه نفس انساني را سه قوه متباين است: قوه ي ناطقه ( نفس مَلَکي )؛ قوه ي غضبي ( نفس سبعي ) و قوه ي شهوي ( نفس بهيمي ) و از آنجا که هر قوه، مصدر افعال و آثار مختلف است، غلبه ي هر يک از قوا در هر فرد، ديگر قوا را مغلوب مي کند و تحت فرمان در مي آورد. خواجه بر آن است که از اين سه قوه، قوه ي ناطقه خاص انسان است و وجه تمايز انسان از ديگر حيوانات مي باشد؛ از اين رو اين قوه بايست تربيت و تقويت شود و بر ديگر قوا احاطه بيابد. براي اين قوه دو نوع کمال وجود دارد؛ کمال علمي و کمال عملي. کمال قوه ي علمي آن است که شوق انسان به سوي ادراک معارف و ميل علوم باشد تا به مقتضاي آن شوق احاطه به مراتب موجودات و اطلاع بر حقايق آن بر حسب استطاعت حاصل کند. کمال قوه ي عملي نيز به اين است که قوا و افعال را مرتب و منظوم گرداند و آنها را به فضايل بيارايد. کمال قوه ي عملي که موضوع اين کتاب است در گرو تهذيب و تربيت است؛ بنابر آنکه هيچ انساني فطرتاً صاحب فضيلت نيست و هيچ کس فطرتاً واجد رذيلت نمي باشد. اين نکته ي مهمي است که انسانها فطرتاً خوب يا بد نيستند و اکتسابات بعدي در رقم خوردن نيکي و بدي ايشان دخيل است. برخي از علماي اخلاق بر مسأله ي سرشت و وراثت به نحو مبالغه آميزي انگشت تأکيد گذاشته اند و گاه سهم آنها را از تهذيب و تربيت نيز بيشتر دانسته اند. خواجه فارغ از وجود استثنائاتي که در آنها عامل وراثت و سرشت دخالت قابل توجهي دارد، قاعده را در باب عموم به قرار پيشگفته مي داند. خواجه خاستگاه اخلاق را اراده و قدرت انديشه ( رِويّت ) مي داند و تصريح مي کند که فطرت چون در مرتبه ي وسطي قرار دارد، به خودي خود انسان را به کمال اخلاقي رهنمون نمي کند مگر اينکه به نيروي تعقل و اراده به مرتبه اي برين صعود کند. وي معتقد است که اگر انسان با تعقل و اراده اش، خود را به عالم برين بالا نکشد، در مرتبه ي وسطي فطرت نيز نخواهد ماند و به مرتبه ي ادناي طبيعي سقوط خواهد کرد.
باري، وي عدد فضايل نفس را به عدد قواي نفس مي داند و اشاره مي کند که اگر در فردي اين سه قوه به تبعيت از عقل به اعتدال در آيند، به ترتيب متحلي به فضيلت علم و حکمت، حلم و شجاعت و عفت و سخا مي شوند. چون اين سه جنس فضيلت حاصل شود، از ترکيب هر سه فضيلت، عدالت به دست مي آيد و اينکه حکما از ديرباز اجناس فضايل را چهار دانسته اند؛ از اين رو خواجه اين فضايل را جنس مي داند و براي آنها قائل به انواعي است.
خواجه نيز چون حکماي پيش از خود در بحث از فضايل و رذايل به بحث از حد وسط و ميانه روي توجه ويژه مي کند. البته يکي از معضلات اين بحث چيستي حد وسط و تعادل است. در تبيين نظريه ي حد وسط بايد گفت که متوسط به دو معنا اطلاق مي گردد؛ يکي متوسط في نفسه و ديگر متوسط بالاضافه و متوسط الاضافه آن است که بر حسب اختلاف زمان و مکان و حيثيات گوناگون قابل زيادت و نقصان باشد. در افعال اخلاقي، کميت افعال و نيز کيفيت آنها بر اساس عواملي منتسب به فاعل فعل، غايت و متعلق فعل، يا بر حسب زمان و مکان متفاوت مي شود. خواجه با علم به اين مشکل تبييني خاص ارائه مي دهد. به تعبير برخي از محققان: « بيماري، انحراف نفس از اعتدال است. ارسطو و به پيروي از او ابن مسکويه اين انحراف را کمّي دانسته اند و حالت افراط و تفريط را تنها علل بيماري هاي اخلاقي مي دانند. خواجه براي اولين بار به بيان اين نظريه مي پردازد و مي گويد که انحراف تنها کمي نيست، بلکه کيفي نيز هست و اين نوع جديد از انحراف را ردائت ( پستي و تباهي ) مي نامد. در نتيجه علت بيماري اخلاقي را يکي از اين سه علل مي داند: 1) افراط 2) تفريط 3) ردائت عقل، غضب و شهوت. اين توضيحات به خوبي بيان مي کند که خوف، ردائت غضب و حزن، ردائت شهوت را سبب مي گردد. » (2)
خواجه ردائت را در تمام قواي نفس مي نمايد. براي مثال وي معتقد است که در قوه ي تعقل افراط موجب تحير است و تفريط عامل جهل بسيط، اما جهل مرکب انحراف کيفي در تعقل است و ردائت قوه ي تعقل است. يا در قوه ي شهويه حزن و حسد ردائت است. يکي از مهمترين مسائل علم الاخلاق فلسفي نزد خواجه بحث از اجناس، انواع و اصناف فضايل و رذايل اخلاقي است. چهار فضيلت پيشگفته در صدر قرار دارند و در حکم جنس فضايل مي باشند. در برابر هر يک از اين اجناس چهارگانه دو جنس کلي رذيلت قرار مي گيرد که در واقع دو طرف افراط و تفريط اند. اين طرفين براي هر يک از فضايل عبارتند از: حکمت: سَفَه و بَلَه؛ شجاعت: تهوّر و جُبن: عفّت: شره و خمود شهوت؛ عدالت: ظلم و انظلام. البته از فحواي کلام خواجه بر مي آيد که وي محدوده ي رذايل به عالم کثرت. در ميان همه ي فضايل توجه وي بيش از همه بر عدالت است. اساساً او معتقد است که عدالت جزوي از فضايل نيست، بلکه همه ي فضايل با هم است؛ همچنانکه ظلم نيز جزوي از رذايل نيست و جميع رذايل با هم است. به تعبير برخي از محققان خواجه در بحث از عدالت « بيش از هر جاي ديگر به موضع شريعت نزديک شده و مطالب را از نظر اسلامي قابل قبول ساخته است. » (3)
خواجه براي نفس در ترک قبيح و اخذ نيکويي چند امر را لازم مي داند: تحفظ ( خويشتنداري )؛ تذکر ( يادآوري و تأکيد بر نيکويي )؛ ذکا ( تيزي خاطر و تيزدلي )؛ سرعت فهم؛ سهولت تعلم؛ حسن هدي ( آرامش و وقار در روش )؛ دعت ( سکون نفس در وقت حرکت شهوت )؛ صفاي ذهن ( قابليت پذيرش فعل نيکو ).
يکي از مهمترين مباحث خواجه در بحث از اخلاق، غايت علم اخلاق ( سعادت ) است. او براي سعادت قائل به مراتب است که بالاترين آن نيل به قرب الهي است. وي سعادت را سه جنس سعادت مي داند: سعادت بدني، سعادت مدني و سعادت نفساني. سعادت نسبت به هر شخص مي تواند معنايي داشته باشد؛ از اين رو معنايي نسبي است. وي توجه مي دهد که ميان معناي سعادت و خير تفاوت ظريفي وجود دارد که عمدتاً خلط مي شود.
خير دو نوع است: يکي مطلق و يکي به اضافت؛ خير مطلق آن معني است که مقصود از وجود موجودات آن است و غايت همه غايتها اوست و خير به اضافت چيزهايي که در وصول بدان غايت نفع باشد، اما سعادت هم از قبيل خير است، وليکن به اضافت با هر شخصي و آن رسيدن اوست به حرکت ارادي نفساني به کمال خويش، پس از اين روي سعادت هر شخصي غير سعادت شخصي ديگر بود و خير همه اشخاص يکسان بود. (4)
خواجه در علم الاخلاق فلسفي خود در حيطه ي اخلاق فردي نمي ماند و به اخلاق اجتماعي نيز مي پردازد. خواجه انسان را موجودي مدني الطبع مي داند و زندگي در مدينه را ضرورت زيستي او به شمار مي آورد. اخلاق اجتماعي خواجه بيشتر در بحث سياست مدن اخلاق ناصري مطرح شده و بحث از آن مجال واسعي مي طلبد.

پي نوشت ها :

1.پژوهشگر حوزه اخلاق.
2. تاريخ فلسفه در اسلام، ج1، ص 809.
3. اخلاقيات، ص 613.
4. اخلاق ناصري، ص 81.

منابع تحقيق:
1. ابن سينا، دانشنامه، علائي ( بخش منطق )، تصحيح محمد معين و محمد مشکوة، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1383.
2. همو، رسائل، انتشارات بيدار، 1400ق.
3. اصفهاني، محمدحسين، نهاية الدراية في شرح الکفاية، طبع سنگي، بي جا، بي تا.
4. حائري يزدي، مهدي، کاوشهاي عقل عملي، مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، 1384.
5. حلّي، حسن بن يوسف، کشف المراد، تصحيح علامه حسن حسن زاده آملي، مؤسسة النشر الاسلامي، 1413ق.
6. دباغ، سروش، درس گفتارهايي در فلسفه ي اخلاق، صراط، 1388.
7. دوفوشه کور، شارل- هانري، اخلاقيات، ترجمه ي محمدعلي اميرمعزي و عبدالمحمد روحبخشان، نشر دانشگاهي، 1377.
8. سبزواري، ملاهادي، شرح الاسماء الحسني، تصحيح نجفقلي حبيبي، دانشگاه تهران، 1372.
9. شريف ميان محمد، تاريخ فلسفه در اسلام، تهيه و گردآوري ترجمه ي فارسي: نصرالله پورجوادي، نشردانشگاهي، 1362.
10. شهرزوري، شمس الدين، رسائل الشجرة الالهيه، تصحيح نجفقلي حبيبي، مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، 1383.
11. طوسي، نصيرالدين، اخلاق محتشمي، تصحيح محمد تقي دانش پژوه، دانشگاه تهران، 1377.
12. همو، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، خوارزمي، 1373.
13. همو، اساس الاقتباس، تصحيح محمدتقي مدرس رضوي، دانشگاه تهران،1361.
14. همو، اوصاف الاشراف، تصحيح مهدي شمس الدين، وزارت ارشاد اسلامي، 1377.
15. همو، شرح الاشارات و التنبيهات، نشر البلاغه، 1375.
16. همو، قواعد العقائد ( ضميمه تلخيص المحصل )، دار الاضواء بيروت، 1405ق.
17. لاريجاني، صادق، حکماي اسلامي و قضاياي اخلاقي، فصلنامه معرفت، شماره 7.
18. لاهيجي، فياض، سرمايه ي ايمان در اصول اعتقادات، تصحيح صادق لاريجاني، انتشارات الزهراء، 1372.
19. ليمن، اليور و سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، انتشارات حکمت، 1382.
20. مک ناتن، ديويد، نگاه اخلاقي، ترجمه حسن ميانداري، سمت، 1383.
21. ملکيان، مصطفي، مهرماندگار، نشرنگاه معاصر، 1385.
22. Arberry,A. J,Classical Persian Literature,London, 19672.

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما