علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري
" تاريخ واقعي از لحظه اي شروع مي شود كه نژاد ژرمن با دستي نيرومند بر ميراث دنياي باستان چنگ زد "
هوستن استوارت چمبرلن (1)
قبل از هر چيز بايد گفت كه ژرمن ها فقط آلماني نيستند، ولي اكثريت آلماني ها ژرمن اند. به عبارت ديگر، اين تنها آلمان نيست كه مردم آن از نژاد ژرمن مي باشند، بلكه ساكنان ديگر كشورها مانند فرانسه، انگلستان، بلژيك، هلند و حتي بيش از نيمي از امريكايي ها از همين نژادند كه در نتيجه مهاجرت انگليسي ها و آلماني ها، كشور ايالات متحده را به وجود آوردند.ژرمن ها كه بودند؟ پاسخ قوم شناسان اين است كه آنان شاخه اي از نژاد هندو اروپايي، مردماني سفيدپوست، بلندقامت، پهن سر، با موهاي بور، چشمان آبي و چهره اي سرخ فام بودند كه در سواحل درياي بالتيك و جنوب شبه جزيره اسكانديناوي از طريق ماهيگيري و شكار زندگي مي كردند و هنوز با كشاورزي و دامداري آشنايي نداشتند. بعد از آن كه امپراتوري روم حدود قلمرو خود را به مركز اروپا گسترش داد، مبادلاتي بين ژرمن ها و روميان صورت گرفت و ژرمن ها متوجه وجود تمدني در سمت جنوب شدند. عواملي مانند سرما و يخبندان غيرقابل تحمل، سختي زندگي و كمبود مواد غذايي، سبب كوچ بزرگ اقوام ژرمن از شمال اروپا گرديد. انگيزه كوچ آن ها تهيه غذا و محل مناسب براي سكونت و نه كشورگشايي بود. شروع اين واقعه حدود 200 سال قبل از ميلاد مسيح و پايان آن استقرار قطعي آنان در عصر شارلماني (2) در سال 800 بعد از ميلاد بود كه به تشكيل دولت هايي در اروپاي مركزي منجر شد. كوچ دسته جمعي ژرمن ها، يك دوران طولاني هزار ساله را در برگرفت كه طي آن، امپراتوري روم غربي از بين رفت و عهد باستان كه شامل حاكميت يونان و روم در اروپا بود، پايان يافت. از آنجا كه ژرمن ها وحشي، بسيار خشن و داراي قدرت جسماني زياد بودند، بر اهالي بومي اروپا و حتي روميان برتري داشتند- ژرمن ها حدود چهل قبيله را تشكيل مي دادند و بر سر راه خود با موانع طبيعي مانند جنگل، مرداب، باتلاق، علفزارهاي وسيع و رودخانه ها روبرو مي شدند كه حركت آن ها را كند مي ساخت. تمام اعضاي خانواده با هم كوچ مي كردند و مردان براي تهيه غذا به شكار و ماهيگيري مي پرداختند. استفاده از دام ها بعدها معمول شد. ژرمن ها در آغاز پياده كوچ مي كردند و اسبان كوچك اندام و جنگل زيِ مناطق شمال اروپا، چابكي و سرعت لازم را براي حركت آنان نداشتند. آن ها طي ده ها سال تماس با روميان، توانسته بودند سلاح هايي از جنس استخوان و آهن و تبرزين هاي سنگ چخماقي براي خود بسازند. ژرمن ها نيمه عريان بودند و از پوست حيوانات به عنوان پوشاك استفاده مي كردند. آنان در هر جا كه مجبور به توقف مي شدند، به آماده ساختن زمين براي كشاورزي و دامپروري مي پرداختند.
برخورد ژرمن ها با رومي ها در سواحل رود راين، از يكصد سال قبل از ميلاد مسيح سبب درگيري هاي بي پاياني شد كه سرانجام آن، سقوط شهر رم در 476 ميلادي بود. البته فساد حاكم بر روم غربي زمينه نابودي آن را فراهم ساخته بود. براي دولت اشكاني، درگيري رومي ها با ژرمن ها موهبت بزرگي بود، زيرا حكومت روم را مجبور مي ساخت كه در دو جبهه بجنگد. از اين رو، كوچ ژرمن ها در اروپا به نفع ايران تمام شد. يك متحد طبيعي ( اقوام ژرمن ) فشار نظامي امپراتوري روم به مرزهاي غربي ايران را كم مي كرد.
اطلاعات موجود درباره ژرمن ها بيشتر نوشته تاريخ دان رومي كورنليوس تاسيتوس (3) است كه در سال 97 ميلادي به مقام كنسولي رسيد و در 112 ميلادي حكمران بخش آسيايي امپراتوري روم شد. وي دو جلد كتاب نوشته است، يكي " تاريخ روم " و ديگري " اخلاق ژرمن ها " كه مرجع مهمي براي اين اثر بوده اند.
كوچ دسته جمعي اقوام ژرمن به جنوب اروپا طي دو مرحله صورت گرفت. در مرحله اول، آن ها به خاطر بدي معيشت از حدود 200 سال قبل از ميلاد به اجبار طبيعت، به مركز اروپا آمدند و خود را به مرزهاي شمالي امپراتوري روم رساندند. ژرمن ها براي سكني گزيدن درخواست سرزمين كردند و چون پذيرفته نشد، به جنگ پرداختند، ولي شكست خوردند و به عقب رانده شدند. تا زماني كه امپراتوري روم قوي بود، ژرمن ها ساكت ماندند و منتظر فرصت بودند تا بار ديگر تهاجم خود را به قلمرو روم آغاز كنند. ژرمن ها حدود پانصد سال با روميان همسايه بودند و حتي سربازان مزدور آن ها در جنگ هاي امپراتوري روم با ايران مشاركت داشتند. اولين آشنايي ژرمن ها با ايرانيان از همان دوران بود. در مرحله دوم از سال 300 ميلادي كه امپراتوري روم رو به ضعف نهاد، كوچ دوباره ژرمن ها به جنوب آغاز شد. اين بار انگيزه مبارزه جويي و دستيابي به قلمرو امپراتوري روم، ژرمن ها را به حركت واداشت كه اين جريان با موفقيت به پايان رسيد و آن ها توانستند حكومت هايي بي دوام تأسيس كنند.
كوچ آرياها يك بحث تاريخي است كه تاكنون نظرهاي بسياري درباره آن ابراز شده است. اين نظرها نه تنها با هم اختلاف دارند، بلكه گاهي در تضاد بزرگ با يكديگرند. مثلاً برخي آمدن آرياها به اروپا را از سمت جنوب و آسياي مركزي و بعضي ورود آن ها را از شمال مي دانند. گئورگ فريدريش هگل (4)، فيلسوف آلماني معتقد بود كه اقوام اوليه از آسيا به اروپا مهاجرت كرده اند. آگوست فريدريش پوت (5)، زبان شناس آلماني نيز سعي كرد منشأ آسيايي اروپاييان را ثابت كند. كارل ريتر (6) جغرافي دان آلماني هم مهاجرت اقوام آريايي به اروپا را از قفقاز دانسته است. كتاب حاضر، پاسخ همه اينان را داده است و آن اينكه ژرمن ها به عنوان مهم ترين شاخه نژاد آريا از " نورديك " (7) يا شمال اروپا به جنوب كوچيده اند. هوستن استوارت چمبرلن، تاريخ دان نژادپرست انگليسي، سردسته كساني است كه معتقدند مسير كوچ آرياها از شمال بوده است. او نژاد ژرمن را برترين نژاد سفيدِ آريايي مي داند. مديسن گرانت (8)، نويسنده امريكايي نيز در كتاب " انحطاط بزرگ " در جهت گيري جنوبي ژرمن ها با چمبرلن هم عقيده است.
آلمان نسبت به ساير كشورها گرچه دولت نوبنيادي است ( تأسيس در 1871 )، ولي تاريخ بسيار كهني دارد كه ناشناخته مانده است. نسل اول آلماني ها، توتون ها ( تويتون ها ) قبيله اي ژرمني بودند كه در قرن دوم قبل از ميلاد مسيح از شبه جزيره ژوتلند (9) به جنوب كوچ كردند. البته ژرمن هاي اوليه مردمي آزادي خواه بودند كه هدفشان تشكيل دولت نبود، كما اينكه آرمينيوس ( هرمان )(10)، قهرمان ملي آلمان در سال نهم ميلادي با شكست واروس، سردار رومي مردم را از شرّ روميان آزاد ساخت، ولي درصدد ايجاد كشوري مستقل برنيامد. ميشائل اشتورمر (11)، استاد تاريخ ديپلماسي آلمان، از دست دادن اين اولين فرصت طلايي براي تأسيس دولت در آلمان را يك اشتباه احمقانه از سوي آرمينيوس دانست كه تشكيل حكومت در آلمان را صدها سال به تأخير انداخت. شايد اگر ناپلئون در فرانسه به قدرت نمي رسيد و با تحقير ژرمن ها فاتحانه از زير دروازه براندنبورگ (12) برلين نمي گذشت و غرور آلماني ها را جريحه دار نمي كرد، اين ملت بر ضد دشمن خارجي متحد نمي شد و باز هم تشكيل دولت نمي داد. بنابراين مي توان گفت كه نبردهاي آزادي بخش عليه ناپلئون بناپارت سبب شد آلماني ها كه اغلب با يكديگر در جنگ و جدال بودند، اختلافات خود را كنار نهند و يكپارچه شوند. جنگ هاي آلمان و فرانسه، ادامه نبردهاي باستاني بين قبايل ژرمنيِ آله مان و فرانك بود. فرانك ها، فرانسه و آنگلوساكسون ها كه آن ها هم از نژاد ژرمن بودند، كشور انگلستان را تشكيل دادند، ولي آلماني ها به دلايل مختلف موفق به تأسيس دولت واحدي نشدند.
هرچند نظريه چمبرلن از يك پايه برتري نژادي برخوردار است، ولي وقايع بعدي نشان داد كه ژرمن ها كه به آلماني، فرانسوي و انگليسي تقسيم شدند، از بانيان تمدن اروپاي غربي بودند. به عبارت ديگر با وجود توحش اوليه، آن ها در پيشرفت اروپا نقش مثبتي ايفا كردند. اول اينكه ضدبرده داري و مردمي آزاده بودند. دوم اينكه به تشكيل خانواده و اجتماع پايبند بودند. سوم اينكه به صنعت و هنر اهميت دادند و موجب رونق تجارت شدند.
- " ژرمنيا " Germania واژه اي لاتين و گرفته شده از زبان كِلت ها ( سِلت ها ) بود و منطقه اي از مركز اروپا را شامل مي شد كه در آن اقوام بسياري در كنار رودخانه ها به حالت نيمه وحشي زندگي مي كردند. هر طايفه ژرمني رئيسي داشت كه هنگام جنگ انتخاب مي گرديد. " ژرمنيا " حدود 150 سال قبل از ميلاد مسيح به وسيله روميان تصرف شد و به صورت ايالتي از امپراتوري روم درآمد. اين كلمه در زبان ايتاليايي " ژرمنين " Germanien خوانده شد و تعريف سرزميني بود كه در آن ژرمن ها سكونت داشتند. ژرمن ها سرزمين خود را " گرمانيا " مي ناميدند كه حدود آن بين رود دانوب (13) در جنوب و درياي بالتيك در شمال اروپا بود. ژرمن ها همه داراي زبان و آداب و رسوم مشترك بودند. در قرن پنجم ميلادي دو قوم ژرمنِ آنگل (14) و ساكسن (15) به جزيره بريتانيا كوچ كردند.
- ژوليوس سزار، سردار رومي كه در 54 قبل از ميلاد جنوب بريتانيا را تصرف كرد، نام " ژرمنين " را به آن جزيره برد. از اين رو بوميان انگلستان، سرزمين آلمان را " ژرمني " Germany ناميدند.
- فرانك ها كه رقيب آله مان ها بودند و با آنان مي جنگيدند، منطقه سمت راست رود راين را " آله مان " Alemann خواندند و اين نام را به سراسر آن سرزمين سرايت دادند. ايرانيان و اعراب از آن رو " آلمان " را به كار بردند كه توسط فرانسويان با اين كشور آشنا شدند.
- آلماني ها كشورشان را " دويچلند " Deutschland مي نامند كه مركب از دو كلمه دويچ Deutsch، گويش زباني مردمي بود كه در كنار راين جنوبي زندگي مي كردند و لَند Land كه به معناي سرزمين است. بنابراين دويچلند يك واژه فرهنگي مي باشد و تكيه بر زبان آلماني دارد كه عامل وحدت ملي آن كشور شد. اين كلمه اولين بار در 778 ميلادي توسط شارلماني به كار رفت كه پادشاه اروپا بود. با تاجگذاري او در 800 ميلادي، كوچ ژرمن ها در اروپا به پايان رسيد.
پينوشتها:
1. Houston Stewart Chamberlin ( 1927-1855)، تاريخدان، فيلسوف نژادپرست و طبيعي دان انگليسي.
2.Chariemagne نام فرانسوي كارل بزرگ، اولين پادشاه فرانك ها بود كه از 751 تا 814 ميلادي سلطنت كرد. او نوه " كارل مارتل "، فرمانده مسيحياني بود كه در 732 ميلادي اعراب را در " پواتيه " شكست داد و مانع گسترش دين اسلام در اروپا گرديد. امپراتوري او در سال 843 به كشورهاي آلمان، فرانسه و ايتاليا تقسيم شد.
3.Cornelius Tacitus ( 55 تا 116 ميلادي).
4.Georg Wilhelm Friedrich Hegel(1770-1831)
5.August Friedrich Pott
6.Carl Ritter(1779-1859)
7.Nordic
8.Medison Grant
9.Juland
10.Arminius(Hermann) ( تولد: 17 قبل از ميلاد، مرگ: 21 ميلادي )
11.Michael Sturmer
12.Brandenburg
13.Danube(Donau)، رود قابل كشتيراني اروپا به طول 2858 كيلومتر كه از كوه هاي جنگل سياه آلمان سرچشمه مي گيرد و با گذر از اتريش، مجارستان، يوگسلاوي، بلغارستان و روماني به درياي سياه مي ريزد.
14.Angel قومي از ژرمن هاي غربي بودند كه از شلسويگ Scheiswig واقع در شمال آلمان به تورينگن Thuringen كوچ كردند و در 441 ميلادي به جزيره بريتانيا كه بعدها به نام آن ها انگلستان ناميده شد، مهاجرت كردند. آنگاه با پيروزي بر بوميان سِلت ( كِلت ) تشكيل حكومت دادند. زبان آنگل ها انگليسك Englisc پايه زبان انگليسي شد.
15.Sachsen(Saxon) قومي از ژرمن هاي غربي بودند كه در شمال آلمان كنار رود اِلب مي زيستند. طايفه هايي از آنان همراه با آنگل ها در قرن پنجم ميلادي به انگلستان مهاجرت كردند و تركيب نژادي آنگلوساكسون را به وجود آوردند. بدين ترتيب زبان آلماني پايه زبان انگليسي گرديد. ساكسن هاي باقيمانده در آلمان وحشياني بودند كه با كارد بلندي مثل شمشير ( قمه ) مي جنگيدند. آن ها سال ها با فرانك ها متحد بودند، ولي در قرن هشتم به دشمن آنان تبديل شدند. ساكسن ها از 733 تا 804 ميلادي به جنگ با شارلماني پرداختند، اما عاقبت شكست خوردند و مجبور به قبول مسيحيت گرديدند.
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.
/ج