آموزه هاي كتاب هاي حكما در كتاب مقدس

در كنار انبياي بني اسرائيل، مردان حكيم يا حكما ( Hakamin ) نيز وجود داشتند كه نوشته هاي آنان شامل « كتاب امثال »، « كتاب ايوب »، « كتاب جامعه » مي گردد. اين نوشته ها به ادبيات حكمي اسرائيل تعلق
چهارشنبه، 23 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزه هاي كتاب هاي حكما در كتاب مقدس
آموزه هاي كتاب هاي حكما در كتاب مقدس

 

نويسنده: ايزيدور اپستاين (1)
مترجم: بهزاد سالكي





 

در كنار انبياي بني اسرائيل، مردان حكيم يا حكما (2) ( Hakamin ) نيز وجود داشتند كه نوشته هاي آنان شامل « كتاب امثال » (3)، « كتاب ايوب » (4)، « كتاب جامعه » (5) مي گردد. اين نوشته ها به ادبيات حكمي اسرائيل تعلق دارند. به نظر مي رسد اين حكما به عنوان گروه يا صنف مشخصي شناخته مي شده اند كه وظيفه ي آنان، همان طور كه از « كتاب ارميا » ( باب 18، آيه ي 18 ) مي آموزيم، دادن « پند و اندرز » بود. وظايفي كه انان براي خود قائل بودند به روشني در اشعار آغازين « كتاب امثال » ، ( باب 1، آيه ي هاي 2-4 ) آورده شده است:
به جهت دانستن حكمت و عدل
و براي فهميدن كلمات فطانت
به جهت اكتساب ادب معرفت آميز
و عدالت و انصاف و استقامت
تا ساده دلان را زيركي بخشد
تا مرد حكيم بشنود و علم بيفزايد
به اجمال، حكما قصد داشتند آگاهي و حكمت را به جاهلان انتقال دهند تا آنان بتوانند حكيمانه و بر اساس تقوا زندگي كنند، و نيز به پرورش حزم و دورانديشي در جوانان و افراد بي تجربه بپردازند.
از اين رو، هدف اين حكيمان اخلاقي و عملي بود. آنان با فعاليت هاي خود، كه پيشينه اش به روزگار كهن دولت قديم عبراني بازمي گشت، همراه با انبيا اخلاق گرايان بزرگ اسرائيل بودند. آنان همراه با انبيا براي اخلاقي كردن امت يهود رنج بردند و كوشيدند كه به تقويت حياتي مبتني بر تقوا در ميان اين امت بپردازند. همچون پيامبران، آنان حاميان حقوق انسان بودند و از فضايل شخصي عدالت و انصاف در مقابل بي عدالتي و جباريت صاحبان قدرت و زورمندان دفاع مي كردند، و مانند انبيا بر ارزش انسان به عنوان انسان تأكيد مي ورزيدند و مي كوشيدند آلام اعضاي ستمديده و مطرود اجتماع را تخفيف دهند. همين همكاري و همدلي انبيا و حكما در طي قرون بود كه موجب پديد آمدن آن معنويت عميق و طنين اخلاقي متعالي گرديد كه جانمايه و جوهر اصلي روح قومي امت يهود را تشكيل مي دهد.
اين همخواني علائق كه انبيا و حكما در آن شريك بودند از پيش زمينه ي روحاني مشترك مايه مي گرفت كه الهام بخش آنان در مجاهدات و فعاليت هايشان بود. هم انبيا و هم حكما فعاليت خود را با پيشفرض هاي ديني مشابهي آغاز كردند. آنان نظريه ي خود را در باب حيات بر دريافت متعالي يكساني از خدا و رابطه ي او با انسان بنا كردند. آنچه انبيا را از حكما متمايز مي ساخت شيوه ي رويكرد خاص هر يك بود. انبيا از جانب خدا سخن مي گفتند، حكما از جانب انسانيت. انبيا به عدالت الهي استناد مي كردند، حكما به عقل بشري. پيامبران تحت تأثير نوعي حس فراگير حضور و سيطره ي الهي بودند، در حالي كه حكما را گونه اي دلبستگي عميق براي سعادت اجتماع به خود مشغول مي داشت. اين تفاوت منابع كه الهام بخش مساعي آن ها بود به اقوال هر يك از آنان صبغه ي خاصي مي بخشيد.
انبيا سرشار از حرارت و شور و اشتياق بودند، در حالي كه حكما فاقد احساسات تند، آرام و خونسرد بودند. انبيا مسحور آرمان گرايي بودند؛ برعكس، حكما واقع گرا بودند و به زندگي تا حدودي به شيوه ي سودانگارانه (6) نگاه مي كردند. سخنان انبيا همچون كلام واعظي زبان آور بود، در حالي كه پند و اندرز حكما به سخنان آموزگاري خردمند شباهت داشت.
همچنين، تفاوت رويكرد انبيا و حكما نسبت به مسائل اجتماعي و اخلاقي بر وظايف و حوزه هاي فعاليتشان تأثير مي گذاشت. وظيفه ي انبيا شناساندن راه معرفت به خدا بود؛ وظيفه ي حكما اين بود كه نشان دهند چگونه اين معرفت بايد در قلمرو حيات روزمره و عمل مؤمنان به كار مي رفت. انبيا به مسئله ي اخلاقي از بالا نگاه مي كردند: توجه آنان به رفتار حكام و رهبران معطوف بود. حكما به اين مسئله از پايين نگاه مي كردند: توجه آنان به مردم عادي معطوف بود كه آنها را اصل و منشأ هر نوع پيشرفت و تكامل اخلاقي مي دانستند.
عبرانيان تنها قومي نبودند كه مي توانستند به ادبيات حكمي خود ببالند. كنعانيان، مصريان و بابليان نيز ادبيات حكمي خود را داشتند كه حتي پيشينه ي آن به قبل از ادبيات عبري باز مي گشت؛ ايرانيان نيز از چنين ادبياتي بهره مند بودند؛ بعداً يونانيان نيز حكمت ( سوفيا (7) ) خود را داشتند. ليكن حكمت عبراني ويژگي متمايزي داشت كه آن را از ادبيات كل ملت هاي ديگر مجزا مي ساخت.
ويژگي اساسي ادبيات حكمي عبري اين [ باور ] است كه جهان پروردگار بر پايه ي اخلاق بنيان نهاده شده است. ادبيات حكمي عبري با نوعي سازواري منطقي كه مطلوب است بر وجود نظامي اخلاقي تأكيد مي كند كه در آن خير و شر نتايج لازم و اجتناب ناپذير خود را دارند.
اين ويژگي به خصوص در « كتاب امثال » بارز است آنجا كه مرد جوان، كه مخاطب اصلي كتاب است، از نتايج شوم- اخلاقي، مادي و روحاني - اعمال شريرانه برحذر داشته مي شود. اين اصل اخلاقي كه بدين سان بيان گرديده نوعي عنصر دورانديشانه ي مصلحت آميز در خود دارد. حكمت و رفتار درست و به عنوان شيوه هاي مناسب زندگي براي انساني كه مي خواهد راه درست را انتخاب كند توصيه مي شوند، زيرا نتايج پسنديده اي به همراه دارند. مع هذا با همه ي اين توصيه به ترجيح سود شخصي، روح نظريه ي اخلاقي عميقي در سراسر « كتاب امثال » موج مي زند كه بسيار ارزشمندتر از ويژگي فارغبالانه ي اخلاق سودانگارانه است. اين كيفيت اخلاقي ملهم از آن انگيزه ي ديني است كه در «كتاب امثال » نيروي محركه اي است كه وظيفه ي نظم بخشيدن درست به زندگي قائم به آن است. اخلاقيات و فضايل اخلاقي اي كه اين كتاب بر آنها تأكيد مي كند بر اساس دين قرار داده مي شود و احكام اخلاقي اي كه بيان مي كند ريشه در تعاليم ديني انبيا و نويسندگان مزامير دارند - تأكيد بر وجود خداوند، علم مطلق (8)، سرمديت (9) و عدالت او.
در سراسر « كتاب امثال » بر مفهوم خوف از خدا تأكيد خاصي مي شود. اين در واقع بسيار پرمعناست كه در حالي كه اين انگيزه در سراسر كتاب به وضوح به چشم مي خورد- اين مفهوم هفده بار تكرار مي شود- به نحو شگفت آوري هيچ نوع اشاره اي به عشق و محبت خدا وجود ندارد. سكوت درباره ي آنچه دين يهود از « اسفار خمسه » به بعد، همواره آن را به عنوان عالي ترين انگيزه ي تكليف ديني و اخلاقي لحاظ كرده است بدون دليل نيست. اين با نگرش كتاب مقدس منطبق است كه بنابر آن براي اهداف تربيتي هيچ انگيزه اي نمي تواند مؤثرتر از خوف از خداوند و پاسخگويي به او در قبال رفتار فردي باشد.
انگيزه ي عشق براي ارواح برگزيده و شريف چنان انگيزاننده و الهام بخش است كه آموخته اند از خداوند بيم داشته باشند و بر همه ي اميال و ضعف هاي قلب انسان، كه مانع مجاهدت هاي اخلاقي و آرمان هاي بشري است، تسلط پيدا كنند. ليكن اكثريت عظيم انسان ها، با ضعف ها و خودخواهي هاي حقيرانه، گرايش ها و تمايلات شرارت آميزشان، نظير حسد، آزمندي و شهوت، كه در موضوعات اخلاقي همچون كودكان نياز به آموزش دارند، كم تر احتمال دارد كه در رفتار خود تحت تأثير انگيزه اي جز احساس سالم خوف از خداوند قرار گيرند.
ايمان به سيطره ي اخلاقي خدا بر جهان، در تحليل نهايي، پيش زمينه ي فوق العاده شخصي « كتاب جامعه » را، با همه ي تأملات و تعارضات آن، تشكيل مي دهد. اين همان ايماني است كه نويسنده ( خواه سليمان يا كسي ديگر كه بيانگر تجربه هاي متعدد و متنوع اوست ) را قادر مي سازد از ميدان مبارزه با شكاكيت و بدبيني كه گاه به گاه بر روح او غلبه مي كند، پيروزمند بيرون آيد. واقعيت هاي دوگانه ي مرگ و شر جهان را به گورستان همه ي زحمات و اميدهاي انسان تبديل مي كند، با « باطل اباطيل » كه با حروف درشت بر آستانه ي آن نقش بسته است؛‌ ليكن ايمان به حكومت الهي مانع از يأس و نوميدي مي گردد. به عكس، اين ايمان ما را فرامي خواند كه به جهان به چشم آفرينش خداوند و وسيله اي براي انكشاف خير، حكمت و عدالت او نگاه كنيم. بنابراين، به انسان اجازه داده مي شود كه از زندگي و همه ي لذايذ آن بهره مند گردد، اما از او خواسته مي شود كه هيچ گاه وظايف و تكاليف خود را فراموش نكند. او مي تواند به هر وسيله در افزايش دانش، معرفت و دارايي خود بكوشد، اما بايد هميشه « از خداوند بيم داشته باشد و دستورهاي او را به جا آورد » زيرا تنها از اين طريق است كه مي توان به انسانيت واقعي دست يافت ( باب12، آيه ي 13).
در حالي كه « كتاب جامعه » مي كوشد انسان را از احساس بيهودگي و نااميدي در مواجهه با شروري كه هستي و حيات او را احاطه كرده اند رهايي بخشد، « كتاب ايوب » مي خواهد به پرسش از ماهيت واقعي خدا بپردازد، خدايي كه عدالت او به سبب رنج ها و آلام بيهوده ي حيات عاري از گناه سخت مورد ترديد قرار گرفته است. مسئله ي رنج و درد ناسزاوار بشري انديشه ي همه ي انسان هاي متفكر را در همه ي اعصار و اقوام به خود مشغول داشته است. همان طور كه از متون اخيراً كشف شده درمي يابيم (10)، اين مسئله اي است كه اذهان انسان هاي خردمند در مصر و بابل را سخت به خود مشغول مي داشت، و موضوعي است كه تراژدي نويسان يونان باستان اغلب با اندوه و هراس آن را بيان كرده اند. با وجود اين، ويژگي خاصي در واكنش ذهن يهودي به اين مسئله وجود داشت كه به آن تلخي و گزندگي خاص آن را مي بخشيد. در اين جا اين مسئله بسيار عميق تر از صرف رنج و آلام شخصي بود. اين صرفاً مسئله ي درد و رنج نبود، هر اندازه هم كه تحمل آن در اشكال بيروني اش دشوار بود، بلكه موضوعي بود كه به ماهيت اراده ي خداوند بستگي داشت. ذهن عبراني، كه بر اساس ايماني تربيت و پرورش يافته بود كه از خدايي عادل و نيكوكار سخن مي گفت، خدايي كه به اندازه ي شايستگي هاي هر فرد به او پاداش مي داد، نمي توانست از كشف تناقضات آشتي ناپذيري كه به نظر مي رسيد ميان تصورات واقعي او از خدا و تجربه اش از خداوند در حاكميتش بر جهان وجود داشت، سخت به شگفت نيايد. همين جنبه ي الهي اين مسئله است كه در « كتاب ايوب » برجستگي مي يابد، و همين نكته است كه به صحنه ي گيراي نمايشي كه اين كتاب تصوير مي كند نيروي عظيمي مي بخشد.
« كتاب ايوب » اثري فلسفي نيست. در اين جا هيچ كوششي براي بيان پاسخي عقلاني به پرسش هاي روح انسان در مورد حكومت ظاهراً ظالمانه خداوند بر جهان به عمل نمي آيد. سه دوست ايوب ممكن است به درستي و به تفصيل و تيزهوشانه استدلال كنند كه رنج ها و آلام ايوب نتيجه ي مستقيم گناهان اوست. ليكن ايوب با اشاره به پاي بندي اش به اصول و مبرا بودنش از گناهان بزرگي كه ممكن است رفتار بي رحمانه با او را توجيه كند با همه ي استدلال هاي آنها مخالفت مي كند. در اشاره به مبرا بودنش از خطا و تأكيد بر بي گناهي اش، او مؤيد به تأييد خود خداوند است. هنگامي كه خدا از ميان گردباد بر ايوب ظاهر مي گردد و با قدرتِ جلال خود او را مقهور مي كند، به ايوب مي گويد كه واقعاً سخنان او درست بوده است، ‌در حالي كه دوستان به ظاهر ديندارش بر خطا بوده اند. با وجود اين، شگفت اين است كه صداي خدا كه با او سخن مي گويد تأثيري دگرگون ساز بر ذهن و روان او به جا گذاشت. ايوب به مجرد دريافت پاسخي از خدا خرسند به نظر مي رسد.
عمق و اصالت « كتاب ايوب » در همين نكته نهفته است، و اين آن را از آثار بيگانه مشابه درگذشته متمايز مي سازد. چيزي كه چنين تغيير شگفت انگيزي در ايوب پديد آورد سخني كه خدا گفت نبود، بلكه صرف اين واقعيت كه خدا با او سخن گفته بود چنين تأثيري در او به جا گذاشت. ايوب همه ي آن چيزهايي را كه گفته شد از پيش مي دانست. عظمت آفرينش و شگفتي هاي عالم براي او چيزهايي تازه نبودند. همچنين، او هيچ گاه، با وجود همه ي رنج ها و آلامش، اعتماد خود را به خدا از دست نداد. ايوب هرگز ترديدي نداشت كه خدايي كه چنان شگفت انگيز جسم او را آفريده بود، نهايتاً مي توانست روح او را مشمول آمرزش قرار دهد. حتي قبل از اين كه از او خواسته شود كه بگويد آيا دروازه هاي مرگ به روي او گشوده شده است يا آيا دروازه هاي سايه ي مرگ را ديده است ( باب 38، آيه ي 17)، ايوب چشم انداز روشن تري در فراسوي گور مشاهده كرده بود، هنگامي كه خدا براي ياري او برمي خاست و از آرمان او عليه دوستانش، كه در حقانيت او ترديد كرده بودند، دفاع مي كرد؛
و من مي دانم كه وليِ من زنده است
و در ايام آخر بر زمين خواهد برخاست
و بعد از آن گاه اين پوست من تلف شود
بدون جسدم نيز خدا را خواهم ديد
(باب 19، آيه ي هاي 25-26)
درست است كه ذهن او عقلاً پاسخ خود را نيافته بود، اما او به رؤيت خدا نايل آمده بود كه اعماق تاريك روح او را روشني بخشيد، و اين او را فروتن و تائب گردانيد:
از شنيدن گوش درباره ي تو شنيده بودم
ليكن الان چشم من تو را مي بيند؛
از اين جهت از خويشتن كراهت دارم
و در خاك و خاكستر توبه مي نمايم
( باب 42، آيه ي هاي 5-6 )
اين رؤيت ذات احديت، خداوند قادر متعال و حكيم بود، خداوندي كه خود را بر روح او آشكار نموده بود و ايوب گرچه خود نمي توانست دريابد، كاملاً به او اعتماد داشت. اين تجربه ي تازه موجد اعتقادي عميق تر به حضور دروني نزديك و منشأ خير بودن خداوند بود. به سبب اين اعتقاد، ايوب احساس امنيت مي كرد. حيات او به واسطه ي نفوذ و سيطره ي خداوند بر آن، با وجود همه ي اين آلام و رنج ها، موضوع مراقبت و پرواي عظيم الهي بود- پروايي كه فراتر از همه ي پرسش هاي عصيانگرانه ي او بود.
اگر « كتاب امثال »، « كتاب جامعه » و « كتاب ايوب » بر خوف از خدا تأكيد مي كنند، « غزل غزل ها » ي (11)‌ سليمان، كه آن نيز از جمله كتاب هاي ادبيات حكمي عبري شمرده مي شود، به ستايش دوست داشتن خدا مي پردازد. اين حداقل گوياي تأثيري است كه اين « گوهر ادبيات »، صرف نظر از منشأ تصويرسازي و ساختار ادبي آن، از كهن ترين ايام بر آگاهي قومي عبريان به جا گذاشته است. « غزل غزل ها » كتابي است دشوار و در واقع يكي از دشوارترين كتاب هاي كتاب مقدس است، اما اين مضمون در خطوط كلي عمده ي آن روشن است. كتاب به تجليل از عشق كاملي مي پردازد كه در ميان همه ي وسوسه ها و تأثيرات اغواگرانه، پايدار و استوار مي ماند. و به سبب اين كه نبوغ ديني عبري در حس شاعرانه ي آن گنجينه اي واقعي از كلمات، انديشه و بيان براي تصوير اشتياق و عشق روح به خداوند مي يافت، آن گونه كه در دلبستگي شولميت (12) به محبوب خود تبلور مي يابد، اين كتاب به عنوان يك گنجينه ي گرانبهاي ادبيات قومي محفوظ ماند و سرانجام در زمره ي متون مقدس اسرائيل گنجانيده شد.
صور خيال در « غزل غزل ها » واقعاً جسورانه و حسي است و اصلاً با نگرش والا و ناب درباره ي خدا در يكتاپرستي عبري سازگاري ندارد. ليكن فقدان هر نوع اشاره اي به خدا در كتاب، پرده اي از ابهام بر رابطه ي مهرآميز عميق ميان انسان و خدا، كه كتاب قصد تصوير آن را دارد، مي افكند. روح انسان مشتاق وصال خداوند است و به سوي او سير مي كند و خداوند به اين اشتياق پاسخ مي گويد، ليكن خود خداوند وصف ناپذير و ناديدني باقي مي ماند.
ويژگي اساسي ديگر ادبيات حكمي عبري جهانشمول بودن آن است. نويسندگان اين كتاب ها از زندگي در هر كجا كه باشد نتايج اخلاقي اخذ مي كنند و مي پذيرند كه ملت هاي ديگر نيز به خدا معرفت دارند. حكمتي كه اين معرفت به ما تعليم مي دهد اساساً مبتني بر تورات نيست- هر چند تورات تجسم عالي ترين نوع حكمت است- بلكه منشأ آن عقل بشري است و از تجربه ي عمومي و مشاهده ي حيات ريشه مي گيرد و از اين رو از هر آنچه بومي و زمانمند است فراتر مي رود. احكام و دستورهاي آن داراي معنا و كاربرد عام هستند. همچنين، هيچ گاه منسوخ و كهنه نمي شوند، بلكه تا زماني كه آسمان ها و زمين باقي باشند، بر دوام خواهند ماند.
كليت و جهانشمولي همچنين يكي از ويژگي هاي تكرار شونده در كتاب هاي ديگري است كه همراه با كتاب هاي ادبيات حكمي و « كتاب مزامير » مجموعه ي معروف به مكتوبات مقدس (13) را تشكيل مي دهند. اين روحيه ي جهانشمول در « كتاب روت » (14) به اوج خود مي رسد. اين كتاب، كه اساساً از حيث غايت، تاريخي است و هدف آن پيگيري سرگذشت دودمان داود است، همچنين مي كوشد نشان دهد كه ديني حقيقي منحصر به مرزهاي يك قوم نيست بلكه فراملي است، و اين كه اصل پاداش الهي براي اعمال نيك وابسته به نسل و نژاد نيست، بلكه براي همه ي فرزندان انسان به يكسان داراي اعتبار است. (15)

پي‌نوشت‌ها:

1. نويسنده از علماي يهود بوده و مطالب فوق را براساس نوع نگاه خود به دين يهود نوشته است؛ لذا سايت راسخون، در خصوص صدق و كذبِ اين نوشته مسئوليتي ندارد.
2. Sages
3. Book of Proverbs
4. Book of Job
5. Ecclesiastes
6. utilitarian
7. sophia
8. omniscience
9. eternity
10. ترجمه انگليسي گفتگوي انسان خسته از جهان با روح خود متعلق به ادبيات مصري و سرود بابلي در نيايش مردوك به نام من خداوندگار حكمت را خواهم ستود، كه هر دو نزديك ترين نمونه هاي كهن مشابه با « كتاب ايوب » هستند. در كتاب پريچارد ( James Bernard Pritchard,Ancient Near Eastern Texts Relating to the Old Testament (Princeton University Press,1950),pp. 455 ff. ,and H. Frankfort and Others,Before Philosophy(Pelican,1950) موجود است:
11. Song of the Songs
12. Shulamite
13. Hagiographa
14. Book of Ruth
15. آنچه درباره ي تباين عقلانيت و الهام الهي در اينجا و در كتب ذكر شده آمده است، مبتني بر آموزه هاي كتاب مقدس بوده و مورد تأئيد معارف دين اسلام نيست. (راسخون )

منبع مقاله :
اپستاين، ايزيدور، (1388)، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمه: بهزاد سالكي، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط