مردان كارتاژ

واندال ها را همواره به بدي مي شناختند. از نام آن ها در كليه زبان هاي اروپايي، ويرانگري ( وانداليسم ) تعبير مي شود. حتي هون ها هم در شعور ملي به درجه اي از ويرانگري نرسيدند كه واندال ها بدان دست يافتند.
جمعه، 25 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردان كارتاژ
مردان كارتاژ

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

واندال ها را همواره به بدي مي شناختند. از نام آن ها در كليه زبان هاي اروپايي، ويرانگري ( وانداليسم ) تعبير مي شود. حتي هون ها هم در شعور ملي به درجه اي از ويرانگري نرسيدند كه واندال ها بدان دست يافتند.
به يقين واندال ها، وحشي تر از بربرهاي ديگر نبودند. ولي آن ها راه خاصي را در پيش گرفتند و به سوي آفريقا مهاجرت كردند. آنان در كاري موفق شدند كه براي گوت هاي غربي جز ناكامي حاصلي دربرنداشت. چندين تاخت و تاز وحشيانه كه توسط آن ها در مسير آفريقا به روم صورت گرفت، موجب گرديد كه آنان را ويرانگران بنامند. واژه وانداليسم توسط گريگويره (1)، اسقف بلويس (2) در سال 1794 به كار رفت كه به تخريب آثار هنري توسط واندال ها هنگام تسخير رم، شهر جاويدان، در سال 455 مربوط مي شد. كماكان اين موضوع كه آنان در نهايت آريني هايي معتقد بودند، موجب گرديده است كه آن ها از سوي تاريخ نگاران كاتوليك، بدنام جلوه داده شوند. واندال ها، بعدها به خاطر اقدامات ويرانگرانه اي كه تمامي اقوام بربر در طول تقريباً پنج نسل انجام داده بودند، مسئول دانسته شدند. برخلاف گوت ها كه طبق افسانه يوردانس سرگذشتي توأم با دلاوري ها و قهرماني هاي بسيار داشتند، هيچ گونه گواهي نوشته شده اي كه دليلي بر نيك نامي واندال ها باشد، در دست نيست.
احتمالاً واندال ها از ژوتلند آمدند و همسايه كيمبرها و تويتون ها بودند؛ از اين رو ژوتلند شمالي هنوز هم وندسيسل (3) ناميده مي شود كه از آن محل سكونت واندال ها تعبير مي گردد. آن ها بايد حدود 100 ميلادي در جنوب غربي گوتونن (4)، واقع در ساحل رود اُدر ساكن شده و اتحاديه قومي حاكم در آنجا را كه پيش از اين كِلتي بود، ژرمني كرده باشند. باستان شناسان در ارتباط با واندال ها از فرهنگ - " پرس وُرسك " (5) سخن به ميان مي آورند. آنان به دو قبيله تقسيم شدند: سيلينگ ها (6)- كه نام سيلزي برگرفته از نام آن هاست- و هاسدينگ ها (7) يا موبلندها كه بايد در قرن سوم در ساحل بالاي رود تايس و زينبورگن كنوني سكونت يافته باشند. در غرب، كوآدهاي سوئبي و در جنوب شرقي، گوت هاي غربي به عنوان همسايگانشان محسوب مي شدند. پس از فرار گوت هاي غربي از دست هون ها بايد رعاياي هوني يا همان گروه هاي آلاني به هاسدينگ ها ملحق شده باشند. هنگامي كه فشار هون ها بر هاسدينگ ها، آلان ها و كوآدهاي سوئبي به طرز طاقت فرسايي افزايش يافت، آن ها هم آماده ترك وطن خويش گشتند. كوآدها و ماركومان ها با ترك وطنشان، واقع در مولداو (8) و مارش (9) از نام هاي خاص خود صرف نظر كردند و از آن زمان به بعد تنها تحت عنوان سوئب ها، احتمالاً در جنوب دانوب يا اروپاي غربي ديده شدند. سيل اقوام در سال 406 عرض راين را در حد فاصل ميان ماينس و ورمز، درنورديد و با كشتار و غارتگري از ميان سرزمين گل ها عبور كرد.
در پاييز 409 يك گروه بزرگ قومي متشكل از واندال ها، آلان ها و سوئب ها به اسپانيا حمله كرد. اسپانيا در آن زمان، از بيش از پنج قرن قبل به امپراتوري روم تعلق داشت و مدت مديدي شاهد آرامش نسبي بود. اما از اين لحظه به بعد بايد به طور اساسي دگرگون مي شد. ساليوان فون مارسي (10) در اين باره چنين نوشت:" اينك اسپانيايي ها در همان شعله هايي كه جان گل ها را گرفته بود، شروع به سوختن كردند. " اسپانيايي ها براي مقاومت از تسليحات كافي برخوردار نبودند. سرانجام سوئب ها در غرب گاليسي (11) استقرار يافتند و در آنجا تا پايان قرن ششم امپراتوري ويژه اي براي خود داشتند. واندال ها و آلان ها در مركز شبه جزيره ماندند، در حالي كه گوت هاي غربي كه در خدمت روميان بودند، همواره مزاحمشان شده و زندگي دلپسند و آزِ سيري ناپذير به غنايم را بر كامشان تلخ مي كردند. شكست سنگين آن ها پيامدي نمونه آسا داشت كه نه مطلوب رومي ها بود و نه گوت ها: هم پادشاه سيلينگ ها كشته شد و هم پادشاه آلان ها؛ در نتيجه، هر دو قوم از سرزمين پادشاهي خود، يا درواقع از استقلال خويش صرف نظر كردند و به هاسدينگ ها ملحق شدند. از آن زمان به بعد، از واندال ها به عنوان قومي متحد سخن به ميان مي آمد، هرچند كه فرمانداران آفريقايي خود را " پادشاهان واندال ها و آلان ها " مي ناميدند. در سال 422 اين قوم بزرگ جديد به سوي جنوب اسپانيا كوچ كرد و در آنجا سرزمين حاصلخيز و احتمالاً بي دفاعي را پيش رو يافت- جايي كه هنوز هم نام آندالوزي، دوران اقامت آنان را به خاطر مي اندازد ( " آل آندالوس " (12) در زبان عربي به معناي سرزمين واندال هاست. ) آنان سِويلا و شهرهاي ساحلي، از جمله بندر استراتژيك و پايگاه دريايي كارتاژ را فتح كردند. واندال ها با درك درست فرصت هايي كه در پيش داشتند، خود را به سرعت با شرايط جغرافيايي جديد تطبيق دادند: سواركاران بي باك سابق، حال طي مدت كوتاهي بي پرواترين دريانوردان يا به عبارتي مخوف ترين دزدان دريايي منطقه شدند. البته ناوگان واندال ها در اصل از كشتي هاي باري مصادره شده رومي تشكيل مي شد كه مي بايست نيروها را در مقصد پياده مي كردند. برخلاف ناوگان جنگي رومي، كشتي هاي واندال ها كه تقريباً مثل همه كشتي هاي تجاري آن زمان كوچك بودند، از امكانات ويژه بهره اي نداشتند. به هر حال كشتي هاي جنگي بزرگ به كار نمي آمدند،‌ زيرا با مهارت مي شد از مقابلشان گريخت. رفته رفته توجه واندال ها به سوي قاره روبرو جلب گرديد: آفريقا با ذخاير فراوان و گنجينه هاي افسانه اي اش درست همان چيزي بود كه بربرهاي بي باك در آرزويش بودند.
اما در حقيقت چه كسي هدايت واندال ها را برعهده داشت؟ در سال 429، هنگامي كه آنان درياي مديترانه را در مسير آفريقاي شمالي درنورديدند، از حدود هفت سال قبل يكي از مقتدرترين و كارآمدترين پادشاهاني كه اصولاً براي ژرمن ها نيز شناخته شده بود، بر آنان حكومت مي كرد: پادشاه گايزريش (13). او مردي مقتدر، بي پروا و شكست ناپذير، فرماندهي ممتاز، بلندنظر و سياستمداري كارآزموده بود. يوردانس تاريخ نويس او را به شرح زير توصيف نمود: " مردي ميان قامت كه به علت سقوط از روي اسب مي لنگد؛ او كم صحبت، ولي برخوردار از بينشي عميق است؛ زندگي دلپذير را خوار مي شمارد، به سرعت دچار خشم مي گردد، طمع كار و دورانديش است. چنانچه شرايط لازم پيش آيد، اقوام را تحريك به شورش مي كند، با حيله گري تمام بذر نزاع مي پاشد و كينه و نفرت به وجود مي آورد. "
در مه 429 گايزريش، در سن چهل سالگي، درصدد هدايت قوم خود به سوي آفريقا برآمد. از حدود پانزده سال قبل گوت هاي غربي رؤياي يك چنين مسافرت دريايي را در سر پرورانده بودند: ابتدا آلاريش، قبل از آنكه در پي فتح رم توفان سهمگيني كشتي هايش را درهم شكند، و سپس واليا كه او هم بدون آنكه بتواند كاري انجام دهد، با تنگه جبل الطارق روبرو شد. واندال ها برخلاف آن ها، از مدت ها قبل خود را براي يك چنين عمليات دشواري آماده ساخته، به طور آزمايشي به انجام اين مسافرت دريايي پرداخته، گنجايش كشتي هايشان را دقيقاً اندازه گيري نموده و به عنوان دزدان دريايي در مانورهاي پيچيده دريايي تجربه هاي بسياري كسب كرده بودند. آن سفر، يك اقدام گسترده لجستيكي بود. مردان، زنان، كودكان و بردگان در نزديكي تريف، تنها منطقه واقع در تنگه جبل الطارق كه كرانه هايش از شيب نه چندان تندي برخوردار بودند، گرد آمدند. آنان كه حدود 80 هزار تن بودند، سوار بر كشتي هاي كوچك، عرض تنگه را درنورديدند و در طنجه به خشكي رسيدند. البته در آنجا با مقاومت محسوسي روبرو نشدند، زيرا روم از ارتش حرفه اي كه قادر به مبارزه با آن ها باشد، برخوردار نبود. علاوه بر اين، رومي ها در آفريقا در آستانه يك جنگ داخلي قرار داشتند و از هرگونه مبارزه اي در اين منطقه خودداري مي كردند.
اينك واندال ها راهپيمايي طولاني خود را در جهت شرق آغاز نمودند. وقت آن رسيده بود كه اين جمعيت 80000 نفري مسير 2000 كيلومتري تا كارتاژ را طي كند و با وجود گرما و ساير سختي هاي موجود، صحيح و سالم به مقصد برسد.
از آنجا كه اين سرزمين وفور نعمت بود، آنان از بابت تأمين مواد غذايي نگراني نداشتند. واندال ها هنگام كوچ به تسخير شهرها،‌ زمين هاي كشاورزي و همچنين غارت كليساها و خانه هاي ييلاقي مي پرداختند؛ به خصوص كليساها كه بيش از هر جا، شاهد ويرانگري آريني هاي معتقد بودند. آنان در ژوئن 430 در مقابل هيپو رگيوس (14)، مقر اسقف آگوستينوس (15) مقدس كه از محاصره جان سالم بدر نبرده بود، قرار گرفتند. در سال 435 در اينجا نخستين معاهده ميان پادشاه گايزريش و راونا بسته شد كه به موجب آن، واندال ها سه ايالت از ميان ايالت هاي كوچك متعدد افريقايي را به منظور اسكان در اختيار گرفتند و بدين ترتيب هم پيمان روميان گرديدند. رومي ها اميدوار بودند كه بدين طريق رضايت گايزريش را فراهم آورده باشند. اما اين اشتباهي فاجعه آميز بود. در سال 439 گايزريش به طور غافلگيركننده به ايالت ثروتمند آفريقا حمله كرد و پايتخت آن كارتاژ را كه از آبرو و ارزش ديرينه اي برخوردار بود، تسخير نمود. شهر غارت گرديد، بسياري از روميان ثروتمند به اسارت درآمدند، كليه اموال كليسا ضبط شد و مورد استفاده آريني ها قرار گرفت.
اينك رؤياي واندال ها به حقيقت پيوسته بود. آن ها پايگاهي داشتند كه شرايط مساعدي را براي تاخت و تازهاي بعدي شان فراهم مي آورد و به منزله تهديدي پايدار براي رم محسوب مي شد. آنان به عنوان مردان جديد كارتاژي، رقيب جدي روميان به شمار مي رفتند. در سال 442 مناسبات جديد قدرت در معاهده اي ميان گايزريش و والن تينيان سوم تعيين گرديد؛ آفريقاي رومي به طور كامل تقسيم شد: واندال ها با بخش اعظم نوميدين (16) و دو ايالت ثروتمند ديگر، بهترين بخش را در آفريقا به دست آوردند. در اين مناطق سيلوهايي وجود داشت كه مازاد قابل توجهي از غلات را در آن انبار كرده و بدين ترتيب ثروت فراواني براي اين ايالت هاي آفريقايي به بار آورده بودند. برخورداري از موقعيتي عالي در كنار دريا و قابليت صادرات، از ديگر مزاياي منطقه فتح شده توسط واندال ها بود. پايتخت اين منطقه كارتاژ بود كه در آن زمان بيش از 100000 سكنه داشت؛ بسياري از معاصران، كارتاژ را حتي زيباتر از قسطنطنيه مي دانستند، چنان كه آن را باغ بهشت مي ناميدند.
مردان كارتاژ
كوچ واندال ها از شرق اروپا به شمال آفريقا؛ خطّ قرمز، مسير مهاجرت واندال ها را نشان مي دهد.
واندال ها طي سي و شش سال، امپراتوري مستقلي براي خود پديد آورده بودند: آنان در شب سال نو 406 ميلادي از روي رودخانه يخي راين عبور كرده، با جنگ افروزي از ميان سرزمين گل ها و اسپانيا گذر نموده، سوار بر كشتي هايي كوچك رهسپار آفريقا شده و در اينجا پس از يك كوچ طولاني سرانجام كارتاژ را به اشغال خويش درآورده بودند. سير اين جريان، بسيار شايان توجه است.
واندال ها هرچند ياد گرفته بودند كه قدر رفاه را بدانند و نسبت به شيوه زندگي روميان هم بي علاقه نبودند، اما همچنان غارتگران ترس انگيز درياي مديترانه ماندند.
اكثر آن ها در منطقه اي در اطراف كارتاژ، بقيه هم در دشت حاصلخيزي در حوالي چرچل (17) و تيپازا يا در ناحيه وسيعي در اطراف قسطنطنيه مستقر شدند.
واندال ها اداره رم را به عهده گرفتند، بخشي از اموال رومي ها را مصادره نمودند، اما كماكان به بسياري از روميان مقيم آنجا، زمين هاي كشاورزي شان را واگذار كردند و كشت پرتقال،‌ انگور و زيتون را از آن ها فراگرفتند.
در كتاب هاي تاريخي، برخورداري از ثروت ناگهاني و تقليد از شيوه زندگي رومي، غالباً به عنوان دليل انقراض آتي واندال ها ذكر مي گردد. اين كتاب ها براساس توصيفي كه تاريخ نويس پروكوپيوس (18) در فلسطين، در اثرش تحت عنوان " بِلا " (19) از واندال ها نمود، استناد دارند: " هنگامي كه واندال ها آفريقا را تصرف نمودند، هر روز حمام مي گرفتند، از خوردن غذاهاي گوناگوني كه بر روي ميزهاي بزرگ چيده مي شد، لذت مي بردند و بهترين و گواراترين موادغذايي را كه از دل خاك و دريا بيرون مي آوردند، مي خوردند. آنان هميشه طلا با خود حمل مي كردند، جامه هاي ابريشمي مي پوشيدند و اوقات خود را با اجراي نمايشنامه، تعقيب حيوانات و ساير سرگرمي هاي خوشايند، به ويژه شكار سپري مي كردند. آن ها ضيافت هاي فراواني برپا مي نمودند و از انواع لذائذ جنسي بهره مند مي شدند. "
در حقيقت انديشمندان منظور پروكوپيوس را به درستي درك نكرده اند. او با اين توصيف فقط قصد رويارويي و مقايسه واندال هاي رومي شده با بربِرهاي غيرمتمدني را داشت كه از سوي پادشاهان واندال براي انجام لشكرکشي ها فراخوانده مي شدند. تا زماني كه واندال ها و بربِرها با يكديگر متحد بودند، امپراتوري واندال ها شكست ناپذير بود. با جدايي بِربِرها از اين همبستگي، زنگ پايان امپراتوري به صدا درآمد.
واندال ها، همچنان خطر بزرگي درمنطقه مديترانه به شمار مي آمدند. سلاح اصلي شان كشتي هايي بود كه سوار بر آنها مي شدند و بدين ترتيب اقدامات مؤثري در درياي مديترانه انجام مي دادند. در سال 440 ارتش واندال ها به جزيره سيسيل حمله كرد و ايتاليا را تهديد نمود؛ حال بار ديگر گايزريش با بستن معاهده اي به پذيرش شرايطي تازه تن داد. همان گونه كه وقايع نگاران كه به طور كلي نظر غيردوستانه اي نسبت به واندال ها دارند، نوشته اند آنان حداكثر تا سال 450 محل زندگي خود را ترك كردند و شهرهاي كاپوا و ناپل را مورد حمله و غارت قرار دادند. در سال 455 ناوگان عظيم گايزريش در مصب رود تيبر (20) در مقابل رم ظاهر گرديد. اين صحنه بسياري از روميان را به ياد آخرين محاصره رم توسط بربرها انداخت، يعني سال 410 كه آلاريش برخاسته از ميان گوت هاي غربي، شهرشان را ويران نموده بود. باز هم وحشت شديد حكمفرما شد. اشرافِ رُمي شتابزده شهر را ترك كردند. در 2 ژوئن 455 واندال ها در رم بودند. گرچه گايزريش با تقاضاي پاپ لئوي اول مبني بر تسخير رم" بدون اعمال زور " موافقت كرد، اما واندال ها طي دو هفته كليه اموال باارزش و قابل انتقال را چپاول نمودند و با زحمت به داخل كشتي هايشان بردند. آنان قصر امپراتور و قلعه ژوپيتر با آجرهاي برنزي طلا كاري شده اش را غارت كردند و ملكه و دو دخترش - كه قرار شد يكي از آن ها به نام اويدوسيا (21) ‌با پسر گايزريش، هونريش (22) ازدواج كند- و همچنين تعدادي از سناتورها، پيشه وران و ساير كارشناسان رومي را با خود بردند. آن ها نه تنها به طور كاملاً حرفه اي به غارتگري پرداختند، بلكه همچنين بدون آن كه خود بدانند، تا ابد " وانداليسم " را از خود به يادگار گذاشتند.
كارتاژ، با وجود شورش هاي متعدد اشراف با حمايت اقوام بربر بومي، تحت تسلط واندال ها قرار داشت. در سال 474 گايزريش و لئو، امپراتور روم شرقي در مورد يك " اتحاد ابدي " به توافق رسيدند؛ دو سال بعد، عهدنامه اي با روم غربي بسته شد. گايزريش در 24 ژانويه 477، در سن نود سالگي درگذشت و بدين ترتيب امپراتوري روم غربي هم پس از چندين ماه زوال يافت. برعكس، پادشاهي واندال ها در اين برهه از زمان در دوران شكوفايي قدرتش قرار داشت و به نظر مي رسيد در انتظار آينده اي درخشان مي باشد. ناوگان جنگي بيزانس هم موفق به شكست واندال ها نشد. آن ناوگان در حالي كه در كارتاژ لنگر انداخته بود، در ميان شعله هاي اتش نابود گرديد. علاوه بر اين، واندال ها معاهده هاي امضا شده اي را در اختيار داشتند كه نشان جاودانگي امپراتوري آفريقايي آن ها بود. گايزريش، اين پادشاه مقتدر، نزديك به پنجاه سال حاكم بر سرنوشت ملت خود بود و سياست پرخاشگرانه اش حتي از سوي دشمنان نيز مورد تجليل قرار گرفت. او در بستر مرگ هم از حق بزرگي برخوردار بود، به اين معنا كه در ميان نسل هاي آتي نيز، هر بار بايد بزرگ ترين عضو از تبارش جانشيني را به عهده مي گرفت. بدين ترتيب اغلب مردان كهنسال خودرأي امكان فعاليت مي يافتند. با وجود اين امپراتوري واندال ها تا حدود پنجاه و هفت سال بعد از مرگ مؤسسش دوام آورد.
بعد از مرگ گايزريش، پسر بزرگ ترش هونريش بر تخت سلطنت نشست. او حاكمي بسيار ظالم بود كه كليسا را سركوب نمود و تحت تسلط خود درآورد، اين در حالي بود كه قوانين كفرآميز شاهانه را عليه كاتوليك ها به كار مي برد: هزاران نفر به بيابان ها يا آن سوي دريا تبعيد گرديدند، اسقف ها شكنجه و كشته شدند و كليساها تعطيل يا ويران گشتند. در حالي كه گايزريش صرفاً عليه كساني اقدام كرده بود كه به مخالفت با رژيم واندالي يا عقيده آريني برخاسته بودند، پسرش بدون استثنا همه كاتوليك ها را تعقيب مي كرد. جانشين هونريش، ترازاموند (23) ( 496-523 ) نتوانست زيان هايي را كه برادرش به بار آورده بود، به طور كامل جبران كند. با وجود دورانديشي و توجه كامل او به همه شرايط موجود، اوضاع عمومي واندال ها هر لحظه ناپايدارتر مي شد. گوت هاي شرقي در ايتاليا از آنان جدا شدند، روم شرقي همه توانش را براي بازپس گيري آفريقا به كار مي برد، ماوئرهاي آفريقايي هم با اميد به كسب غنايم ديگر آرام و قرار نداشتند. آخرين پادشاه واندال ها، گليمار (24) (530-534 )‌مرتكب اشتباهي بزرگ شد؛ او از قانون خاندان گايزريش و بدين ترتيب از " اتحاد ابدي " تخلف كرد و امپراتور يوستينيان اول (25) را به مبارزه طلبيد. اما چندان به انتظار پاسخ ننشست. در تابستان سال 533، ده هزار سرباز پياده و پنج هزار سواره به رهبري بليزار (26) با كشتي هاي بادباني شان از بيزانس به سوي شمال آفريقا حركت كردند. در دسامبر 533، حدود 30 كيلومتري كارتاژ، نبرد سرنوشت سازي به وقوع پيوست. بدون مقابله محسوسي، گليمار ناگهان به اتفاق گروه كوچكي از وفادارانش به سوي هيپو رگيوس گريخت و سربازانش را به دست تقدير سپرد- امپراتوري واندال ها طي مدت كوتاهي فروپاشيد. چگونه ممكن بود اين پيروزي به نسبت آسان روميان بر واندال هاي نيرومند و ثروتمند به حقيقت بپيوندد؟ مي توان احتمال داد كه آنان گرفتار شيوه زندگي لذت بخش مديترانه اي شده و نيروي مقاومتشان را از دست داده باشند. البته بايد اين استدلال را مديون انديشه ملي آلماني اي كه از ديرباز جنوب و جاذبه هاي فريبنده اش را نپذيرفت، دانست و به همين خاطر آن را مردود شناخت. احتمالاً بليزار فرمانده بهتري نسبت به گليمار بود و واندال ها هم طي سال هاي طولاني، بيش از حد به قدرت دريايي خود اعتماد كرده بودند، بدون آنكه به حفاظت از شهرها و مواضعشان بپردازند. گليمار يك سال بعد از فرارش، در حالي كه به شدت از گرسنگي رنج مي برد، خود را تسليم نمود و به عنوان اسير به همراه گنجينه پادشاهي به بيزانس برده شد. او بايد در آنجا سه چيز تقاضا كرده باشد: تكه اي نان براي رفع گرسنگي اش، قطعه اي اسفنج براي خشك كردن اشك هايش و يك لَيِر (27) براي توصيف بدبختي اش. بقيه جنگجويان واندالي به عنوان سرباز در خدمت امپراتور بيزانس قرار گرفتند. امپراتوري آفريقايي واندال ها براي هميشه از ميان رفته بود. واندال ها هيچ اثري از خود در آفريقا بر جاي نگذاشتند.

پي‌نوشت‌ها:

1.Grégoire
2.Biois
3.Vendsyssel
4.Gutonen
5.Przeworsk
6.Sillingen
7.Hasdingen
8.Moldau
9.March
10.Salivan von Marseille
11.Galizien
12.Al.Andalus [‌آندلس (م) ].
13.Geiserich
14.Hippo Regius
15.Augustinus
16.Numidien
17.Cherchel
18.Prokopius
19.Bella ( جنگ واندال ها )
20.Tiber رودي است به طول 405 كيلومتر كه پس از عبور از شهر رم به درياي تيرنو در مديترانه مي ريزد (م).
21.Eudocia
22.Hunerich
23.Thrasamund
24.Gelimar
25.Justinian 1.
26.Belisar (500-565)
27.Leier نوعي ساز زهي در يونان باستان ( م).

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.