مترجم: بهزاد سالكي
معرفي علماء يهود و آثار آنها در قرون وسطي
فلسفه ي يهودي و قبالا هر يك سهم خاص خود را در اعتلاي دين يهود ادا كردند، فلسفه با ايضاح تعاليم آن در پرتو عقل، قبالا از راه كندو كاو در اسرار و زواياي ناشناخته ي آن به كمك كشف و شهود عرفاني. با وجود اين، هيچ كدام به ترتيب بدون مخاطرات ذاتي عقل گرايي(2) و عرفان نبود. در حالي كه عقل گرايي احتمال دارد به شكاكيت آميخته شود و به تضعيف و حتي گاهي به نابودي دين بينجامد، عرفان ممكن است چنان غرق در موضوعيت نفساني (3) شود كه به سوي اباحي گري (4) و هرج و مرج ديني گرايش پيدا كند. درك همين مخاطرات دوگانه بود كه از يك طرف، مخالفت با فلسفه ي يهودي را برانگيخت و از طرف ديگر، بسياري از مرشدان كامل در قبالا را به آن جا كشاند كه با ترويج تعاليم آن مخالفت نشان دهند.
با اين حال، اين كه به طور كلي يهوديت توانسته است بر اين مخاطرات غلبه كند (5) به سبب تفوق تعاليم علماي يهود در طي قرون وسطي بوده است كه تا آن جا كه به يهوديان مربوط مي شد تا نيمه ي قرن هيجدهم ادامه يافت. علماي يهود با حفظ و توسعه ي سنت تلمودي و گائوني، كه وارث مستقيم آن بودند، توانستند تعاريف روشني از هنجارهاي رفتاري براي هر موقعيت و شرايط جديدي فراهم سازند و به حيات فرد و جامعه، از نهاني ترين جزئيات گرفته تا امور كاملاً بيروني و دنيوي، شكل دهند و بر آن نظارت كنند. از اين طريق، تعاليم علماي يهود در قرون وسطي به حيات يهودي انضباطي دروني بخشيد كه بدون اين كه عقل را محدود سازد يا به كشتن نفس بينجامد، يهوديت را از زياده روي هاي عقل گرايي و عرفان به يكسان نجات داد.
اين سهم يگانه و منحصر به فرد علماي ديني يهود در قرون وسطي، كه تحت طبقه بندي كلي هلاخا ( قانون ) قرار مي گيرد، به سه بخش اصلي تقسيم مي شود: (1) تفسيرهاي تلمودي، (2) قوانين، (3) فتاوي. هر يك از اين بخش ها پيشينه ي خود را در عصر گائوني دارد، اما به سبب مساعي علماي ديني يهود در قرون وسطي بود كه همه ي اين بخش ها به عالي ترين مرحله ي تكامل خود دست يافتند. زوال مدارس گائوني در قرن يازدهم بر اقتدار و مرجعيت متمركز نقطه ي پايان نهاد. از اين به بعد، هر يك از علما با آثار مكتوب خود جاي گئونيم و مدارس آنها را گرفتند. يكي از بزرگ ترين مفسران به نام ربي سليمان بن اسحاق اهل تروا (6) ( 1040-1105) در فرانسه ظهور يافت كه شاگردانش از روي مهر و محبت او را راشي (7) مي ناميدند. ربي سليمان تأثيري عميق بر انديشه و نظام تربيتي يهود به جا گذارده است. تفسير جامع او بر تقريباً كل مطالب تلمود، كه در آن به ندرت اصطلاح، انديشه، عبارت يا مفهومي بدون تفسير و توضيح رها شده است، از زمان نخستين انتشارش، متن ضروري علما و طلاب تلمود بوده است.
كار راشي را گروهي از علماي تلمودي مشهور به توسافيست ها (8) ( مأخوذ از واژه ي « توسافوت » (9) به معناي « افزوده ها » ) تداوم بخشيدند كه بر تفسير راشي در باب تلمود مطالبي افزودند. تفسيرهاي آنان مبتني بر روش جدلي و نقادانه بود و هدفشان دقيق ترين تحليل منطقي احكام و دستورهاي تلمود بود، و همين كار آنان را قادر ساخت اصول تازه اي ابداع كنند، به تدوين مطالب آن بپردازند و آن را روزآمد كنند و در مجموع مطالعات تلمودي را بر اساس وسيع تر و عميق تري قرار دهند.
از آن جا كه نخستين توسافيست ها داماد و نوه هاي راشي و نيز شاگردان بلافصل او بودند، اكثر نويسندگان توسافوت محصول مدارس فرانسوي بودند، اما روش توسافيست ها به آلمان، پرووانس و اسپانيا گسترش يافت و حتي به انگلستان راه پيدا كرد كه در آن جا يعقوب اهل اورلئان (10) و نيز يومتوب اهل ژواني (11)، كه هر دو در قتل عام هاي يهوديان به ترتيب در لندن به سال 1189 و در يورك به سال 1190، به شهادت رسيدند و بعداً ايليا بن منحم اهل لندن (12) ( حدود 1220- حدود 1284) نمايندگان عمده ي آن بودند. تفسير راشي و « افزوده ها» ي توسافيست ها، كه فعاليت هاي آنان تا پايان قرن سيزدهم استمرار يافت، در تمام نسخه هاي چاپي تلمود موجود است، تفسير راشي حاشيه ي داخلي صفحه را اشغال مي كند كه محل ممتازتري شناخته مي شود، در حالي كه توسافوت در حاشيه ي بيروني چاپ مي شوند.
راشي و توسافيست هاي متقدم در دوره ي جنگ هاي صليبي ( 1906-1189) مي زيستند، زماني كه رنج و آلام يهوديان فرانسه و آلمان طاقت فرسا بود. يهوديان، كه براي امكان بقاي خود در اين كشورها با چنگ و دندان مي جنگيدند، تمايل اندكي به فلسفه ي ها و فرهنگ هاي بيگانه نشان مي دادند، اما در عوض براي كسب الهام و توان روحي به ميراث ديني خود روي مي آوردند، و بسياري با متمركز ساختن توانايي هاي فكري خود عمدتاً بر علوم تلمودي، در اين علوم به تسلط و مهارتي عميق و بسيار جامع دست يافتند. بدين سان در فرانسه و آلمان شمار درخور ملاحظه اي از علما ظهور يافتند كه صلاحيت داشتند افراد و جوامع را در همه مسائل حيات ديني يهودي راهنمايي عملي كنند، اما در اسپانيا وضع به اين منوال نبود. يهوديان اسپانيا، كه در اين زمان در شرايط مساعدتري مي زيستند، مجذوب جاذبه هاي فرهنگ عمومي شدند كه براي دستاوردهاي تلمودي شان زيان آور بود و به استثناي شمار معدودي اذهان درخشان دايرة المعارف گونه، علماي اسپانيايي يهودي ناگزير بودند به كتب راهنمايي بسنده كنند كه از دوره ي گائوني براي تنظيم رفتار و حيات ديني به دست آنها رسيده بود. ليكن اين تلخيص هاي مربوط به اعصار پيشين بيش از آن ناقص و صوري بودند كه بتوانند به نياز فزاينده به علم آموزي پاسخ گويند كه به دنبال ظهور مدارس در غرب پديد آمده بود. اين امر اسحاق بن يعقوب الفاسي اهل لوسنا (13) ( 1013-1103 ) را ترغيب كرد تا به تأليف كتابي تحت عنوان هلاخوت (14) ( قوانين ) بپردازد كه به صورت نوعي تلمود مختصر تنظيم شده بود. او در اين كتاب مسائل عملي را با مهارت فوق العاده اي از ميان حجم عظيمي از بحث هاي تلمودي استخراج كرد، دوباره عرضه داشت و خلاصه اي از حكم و فتواي خود را در پايان اين بحث ها آورد. چندين مجموعه كتب شرعي ديگر در حجم كوچك يا بزرگ تأليف شد، اما دستگاه مندترين و جامع ترين تدوين تلمود به دست موسي بن ميمون در كتاب ميشنه تورات (15) ( تورات ثاني ) او انجام گرفت كه يد هخراقا (16) ( دست نيرومند ) نام دارد و قصد او از تأليف آن اين بود كه هم به عنوان راهنمايي براي زمانه ي خود به كار آيد و هم به عنوان پايه اي براي پاسخگويي به نيازهاي يهوديان در آينده. به جاي مجموعه هاي خشك و بي روح مدارس گائوني، و روش استدلالي تر كتاب الفاسي، ابن ميمون از روش تاريخي استفاده كرد كه كل مطالب هلاخا را از زمان شكل گيري كتاب مقدس تا همه ي مراحل تكامل آن كه به زمانه ي خود او مي رسيد دربرمي گرفت. هدف او، همان طور كه خود در مقدمه ي كتابش مي گويد، ارائه ي اثري است « كه هر كسي كه بعد از تورات مكتوب آن را بخواند همه ي مطالب تورات شفاهي را خواهد دانست و نيازي به هيچ كتاب ديگري نخواهد داشت. » بدين ترتيب، او در كتاب خود همچنين قوانيني را گنجاند كه ديگر معمول نبودند، نظير قوانين مربوط به معبد و قرباني ها و نيز الهيات و اخلاق.
مجموعه ي ابن ميمون نمونه ي برجسته تأثير نيرومند انضباط هلاخا بر ذهني عقل گرا نظير ذهن ابن ميمون است. او با همه ي مساعي اش براي آشتي دادن يهوديت با علم و انديشه ي زمانه ي خود، اجازه نداد كه قضاوت شخصي اش كم ترين تأثيري بر تدوين قوانين و رسوم يهودي به جا گذارد و همواره مي كوشيد كاربرد دقيق اصول كاملاً روشن و شناخته شده ي هلاخا را بر رأي و داوري شخصي خود ترجيح دهد. از اين روست كه مي بينيم او در مجموعه قوانين خود، احكام تلمودي را مي گنجاند كه در كتاب فلسفي اش، دلالة الحائرين، آنها را رد مي كند. در عين حال، ابن ميمون تحت تأثير عقل گرايي خود، از مجموعه ي خويش همه ي سنت ها و رسوم رايجي را حذف مي كند كه در روزگار تلمودي تأثير و قدرت قانون را دارا بودند اما در واقع در باورها و تصورات و خرافات جاري ريشه داشتند. از اين رو، براي مثال در مجموعه ي او نشانه و اثري از آن دسته رسوم و سنت هايي كه در دوره ي تلمودي رايج بودند و باعث مي شدند كه مردم به سبب باور به خطرناك بودن اعداد زوج- زوگوت (17)- مثلاً، از خوردن دو نوع غذا يا نوشيدن دو فنجان از هر نوع نوشيدني خودداري كنند، به چشم نمي خورد.
آنچه در مجموعه ي ابن ميمون بارز است رويكرد اساساً انسان گرايانه ي او در تدوين و كاربست قوانين شريعت است. در حالي كه او در اعمال قوانين مئوم (18) و تئوم (19) بسيار سختگير و جدي است، در مسائل مربوط به شعاير گرايش دارد كه ديدگاهي ملايم تر اتخاذ كند. نگرش او را مي توان در عبارت زير خلاصه كرد: « قانون شعاير براي انسان آورده شده است، نه انسان براي شعاير ». بنابراين او درك مي كند كه گاهي ممكن است لازم باشد برخي قوانين تعديل، اصلاح و حتي لغو شوند ( چنان كه خود او مي گويد ) « براي اين كه توده ي مردم را به دين بازگردانيم و آنها را از بي بند و باري عمومي ديني نجات دهيم، همچنان كه طبيب براي اين كه زندگي بيمار را نجات دهد دست يا پاي او را قطع مي كند. » ( ممريم (20) 4 و II ).
انسان گرايي(21) او گرايش عام و جهانشمول دارد و همه ي افراد و اقوام را در برمي گيرد. اين انسان گرايي بارزترين جلوه ي خود را در قطعه ي زير از مجموعه ي او مي يابد:
نه تنها قبيله ي لاوي ( براي خدمت به خداوند تعيين گشته است )، بلكه هر انساني در ميان ساكنان جهان كه با تمامي روح و جان خود را وقف خدمت به خداوند و معرفت به او مي كند و به شيوه اي كه خداوند براي انسان مقدر فرموده است، مستقيم گام برمي دارد و خود را از يوغ « بسياري بدعت ها كه انسان ها به دنبال آنها هستند » رها مي سازد، به كامل ترين معنا مقدس شمرده مي شود. پروردگار هميشه سهم و قسمت او خواهد شد و در اين دنيا هر چيزي را كه براي رفع نيازهايش كافي دانسته مي شود، به او عطا خواهد كرد. ( شميطا، 13 و II ).
مجموعه ي قوانين ابن ميمون كه در قاهره نوشته شد و در سال 1190 تكميل گرديد، به سرعت در سراسر اسرائيل گسترش يافت و بر همه ي تدوين هاي بعدي شريعت يهودي تأثير گذاشت. حتي در ميان يهوديان سرزمين هاي بسيار دور از مصر نظير يهوديان انگلستان قبل از اخراج از آن كشور، يعقوب بن يهودا (22)، حزان (23) يا خطيب كنيسه ي لندن ( حدود 1287 ) كتابي موسوم به عص حييم ( درخت زندگي ) (24) به شيوه ي ميشنه تورات تأليف كرد و قرن هاي متمادي اثر ابن ميمون تنها مجموعه ي قوانين معتبر براي حيات، انديشه و سنت يهودي باقي ماند.
قرون پس از مرگ ابن ميمون شاهد توسعه و گسترش شريعت يهود در همه ي كشورهاي غربي- اسپانيا، فرانسه، آلمان و ايتاليا- بود كه همه ي عرصه هاي حيات را متأثر ساخت. ابزار اين توسعه فتاوي، يعني صورتي از متون مذهبي بود كه نقش بسيار مهمي در دوره ي گائوني ايفا كرده بود و در طي قرن هاي مياني بي وقفه به ايفاي همين نقش ادامه داد. از جمله مشهورترين فتاوي دوره ي پس از گائوني بايد از فتاوي ربي گرشوم اهل ماينتس (25) ( تولد: حدود 960) نام برد كه سنگ بناي نظامي را گذاشت كه به سازماندهي و تقويت يهوديان فرانسوي و آلماني به مدت پانصد سال كمك كرد. او حامي واقعي و تسلي دهنده ي برادران زجرديده ي خود در ساحل رود راين و نيز مصلحي واقع گرا بود كه بسياري از قوانين تلمودي را با شرايط دوره ي تبعيد، كه او آن را « فانوس روشنايي » توصيف مي كرد، سازگار ساخت. او، كه مدافع سرسخت حقوق زنان بود، چندهمسري (26) را ممنوع كرد و دستور داد كه هيچ طلاقي بدون رضايت همسر انجام نگيرد. اين فتواها، هر چند مستلزم انحراف از قوانين كتاب مقدس و تلمود بود، سرانجام به نزد همه ي يهوديان، مگر شماري از يهوديان كشورهاي اسلامي، پذيرفته شد و در مجموع بخشي جدايي ناپذير از شريعت يهود گرديد. حكم و فتواي مشهور ديگر او منع خواندن نامه هاي اشخاص ديگر بود، منعي كه هدف از آن نياز به توضيح بيشتري ندارد. راشي نيز، كه شاگرد ربي گرشوم بود، فتواهايي صادر كرد. بسياري از فتاوي راشي به مناسبات بين يهوديان و مسيحيان مربوط بود. او فتوا داد كه نبايد مسيحيت را ديني مبتني بر بت پرستي قلمداد كرد و بنابراين، قوانيني كه در تلمود ناظر بر روابط اقتصادي با بت پرستان است در مورد مسيحيان قابل اعمال نيست. از اين رو، او به يهوديان اجازه داد در توليد و توزيع شراب مسيحيان را استخدام كنند، اگرچه بر اساس قانون تلمودي نمي توان بت پرستان را به اين منظور استخدام كرد، از بيم اين كه مبادا آنان از شراب براي ميگساري هاي بت پرستانه استفاده كنند. او همچنين تأكيد كرد كه با افرادي كه به اجبار به مسيحيت گرويده اند بايد با حداكثر احتياط برخورد كرد و زماني كه به دين يهود بازگشتند، نبايد به خاطر خطاهايشان آنها را ملامت كرد و به علاوه، اگر نسبت روحاني داشتند، بايد همه ي امتيازاتي را كه قبل از گرويدن به مسيحيت از آن برخوردار بودند به آنان بازگرداند. نظير اين امتياز كه آنان اولين كساني باشند كه براي قرائت تورات « دعوت مي شوند ».
با يعقوب بن مئير (27) ( 1100-1171 ) مشهور به ربنوتام (28) (كامل )، نوه ي راشي و روح هدايت كننده ي مكتب توسافيست ها، فتاوي صورتي تازه اي يافت. به جاي احكام خشك و موجز فتوانويسان متعلق به اعصار پيشين، ربنوتام در فتاوي خويش از روش جدلي مكتب خود استفاده كرد و از اين به بعد فتاوي به بحث ها، مناظرات و رسائل عالمانه و مفصل تغيير صورت دادند.
احكام و فتاوي ربنو تام از جمله شامل منع ايجاد شبهه در اعتبار طلاق نامه پس از رضايت زن مي شود. او همچنين فتوايي صادر كرد كه مجبور ساختن فرد يهودي به دست يهودي ديگر به حضور در محكمه ي غير يهودي را منع مي كرد. همچنين، براي اين كه از علني ساختن اختلافات يهوديان در ميان بيگانگان جلوگيري شود، قانوني وضع كرد كه بر اساس آن شوهر بايد جهيزيه اي را كه دريافت مي كرد، در صورتي كه همسر بدون داشتن اولاد دوازده ماه پس از ازدواج فوت مي كرد، به خانواده ي همسر بازمي گرداند.
اما با آغاز قرن سيزدهم است كه وارد دوره ي كلاسيك متون فتوايي مي شويم. اين فتواها ريشه در نيازهاي خاص زمانه داشتند. يهودياني كه در ميان جمعيتي مختلط مي زيستند و در معرض تعصب مذهبي و اذيت و آزار خشونت آميز اين دوران قرار داشتند، ناگزير بودند نظامي ديني، اجتماعي، حقوقي و مالي در درون نظامي بزرگ تر بنا كنند و به محافظت از آن بپردازند. مقامات يهودي هيچ نوع قدرت سياسي نداشتند كه بتوانند بر آن اتكا كنند. براي آن قدرت اندكي هم كه به آن نياز داشتند ناگزير بودند به اربابان و فرمانروايان خود مراجعه كنند، اما آنان سرمايه ي بزرگي داشتند كه اين نظم بخشيدن به حيات جمعي در درون حيات جمعيِ ديگر را امكان پذير مي ساخت، و آن اقتدار و مرجعيت ربي ها بود. از ميان بزرگ ترين مقامات رباني آن دوره در اسپانيا بايد از موسي بن نحمان اهل خرونا (29) ( 1194- حدود 1270 )، آشر بن يحئيل اهل تولدو(30) (1250-1328 )، سليمان ادرت اهل بارسلونا (31) ( 1235-1310) و در آلمان مئير بن باروخ اهل روتنبورگ (32) ( 1220-1293) را نام برد. هر يك از اين ربي ها فتاوي بلند و مفصلي در باب مسائل مختلف تازه- ديني، اجتماعي، خانگي، انتقادي، اخلاقي و سياسي- نوشتند كه شرايط و مقتضيات زمانه آنها پديد آورده بود. فتاوي آنها شامل هر مطلبي كه بودند رسماً هيچ نوع قدرت الزام آوري نداشتند، اما از لحاظ حقوقي سنت هايي را بنيان گذاشتند كه جزئي از انگاره ي شريعت يهود در كاربرد آن در مسائل جزئي زندگي گرديد.
مساعي گوناگوني كه در زمينه ي رشد و گسترش هلاخا از زمان موسي بن ميمون انجام گرفت به تلخيص هاي تازه اي نياز داشت كه همه ي مطالب گردآوري شده را عرضه دارد و شامل فتاوي و احكامي باشد كه بتوانند به عنوان سنت هايي تازه براي انطباق قوانين شريعت با شرايط و مقتضيات تازه به كار روند. به علاوه، ابن ميمون منابع و مستندات فتاوي خود را ارائه نكرده، و مجموعه ي او اگرچه به عنوان كتاب شريعت اثري بي نظير است، در اظهارات و احكام خود بسيار قاطع است و جايي براي تحول بعدي شريعت باقي نمي گذارد. براي جبران اين وضعيت، آشر بن يحئيل تلخيص هلاخايي معروف خود را نوشت كه به خاطر حروف اول نام او به RoSH(Rabbi ASHer) معروف است. او در آلمان به دنيا آمد، اما به سبب ايذا و اذيت از آن جا گريخت و در اسپانيا سكونت گزيد. سپس در تولدو مدرسه اي داير كرد و روش جدلي توسافيست هاي فرانسوي و آلماني را در آن جا معمول ساخت. اثر او بر اساس الگوي كتاب الفاسي نگاشته شده، اما از الفاسي فراتر مي رود و از احكام و فتاوي راشي و ابن ميمون و نيز مطالب مأخوذ از توسافيست ها استفاده مي كند؛ در عين حال آنها را با احتجاجات خود شرح و بسط مي دهد و مي كوشد به ايضاح آنها بپردازد و دلايل و مستندات فتاوي خود را بيان كند و در اين فتاوي، كه غالباً در صدور آنها شيوه اي مستقل را پيگيري مي كند، با ابن ميمون، الفاسي و حتي با گئونيم مخالفت مي ورزد.
ليكن اثر آشر بيش از آن استدلالي و پيچيده بود كه بتواند به عنوان راهنماي عملي به نيازهاي فوري پاسخ گويد. به منظور پاسخ گفتن به اين نياز، فرزند آشر، يعقوب ( 1280- 1340) كتاب سفرها- طوريم (33) (كتاب رديف ها ) خود را تأليف كرد، كه در آن با الگو گرفتن از ابن ميمون به جاي الفاسي، اما با حذف همه ي قوانيني كه از زمان انهدام معبد، كهنه و بدون استفاده شده بودند، به نظام مند ساختن كل شريعت يهودي تا آن جا كه به حيات عملي ارتباط دارد مي پردازد، آن را روزآمد مي كند و نيز تفاوت هاي آداب و رسومي را كه در كشورهاي مختلف ديده بود- فرانسه، آلمان و اسپانيا- اضافه مي كند.
مجموعه ي يعقوب، كه معمولاً به طور (34) مشهور است، به خاطر روشني و نظم منطقي اش اثري ممتاز و طراز اول است و به چهار بخش منقسم مي شود: (1) اورح حييم (35) ( راه زندگي ) در باب قوانين كنيسه، ادعيه، سبت، اعياد و ايام روزه، (2) يوره دعا (36) ( معلم معرفت ) در باب قوانين غذاهاي حلال و حرام، احسان، احترام به والدين، مراسم سوگواري، (3) ابن ها- عزر (37) ( سنگ كمك ) درباره ي قوانين ازدواج و طلاق، از جنبه هاي ديني و مدني آنها، و غيره، (4) حوشن ها- ميشپاط (38) ( پيش بند داوري ) درباره ي رويه ي قضايي و قانون مدني و جزايي.
مجموعه ي يعقوب اساساً مبتني است بر احكام و فتاوي پدر خودش. ليكن او همچنين به نقل مطالبي از نويسندگان مختلف ديگر پس از دوره ي تلمودي خصوصاً الفاسي و ابن ميمون مي پردازد، اختلاف رأي آنها را شرح مي دهد و آنها را با يكديگر مقايسه مي كند و نظر خود را بيان مي دارد بدون اين كه از حكم و رأي خاصي طرفداري كند، و بدون استثنا بحث را با نوعي جمع بندي به پايان مي رساند.
ظرف چند سال بعد از مرگ يعقوب بن آشر (1340) تحولات و رويدادهاي مصيبت بار نه تنها حيات يهوديان آلمان و فرانسه، بلكه همچنين زندگي يهوديان اسپانيا را دستخوش دگرگوني ساخت. اذيت و آزار بي رحمانه ي يهوديان، كه جنگ هاي صليبي آغازگر آن بود (39) و بدون وقفه استمرار يافته بود، در زمان شيوع طاعون در سال 1348 به اوج خود رسيد؛ در اين زمان كل جوامع يهودي در آلمان و نيز در فرانسه محو و نابود شدند و سرانجام يهوديان را در سال 1394 از فرانسه بيرون راندند. در اسپانيا، كه نسبت به مناطق ديگر اروپا با رأفت و مداراي بيشتري با يهوديان رفتار مي شد، در سال 1391 حوادث روزهاي خونبار سويل رخ داد كه طي آن هزاران تن از يهوديان قتل عام شدند، و اين ايام تنها مقدمه ي داستان طولاني سيه روزي و رنج آلامي بود كه با اخراج يهوديان در سال 1492 خاتمه يافت، اخراجي كه طي آن حدود 300000 يهودي مجبور به ترك اين كشور شدند. اكثر تبعيدشدگان از اسپانيا به نواحي مديترانه اي امپراتوري ترك از جمله فلسطين پناه بردند، كه به تجديد حيات اين سرزمين پس از قرن ها ركود نسبي انجاميد. (40) برخي يهوديان به قاره ي آمريكا مهاجرت كردند كه به خواست خداوند، [ كريستف ] كلمب - كه گفته مي شود احتمالاً يهودي بوده است- در همان سال اخراج يهوديان از اسپانيا آن را كشف كرده بود. (41) از طرف ديگر، تبعيديان فرانسه و آلمان بعضاً در اسپانيا اما غالباً در لهستان (42) ساكن شدند كه از آغاز جنگ هاي صليبي به جاي امني براي پناهندگان تبديل شده بود. يكي از نتايج اين آوارگي تازه، ايجاد اختلال و آشفتگي فراوان در همه ي حوزه هاي اعمال شرعي و آداب و مناسك ديني بود. در بسياري جاها جوامعي مختلط مركب از يهوديان كشورهاي مختلف با آداب و رسوم متفاوت به وجود آمد كه به اختلاف نظرها و مناقشاتي درباره ي اين كه كدام يك از آنها نقش رهبري را عهده دار شوند انجاميد. زمانه نيازمند وحدت كلمه و رهبري واحدي بود كه همه ي بني اسرائيل آن را بپذيرند. درست است كه طور وجود داشت، كه تقريباً به مدت دو قرن تمام مقتضيات مجموعه اي معتبر از احكام شرعي را برآورده كرده بود، اما اين واقعيت كه اين اثر آگاهانه از بيان هر نوع حكمي در موضوعات ديني اي كه مراجع بعدي درباره ي آنها اختلاف نظر داشتند خودداري مي كرد. طور را بيشتر نوعي كتاب مرجع، مناسب شماري معدود، مي گرداند تا كتاب راهنماي عمل روزانه براي عامه ي مردم. به علاوه، از زمان انتشار طور، هلاخا به دست فراموشي سپرده نشده بود. نويسندگان و مراجع بزرگي نظير نيسيم بن روبن اهل خرونا (43) ( متولد در حدود 1340 )، يومتوب بن ابراهيم اشبيلي (44) ( متوفا در 1360)، اسحاق بن ششت برفت (45) ( 1326-1408 )- همه در اسپانيا - يوسف كولون (46) ( متوفا در 1480 ) در ايتاليا و شمعون دوران (47) ( 1361-1441) در الجزاير پا به عرصه ي ظهور گذاشته بودند كه در دستان آنها هلاخا تكامل يافته بود و سنت هايي را بنيان گذاشته بودند كه نمي شد در هيچ مجموعه اي كه مي خواست مقبوليت عام به دست آورد ناديده گرفته شود. ملاحظاتي نظير اينها بود كه يعقوب براب (48) ( 1474-1546)، از علماي تبعيدي اسپانيا، را بر آن داشت كه سعي كند در فلسطين، جايي كه او و بسياري از تبعيديان اسپانيايي ديگر به آن پناه برده بودند، سنهدريني را تأسيس كند، كه مانند نمونه ي نخستين آن در اعصار پيشين به دلايل مختلف به شكست انجاميد، اما اندكي قبل از آن براب چهار تن از علما، از جمله يوسف قارو (49) (1488-1575)، يكي ديگر از تبعيديان اسپانيايي را كه از برجسته ترين متشرعان نسل خود بود، به عنوان اعضاي سنهدرين پيشنهادي اش انتخاب كرد. انتصاب قارو براي آينده ي يهوديت اهميت زايدالوصفي داشت. اين امر حيات قارو را سرشار از حس رسالتي عظيم كرد، اين احساس كه او فراخوانده شده است ابزار وحدتي را ايجاد كند كه نهاد پيشنهادي برابر نتوانسته بود به آن دست يابد. اين ابزار چيزي نبود مگر شولحان عاروخ (50). قارو با پيروي از الفاسي، ابن ميمون و آشر به عنوان سه مرجع معتبر خود، تصميم گرفت رأي موافق دو تن از اين سه تن را معتبر بداند، مگر در مواردي كه اكثر منابع كهن با آنها اختلاف داشتند، و بر اين اساس به تثبيت قوانين شرع پرداخت. بدين ترتيب قارو در مجموعه ي خود، كه از طرح و ترتيب طور پيروي مي كرد، به يكسان سازي قوانين شريعت دست يافت.
اگر ابن ميمون، مصداق كامل قدرت انضباط هلاخا بر ذهن فيلسوفي عقل گراست، در يوسف قارو نمونه ي عيني قدرت آن را بر ذهن عارفي بزرگ ملاحظه مي كنيم. قارو نماينده ي برجسته ي مكتب عرفاني صفد بود و تجربه هاي عرفاني بر حيات و هستي اش غلبه داشت. او ادعا مي كرد كه از ارشاد مستقيم پير و مرشدي آسماني ( مگيد (51) )(52) برخوردار بوده و درباره همه ي مسائل زندگي اش از او كسب علم كرده است. با وجود اين، قارو در فعاليت ها و تحقيقات شرعي اش متفكري روشن انديش، منطقي و دقيق باقي ماند و هرگز اجازه نمي داد كه كشف و شهود عرفاني اش دخالتي در شرح و تفسير او از شريعت و طريقه ي او در اِعمال آن داشته باشد.
در واقع همين نگرش عرفاني بود كه الهام بخش تأليف مجموعه ي شرعي او گرديد و نيز دليري و شجاعتي به او بخشيد كه باعث شد به صدور احكامي برخلاف ديدگاه هاي مراجع بسيار مهم و قديمي بپردازد. مربي آسماني او چيزي جز ميشناي تشخص يافته نبود كه به سبب مطالعه ي مستمر آن، خود را بر او آشكار ساخته بود، و بصيرت هاي الهام يافته ي ملهم از ميشناي قارو بود كه او را برانگيخت همان كاري را براي زمانه ي خود انجام دهد كه ربي يهوداي بزرگ، نويسنده ي ميشنا، براي عصر و زمانه ي خود انجام داده بود.
شولحان عاروخ اول بار در سال 1565 در ونيز چاپ شد و انتشار آن عموماً به عنوان رويدادي دورانساز مورد تحسين و استقبال گسترده اي قرار گرفت. با وجود اين، به رغم ويژگي هاي منحصر به فرد و فوايد بسيارش، با مخالفت فراوان به خصوص در هلند مواجه شد، كشوري كه مركز ثقل حيات و دانش يهودي اكنون از آلمان به آن انتقال يافته بود و در نتيجه پذيرش يا رد مرجعيت قارو كاملاً به نظر علماي آن جا وابسته بود. مجموعه ي قارو، عمدتاً بر پايه ي احكام و فتاوي الفاسي، ابن ميمون و آشر استوار بود- كه همه نويسندگان و علماي اسپانيايي بودند - و در آن توجه اندكي به ديدگاه هاي علماي فرانسوي - آلماني مبذول شده بود كه آنان نيز سهم فراواني در تكامل و پيشرفت هلاخا داشتند. همچنين، قارو نظرها و فتاوي توسافيست هاي فرانسوي را، مگر تا آن جا كه آشر به آنها اشاره كرده بود، ناديده گرفته بود. آرا و نظريات علماي بزرگ آلماني نيز، نظير يعقوب هلوي مولين (53)، مشهور به مهريل (54) ( متوفا در 1427)، اسرائيل ايسرلين (55) (متوفا در 1460) و اسرائيل برونو (56) (1410-1480)، كه همه استادان بزرگ شريعت رباني بودند، در كتاب قارو ذكر نشده بود. به ويژه اعتراض شديدي نسبت به بي اعتنايي آشكار قارو به آن آداب و رسوم و كاربردهاي محلي صورت گرفت كه مينهاگ اشكنازيم را ( كه حال شامل يهوديان لهستان، ليتواني، روسيه و ولهينيا بود )، از مينهاگ سفارديم متفاوت است تشكيل مي دهد. در واقع، اين حذفي جدي در مجموعه اي بود كه نويسنده ي آن قصد داشت به نيازهاي يهوديان در همه ي سرزمين ها پاسخ گويد. مينهاگ (57)، كه بيانگر نظرهاي واقعي مردم است، از هر جهت ويژگي قانوني الزام آور را پيدا كرده است. توان و نيروي آفرينشگرانه ي مينهاگ به عنوان سرچشمه ي ايمان پيش از اين در تلمود مورد تصديق قرار گرفته بود. هرگاه كه دستور شرعي و عرف عمومي، خواه در موضوعات آييني، ازدواج و طلاق يا قانون مدني تعارض پيدا مي كنند، حكم تلمود اختلاف نظرها را اين گونه فيصله مي دهد: «همه جا رسم و عرف محلي اولويت دارد. » همه ي يهوديان، به خصوص يهوديان آلماني، اهميت فوق العاده اي به آداب و رسوم محلي مي دادند و اين امر به تأليف و گردآوري مجموعه اي از كتب معروف به مينهاگيم (58) ( مجموعه ي مكتوب قوانين شرعي ) در ميان آنان انجاميد كه در آنها همه ي رسوم جوامع يهودي آلمان گردآوري مي شدند و اعتبار شرعي مي يافتند. مهم ترينِ اين آثار كتاب مينهاگيم يعقوب هلوي مولين است كه عمدتاً باني شعاير معمول كنيسه ها در ميان اشكنازي ها تا زمان حاضر است. اما از اين اثر و آثار مشابه ديگر هيچ نوع رد و نشاني در مجموعه ي قارو به چشم نمي خورد.
اينها بخشي از كاستي هايي است كه در شولحان عاروخ وجود داشت و بايد قبل از اين كه بتواند مقبوليت عمومي پيدا كند اصلاح مي شد. اين كار به دست موسي ايسرلس اهل كراكو (59) ( حدود 1520 -1572 ) انجام گرفت. او با درك امتيازات استثنايي مجموعه قارو كوشيد با افزودن حواشي انتقادي و مكمل بر آن فوايد آن را كامل سازد و علاوه بر اين، ديدگاه هاي علماي فرانسوي و آلماني را، در صورتي كه با آراي قارو اختلاف داشتند، بيان كند، و نيز به مينهاگي كه در ميان اشكنازي ها معمول بود توجه خاصي مبذول داشت.
حواشي ايسرلس از سال 1578 همواره با متن شولحان عاروخ به طور مستمر چاپ شده است و تنها با حروف كوچك تر و افزودن كلمه ي حاشيه ( هگا ) (60) از آن متمايز مي گردد. اين اثر تلفيقي از زمان انتشار آن در ظرف نيم قرن مقبوليت گسترده اي به دست آورد و تا امروز معتبرترين مجموعه ي قوانين شرعي يهودي محسوب مي شود.
شولحان عاروخ، اگرچه اساساً كتابي مشتمل بر قوانين شرع است، صرفاً مجموعه اي از قوانين خشك و بي روح نيست، بلكه روح دينداري عميق در جاي جاي آن جاري است و اين كتاب سرشار از حكمت اخلاقي است. بند آغازين آن لب مطالب كل كتاب استك
انسان بايد با قدرت شير صبح زود براي عبادت آفريننده اش خود را از خواب بيدار سازد، به طوري كه سپيده دم را نيز با خود بيدار كند.
لحن ديندارانه ي مشابهي در فصل مقدماتي قوانين نماز و نيايش كاملاً احساس مي شود. كسي كه نماز مي خواند بايد ذهن خود را بر كلماتي كه با لب هايش ادا مي كند متمركز سازد، تصور كند كه در حضور خداوند قرار دارد و همه ي انديشه هاي مزاحم را دور سازد تا اين كه انديشه، نيت و عشق او در دعاهايش پاك و خالص باقي بمانند. و او بايد توجه كند كه اگر در مقابل پادشاهي زميني قرار مي گرفت، بايد كلمات خود را مرتب مي ساخت و آنها را با دقت و روشني بيان مي كرد تا مبادا دچار لكنت شود؛ به طريق اولي در مقابل شاه شاهان و ذات اقدس پروردگار- حمد و ستايش بر او باد كه به كنه انديشه ها آگاه است- اگر طي دعا و نيايش انديشه اي بيگانه به ذهن او راه يافت، بايد باز ايستد تا آن انديشه دور شود، و افزون بر آن، لازم است كه او به چيزهايي بينديشد كه قلب را فروتن مي سازد و آن را به سوي پدر آسماني متوجه مي گرداند...
شولحان عاروخ تأثير فراواني بر سنت ديني يهوديان به جاي گذاشت و تا حد زيادي به آن قالب تازه اي بخشيد. با وجود اين، نتوانست مانع بسط و تكامل شريعت يهود شود. اين بدان سبب بود كه در شريعت علماي يهود هيچ مجموعه قوانيني، قطعي و نهايي تلقي نمي شود. فراتر از اين مجموعه ها، تلمود قرار دارد و شولحان عاروخ تنها به اين دليل كه موافق با صحيح ترين شرح تلمود شناخته مي شود از اعتبار و مرجعيت استثنايي برخوردار است. اما همين اتكاي شولحان عاروخ به تلمود به هر عالم يهودي اين حق را مي دهد كه با رجوع به منابع تلمودي، مستقل از شولحان عاروخ و حتي برخلاف فتاوي آن، به صدور حكم بپردازد و اين حق كه نظراً به رسميت شناخته مي شود اما به ندرت اعمال مي گردد، شريعت يهود را به رغم مرجعيت شولحان عاروخ، انعطاف پذير مي گرداند. از همان زمان انتشار شولحان عاروخ، تفاسير و فتاوي متعدد براي توضيح و گسترش احكام آن و انطباق آنها با مقتضيات زمانه نوشته شده است كه مانع ركود شريعت مي گردد.
همچنين، شولحان عاروخ نتوانست جاي مطالعه ي تورات را بگيرد، چيزي كه معاصران برجسته ي قارو و ايسرلس از آن بيم داشتند. اين كه اين بيم نادرست از آب درآمد عمدتاً نتيجه مساعي شماري از علماي پيشرو بود كه طي دوره اي كه شولحان عاروخ به سرعت راه خود را مي گشود و به دستنامه ي عمومي حيات يهوديان تبديل مي شد، كارهايشان در اوج شكوفايي بود. عمدتاً تحت تأثير و الهام علمايي نظير مئير بن گداليا اهل لوبلين (61) ( 1559 -1610)، سموئيل اليعازر ادلس (62) ( 1565-1632) و يومتوب ليپمن هلر (63) ( 1579-1654) مطالعه ي تلمود در لهستان، كه در آن جا به عالي ترين حد پيشرفت خود رسيده بود، بيش از گذشته توده هاي وسيع تري از مردم را به خود جذب كرد. مراكز تلمودي ( يشيووت ) (64)، كوچك و بزرگ، در همه ي مناطق لهستان، ليتواني و ولهينيا (65) گسترش يافت و در اواسط قرن هفدهم به ندرت در جوامع يهودي اين سرزمين ها مدرسه اي تلمودي وجود نداشت. در اين مدارس، روش هاي جديد مطالعات تلمودي گسترش پيدا كرد كه شامل اعمال حداكثر ابداع و نوآوري شخصي بود؛ اين نوآوري ها براي اذهان جوان جاذبه ي خاصي داشت و تأثير در خور ملاحظه اي بر بسط و تكامل بعدي مطالعات تلمودي به جا گذاشت- تأثيري كه تا زمان حاضر تداوم دارد. همچنين، در اين مدارس اكثر ربي ها و علماي بزرگ در جوامع اشكنازي در سراسر اروپا ظهور يافتند. از سوي ديگر، جوامع سفاردي به نوشته هاي يشيووت در شرق به عنوان رهبران معنوي و معلمان خود اتكا كردند، خصوصاً آثاري كه در مناطق سرزمين مقدس- مانند اورشليم، حبرون و صفد- تأليف شده بود.
شولحان عاروخ قطعاً به همه ي انتظارات نويسنده ي آن جامه ي عمل پوشانده است. اين اثر به مهم ترين نيروي يگانه ي انسجام بخش در يهوديت تبديل شده و بر يهوديان نوعي يكپارچگي هدف و عمل را تحميل كرده است كه تا امروز، علي رغم همه ي علائق گوناگون و منافع متضادشان، آنها را به عنوان قومي واحد در كره ي ارض متحد نگاه داشته است.
به موازات بسط و گسترش مطالعات تلمودي، تعاليم علماي يهود در قرون وسطي صرفاً به شعاير و جنبه هاي شرعي يهوديت- هلاخا- مربوط نمي شد، بلكه همچنين همان عشق و دلبستگي تمام عيار را به جنبه ي اخلاقي اش- هگادا- به نمايش مي گذاشت.
اين علاقه و دلبستگي خود را به صورت ادبيات اخلاقي گسترده اي آشكار ساخت كه علماي بزرگي در تأليف آن سهم عمده اي داشتند. هدف اين نوع ادبيات معنويت بخشيدن به احكام و تكاليف بود، خواه ديني خواه اخلاقي، كه يهوديت بر انجام دادن آنها تأكيد كرده بود. اين آثار مي كوشيدند روحيه ي تقوا و دينداري را به عالي ترين صورت آن در مؤمنان پرورش دهند. در اين آثار تأكيد خاصي بر خوف از خداوند و تقواي الهي، عشق و همدلي بشري، خلوص در عمل، كلام و انديشه، تواضع، و راستگويي و صداقت در روابط با يهوديان و غيريهوديان صورت مي گرفت.
علاوه بر آثار اخلاقي بحيا بن پاقودا ( فيلسوف ) و يهودا ها- حسيد ( عارف ) اشاره شد كه كتب آنها به طور وسيع خوانده مي شد و مورد بحث و تحقيق قرار مي گرفت، توجه خود را به چند اثر مهم تر مربوط به دوره هاي بعد كه تأثير مهمي بر يهوديان و رفتار اخلاقي يهودي گذاشته اند معطوف مي كنيم.
كهن ترين اين آثار كتاب شعر تشوبا (66) ( درهاي توبه ) نوشته ي يونا گروندي ( 67) ( متوفا در 1263) است كه تفاسير مفصلي بر مجموعه ي قوانين الفاسي نوشت. كتاب اخلاقي او، چنان كه عنوانش نشان مي دهد، به موضوع توبه و تهذيب نفس، ديني و اخلاقي، اختصاص دارد و بسياري از يهوديان مؤمن تا همين امروز طي دوره ي بين روز سال نو و يوم كيپور به مطالعه ي آن مي پردازند.
سفر هياشار (68) ( كتاب صالحان ) از زكريا ها- يواني (69) (يوناني ) ( متوفا در حدود 1394) به شيوه ي كتاب اخلاقي بحيا نوشته شده است. در اين اثر نويسنده به توصيف موانع دروني اي مي پردازد كه از حيات مبتني بر خير و نيكوكاري جلوگيري مي كنند. اين موانع عبارت اند از افراط و زياده روي در لذات، خشم، تنبلي، چاپلوسي، تكبر و خودخواهي و جز آنها. سپس نويسنده راه هاي غلبه بر آنها را شرح مي دهد.
از جمله آثار اخلاقي بسيار ارزشمند و پرطرفدار عبري در دوره ي قرون وسطي كتاب منورت همائور (70) ( چراغ روشنايي ) نوشته ي اسحاق ابوهب (71) ( حدود 1492) است كه يكي از علماي تلمودي برجسته ي زمانه ي خود بود و همچنين نويسنده ي شماري از كتاب هاي شرعي ديگر است.
منورت- همائور عمدتاً شامل پند و امثال ديني و اخلاقي است كه از تلومد و ميدراش اقتباس شده اند، اما به گونه اي استادانه ذيل موضوعات مختلف قرار گرفته و با بسياري داستان ها و حكايات زيبا و تأملات شخصي نويسنده آميخته شده اند و همين ويژگي ها به اين اثر جاذبه ي خاصي بخشيد كه موجب محبوبيت فوق العاده ي آن در ميان زنان و مرداني گرديد كه اين كتاب براي استفاده ي آنان به يهودي - آلماني ( ييديش ) (72)، زبان مادري اكثر يهوديان اروپاي شرقي، ترجمه شد.
كتاب اخلاقي بسيار محبوب و عام پسند ديگري، اگرچه نه چندان بديع و ابتكاري، كتاب يعقوب بن حبيب ( آغاز قرن شانزدهم ) است كه در آن همه ي مطالب هگادايي تلمود بابلي به ترتيبي كه در متن اصلي موجود است گردآوري شده است. همچنين، كتاب رشيت حوخما (73) ( آغاز حكمت ) نوشته ايليا دي ويداس (74) ( متوفا در 1518) كه آميخته به صبغه ي عرفان است و از خوف و عشق به خداوند، تقدس، تواضع، توبه و ندامت و اخلاق فردي و اجتماعي بحث مي كند، به طور گسترده محل رجوع و مطالعه بود.
كتاب مجهول المؤلف اورحوت صديقيم (75) ( راه هاي عادلان ) نيز، كه هدف آن آموزش فضايل دروني به انسان براي خدمت به خداوند و همنوعان است ( فضايلي كه خداوند به انسان عطا كرده )، بسيار محبوب بود. جوهره ي هر عمل درستي خوف از خداوند است، « ترس از خداوند رشته اي است كه همه ي فضايل را در كلي مشترك پيوند مي دهد و مانند بندي است كه همه ي دانه هاي جواهر را به هم متصل مي سازد. همچنين، اگر در ترس از خداوند آسانگير باشيم، همه ي فضايل تأثير خود را از دست خواهند داد. » (76)
كتاب مسيلت يشاريم (77) ( راه صالحان ) تأليف موسي حييم لوتساتّو (78) ( 1707-1747) كه راه كمال معنوي را نشان مي دهد، تا زمان حاضر به عنوان متني درسي براي كساني كه طالب تربيت اخلاقي و ديني هستند، مورد استفاده بوده است.
در همين مقوله بايد از وصاياي اخلاقي (79) ( صوائوت ) (80) نام برد كه والدين آنها را به عنوان آخرين وصيت به فرزندانشان تأليف كرده اند. نمونه هاي فراواني از اين نوع كتب موجود است، اما معروف ترين آنها وصيت نامه ي آشر بن يحئيل است كه در بسياري از كتب دعا، براي قرائت بخش خاصي از آن در هر روز هفته، موجود است.
با وجود غناي فراوان منابع موجود در تلمود و ميدراش، ادبيات و متون اخلاقي يهودي در قرون وسطي فرصت و امكان اندكي براي آفرينش مستقل در اختيار داشت. با وجود اين، به رغم اين محدوديت ها، اين ادبيات نوعي خلوص و وقار را به نمايش مي گذارد كه يافتن مشابه آن در هر ادبيات اخلاقي ديگر در جهان دشوار است. در اين باره شهادت يكي از استادان دانشگاه آلمان در قرن گذشته بسيار گوياست كه با مطالعه ي وصيت نامه ي اخلاقي آشر اظهار داشت كه « چيزي همسنگ آن، حتي از بزرگان مسيحي زمانه ي او، نمي شد انتظار داشت. » (81) چند نمونه ي نقل شده از اين وصيت نامه ( هر چند نمونه هاي متعدد ديگري نيز مي توان مثال آورد )، كافي است كه اين نظر را تأييد كند:
آماده ي ستيزه و دعوا مباش، از سوگندهاي پرحرارت، از افراط در خنده و طغيان خشم خودداري كن. . . از همه ي روابط و معاملاتي كه در آنها اثري از دروغ باشد بپرهيز. . . از همه ي حمايت هاي صرفاً بشري قطع اميد كن و سيم و زر را مهم ترين خواسته و آرزوي زندگي خود مگردان، زيرا اين اولين گام به سوي بت پرستي است. به جاي حرف زدن عمل كن. و درباره ي سخنان ناشايست، قبل از اين كه بر زبانت جاري شوند، مراقب باش كه آنها را با ميزان عقل و خرد بسنجي. آنچه را در حضور تو گفته مي شود، حتي اگر رازي پنهان نباشد، نبايد به ديگران انتقال دهي. و اگر كسي حكايتي براي تو گفت به او نگو كه قبلاً آن را شنيده اي. به كسي كه از لحاظ ثروت و توانگري از تو بسيار بالاتر است با حسرت نگاه نكن، بلكه به كساني نگاه كن كه از نظر مال و دارايي از تو عقب ترند. . . لاف زنانه براي پيروزي كوچكِ اثبات اين موضوع كه تو راست مي گويي و انساني خردمند نادرست مي گويد تلاش مكن، زيرا با اين كار كسي تو را خردمندتر نمي شناسد. . . اولين كسي باش كه مؤدبانه به ديگران سلام مي كني، دين و ايمان آنها هرچه باشد. خشم كسي را كه ايمان و اعتقادي غير از تو دارد برنينگيز. (82)
به راستي اينها انديشه هايي والا هستند كه به شيوه اي عالي بيان شده اند و نمونه اي از گوهرهاي گرانبهايي هستند كه نوشته هاي اخلاقي روحانيون و علماي يهود در قرون وسطي آكنده از آنهاست.
مجموعه هاي گفتارهاي اخلاقي و ديني ( دروش ) (83) نيز كه در قرن شانزدهم نگارش آنها شروع شد و از آن تاريخ به ادبياتي گسترده تبديل شده است به اين مقوله از نوشته هاي اخلاقي تعلق دارند. اين گفتارها، كه هر يك بر موضوع محوري خاصي تأكيد دارند، در آغاز به عنوان خطبه هايي براي اجتماعات مذهبي ايراد مي شدند و داراي ترتيب منطقي و دقت زبان شناختي بودند. هدف آنها تقويت و تعميق آگاهي ديني، تهذيب احساسات و تزكيه ياخلاقي بود و در عين حال به انتقاد از اهمال ها و سنت هاي غلط ديني و اخلاقي غالب مي پرداختند، خواه در حيات فردي خواه در حيات جمعي. بدين اعتبار، مي توان گفت كه اين گفتارها شالوده ي موعظه هاي اخلاقي و ديني جديد يهودي را تشكيل داده اند.
كهن ترين نمونه از اين مجموعه ها رساله ي نفوصت يهودا (84) ( گفتارهاي پراكنده ي يهودا ) از يهودا موسكاتو (85) ( نيمه ي اول قرن شانزدهم ) است كه درخشان ترين نماينده و راهنماي اين نوع گفتار است. معاصر جوان تر موسكاتو، كه عميقاً از او تأثير پذيرفت، عزريا فيگو (86) بود كه گفتارهاي اخلاقي او داراي ويژگي بينش هاي اجتماعي و عمق روحاني انبياست. موسكاتو و فيگو هر دو ايتاليايي بودند، اما روش آنان به سرعت به لهستان راه يافت كه در آن جا سليمان افرائيم لونشيتز (87) ( متوفا در 1610 ) به واسطه ي كيفيت ادبي آثار خود و عمق معنوي انديشه اش برجسته ترين نماينده ي آن گرديد.
علماي يهود در دوره ي قرون وسطي همچنين باني و مشوق بخش اعظم ادبيات مذهبي به زبان عبري بودند. مهم ترين نمايندگان آن با دنباله روي از الگوهاي نخستين پيطانيم (88) فلسطيني، قسمت عمده ي شعر مذهبي كنيسه با حال و هواهاي مختلف آن، مانند شعر شادي آفرين، جدي و غم انگيز براي همه ي ايام تعطيل و روزه داري سبت هاي خاص سال را فراهم ساختند. بعضي از بزرگ ترين سرايندگان اشعار مذهبي، مانند مشولام بن كالونيموس (89) ( قرن دهم ) و شمعون بن اسحاق بن آبون (90) ( قرن يازدهم ) ربي هايي سرشناسي بودند. ربنو گرشوم (91) و راشي شمار نه چندان اندكي شعر مذهبي سرودند؛ همچنين، بسياري از شاعران مذهبي توسافيست سراينده ي اين نوع شعر بودند و يكي از مشهورترين و محبوب ترين سرودهايي را كه در آستانه ي يوم كيپور خوانده مي شود توسافيست انگليسي يومتوب اهل يورك تصنيف كرد. (92)
همچنين تأليف تفاسير متعدد در باب كتاب مقدس را كه در آنها هلاخا و هگادا در وحدتي كامل با يكديگر پيوند يافته اند مديون تلاش هاي علماي يهود در دوره ي قرون وسطي هستيم. برجسته ترين اين تفاسير تفسير راشي است كه به جهت روشني بيان و تركيب هماهنگ آن با ميزان بي نظيري از معناي برگرفته از متن، ممتاز شده است، و با تبيين ساده و طبيعي خود، ميراث انباشته اي از شناخت كتاب مقدس در حدود سه هزار سال را نه تنها در دسترس علما و دانشمندان، بلكه همچنين در اختيار توده ي مردم قرار مي دهد. تفسير راشي درباره ي تلمود در ميان يهوديان كم تر از تفسير او در باب كتاب مقدس ارج و اعتبار ندارد، و تفسير اخير بر جهان مسيحي عميقاً تأثير گذاشت. نيكلاس د ليرا (93) ( 1265-1349)، كه حلقه ي اتصال مهمي بين قرون وسطي و دوره ي اصلاح ديني است، در تفسيرهاي خود، كه يكي از منابع عمده ي مورد استفاده لوتر در ترجمه ي او از كتاب مقدس است، مستمراً به نقل جملاتي از راشي مي پردازد و بسياري از تفاسير راشي به ترجمه ي شاه جيمز از كتاب مقدس راه يافته است.
راشي مقلداني قابل و توانا نداشت، اما به پيروي از او شماري از مفسران كتاب مقدس ظهور يافتند كه هر يك از آنها رويكرد خاصي در شرح و تفسير خود از كتاب مقدس داشت. ابراهيم بن عزرا (94)، متولد قرطبه يا طليطله ( 1092-1167)، در تفسير خود بر كتاب مقدس روش علمي را با احترام خاص به مرجعيت سنتي آميخت. سموئيل بن مئير (95) توسافيست ( 1085-1175)، نوه ي راشي، در تفسير خود بر « اسفار خمسه » تأكيد فراواني بر پشت (96) ( معناي ظاهري ) مي كند. عارف و تلمودشناس بزرگ، موسي بن نحمان اهل خرونا (1194-حدود 1270) در تفسير بزرگ خود بر « اسفار خمسه »، علاوه بر تبيين ساده ي متن، كه بر پايه ي فقه اللغه صحيح استوار است، رويكردي كاملاً عقل گرايانه به كتاب مقدس را با جستجو براي يافتن معاني باطني آن تلفيق مي كند. (97) داود قيمحي اهل ناربون (98) ( 1160-1235) روشي كاملاً ادبي را بسط داد، و به واسطه ي روشني بيان و جامعيتش به سبب تفاسيرش جايگاه برجسته اي در حوزه ي تفسير كتاب مقدس يافت. آثار او تأثيري درخور ملاحظه بر عبري شناسان مسيحي در دوره ي جنبش اصلاح ديني به جا گذاشت و مترجمان ترجمه ي مجاز به زبان انگليسي بسيار به او مديون بودند، زيرا گفته مي شود كه آنان « چيزهاي زيادي از قيمحي آموخته اند. »
پينوشتها:
1. نويسنده از علماي يهود بوده و مطالب فوق را براساس نوع نگاه خود به دين يهود نوشته است؛ لذا سايت راسخون، در خصوص صدق و كذبِ اين نوشته مسئوليتي ندارد.
2. rationalism
3. subjectivity
4. antinomianism
5. البته آنچه كه با مروري گذرا بر دستاوردهاي يهود در جهان مي توان به صادق يا كاذب بودن اين گزاره پي برد؛ چنانكه يهود بين الملل با تأسي از انديشه ي قبالا و كاباليسم و آموزه هاي تلمود، دست خود را به خون مظلومان و بي پناهان جهان مي الايد. ( راسخون ).
6. Rabbi Solomon Ben Issac of Troyes
7. Rashi از حروف اول واژگان عبري Rabbi Shelom Itzhaki مأخوذ است.
8. Tosafists
9. Tosafoth
10. Jacob of Orleans
11. Yomtob of Joigny
12. Elijah ben Menachem of London
13. Isaac ben Jacob Alfasi of Lucena
14. Halachoth
15. Mishneh Torah
16. Yadha ha-Hazakah
17. Zuggoth
18. meum
19. teum
20. Mamerim
21. humanism
22. Jacob ben Judah
23. Chazan
24. Etz Chayyim(The Tree of Life)
25. Rabbi Gershom of Mainz
26. polygamy
27. Jacob ben Meir
28. Rabenu Tam
29. Moses ben Nachman of Gerona
30. Asher ben Yechiel of Toledo
31. Soloman Adret of Barcelona
32. Meir ben Baruch of Rothenburg
33. Sefer ha-Turim
34. Tur
35. Orach Chayyim
36. Yore Deah
37. Eben ha-Ezer
38. Choshen ha-Mishpat
39. از نويسنده ي محترم بايد پرسيد كه مگر جنگ هاي صليبي بين مسلمانان و مسيحيان رخ نداد؟ پس چرا يهوديان را از كشورهاي مسيحي نشين اخراج كردند؟!! و مگر يهوديان چه كرده بودند كه در بيشتر كشورهاي اروپايي مورد آزار و اذيت قرار گرفتند و نهايتاً اخراج شدند؟! ( راسخون ).
40. بايد از نويسنده و ديگر يهوديان پرسيد كه وقتي شما را از برخي كشورهاي اروپايي اخراج كردند، چرا به ديگر كشورهاي اروپايي مهاجرت نكرديد و چرا به فلسطين ( در دولت عثماني ترك ) مهاجرت كرديد؟ آيا اين با انديشه ي يهوديان در مورد ارض مقدس و آرما مجدد و تحقق دولت جهاني يهود ( اسرائيل ) در آن مرتبط نبوده و نيست؟ ( راسخون ).
41. چه واقعه و تناسب شگفتي: خداوند آن قدر يهوديان را دوست دارد كه همان سال اخراج آنها از اروپا، سرزمين آمريكا را توسط يك يهودي ديگر براي آنها كشف مي كند تا آنها بي خانمان و آواره نمانند!!! (راسخون)
42. كشوري كه بيشترين بنيانگذاران رژيم اسرائيل، از آن برخاسته اند ( راسخون ).
43. Nissim ben Reuben of Gerona
44. Yomtob ben Abraham Ishbili
45. Isaac ben Sheshet Barfat
46. Simon Colon
47. Simon Duran
48. Jacob Berab
49. Joseph Karo
50. Shulchan Aruch
51. Maggid
52. بايد درباره ي هويت واقعي اين مرشد آسماني! تحقيقات بيشتري انجام گيرد. ( راسخون )
53. Jacob Halevi Mollin
54. Maharil
55. Israel Isserlein
56. Israel Bruno
57. Minhag
58. Minhagim
59. Moses Isserles of Cracow
60. Haga
61. Meir ben Gedalia of Lublin
62. Samuel Eliezer Edles
63. Yomtov Lippman Heller
64. Yeshivoth
65. Wolhynia
66. Shaare Teshubah
67. Jonah Girundi
68. Sefer ha-Yashar
69. Zecharia ha-Yewani
70. Menorath ha-Maor
71. Issac Abohab
72. Yiddish
73. Reshith-Chochmah
74. Elijah di Vidas
75. Orchoth Zadikkim
76. بنگريد به فصل 16.
77. Mesillath Yesharim
78. Moses Chaim Luzzato
79. Ethical Wills
80. Zawwaoth
81. بنگريد به Leopold Zunz,Zur Geschichte und Literatur , p. 129
82. بنگريد به Israel Abrahams,Jewish Quarterly Review,1891,p. 475-6
83. Drush
84. Nefuzoth Yehuda
85. Judah Moscato
86. Azaria Figo
87. Solomon Ephraim Lunschitz
88. Payyetanim
89. Meshullam ben Kalonymus
90. Simon ben Isaac ben Abun
91. Rabbenu Gershom
92. بنگريد به فصل 20.
93. Nicholas de Lyra
94. Abraham ben Ezra
95. Samuel ben Meir
96. Peshat
97. بنگريد به فصل 19.
98. David Kimchi of Narbonne
اپستاين، ايزيدور، ( 1388)، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمه: بهزاد سالكي، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ي ايران، چاپ دوم.
/ج