انديشه ي دشوارياب هگل، نوعي پيچيدگي خاص دارد؛ هگل، تاريخ جهان را طرح و نقشه عنايت الهي دانسته است که ابتدا در استبداد شرقي و سپس دموکراسي و آريستوکراسي يوناني رومي و سومين و برترينش را در پادشاهي ژرفي که پادشاهي مطلق است، تجلي کرده است. (1)
علت غايي جهانِ سيلان هگل، ايده ي مطلق است، در نگاه او، روح هر ملت، سرنوشت تاريخي آن را مشخص کرده و به صحنه ي تاريخ آورده که با جنگيدن با ديگر ملت ها، روانش را ابراز مي کند و تاريخ جهان، همان دادگاه جهان است. در نگاه هگل، تجلي ايده ي کلي را در دولت بايد يافت؛ دولت، همان ايده ي الهي است بساني که روي زمين وجود دارد. دولت همان رهروي خدا در سرتاسر جهان است.
آزادي انديشه و علم از دولت سرچشمه مي گيرد و بس، و مقصود از علم، شناخت راستي عيني است و تفسير اين راستي عيني، بر عهده ي دولت است. دولت به منزله ي ذهن زنده يک کل سازمان يافته است و قانون اساسي عبارت از سازمان يابي قدرت دولت است. (2)
رهبري دولت در تفکر هگل بر عهده ي انسان قهرمان است. هگل، حکومت را چکاد برين و يگانگي همه گير دانسته و پادشاه را عنصر مطلقاً سرنوشت ساز در کل تلقي کرده است. (3)
تحليل و بررسي
دشواري فهم، ايدئاليستي بودن، ابزار روح هر ملت در جنگ وي با ملل ديگر، از ويژگي هاي قابل تأمّل انديشه ي هگل است. چنان که هر دولت را تجلي ايده ي الهي دانستن، از نکاتي است که گر چه مي توان در عرصه ي تکوين براي آن تقريري يافت، در عرصه ي تشريع و ارزش گذاري بدون ترديد نمي توان آن را پذيرفت.9.جامعه ي کمونيستي مارکس
کارل مارکس (4) نهايت سير تاريخ را برپايي جامعه اي بي طبقه و برقراري صلح و امنيت و آسايش همگاني با از بين رفتن مالکيت خصوصي و تضاد اجتماعي مي داند و پيدايي بهداشت زميني را با تحقق جامعه ي کمونيستي مي نگرد. در جامعه ي بي طبقه ي وي، همه ي مردمان تحت مديريت حزب کمونيسم که نماد ديکتاتوري طبقه ي پرولتاريا است، امور خود را تنظيم مي کنند.هدف از آرمان شهر مارکس، برپا کردن مساواتي کمونيستي و کنار گذاشتن تمام امتيازها يا دست يابي به سوسياليزم است؛ موتور محرک اين جامعه ي آرماني، تکاملِ سازوکار و ابزار توليد اقتصادي و فرآيند تحقق آن، تضاد طبقاتي معرفي شده است. (5)
تحليل و بررسي
نقد مکتب مارکس در زمينه هاي فلسفه ي تاريخ، جامعه شناسي، اقتصاد، سياست و اخلاق، خود نيازمند کتاب هاي جداگانه اي است (6) ولي در موضوع بحث اين نوشتار، بررسي هاي تئوريک و تجربه عملي کشورهاي مدعي مارکسيسم نشان داد که سلب مالکيت و الغاي حيثيت ها، امتيازها و اعتبارها، در مقام تئوري پردازي شايد نيکو به نظر آيد ولي استقرار ديسيپلين آهنين، محو تدريجي شخصيت هاي علمي، اجتماعي، سياسيِ آحاد جامعه و پروراندن و بزرگ کردن شخصيت حاکمان ديکتاتور، ترويج اطاعت بلکه بردگي کامل و در نتيجه فناي دسته جمعي و زوال کلي استعدادها، خلاقيت ها را با نام ميل به تساوي و هم سطحي ظاهري به دنبال خواهد آورد که با نابود شدن تمام نشاط ها و قواي انساني معنوي، همراه خواهد بود. (7)پي نوشت ها :
1. پوپر، جامعه ي باز و دشمنان آن، ج2، ص 78.
2. همان، ج2، ص73.
3. همان، ص 75.
4. مارکس به سال 1818م در «ترو» يکي از شهرهاي آلمان در خانواده اي يهودي به دنيا آمد که بعداً پيرو مذهب مسيح شدند. دکتراي خود را در فلسفه ي کلاسيک گرفت و در 1883 در گذشت.
5. مطهري، جامعه و تاريخ.
6. براي دستيابي به بررسي و نقد نک: هانري دومان، فراسوي مارکسيسم، ترجمه ي دکتر منوچهر بيات مختاري؛ پوپر، جامعه ي باز و دشمنان آن، ترجمه ي علي اصغر مهاجر، شرکت سهامي انتشار، از فصل سيزدهم تا فصل بيست و دوم، ص 313- 468؛ رمون آرون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه ي باقر پرهام، ص 151-236؛ مارکس و مارکسيسم؛ و چرخش هاي يک ايدئولوژِي.
7. بازرگان، مهدي، حکومت جهاني واحد، ص 155.
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول