آمادگي و شرايط مناسب براي ازدواج

بر حسب فلسفه زندگي، تفسير، درك و هدف صحيح از ازدواج، در جوامع و فرهنگهاي مختلف آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج بسيار متفاوت است. برخي پديدار شدن قدرت بارورسازي (بلوغ جنسي)، برخي سن زوجين، برخي تمكن
پنجشنبه، 1 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آمادگي و شرايط مناسب براي ازدواج
آمادگي و شرايط مناسب براي ازدواج

 

نويسندگان:
دکتر سيد اصغر ساداتيان
دکتر ماهيار آذر





 

ازدواج زودش اشتباهي است بزرگ، و ديرش اشتباهي بزرگتر.
« مثل فرانسوي »

بر حسب فلسفه زندگي، تفسير، درك و هدف صحيح از ازدواج، در جوامع و فرهنگهاي مختلف آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج بسيار متفاوت است. برخي پديدار شدن قدرت بارورسازي (بلوغ جنسي)، برخي سن زوجين، برخي تمكن مالي و برخي مجموعه اي از آنها را شرايط لازم براي ازدواج مي دانند. اما اگر هدف از ازدواج، قرار گرفتن در مسير رشد و كمال و درك خوشبختي باشد شرط لازم براي ازدواج رسيدن به خودشناسي كه همان بلوغ در تمامي جنبه هاي انساني (جنسي، عقلاني،‌عاطفي و اجتماعي) است و نيز برخورداري از حداقل توانمندي اقتصادي (و نه لزوماً تمكن مالي) است.

قبل از رفتن به خواستگاري

در شرايط ايده آل اگر بتوانيد به تقريباً تمامي سؤالات زير پاسخي مثبت، كامل، واقع بينانه و صادقانه بدهيد، شما آمادگي ازدواج را خواهيد داشت و مي توانيد با خيال راحت به خواستگاري فرد مورد نظرتان برويد:
1)آيا از احساسات و عواطف خود و چرايي و چگونگي آنها آگاه هستيد؟ مثلاً اگر يك نفر از شما انتقادي كرد و يا در مورد يكي از باورها و نظراتتان سؤالي كرد دچار چه احساسي مي شويد (نظير خشم، دل گير،‌ خجالت، خوشحال و...) و چرا چنين حسي به شما دست مي دهد و چگونه با آن برخورد مي كنيد؟
2)آيا از آرزوها و نيازهاي خود آگاه هستيد؟ آيا افراد مرتبط و نزديك با شما از آنها مطلع هستند؟ براي برآورده شدن آنها چه برنامه و روشي داريد؟
3)در زمان مواجهه با مسئله و مشكلي آيا قادر به برخورد اصولي و منطقي و پيدا كردن راه حلي عاقلانه هستيد؟
4)در صورت بروز اشتباه و قصور مسئوليت خود را مي پذيريد يا ديگران را سرزنش كرده و مقصر مي دانيد؟
5)آيا دوستان نزديك، متعهد و دوستان صميمي (حداقل يکي دو نفري) داريد (بجز اعضاي خانواده)؟
6)آيا قادر به كارهاي مشاركتي و شركت در فعاليتهاي جمعي و گروهي هستيد؟ يا اينكه بيشتر ترجيح مي دهيد درگير كارهاي انفرادي و جداي از ديگران شويد؟
7)آيا با خصوصيات و ويژگيهاي فردي خود (از جمله وضعيت جنسي) آشنا هستيد؟
8)آيا از آنچه كه هستيد راضي و خشنود هستيد يا تصور مي كنيد كه به شما جفا شده است و بدشانس هستيد؟
9)آيا با وجود مجرد بودن همچنان خوب و خوش زندگي مي كنيد يا تصور مي كنيد كه خوشبختي تان در گرو ازدواج است؟
10)آيا تصورمي كنيد كه عموم افراد قابل اعتماد و محترم هستند يا تعداد چنين افرادي كم است؟
11)آيا خود را فردي كاملاًً مستقل و بي نياز از ديگران مي دانيد، يا بدون ديگران قادر به زندگي نخواهيد بود و يا اينكه باور به نيازمندي افراد به يكديگر (تكيه به همديگر) داريد؟
12)آيا دوست داريد فقط دهنده يا گيرنده باشيد و يا اينكه هم محبت و عشق بدهيد و هم بگيريد؟
13)آيا معنا و هدفي در زندگي داريد و براي رسيدن به آن برنامه مشخص، منطقي و عملي داريد؟
14)آيا از تأثير خانواده خود بر روي خودتان مطلع هستيد؟
15)آيا با ترس ها و نگراني هاي خود در مورد ازدواج آشنا هستيد و پاسخي درست و منطقي براي آنها داريد؟
16)آيا آماده پذيرش مسئوليت و تعهد در زندگي اشتراكي هستيد يا فكر مي كنيد هنوز به خوبي جواني نكرده ايد؟
17)آيا تصور مي كنيد كه با ازدواج بايستي با دوستان، روابط و زندگي مجردي خود (از جمله علايق و آرزوها) وداع كنيد يا اينكه فقط نياز به تطابق و كمي تعديل در آنها داريد؟ (اگر پاسخ تان فراموش كردن آنهاست بهتر است در تصميم ازدواج تجديد نظر كنيد).
18)آيا خود به اين نتيجه رسيده ايد كه زمان ازدواج تان رسيده است يا ديگران شما را مجاب كرده اند؟
19)آيا به كمك همسر آينده تان قادر هستيد با 8 تا 10ساعت كار در روز مخارج زندگي تان را تأمين کنيد يا اينكه مجبور خواهيد بود يك يا دو نفرتان آخر هفته ها يا شيفت اضافي كار كنيد؟
20)آيا اين ميل و اشتياق را داريد كه 40 تا 50 سال بقيه عمرتان را با همسر آينده تان زير يك سقف بگذرانيد؟
براي پاسخ درست به اين سؤالات بايستي حداقل داراي چهار ويژگي ذيل باشيد: آمادگي و بلوغ جنسي،‌ آمادگي و بلوغ عقلاني، آمادگي و بلوغ عاطفي، آمادگي و بلوغ اجتماعي و توانمندي اقتصادي.

آمادگي و بلوغ جسمي جنسي

فرد بايستي داراي ويژگي هاي زير باشد:
* برخورداري از يك سلامت نسبي و عدم وجود اختلالات و بيماريهاي جدي از جمله (مگر اينكه قبل از ازدواج درمان شوند):
ــ اكثر بيماريهاي رواني (از افسردگي و وسواس گرفته تا اسكيزوفرني و...)
ــ اختلالات شخصيتي (به فصل 4 مراجعه كنيد).
ــ بيماريهاي مقاربتي
ــ اعتياد جدي (مواد مخدر، قمار، ‌الكل و...)
ــ ناتواني جنسي
ــ برخي از بيماريهاي ژنتيكي
ــ بيماريهاي جدي با طول عمر كم
ــ برخي از بيماريهاي خودايمون يا اتوايميون نظير MS (حداقل در مرحله حادشان)
* داشتن آگاهي و اطلاعات لازم و كافي در مورد خصوصيات دستگاه تناسلي و فعاليت هر دو جنس (به كتب بلوغ دختران، بلوغ پسران و مسائل و مشكلات زناشويي و راهكارها از همين انتشارات مراجعه كنيد).
* از طبيعي بودن دستگاه تناسلي و ويژگيهاي جنسيتي خود مطمئن است.
* از هويت جنسي خود آگاه است (مستقيم يا همجنس گرا) اگر فرد كشش و گرايش خاصي به هم جنس خود دارد بهتر است قبل از هر چيز با يك متخصص مشورت كند.
* تخيلات و رفتارهاي جنسي بيمار گونه ندارد (خودآزاري، دگر آزاري)
* رفع مشكلات جسمي و ظاهري ناخوشايند در صورت امكان و توان
* آگاهي از روشهاي جلوگيري از حاملگي

علائم و نشانه هاي هشدار دهنده

در صورت وجود هر يك از حالات زير بهتر است براي اطمينان خاطر، قبل از ازدواج با پزشك مشورت نماييد.

مردان

ــ حتي در خواب دچار نعوظ كامل نمي شويد.
ــ قادر به كنترل و تأخير انداختن زمان انزال خود نيستيد.
ــ موهاي ناحيه ي شرمگاهي پراكنده و نازك داريد.
ــ لگن مساوي يا پهن تر از شانه هاست.
ــ بزرگي سينه ها

زنان

ــ نامنظم بودن واضح عادات ماهانه
ــ رويش موهاي ضخيم در صورت يا حدفاصل بين ناف تا ناحيه شرمگاهي
ــ گردن كوتاه و پره گردني
ــ بزرگي غيرعادي كليتوريس
ــ رشد ناكافي پستانها
ــ سابقه تجاوز جنسي

آمادگي و بلوغ عقلي

تكامل و بلوغ عقلي يعني درك و قبول هر آنچه كه هست (واقعيت) و تمايل و تلاش براي تغيير و دست يابي به آنچه كه مي تواند باشد (حقيقت) و دانستن آنچه كه نمي تواند باشد (اصول قطعي و بديهيات). بلوغ عقلي يعني توانايي بيرون آمدن از غالب خود و نگاه و ارزيابي خود از بيرون؛ يعني آگاهي از احساسات و عواطف خود و هماهنگ كردن آن با واقعيت ها.
اگر سير تكاملي فرد بدرستي طي شود همانند بلوغ جنسي كه تا حوالي 18 سالگي كامل مي شود، افراد تا 23ــ21 سالگي به بلوغ عقلاني مي رسند (هر چند بسياري افراد تا ميانسالي و حتي تا مرگ به آن دست نمي يابند) كه با ويژگيهاي زير مشخص مي شود:
* با قوانين و قواعد كلي و اصلي حاكم بر نظام هستي آشناست (بديهيات اوليه عقلي، رابطه ي علت و معلول، احتمالات، مفاهيم ساده رياضي و...)
* تفاوت ميان واقعيت و حقيقت را دانسته و براساس واقعيات (و نه خيال و آرزو) و با قوه ي عقل و بر اساس اصول منطقي بدنبال حقيقت مي گردد. براي مثال اگرچه آرزو دارد كه هيچكس در دنيا دروغ نگويد و يا جنايتي نكند ولي وقتي يا دروغ پدر يا مادرش روبرو شد با اين تفكر كه مگر مي شود پدر و مادر به فرزندشان دروغ بگويد، آن را انكارنكرده و ناديده نمي گيرد و ناگهان نيز ديد و نگاهش 180 درجه تغيير نمي كند و اين واقعيت را مي پذيرد كه پدر و مادر او نيز همانند ديگران ممكن است بدلايلي دچار خطا و اشتباه شوند و سعي مي كند تا علل آن را تا حد امكان و توان خود و نه بيشتر مرتفع نمايد.
* نه تنها از باورها، ارزش ها، آرزوها و اهداف خود آگاه است بلكه آنها را بر اساس مطالعه عميق و با آگاهي از نظرات متفاوت و مخالف و براساس عقل و منطق به چالشي عميق كشيده و آنها را غربال كرده و فضولات و خرافات را كنار زده و از صحت آنچه كه باقي مي ماند اطمينان حاصل مي كند و در عين حال همچنان ذهن و عقل خود را براي نظرات و افكار جديد باز مي گذارد و افكار و نظرات خود را واقعيت و حقيقت مسلم و تام نمي داند. براي مثال اگر در اعتقادات مذهبي اش تزريق خون منع شده است و در حال حاضر نيز خودش شديداً دچار خونريزي كشنده شده است و هيچ راه ديگري براي نجات جانش وجود ندارد به اميد اينكه ممكن است در آخرين لحظه اتفاق خاصي بيافتد جان خودش را به خطر نمي اندازد. يا ديگر تصور نمي كند كه خسوف و كسوف و يا حوادث طبيعي جزاهايي هستند كه خداوند براي عذاب عده اي فرستاده است. زيرا مي داند پروردگار هستي با حساب و نظم دقيق هستي را آفريده است و انسان با شناخت آن قوانين مي تواند همه ي آنها را حداقل پيش بيني كند و در بسياري از موارد از صدمات و خسارات آن بكاهد (همچنانكه در ژاپن زمين لرزه هايي با قدرت بيش از هفت ريشتر هم رخ مي دهد ولي چند نفر بيشتر زخمي نمي شوند ولي همان زمين لرزه با همان شدت در كشورهايي كه اصول مهندسي را رعايت نكرده اند هزاران كشته به جاي مي گذارد)؛ يا به صرف مقدس دانستن گاو تصور نمي كند كه در فضولات گاو نيروي شفابخشي وجود دارد كه هنوز علم بدان آگاهي ندارد؛ يا زندگي اش را پايه فال و خوش يمن يا بد يُمن بودن استوار نمي كند. يك انسان عاقل باورمند به خالق هستي فقط بر يک اساس زندگي مي كند: « از تو حركت از او بركت »
* عقل و منطق و واقعيت ها راهنماي اوست و نه احساسات، و يا هماهنگي و تطابق درست آنها (عقل و دل) مسير ترجيحات زندگي اش را مشخص مي كند. براي مثال، زماني كه در دو راهي انتخاب رشته تحصيلي يا شغل قرار مي گيرد ابتدا جايگاه اجتماعي و اقتصادي آنها را در نظر مي گيرد و از طرف ديگر مي داند كه شغل و رشته تحصيلي جز اهداف اصلي و طولاني مدت افراد است و اگر علاقه اي به شغل و رشته تحصيلي وجود نداشته باشد در طولاني مدت چيزي جز كسالت، ناخرسندي و حتي رنج به همراه نخواهد آورد. سپس براساس اينكه چقدر قدرت مانور و محدوديت و اجبار در انتخابش دارد، دست به انتخاب درست بر پايه عقل و احساس مي زند.
* فرد مي داند كه در بسياري از برهه هاي زندگي مجبور است با اطلاعات كم و محدود دست به انتخاب هاي بزرگ و مهم بزند. به عبارت ديگر فردي ريسك پذير است و در بسياري از موارد مجبور است نه بين خوب و بد، بلكه ميان بد و بدتر و يا خوب و خوب تر يكي را انتخاب كند.
* بجز بديهيات اوليه عقلي و اصول و قوانين ثابت شده در ساير موارد تصور نمي كند كه حقيقت مطلق با اوست بلكه احتمالات را نيز مي دهد.
* خشك و متعصب و ظاهربين نبوده و پيش داوري و قضاوت عجولانه نمي كند. « شك و گمان را ملاك قضاوت و عدالت قرار ندهيد. حضرت علي (ع) »
* قدرت نقد و بررسي منطقي دارد. نگاه نمي كند كه چه كسي مي گويد بلكه مي سنجد كه چه گفته مي شود.
* با توانايي ها و محدوديت هاي خود به خوبي آشناست.
* مشتاقانه بدنبال آگاهي بيشتر، آموختن و كشف تازه ها بوده و از شنيدن نظرات ديگران نگراني و ابايي ندارد.
* غالباً براي مسائل و مشكلات قادر است راه حل مناسب، عقلاني، منصفانه و انساني پيدا كند و نه اينكه صورت مسئله را پاك كند (مثلاً براي كنترل سيلابها تصور نمي كند كه بايستي رودخانه را صاف كرد؛ يا اگر فرزندش دروغ مي گويد به دنبال يافتن و رفع علل آن است و نه تنبيه يا درآوردن زبان كودك!).
* و از همه مهمتر، در زندگي معني و هدف دارد و براي رسيدن به آنها داراي برنامه مشخص و نسبتاً دقيق و واقع گرايانه است (اين موضوع بيشتر جنبه بلوغ عاطفي دارد).

چگونه به آمادگي و بلوغ عقلي برسيم؟

بلوغ عقلي يك روند و پروسه است كه از كودكي با درك جهان از طريق حواس شروع شده و به تدريج با تفكر صوري، انتزاعي و بالاخره قدرت تجزيه و تحليل و حل مسئله در اواخر بلوغ كامل مي شود و يك شبه بدست نمي آيد. بدلايل عديده اي بسياري از افراد به بلوغ عقلاني نمي رسند (و يا بسيار دير) ولي خوشبختانه مغز داراي قابليت ترميم، اصلاح و تكامل تا آخر عمر است و رعايت نكات زير مي تواند تا حدود زيادي به اين امر كمك كنند:
* حداقل روزي يك ساعت مطالعه كنيد: كتب رمان، داستان، فكاحي و امثال آن را براي زمان تفريح، استراحت و سرگرمي خود اختصاص دهيد ولي مطالعه اصولي و هدفمند را همچون غذا خوردن، ‌مسواك زدن جزو امور روزمره خود قرار دهيد. در اين رابطه كتب روانشناسي (خصوصاً در زمينه خودشناسي، شخصيت، مراحل رشد و نمو)، علمي و فلسفي شروع هاي خوبي هستند.
* واقع بين باشيد: توجه و دقت بيشتري به واقعيت هاي حتي ساده پيرامون خود داشته باشيد و براساس آنها رفتار كنيد. ممكن است در طول روز به كرات به فكر و خيال برويد ولي تا زمانيكه بر واقعيت توجه داريد، بلامانع است. براي مثال در حاليكه در پشت چراغ قرمز راهنمايي رانندگي توقف كرده ايد، شما مي دانيد كه چراغ ها با دست يا چشم الكترونيكي زمانبندي و تنظيم مي شوند و با ناخن جويدن، يا تند تند پُك زدن يا عصباني شدن به بغل دستي خودتان حتي يك ميليونيم ثانيه چراغ زودتر سبز نخواهد شد؛ يا توجه كنيد هيچكس در هوا در حال قدم زدن نيست، يا آب تشنگي تان را برطرف مي كند نه گرسنگي تان را؛ يا اگر مي خواهيد مهندس شويد بايستي حداقل 5 سال درس بخوانيد و راه ميان بُري نيست؛ يا هميشه سر زمان مشخصي خورشيد از شرق طلوع و در غرب غروب مي كند؛ يا اگر چشمهايتان را ببنديد ديگر چيزي نمي بينيد و... (چيزهاي ساده خارق العاده ترين چيزها هستند ولي فقط خردمندان آن را مي بينند).
* در لحظه باشيد: يكي از روشهاي بسيار خوب و مؤثر براي كاهش خيال پردازي و به فكر رفتن (به عبارت بهتر به هپروت رفتن) و نيز اضطراب و نگراني، در زمان حال و در لحظه بودن است كه مي توان از طريق تمرين حضور (mindfulness) به آن دست يافت. براي اين منظور كافي است كه به پيرامون با دقت و جزئيات بيشتري توجه كنيم و آنها را درك كرده و ببينيم و بدون قضاوت از كنار آنها بگذريم (ذهن مان را براي مدت طولاني مشغول نكنيم). نكته مهم در اين رابطه توجه بيشتر به نكات مثبت و خوب چيزهاست. زيرا طبيعت چهره خشن و ناخوشايند خود را در بسياري از موارد به ما نشان خواهد داد و نيازي نيست به آن جنبه از زندگي توجه بيشتري كنيم. براي مثال وقتي از كنار گلي رد مي شويد بگذاريد با تمام وجود رنگ، شكل و بويش را درك كنيد؛ به پوشش، ظاهر، آرايش رنگ و درخشندگي يا حالت خندان دوست يا اعضاء خانواده خود دقت كنيد و اگر اشكالي ندارد آنها را تحسين كنيد؛ آيا تاكنون توجه كرده ايد كه اتوبوسي كه هر روز سوار مي شويد چند پله دارد؛ آيا متوجه شده ايد كه چند پرنده در اطراف خانه تان لانه كرده اند؛ از وزش باد و نسيم و حس خوشايند آن به صورتتان لذت ببريد؛ موقع شستن صورتتان تماس آب با صورتتان را حس كنيد، برجستگي و انحنا و زوايا صورتتان را با انگشتانتان لمس كنيد؛ نگاه صميمانه و عاشقانه مادر به فرزندش را با تمام وجود ببينيد و حس كنيد؛ به مزه و قوام غذايي كه مي خوريد براي لحظه اي توجه كنيد؛ به طيف زيبا رنگ آسمان در غروب دقت كنيد و براي چند لحظه لذت ببريد؛ به پرواز پرنده، چهره افراد در گفتگوهايشان، و به تلاش ديگران، شكل و رنگ ميوه ها و كلاً هر آنچه كه در پيرامونتان در هر لحظه مي گذرد براي لحظه اي تمركز كرده، حس شان كنيد و از كنارشان بگذريد. اگر بتوانيد اين تمرين را در بيشتر روز و براي يك ماه ادامه دهيد، نتيجه اي باور نكردني بدست خواهيد آوريد.
* ارزش ها، ملاك ها، پيش فرضيات و باورهاي خود را به چالش بكشيد. نحوه ي حس، درك، تفكر و رفتارها شديداً تحت تأثير باورها، ارزش ها و عواطف ما هستند و يك فرد عاقل و خردمند حداقل براي يك بار هم كه شده است آنها را بر اساس عقل و منطق به چالش مي كشد و حداقل خرافات و موارد بي پايه و حتي مضر را از صحنه ذهن و فكر و زندگي خود خارج مي كند. خرافاتي همچون نحسي عدد 13، ريختن آب روي گربه، عطسه و هزاران مورد ديگر؛ يا ملاك هاي نزاكت و ادب؛ ملاك هاي خوب و بدي چيزها و رفتارها، ملاك هاي ارزش و حرمت افراد و هزاران مورد ديگر.
* كنجكاو باشيد (علم گنج است و كليد آن سؤال. پس سؤال كنيد حضرت محمد « ص »): افراد خشك و متعصب معمولاً براساس پيش فرضيات و باورهايشان عمل مي كنند و نه براساس واقعيت (ملاك و دليل) و عقل و منطق. اين افراد تحمل شنيدن نظري متفاوت يا مخالف را ندارند و رفتاري تهاجمي و كينه توزانه مي گيرند. زيرا به خود دروني، به صحت و حقانيت نظر و عقيده خود شك داشته و از زير سؤال رفتن و به چالش كشيده شدن آنها ترس و نگراني دارند. چون مي ترسند كه قصر شيشه اي كه در ذهن شان ساخته اند به ناگهان فرو بريزند و همه جوانب زندگي شان تحت تأثير قرار گيرد و مجبور به تغيير شوند و اين براي بسياري سخت و گاهي غيرممكن است. از آنها اگر در مورد باورهايشان سؤال شود آن را حمل بر بي احترامي گذاشته و شخص را منحرف و گمراه در نظر مي گيرد و مستحق مجازات (مورد نظر گاليله در رابطه با چرخش زمين به دور خورشيد و حكم ارتداد او توسط علما و بزرگان مسيحي دنيا را همگي خوانده يا شنيده ايم).
اولين قدم براي رسيدن به آگاهي و معرفت، پرسيدن است. پرسش است كه مي تواند موجب تفكر و جستجو و جمع آوري اطلاعات، دلايل و شواهد و نزديك شدن به واقعيت و حقيقت شود. براي دستيابي به اين حالت بايستي همانند کودکان دو سه ساله دائم سؤال کرد. سؤال نشانه تأييد يا رد چيزي نيست، تلاش براي رسيدن و به منبع روشنايي و حقيقت و كمال است (بي اطلاعي از ناداني خود، دردي است كه نادان به آن گرفتار است).
* درست تصميم گيري كنيد: لحظه ي حال ما بر لحظه بعد و آينده ما اثر خواهد گذاشت و از آنجائيكه تقريباً تمامي رفتار و تصميمات آني ما بر خواسته و تحت تأثير عوامل احساسي و عاطفي (كودك درون) است بايستي سعي كنيم تا از رفتار و تصميمات آني و هيجاني خودداري كنيم. براي رسيدن به اين هدف كافي است قبل از هر چيزي اندكي تأمل و تعقل كنيم. در گفتار، رفتار، واكنش ها و تصميم گيري. اگر در موردي شك داريم و مطمئن نيستيم چه كاري درست است، به جاي اينكه تصور كنيم بايستي هميشه در همان لحظه جوابي داشته و اقدامي كنيم، با افراد اهلش مشورت كنيم تا اين ضرب المثل « اومد ابروشو درست كنه زد چشمش رو كور كرد » بر ما صدق نكند (در مواجهه با مسائل و مشكلات نبايستي كاري كرد، بلكه بايد كار درست را انجام داد). اين منش و طرز برخورد رفتار در ابتدا مشكل به نظر خواهد رسيد ولي با تمرين پس از مدتي به صورت ملكه ذهن درآمده و با افزايش دانش و آگاهي خود، قدرت و سرعت تصميم گيري درست و عاقلانه مان افزايش مي يابد.

آمادگي و بلوغ عاطفي

احساس (emotion) حالت رواني است كه به شخص دست مي دهد (حالت ذهني) و با واكنشهاي جسمي و رفتاري همراه است. ترس،‌ خشم، غصه، انزجار، خوشحالي و تعجب از نمونه هاي اصلي احساسات ما هستند. احساسات و عواطف سيستم انگيزه اي ما است و به ما كمك مي كنند تا هدفمند شويم و در رسيدن به آنها برنامه ريزي و تصميم گيري منطقي نماييم و پشتكار داشته باشيم (به شرط اينكه آنها را تحت كنترل خود قرار دهيم و بدرستي از آنها استفاده كنيم). بلوغ عاطفي رسيدن به درجه اي از رشد و نمو مغزي است كه شخص مي تواند نه تنها احساسات و عواطف خود را در هر زمان و لحظه شناسايي كند بلكه از علت و چرايي آنها آگاه بوده و تحت كنترل خود قرار مي دهد و همچنين قادر است احساسات و عواطف ديگران را درك كند. مطالعات نشان داده اند كه اين بلوغ يا توانمندي عاطفي (در واقع هوش عاطفي) يكي از عوامل مهم تعيين كننده موفقيت در زندگي اشتراكي و اجتماعي افراد است. فرد با بلوغ عاطفي داراي بيشتر ويژگيهاي زير مي باشد:
ــ از احساسات و عواطف خود و چرايي و چگونگي آنها آگاه است.
ــ بر احساسات و عواطف خود تقريباً در تمامي موارد كنترل داشته و به راحتي آرامش خود را از دست نمي دهد.
ــ در كل خنده رو، خوش مشرب و شوخ طبع است و خود را چندان جدي نمي گيرد (فكر نمي كند كه از دماغ فيل افتاده است).
ــ از انتقاد آشفته و ناراحت نمي شود (حتي در صورت صحت خوشحال هم مي شود و سپاسگزاري مي كند).
ــ شكست را با آغوش باز مي پذيرد و در اصلاح آن و توانمندتر كردن خود مي كوشد.
ــ به حال (و بخت) خود افسوس نمي خورد، زيرا بر اساس واقعيت،‌ دانش، آگاهي و نيز اطلاع از توانمنديهاي خود تصميم گرفته و عمل مي كند و مسئوليت و نتيجه كارش را مي پذيرد.
ــ حسود، انتقام گير و كينه توز نيست.
ــ بندرت دچار انزجار و نفرت مي شود.
ــ مهربان و دلسوز بوده و توان همدلي و همدردي با ديگران را دارد.
ــ قادر به كنترل هوي و هوس خود بوده و سختي موقت و كوتاه مدت حاضر را تحمل مي كند تا به يك لذت و خوشي پايدار در آينده برسد (يعني معمولاً تحصيلات خود را به پايان مي رساند).
ــ تمايل و آمادگي دادن و گرفتن عشق و محبت را دارد.
ــ زندگي معني دار و هدفمندي را داشته و آنچه را كه خودش است مي پذيرد و در جهت بهتر شدن و رشد خود گام برمي دارد.

چگونه به آمادگي عاطفي برسيم؟

با توجه و بكارگيري نكات زير مي توان به مرور زمان به سطح قابل قبولي از بلوغ عاطفي رسيد:
* تفكر جادويي را كنار بگذاريد: كودك انساني بدون اينكه قادر به تفكر چرايي و چگونگي باشد تصور مي كند كه دنيا و هستي براي رضايت او و بر حسب دل و احساس او عمل مي كند. براي مثال اگر امروز يا چند روز گذشته از دست مادرش ناراحت بوده است (مثلاً شكلات نداده يا با او بازي نكرده است) اگر شب پدر و مادرش با هم جر و بحث كنند، تصور مي كند كه احساس او باعث شده است تا پدر را بر آن دارد تا با مادرش برخورد كند؛ يا اگر به تازگي برايش چتري خريده شده است و اتفاقاً باران بيايد، تصور مي كند براي امتحان و استفاده كردن چترش اين مسئله رخ داده است. تفكر خيالي و جادويي در دوران بزرگسالي نيز بسيار شايع است (ولي با رنگ و بوي ديگر). براي مثال اگر از دست فردي ناراحت شده باشيم تصادف يا سكته قلبي او را به آه مان نسبت مي دهيم؛ يا اگر ميهماني خاصي خراب شود آن را به دعوت نكردن خود نسبت مي دهيم و...
* با اضطراب و نگراني خود مقابله كنيد.(« به كتاب مسائل و مشكلات زناشويي و راه كارها » از همين مجموعه و انتشارات مراجعه كنيد).
* خشم و عصبانيت خود را شناسايي و آن را بدرستي ابراز كنيد. راه درست برخورد با خشم نه سركوب و فرو خوردن آن بلكه كنترل و ابراز درست آن است. تمرين كنيد تا نظر و احساس خود را قاطع و جدي بيان كنيد و اگر خشم تان بسيار شديد است آن را به نحوي غير مخرب تخليه كنيد (نظير داد زدن، يا مشت و لگد زدن به بالش، يا بالا و پايين پريدن و...)
* درد و رنج هاي زندگي را بپذيريد. طبيعت داراي نظم و قانون است (و از آن جمله قانون احتمالات) و بر اساس ميل و خواسته ما كار نمي كند ولي اين امكان را به ما مي دهد تا با آگاهي و شناخت قوانين و تلاش درست از آن لذت ببريم و كمتر درد و رنج ببريم (اگر تاريكي نباشد، روشنايي بي معني خواهد بود).
آرتور آش (Arthur Ashe) قهرمان افسانه اي تنيس ويمبلدون بدليل خون آلوده اي كه در جريان يك عمل جراحي در سال 1983 ميلادي دريافت كرد، به بيماري ايدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنيا نامه هايي از طرفدارانش دريافت كرد. يكي از طرفدارانش نوشته بود: « چرا خدا تو را براي چنين بيماري دردناكي انتخاب كرد؟ »
آرتور در پاسخش نوشت: در دنيا 50 ميليون كودك بازي تنيس را آغاز مي كنند؛ پنج ميليون نفر ياد مي گيرند كه چگونه تنيس بازي كنند؛ پانصد هزار نفر تنيس را در سطح حرفه اي ياد مي گيرند؛ پنجاه هزار نفر پا به مسابقات مي گذارند؛ پنج هزار نفر معروف و سرشناس مي شوند؛ پنجاه نفر به مسابقات ويمبلدون راه پيدا مي كنند؛ چهار نفر به نيمه نهايي مي رسند و دو نفر به فينال... و آن هنگام كه جام قهرماني را روي دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدايا چرا من؟ و امروز هم كه از اين بيماري رنج مي كشم، نيز نمي گويم خدايا چرا من؟
* با احساس گناه و قصور خود به درستي برخورد كنيد: هيچ انساني كامل و بي عيب و عاري از خطا و اشتباه نيست اگر اشتباه شما در رابطه با فرد ديگري است (احساس گناه) صادقانه و صميمانه معذرت خواهي و طلب بخشش كنيد و براي جبران آن بكوشيد. اما اگر در رابطه با خودتان باشد خودتان را نيز ببخشيد و آن را پله اي براي موفقيت هاي بعدي خود كنيد و سعي كنيد مجدداً دچار خطا و لغزشي نشويد و سعي كنيد براي ديگران تا حد امكان و توانتان مفيد و كمك كننده باشيد.
* به احساساتتان رنگ واقعيت بدهيد. دنيا را رنگي ببينيد و نه سياه و سفيد. اكثر چيزهاي دنيا از نوع تفاوت و تنوع است و نه خوب و بد مطلق. از مطلق گرايي پرهيز كنيد (تا آنجا كه مي توانيد با ديد مطلق هميشه، هرگز، بايد،‌ نبايد و امثال آن به قضايا نگاه نكنيد). براي بسياري از چيزها پاسخ درست و مطلقي نداريم و تا زمان پيدا كردن پاسخ، واقعيت را همانطور كه هست بپذيريد و بي جهت آن را به چيزهاي خرافي و غيرواقعي نسبت ندهيد. زندگي دائم در حال تغيير است و هيچ چيز ثابت نخواهد بود (مگر قوانين حاكم بر آن).

آمادگي و بلوغ اجتماعي

فرد با بلوغ اجتماعي داراي ويژگي هاي زير است:
ــ خود، ديگران و رابطه را ارزشمند مي داند.
ــ از تأثير خود بر ديگران و بالعكس آگاه است.
ــ حس و توان همكاري زيادي دارد.
ــ مسئوليت پذير است و قصور و اشتباه خود را به گردن ديگران نمي اندازد.
ــ پيرو قواعد و قوانين اجتماعي مورد قبول همگان است (ولي لزوماً موافق و پيرو افكار و عقايد جمع نيست).
ــ نسبت به مسائل و مشكلات اجتماعي بي تفاوت نيست.
ــ در روابط، خود واقعي اش است.
ــ فردي اجتماعي بوده و دوستان متعدد و حداقل يكي دو دوست صميمي دارد.
ــ به حريم و حق و حقوق ديگران تجاوز نكرده و باورهاي ديگران را محترم مي شمارد.

چگونه به آمادگي و بلوغ اجتماعي برسيم؟

نكات زير را مورد توجه قرار دهيد:
* توصيه و راه كارهاي ارائه شده در مورد بلوغ عاطفي و عقلي را بكار ببنديد.
* خوب خود باشيد و وارد مسابقه و مقايسه نشويد (بهترين و برترين بدبختي است)
* عضو گروههاي اجتماعي مورد علاقه تان شويد.
* به ورزشهاي گروهي عنايت بيشتري داشته باشيد.
* نشست هاي دوستانه خانوادگي را بيشتر كنيد.
* انسانها را همانطور كه هستند ببينيد و بپذيريد (نه آن طور كه دوست داريد)
* احساسات و افكار خود را صادقانه و بدون كنابه ابراز كنيد.
* در هر فرصتي كه به دست مي آوريد قدردان ديگران باشيد (حتي اگر طرف وظيفه اش را انجام داده باشد يك تشكر خالي مي تواند روز او را بسازد و به خود شما نيز احساس خوبي بدهد تا چه برسد به اعضاء خانواده كه نه وظيفه بلكه لطف شان است).
* در گفتگوهاي روزانه صحبت ديگران را قطع نكنيد. حتي اگر مطمئن باشيد منظور او را كاملاً و دقيقاً دريافته ايد.
* در حد توان و معقول و واقع بينانه به ديگران كمك كنيد و توقع و انتظاري نداشته باشيد (حتي تشكر خشك و خالي).

آمادگي و توانمندي اقتصادي

به عنوان يك اصل كلي اگرچه پول و ماديات خوشبختي نمي آورد ولي فقر و تنگدستي بدون استثناء موجب بدبختي و تخريب بنياد خانواده خواهد شد. به همين دليل بايستي فردي كه تصميم به ازدواج مي گيرد از يك حداقل توانايي اقتصادي برخوردار باشد. اين حداقل مقداري است كه بتوان با همكاري دو نفر يك زندگي در حد متوسط افراد جامعه را چرخاند و هيچيك از طرفين مجبور نباشند كه بخاطر تأمين زندگي، از كيفيت و كميت زندگي اشتراكي شان بزنند (نظير دو شيفت كار كردن). با توجه به شرايط جامعه مي توان چنين بيان كرد كه يك فرد زماني از نظر اقتصادي آمادگي ازدواج را دارد كه يا تحصيلات خود را تمام كرده (يا در شرف آن است) يا يك حرفه و فن درآمدزا و نسبتاً ثابت و پايداري دارد.

اگر فردي درصدي از معيارها و شرايط و آمادگي ازدواج را داشته باشد، ازدواج شكست خواهد خورد؟

همچنانكه ذكر شد، شرايط فوق براي يك حالت ايده آل است و ما در طبيعت بجز موارد بسيار كمي، چيز مطلق و صد در صدي نداريم و فقط بحث احتمالات و درصد است. هرچه شخص به حالت ايده آل نزديكتر شود، احتمال موفقيت و نزديك شدن به هدف بيشتر خواهد شد و اصل مهم در زندگي بيشتر كردن احتمال يك چيز خوب و مناسب و كمتر كردن احتمال يك چيز بد و ناخواسته است. براي مثال در مطالعات ديده شده است كه در بزرگراههاي داخل شهري ميزان تصادفات با سرعت 60 كيلومتر در ساعت تقريباً ثابت است ولي در سرعت 65 به بالا ناگهان ميزان آن دو برابر مي شود و از آنجائيكه اين مسئله با جان ساير انسانها در ارتباط است در بسياري از كشورها حداكثر سرعت مجاز در خيابانهاي اصلي داخل شهرها 50 تا 60 كيلومتر تعيين مي شود. اما در رابطه با مسائل شخصي، بدليل قائل بودن به اصل آزادي،‌ حق انتخاب شخص خواهد بود كه چه چيزي را انتخاب كند و به همين دليل از نظر قانون شرايط زيادي براي ازدواج وضع نشده است و اين ما هستيم كه با انتخاب خود آينده خود را رقم مي زنيم.

آيا خانم ها نيز بايستي آمادگي و توان اقتصادي داشته باشند؟

بدليل خصوصيات و ويژگي هاي متفاوت زنان و مردان، در طول تاريخ مردان مسئوليت بيرون و زنان مسئوليت درون خانه را به عهده گرفته اند و به همين دليل در ساختار ذهني مردان پول، قدرت و اعتبار و در زنان امنيت و آرامش مي آورد و حتي در شرايط امروزي كه بسياري از خانمها شاغل هستند، باز هم اكثر آقايان ترجيح مي دهند همچنان از اين مزيت (قدرت و اعتبار ناشي از پول) برخوردار باشند و بار اقتصادي خانواده را به تنهايي به دوش بكشند و درآمد خانم خانه را موضوعي جداي از زندگي اشتراكي در نظر مي گيرند و اكثر خانم ها نيز با اين مسئله موافق و حتي خرسند هستند در حاليكه اين مسئله با روح ازدواج (مشاركت و همكاري) مغايرت دارد.
اما در رابطه با سؤال، اگر ما در يك جامعه شهري امروزي زندگي مي كنيم بجز در موارد اجبار نسبي (نظير حضور و وجود 24 ساعته مادر در 2 سال اول تولد كودك) به چند دليل زنان نيز بايستي توانمندي اقتصادي داشته باشند (و به عبارت بهتر شاغل باشند):
(1)ميزان درآمد اكثر مردان براي تأمين يكي زندگي در حد مطلوب كافي نيست و درآمد زنان مي تواند در بسياري از موارد كمك كننده و راه گشا باشد؛
(2)زنان به دليل نياز مالي تن به ازدواج هاي نادرست و حتي غيرانساني نمي دهند؛
(3)احساس مفيد بودن، كارآفريني و توانمندي (ارزش داشتن) نياز رواني تمامي انسانهاي طبيعي است؛
(4)بدترين چيز براي انسان بي كاري است. زيرا ذهن فرد بي كار در اكثر موارد بدنبال افكار منفي و مخرب مي گردد و اين آفت زندگي است (خوشبخت كسي است كه فرصت انديشيدن در مورد بدبختي را ندارد. حضرت علي« ع ») و يك خانم خانه دار كه فرزند كوچك ندارد بايستي روزي چند بار خانه را گردگيري كند يا كتاب داستان بخواند يا تلويزيون تماشا كند يا با دوستانش دائماً مكالمه تلفني داشته باشد تا ذهن خود را مشغول نگه دارد؟!

چرا دغدغه اصلي خانواده ها براي ازدواج دخترشان وضعيت مالي خواستگار است؟

زيرا در اكثر جوامع مرد مسئوليت و بار اقتصادي خانواده را تحمل كرده و مشكلات و مسائل اقتصادي اولين و شايعترين علت مشاجرات و اختلافات زناشويي است و تنگناي اقتصادي براي مدت طولاني مي تواند حتي رابطه بين بهترين زوجين را نيز مختل و يا نابود كند. البته بايستي بخاطر داشت كه تمكن مالي براي زندگي موفق و خوب لازم است ولي كافي نيست.

در گذشته اكثر ازدواج ها سنتي صورت مي گرفت و توجهي به اين مسائل وجود نداشت و ميزان طلاق نيز به مراتب كمتر از زندگي هاي كنوني بوده است. آيا بهتر نيست همچون گذشته عمل نماييم تا زندگي هاي زناشويي بهتري داشته باشيم؟

در اينكه ميزان طلاق در گذشته بسيار كمتر از زمان حال بوده است هيچ شكي وجود ندارد. اما مسئله مهم در اين رابطه در درجه اول هدف از ازدواج و در درجه بعد تعريف و برداشت ما از خوشبختي است. در جامعه مرد سالار گذشته، زن جنس دوم و حكم برده و كنيز و در بهترين شرايط، مادر بچه ها بوده است و در چنين رابطه اي هيچگاه عشق و محبت واقعي وجود نخواهد داشت و رابطه بيشتر از نوع رابطه زنداني و زندانبان (در شرايط ايده آل، بدون شكنجه) است و اگرچه حتي در اين نوع رابطه ممكن است يك ارتباط نزديك و به تعبيري دوستانه بين زنداني و زندانبان وجود داشته باشد ولي آيا مي توان تصور كرد كه زنداني (و حتي زندانبان) از موقعيت خود خرسند و راضي است؟ و آيا اين يك رابطه انساني و سالم و ايده آل است؟ آيا امكان رشد و تعالي در چنين رابطه اي وجود دارد؟ اميد مي رود با مطالعه، آگاهي و پشتكار در دهه هاي بعدي ما ازدواجهاي موفق تر و جامعه اي با ثبات تر داشته باشيم.
منبع مقاله :
ساداتيان، اصغر؛ آذر، ماهيار؛ (1389) آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما