تأثير واژگان قرآن بر زيبايي بصري (ديداري)

زيبايي شناسي بصري قرآن با تکيه بر زيبايي واژگان

شکي نيست که قرآن کريم براي رساندن معاني بلندش بر فنّ تصوير تکيه مي کند و تصوير کلام را در قرآن از ويژگي روايي به صحنه هاي محسوس منتقل مي کند. قرآن، همان گونه که در داستانها به وسيله ي گفتگو به تصويرگري
چهارشنبه، 7 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زيبايي شناسي بصري قرآن با تکيه بر زيبايي واژگان
 زيبايي شناسي بصري قرآن با تکيه بر زيبايي واژگان

 

نويسنده: احمد ياسوف
مترجم: دکتر سيّد حسين سيّدي




 
تأثير واژگان قرآن بر زيبايي بصري (ديداري)
شکي نيست که قرآن کريم براي رساندن معاني بلندش بر فنّ تصوير تکيه مي کند و تصوير کلام را در قرآن از ويژگي روايي به صحنه هاي محسوس منتقل مي کند. قرآن، همان گونه که در داستانها به وسيله ي گفتگو به تصويرگري مي پردازد به وسيله ي واژه و مباني نظم هم چنين مي کند.
چنان که گرايش شديد به محسوس يکي از مهم ترين عناصر تصوير قرآني است، لذا ما به تصويري پرداختيم که به آشکار نمودن مفاهيم مجرد به امور محسوس اختصاص دارد، و بيان نموده ايم که ابزار تصوير بصري عبارتند از: تجسيم، تشخيص، صحنه هاي طبيعي، و به کارگيري واژگاني که بر حرکت مناسب دلالت دارد.
بايد تأکيد کنيم که تصوير بصري در قرآن از دو امر تبيين و تأثيرگذاري با هم بهره مي برد؛ يعني مشبه به يا مُستعار، توضيح زايدي نيست بلکه اين دو از درون معنا برآمده اند و اين معنا به وسيله ي اين دو شکل مي گيرد.
گذشتگان کوشيدند تا اهميّت واژه ي مستعار يا مشبّه به را اظهار نمايند و لذا به اقناع عقل روي آوردند و تلاش داشتند تا مستعار را به مستعار له ارتباط دهند و وجه مشبه را تبيين نمايند تا به درک خوانندگان نزديک شوند. اين البته به معناي سکوت شان نسبت به تأثير رواني تصوير نيست. اگر گاه به اجمال و اختصاري برمي خوريم به خاطر آن است که از افراط و زياده روي و مخالفت نکردن با مقاصد آيات دور بمانند.
يا بررسي آثار و تلاش پژوهشگران به امور زير مي توان اشاره کرد:

1. بيشتر پژوهشگران گذشته به اهميت واژه اي که تجسيم يا تشخيص را مي رساند يا آن چه که از طبيعت برگرفته مي شود، توجّه نموده اند و نسبت به متن کلّي، روشنگري ها نموده اند که اين البته از خلال بسط معنا و الهام از ويژگي واژه ي تصويرگر صورت گرفته است.
2. قدما دريافته بودند که حسي بودن معناي تصوير شده نمايانگر مرحله اي است برتر از تأثيرگذاري؛ لذا آدمي تأثير عاطفي را درک مي کند و حسّي بودن درک عذاب و يا حسّي بودن حالات احساسي خود به خود مراد نيست. تطبيق هاي آنها بر اين امور چنين گواهي مي دهد. چنان که در ديدگاه ابن اثير ثابت کرديم که نظريه پردازي وي به نظريه پردازي معاصران نزديک است. رأي او با رأي جويو شباهت دارد که مي گويد: « هرگاه احساسي از احساسات لذيذ و قوي، زيبا نباشد طبعاً بدون گسترش مي گردد؛ و نتيجه آن مي شود که در منطقه ي خاصي نفوذ مي کند و در ديگر نقاط متوقّف مي گردد و آن لذّت حسيِ محض باقي مي ماند.» (1)
پس لذت حسّيِ خالص، از نشانه هاي زيبايي نيست، مثل بسياري از لذّت هايي که آدمي به آن دست مي يابد. صفحه هاي پيشين نشان داد که قرآن احساس را با تصويرهاي حسّي مخاطب مي سازد؛ به ويژه اين که در قرآن هر گفتاري وجود دارد و از هدف حسّي خالص فراتر است؛ يعني هنري است والا که با حواس برتري در تعامل است که منجر به احساسات مي گردد.
3. گذشتگان دريافتند که واژه ي حسّي، حالت احساسي را به تصوير مي کشد و آن را مجسّم مي کند؛ هم چنين حرکت قابل مشاهده اي را به تصوير مي کشد که ناشي از حالت احساسي است. اصطلاح سنّتي مثل استعاره، تمثيل و تخييل، مانعِ تبيين مدلول هنري و رواني نمي گردد. برخي از معاصران بسياري از واژگان تصويرگر حرکت را نيز افزودند.
4. قرآن کريم، جامدات و گياهان را در تصوير هنري به کار گرفته است و گذشتگان کوشيدند تا تأثير عاطفي گياهان و جامدات را پس از تبيين جنبه هاي آن و محتواي به کارگيري آنها در تصوير را ابراز دارند.
آنگاه معاصران به تبيين ويژگي استمرار در طبيعتِ گزينش شده از تصوير پرداختند و برانگيختن تخيّل در تحليل هنري را به آن افزودند.
5. قرآن کريم گياهان فاقد حيات را در تصوير کافران و منافقان به کار مي گيرد تا بر جمود و بي تحرّکي آنان دلات کند، و از جنبه ي زشت زندگان در تصوير آنان کمک مي گيرد تا انحطاط و پستي و دوري آنان از طبيعت بشري را نشان دهد.
6. هدف ما در جان پنداري واژگان براي پديده هاي جامد، صفات انساني بخشيدن به آنان است و به کيفيت درک جامدات نمي پردازيم. مثلاً زيبايي خشم آتش را در دلالت بر تشبيه آن به آدمي دريافتيم و هدف تبيين کيفيت ادراک بخشيدن خداوند به آنها نيست، پديده هايي چون آسمان، آتش، رعد و برق... . جهاني مستقل با کيفيت شعور و فرمانبرداري از خداوند. لذا بر جنبه ي هنري بسنده نموديم.
موضوع مورد بررسي نزد گذشتگان نسبت به معاصران از حجم بيشتري برخوردار است چون آنها بيشتر به مجاز و استعاره توجه داشتند که اين دو عنصر آنها را از درک زيباشناختي دور ننموده است.
7. گذشتگان تأثير قوي واژگاني را دريافتند که حرکت قوي را به تصوير مي کشد؛ مثل زلزله و انقلاب. ديدگاه آنها در حوزه ي حرکت کُند و آرام، ضعيف بوده است و بر عکس معاصران در اين حوزه بيشتر سخن گفته اند و تصوير اين حرکت را به ساخت آوايي افزودند.

پي‌نوشت‌:

1. جويو، جان ماري، مسائل فلسفة الفن المعاصرة، ترجمه ي سامي الدروبي، ص 68.

منبع مقاله:
ياسوف، احمد؛ (1388)، زيباشناسي واژگان قرآن، حسين سيدي، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط