« يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، وَ يُوتَي عَلَي أيدِيهِم فِي العَمدِ وَ الخَطَاءِ؛ فَأعطِهِم مِن عَفوِکَ وَ صَفحِکَ، مِثلَ الَّذِي تُحِبَّ وَ تَرضَي أن يُعطِيَکَ اللهُ مِن عَفوِهِ وَ صَفحِهِ. »
مردمان چنين اند که لغزش هايي از ايشان سر مي زند، يا گرفتار نادرستي هايي مي شوند، و دانسته يا نادانسته کارهايي مي کنند [ که تو را خوش نمي آيد ]. پس چنان با بخشش و گذشت با آنان رفتار کن که دوست داري خداوند با بخشش و گذشت خود با تو رفتار کند.
مديريت بدون رفق و مدارا، و رحمت و ملايمت در مدار انسانيت قرار نمي گيرد و به درستي پيش نمي رود. خداوند پيامبر گرامي اش را در مديريت و رهبري مردمان اهل مدارا و ملايمت، و بخشش و گذشت معرفي کرده و فرموده است:
( فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ. ) (1)
به لطف رحمت الهي، با آنان نرم خوي و پر مهر شدي، و اگر درشت خوي و سخت دل بودي بي شک از پيرامون تو پراکنده مي شدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه.
خداوند رهبري و مديريت پيامبر اکرم (ص) را بر مبناي مدارا و ملايمت و ناديده گيري و گناه بخشي معرفي کرده است، و اين که اگر جز اين باشد اداره ي درست ناممکن مي شود. مدارا و ملايمت در حکومت و مديريت، و رهبري و هدايت چنان جايگاهي دارد که رسول خدا (ص) فرمود:
« أمَرَنِي بِمُدَارَةِ النَّاسِ کَمَا أمَرَنِي بِأدَاءِ الفَرَائِضِ. » (2)
پروردگارم مرا به مدارا با مردمان فرمان داد، آن سان که مرا به انجام دادن واجبات فرمان داد.
پيامبر اکرم (ص) تأکيد داشت که مديريت جز بر اساس رفق و مدارا صورت نگيرد، چنان که در دعايي اين گونه مطرح کرده است:
« اللَّهُمَّ مَن وَلِيَ أمرِ أمَّتِي شَيئًا فَشَقَّ عَلَيهِم، فَاشقُق عَلَيهِ؛ وَ مَن وَلِيَ مِن أمرِ أمَّتِي شَيئًا فَرَفَقَ بِهِم، فَارفُق بِهِ. » (3)
خدايا! هر کس زمام امري از امور امّت مرا عهده دار شد و بر آنان سخت گرفت، تو نيز بر او سخت بگير؛ و هر کس امري از امور امّت مرا به عهده گرفت و با آنان رفق و ملايمت ورزيد، تو نيز با او رفق و ملايمت بورز.
مدارا و ملايمت اصلي اساسي در حکومت و مديريت است تا جايي که اميرمؤمنان علي (ع) درباره ي آن چنين تعبير کرده است:
« إِذَا مَلَکتَ فَارفُق. » (4)
هرگاه زمامدار شدي، بايد مدارا و ملايمت پيش گيري.
تدبير صحيح امور و سياستِ درست، بهره مندي از رفق و مدارا است، و چنين تدبيرورزي و سياستي است که مردمان را به سلامت راه مي برد. به بيان علي (ع):
« عَلَيکَ بِالرِّفقِ فَإِنَّهُ مِفتَاحُ الصَّوابِ وَ سَجِيَّةُ أولِي الألبَابِ. » (5)
بر تو باد به مدارا و ملايمت که آن کليد درستي [ امور ] و خوي خردمندان است.
« نِعمَ السِّيَاسَةُ الرِّفقُ. » (6)
مدارا و ملايمت خوب سياستي است.
مدارا و ملايمت واحد رئيسي در حکومت و مديريت است و بدون آن، اين عرصه پيکري بي سر و جسمي بي جان است:
« رأسُ السِّيَاسَةِ استِعمَالُ الرِّفقِ. » (7)
سرِ سياست به کار بردن مدارا و ملايمت است.
در منطق پيشوايان دين، هيچ چيز چون مدارا و ملايمت مشکلات را نمي کاهد و راه رفتن به سوي اهداف را هموار نمي سازد، چنان که در آموزه هاي علي (ع) آمده است:
« الرِّفقُ يُيَسِّرُ الصِّعَابَ وَ يُسَهِّلُ شَدِيدُ الأسبَابِ. » (8)
مدارا و ملايمت دشواري ها را آسان و چاره جويي هاي سخت را ساده مي سازد.
بر اساس مدارا و ملايمت مي توان تيزي شمشير مخالفت مخالفان را کند کرد، و مخالفت هاي اجتماعي را کاهش داد و زمينه را براي حرکت درست به سوي هدف فراهم نمود:
« الرِّفقُ يَفُلُّ حَدَّ المُخَالَفَةِ. » (9)
مدارا و ملايمت تنديِ مخالفت را کند مي سازد.
« مَن کَانَ رَفِيقًا فِي أمرِهِ نَالَ ما يُرِيدُ منَ النَّاسِ. » (10)
هر که در کار خويش، مدارا و ملايمت پيش گيرد، بدانچه از مردمان خواهد، دست يابد.
پيامبر اکرم (ص) در نهايت مدارا و ملايمت حکومت و مديريت کرد و علي (ع) به تمام معنا پا در جاي پاي آن حضرت گذاشت. پيام آور رحمت، در سخت ترين اوضاع و احوال نيز از مدارا و ملايمت، و بزرگواري و گذشت دور نشد. نقل شده است که چون در غزوه ي احد آن همه مصيبت بر پيامبر (ص) وارد کردند و آن همه جنايت روا داشتند، عمربن خطّاب نزد پيامبر (ص) رفت و از آن حضرت خواست تا آن قوم را نفرين کند، همان گونه که نوح (ع) قومش را نفرين کرد. (11) امّا پيامبر (ص) جز رحمت و مغفرت مبراي آنان نخواست. تقاضاي آن حضرت از خداوند اين بود:
« اللَّهُمَّ اغفِر لِقَومِي فَإِنَّهُم لَا يَعلَمُونَ. » (12)
خدايا قوم مرا ببخش که آنان نمي فهمند.
رسول خدا (ص) در دوران حکومت خويش چنان با مردمان رحمت مي ورزيد و مدارا مي نمود و ملايمت نشان مي داد که منافقان کوردل که درکي از رحمت و مداراي گسترده ي آن حضرت نداشتند، وي را « اُذُن » يعني گوش که به مفهوم خوش باور است خواندند. پيامبر (ص) براي مردمان رحمتي پربرکت و مدارايي بي منّت بود. هرگز پرده دري ننمود و لغزش ها و نادرستي هايي را که از آنان دانسته يا نادانسته سر مي زد، مي بخشود. خداوند در اين باره فرمود:
« وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ. ) (13)
و از آنان کساني اند که پيامبر را آزار مي دهند و مي گويند او [ خودش باور و ] گوش است. بگو اُذُن بودن او به نفع شماست [ ولي بدانيد ] او به خدا ايمان دارد و رحمتي است براي کساني از شما که ايمان آورده اند و آنان را که فرستاده ي خدا را آزار مي دهند عذابي دردناک است.
در شأن نزول اين آيه گفته اند درباره گروهي از منافقان نازل شده است که گرد آمده بودند و درباره ي رسول خدا (ص) حرف هايي که مي خواستند مي زدند و سخنان ناروا و ناهنجار درباره ي آن حضرت مي گفتند. يکي از آنان گفت: « اين کار را نکنيد، زيرا مي ترسيم به گوش محمد برسد که ما درباره ي او چه مي گوييم و ما را رسوا کند و از بين ببرد ». يکي از آنان که نامش جلاس بود گفت: « مهم نيست، ما هر چه بخواهيم مي گوييم، و اگر به گوش او رسيد، نزد وي مي رويم و انکار مي کنيم و او سخن ما را مي پذيرد، زيرا محمد آدم خوش باور و " گوش " است و هر کس هر چه بگويد مي پذيرد ». (14)
مدارا و ملايمت نشانه ي سلامت و صلابت حکومت و مديريت است، و امام علي (ع) آن را پاس مي داشت و از کارگزاران خود مي خواست بر اين اساس رفتار کنند، چنان که وقتي قيس بن سعد بن عُباده (15) را به استانداري مصر گماشت، به وي چنين نگاشت:
« وَ ارفُق بِالخَاصَّةِ وَ العَامَّةِ، فَإِنَّ الرِّفقَ يُمنٌ. » (16)
نسبت به خواص و عموم مدارا و ملايمت پيش گير که مدارا و ملايمت، ميمنت دارد.
اميرمؤمنان علي (ع) چنان بر پاسداشت رفق و مدارا در مديريت تأکيد داشت که در عهدنامه ي مالک اشتر، از جمله امور اساسي در نظارت مخفي بر مديران را همين معرفي کرده و فرموده است:
« ثُمَّ تَفَقَّد أعمَالَهُم، وَ ابعَثِ العُيُونَ مِن أهلِ الصِّدقِ وَ الوَفَاءِ عَلَيهِم، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِي السِّرِّ لِأمُورِهُم حَدوَةٌ لَهُم عَلَي استِعمَالِ الأمَانَةِ، وَ الرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ. » (17)
آن گاه از کارهايشان بازرسي و پي جويي کن، و ديده باناني که اهل راستي و وفاداري باشند بر آنان بگمار، زيرا رسيدگي پنهاني تو به کارهايشان موجب سوق دادن آنان است در پاسداشت امانت و رفق و ملايمت با رعيت.
پي نوشت ها :
1- قرآن، آل عمران / 159.
2- الکافي، ج 2، ص 117؛ محمدبن الحسن الحرّ العاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، بتصحيح و تحقيق و تذييل عبدالرحيم الرّباني الشيرازي، داراحياء التراث العربية، بيروت، ج 8، ص 540.
3- مسند احمدبن حنبل، ج 6، ص 93؛ صحيح مسلم، ج 12، ص 212؛ أبوحاتم محمدبن حِبّان البُستي، صحيح ابن حِبّان، تحقيق شعيب الأرنؤوط، الطبعة الثانية، مؤسّسة الرسالة، بيروت، 1414ق. ج 2، ص 313؛ أبوالقاسم سليمان بن احمد الطبراني، المعجم الاوسط، تحقيق ابراهيم الحسيني، الطبعة الاولي، دارالحرمين، 1415ق. ج 9، ص 172؛ السنن الکبري، ج 10، ص 136.
4- غررالحکم، ج 1، ص 275؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 133.
5- غررالحکم، ج 2، ص 20؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 334.
6- غررالحکم، ج 2، ص 294.
7- همان، ج 1، ص 372؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 263.
8- غررالحکم، ج 1، ص 89.
9- شرح غررالحکم، ج 1، ص 150.
10- الکافي، ج 2، ص 120؛ وسائل الشيعة، ج 11، ص 215.
11- ( وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَر عَلَي الأرضِ مِنَ الکَافِرِينَ دَيَّارًا. ( و نوح گفت پروردگارا! بر روي زمين هيچ يک از کافران را باقي مگذار ). قرآن، نوح / 26.
12- الشفا بتعريف حقوق المصطفي، ج 1، صص 137-138.
13- قرآن، توبه / 61.
14- أبوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، أسباب النزول، دارالکتب العلمية، بيروت، 1395ق. ص 168؛ أمين الاسلام أبوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، مکتبة المرعشي النجفي، قم، 1403ق. ج 3، ص 44؛ فخرالدين محمدبن عمرالخطيب الرازي، التفسير الکبير، الطبعة الثالثة، ج 16، ص 116؛ جلال الدين عبدالرحمن بن أبي بکر السيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، افست مکتبة المرعشي النجفي، قم، 1404ق. ج 3، ص 253.
15- قيس بن سعد بن عُباده انصاري از صحابه بزرگ پيامبر (ص) و از شيعيان خالص و ياران با وفا و خيرخواهان و طرف مشورت علي (ع) و از ياران باوفاي امام مجتبي (ع) بود. او از اشراف عرب و از بزرگان و سياستمداران، جنگاوران، سخاوتمندان، زاهدان و دانشمندان به شمار مي آمد. او را از پايه هاي دين و ستون هاي مذهب دانسته اند. « غديريه ي » قيس که در پيکار صفّين در پيشگاه اميرمؤمنان علي (ع) سروده از اشعار مهمي است که درباره ي امامت علي (ع) و حادثه ي غدير سروده شده است. قيس در اواخر حکومت معاويه به سال 59 يا 60 هجري درگذشت. ر.ک: أبومحمد عبدالرحمن بن أبي حاتم الرازي، الجرح و التعديل، الطبعة الاولي، مطبعة مجلس دائرة المعارف الثعمانية. حيدرآباد الدکن، ج 7، ص 99؛ أبوجعفر محمدبن الحسن الطوسي، اختيار معرفة الرّجال ( رجال الکشّي )، صحّحه و علّق عليه و قدّم له حسن المصطفوي، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش. صص 95-96؛ يوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر القُرطُبي المالکي، الاستيعاب في اسماء الاصحاب، بهامش الاصابة، دارالکتب العربي، بيروت، ج 3، صص 216-217؛ ج 4، صص 124-126؛ شهاب الدين احمد بن علي ابن حجر العسقلاني، الاصابة في معرفة الصحابة، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 3، ص 239؛ عبدالحسين الاميني، الغدير في الکتاب و السنّة و الادب، الطبعة الخامسة، دارالکتاب العربي، بيروت، 1403ق. ج 2، صص 67-112.
16- الغارات، ص 127.
17- نهج البلاغه، نامه ي 53.
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول