در أعدام، تمايز و تأثير نيست

اگر بگوييم سقراط نابود، يا افلاطون نابود، يا خلأ نابود است، حتماً اين نابودي ها از لحاظ معني يکسان به نظر مي رسد. فقط هنگامي مي توانيم ميان نابودي ها تمايز و اختلاف قائل شويم که نابودي مطلق را به سقراط يا افلاطون يا خلأ
يکشنبه، 2 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در أعدام، تمايز و تأثير نيست
 در أعدام، تمايز و تأثير نيست

 

نويسنده: مهدي حائري يزدي




 

اگر بگوييم سقراط نابود، يا افلاطون نابود، يا خلأ نابود است، حتماً اين نابودي ها از لحاظ معني يکسان به نظر مي رسد. فقط هنگامي مي توانيم ميان نابودي ها تمايز و اختلاف قائل شويم که نابودي مطلق را به سقراط يا افلاطون يا خلأ نسبت و اختصاص دهيم؛ و از اين راه به خوبي معلوم مي شود که در اعدام، از لحاظ عدم، تمايزي متصوّر نيست و چون تمايز در موجودات است، عدم هايي که با وجودات ارتباط پيدا مي کنند طبعاً از يکديگر متمايز خواهند شد. ولي بايد متوجه بود که اساساً ارتسام اعدام و همچنين تمايز آن ها از يکديگر فقط در محيط واهمه و خيال امکان پذير است، نه در حقيقت و خارج.
يکي از دانشمندان بزرگ مي گويد: « ثبوت اضافي، اعم از وجود مطلق يا مقيد، در تحديد و تعريف سلب، دخالت اساسي دارد ». و مقصود از ثبوت اضافي، مفهومي است که سلب مطلق را به خود اختصاص مي دهد خواه آن مفهوم ايجابي باشد خواه سلبي. در هر حال، چيزي که بديهي و انکارناپذير است اين است که عدم در هيچ يک از مراتب وجود، تحقق و اصالت ندارد و به هيچ وجه درخور اشاره ي عقلي يا حسي نيست؛ و اگر مفهومي را به نام عدم در قوه ي خيال و وهم مرتسم مي کنيم سپس آن را به وجود خاصي اختصاص مي دهيم ( ثبوت اضافي ) اين خود، وجودي خيالي است که به صورت عدم خودنمايي کرده است، وگرنه عدم نه قابل تصوّر است و نه شايسته تمايز و تحديد.
و به همين علت، فعل و انفعال و تأثير و تأثر در اعدام نيست و نبايد تصور کرد که عدم در هستي يا نيستي چيزي عامل مؤثر است. و اگر احياناً در افواه دانشمندان شهرت يافته است که « عدم علت در نابودي معلول موثر است » اين سخني حکيمانه و تحقيقي نيست، بلکه از روي تشبيه و مجاز است که به نيستي سِمَت فاعليت و تأثير داده اند، مانند اين که دانشمندان منطق، احکام گزاره هاي ايجابي و مثبت را، از روي مشابهت، به سوالب تعميم مي دهند و مي گويند: قضيه ي حمليه يا ايجابي است يا سلبي، و قضيه ي شرطيه نيز يا سالبه است يا موجبه، در حالي که در قضاياي سلبي، حمل يا تلازم وجود ندارد.(1)
توجيه ديگر اين گفتار که « عدم العلة علة العدم » اين است که اين عليّت عليّتي ثبوتي و نفس الامري نيست تا ايراد شود که در عدم، عليّت و تأثير و تاثري نيست؛ بلکه مقصود، عليّت اثباتي و ذهني است، و اين بدان معناست که هنگامي که ذهن وقوف يافت که مثلاً براي الف علّتي به نام ب وجود ندارد، به ضرورت و قاطعيت مي فهمد که الف هم در اين صورت نمي تواند وجود داشته باشد، و اين پيامد و تتالي يک حکم سلبي است بر حکم سلبي ديگر؛ و تتالي يک حکم بر حکم ديگر چه سلبي باشد و چه ايجابي، تتالي وجود بر وجود است نه عدم برعدم.

پي نوشت :

1- اين سخن، طبق آخرين تحقيقات فلاسفه ي بزرگ الهي است که به پيروي از قدما نسبت سلبي را در گزاره هاي منفي انکار مي کنند و مفاد سوالب را سلب حمل يا سلب شرط مي دانند.

منبع مقاله :
حائري يزدي، مهدي؛ (1384)، علم کلي، تهران: مؤسسه ي پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ پنجم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط