امکان يعني چه؟

امکان، که يکي از لغات متداول فلسفه است، معاني مختلفي دارد. اکنون براي آگاهي دانشجويان، تمامي معاني مصطلح آن را اشعار مي داريم:
يکشنبه، 2 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امکان يعني چه؟
 امکان يعني چه؟

 

نويسنده: مهدي حائري يزدي




 

امکان، که يکي از لغات متداول فلسفه است، معاني مختلفي دارد. اکنون براي آگاهي دانشجويان، تمامي معاني مصطلح آن را اشعار مي داريم:

1. امکان عام يا عامي:

به معني سلب ضرورتِ جهت مخالف قضيه است، بدين معني که اگر گفتيم « انسان نويسنده است » يا « حسن ثروتمند است »، نويسندگي و ثروت براي انسان و حسن محال نيست، يعني چون عدمِ نويسندگي و ثروت براي انسان و حسن ضروري نيست، نويسندگي و ثروت براي ايشان امکان پذير است. و عموميت و عامي بودن اين امکان بدين لحاظ است که اولاً، اعم از امکان خاصي است، و ثانياً، در عرف عام امکان بدين معني آورده مي شود، مانند آن که مي گويند سفر به کره ي مريخ ممکن است، يعني سفر نکردن به آن جا عقلاً ضرورت ندارد.

2. امکان خاص:

سلب ضرورت طرفين مخالف و موافق را امکان خاص گويند. با تأمل و دقت معلوم مي شود که اين امکان از دو امکان عام ترکيب مي يابد. مثلاً اگر بگوييم « انسان دانشمند است » قطعاً دانايي براي او امري ضروري نيست و نيز ناداني او صورت قطعي و لايتخلف ندارد. لذا اين گزاره، از آن جهت که سلب ضرورت در طرفين آن صادق است، صورت منطقي امکان خاص را به خود مي گيرد. امکان در اصطلاح اهل فن بيش تر به اين معني گفته مي شود و، از اين رو، به امکان خاص مشهور است.

3. امکان اخص:

اين عنوان بر سلب ضرورت ذاتي و وصفي و وقتي صادق است، بدين قرار که اگر مفهوم وصفي را با ذات و طبيعت ماهيتي مقايسه کنيم و نتيجه ي مقايسه اين شود که هرگونه ايجاب و اقتضايي ميان آن طبيعت و وصف منتفي است، يعني آن وصف براي او نه ضرورت ذاتي دارد، نه ضرورت وقتي و نه ضرورت وصفي، آن گاه امکان اخص وجود دارد. في المثل، هنگامي که نگارش را با ذات انسان مقايسه مي کنيم و هيچ گونه نسبت ايجابي ميان آن دو نمي يابيم و نيز هيچ عنوان يا وقتي را در جانب موضوع ( انسان ) فرض نمي کنيم که نگارش را براي انسان ضروري سازد، به اين نتيجه مي رسيم که اين صفت براي او نه ضرورت ذاتي دارد، نه ضرورت وصفي و نه ضرورت وقتي. ولي اگر صفت زائدي را در ذات موضوع فرض کنيم که با عمل نگارش تناسب طبيعي و قهري داشته باشد، البته نگارش هم براي انسان ضرورت مي يابد.

4. امکان استقبالي:

اين نوع امکان را فلاسفه ي معمولي که ابتکاري در مسائل نظري ندارند به لحاظ ابهامي که در اوضاع و احوال آينده ي جهان حوادث مشهود است، اصطلاح کرده اند و براي اثبات اصالت آن به اين کيفيت استدلال کرده اند: « آنچه از حوادث کون، در گذشته و حال، به صورت وقوع يا لاوقوع، قطعيت يافته از حد امکان خارج شده و به ضرورت وجود يا عدم آمده است و ديگر وصف امکان براي آن صحيح نيست. فقط آينده است که نسبت به وقايع ممکن حالت ابهام دارد و به هيچ وجه نمي توان چيزي را در آن حتمي الوقوع يا حتمي العدم دانست. و همين ابهام ايجاب مي کند که در مقابل حوادث آينده، علامت ترديدي که حکايت از امکان استقبالي دارد قرار دهيم. »
ولي انديشمندان فلسفه اين سخن را بر پايه قانوني منطقي استوار نمي دانند و زمان آينده را، از لحاظ علل و شرايط وجود، با گذشته و حال يکسان مي پندارند و مي گويند: تفکر فلسفي تسلسل و ارتباط ذاتي علل و معلولات را چه در گذشته و چه در آينده ناموسي عقلي و لايتخلف تشخيص داده است و به همين دليل نمي توان وقايع عالم تکوين را با کم ترين ترديد يا ابهام واقعي که ناظر به امکان باشد تلقي کرد. ترديد فقط ممکن است در ذهن يا حس واقع بيني راه يابد که امکان پيدايش آن هم در مورد حوادث گذشته و حال و نيز آينده يکسان است. لذا بايد گفت نظام فلسفه از قبول امکان استقبالي امتناع ورزيده است.

5. امکان استعدادي:

ترديد نيست که هر موجودي که به ماده و عوارض آن آميختگي دارد مي تواند در مسير ترقي و کمال واقع گردد، و بديهي است که هرگونه تحول و استکمال طبيعي يا ارادي مربوط به اندازه ي شايستگي و استعداد طبيعي است که در موجودي مترقي اندوخته است و، از اين روي، ترقيات و تحولات طبيعت را هرگز نمي توان گزاف يا تصادف عادي دانست، بلکه اين ترقيات و تحولات در نهاد طبيعت موجود است.
بر پايه ي اين اصل، موجودي طبيعي که بر طبق ناموس تحول، آماده ي انقلاب جوهري يا استحاله ي عرضي يا تغييرات ديگر است، قابليتش به دو نسبت متخالف قابل تحليل است، زيرا تهيؤ و لياقت، از آن جهت که واقعيتي خارجي است و در محل خود ( شيء مستعد ) موجود است، استعداد، و از آن جهت که زمينه ي کمالات و ترقيات مورد انتظار است، امکان استعدادي ناميده مي شود. گاهي مي گوييم جنين، استعداد انسانيت دارد. و گاهي ديگر مي گوييم انسانيت براي جنين، ممکن به امکان استعدادي است. و چيزي که در اين بحث مورد نظر است امکان استعدادي است، نه استعداد و قابليت که از جمله عوارض جسم و حقايق فعلي است.
يکي از مشخصات امکان استعدادي اين است که از جهتي بالفعل و از جهتي بالقوه است، و تا کمال مطلوب حاصل نشود امکان استعدادي باقي خواهد بود.

6. امکان وقوعي:

« چيزي که از فرض وقوع آن محال لازم نيايد » تعريف امکان وقوعي است. در مقابل، محال وقوعي يعني « چيزي که از وقوع آن خلاف ضرورت عقل لازم آيد ». اگر ما پيش خود مطلبي تصور کنيم و تصور آن، خود به خود و بدون واسطه ي اکتساب و نظر، موجب حکم عقل به امتناع گردد، امتناعِ آن ذاتي خواهد بود، مانند تصور اجتماع نقيضين که عقل، بدون احتياج به راهنمايي، به امتناع آن اعتراف مي کند. ولي در موارد ديگر مطلب به اين آساني نيست، بلکه عقل، از روي قاعده اي ضروري، به امکان يا امتناع چيزي پي خواهد برد.

7. امکان به معني احتمال:

احتمال و ترديد ذهني يکي ديگر از معاني اصطلاحي امکان است که در افواه عموم و خصوص بسيار متداول است؛ در گفتگوهاي معمولي مي گوييم « الکيبيادس (1) يوناني ممکن است فيلسوف باشد »، و مقصود اين است که احتمال مي رود او نيز، مانند سقراط و افلاطون، فلسفه بداند. اين نوع امکان جز اعلام ترديد و ابهام ذهني مفهومي ندارد و هيچ خاصيت فلسفي بر آن مترتب نيست. و اگر در گفتارهاي فيلسوفانه شنيده شده که « هرگاه واقعه ي شگفت آوري را شنيديد که از امري غيرعادي حکايت مي کند، بايد آن را ممکن تلقي کنيد »، اين سخن اندرزي حکيمانه بيش نيست و نبايد امکان آن را به معاني مخصوص فلسفه حمل کرد، بلکه امکان در اين موضع به معناي احتمال، و ممکن به معناي محتمل آمده است.

8. امکان به معني فقر:

ترديد نيست که هر ممکن موجودي را مي توان در عقل به ماهيت و وجود تحليل کرد و براي هر يک از دو جزء تحليلي، احکام و خواصي قائل شد. امکان ذاتي، که همان سلب وجود و عدم است، از خواص ذاتي ماهيت است؛ ولي امکان در مورد وجودات امکاني به معني تعلق و ارتباط ذاتي است که اين ها به مبدأ ايجاب و ايجاد خود دارند؛ و چون جز تعلق و ارتباط به مقام علت هيچ گونه هويت و حقيقتي ندارند، فقر و احتياج عين حقيقت و اصل هستي و ذات آن هاست.
اين وجودات مانند مفاهيم حرفي و آلي اند، و همان طور که مفهومي حرفي به استقلال قابل تعقل نيست، وجود امکاني نيز بدون فرض علت، ممکن نيست تحقق يابد يا تعلق گردد. اين افتقار ذاتي، که در عين حال مناط قرب و کمال اشياست، به امکان وجودي تعبير شده و مانند وجود داراي مراتب شدت و ضعف و تقدم و تأخر و قرب و بعد است.

9. امکان بالقياس:

مفهوم اين امکان تنها در موردي که هيچ علاقه ي طبيعي و ذاتي بين دو شيء وجود ندارد صادق است، زيرا سلب ضرورت وجود يا عدم شيء از طرف شيء ديگر و به قياس با آن » تفسير صحيح امکان بالقياس است. لذا در مورد دو شيء کاملاً مستقل که هيچ نوع ارتباط ذاتي و طبيعي با يکديگر ندارند، صحيح است که گفته شود هيچ يک از آن ها نسبت به ديگري اقتضاي وجود يا عدم ندارد، و اين نوع امکان در مسائل توحيد مورد توجه و استفاده ي علمي واقع مي گردد.

پي نوشت :

1- Alcibiades

منبع مقاله :
حائري يزدي، مهدي؛ (1384)، علم کلي، تهران: مؤسسه ي پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ پنجم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط