بررسی اوضاع داخلی خلافت عباسیان از آغاز تا پایان دوره اول (1)

خلافت امویان به دلیل آن که عملا احکام اسلام را زیر پا می گذاشت و مبانی اسلام را نادیده می گرفت بسیار مورد طعن جامعه اسلامی قرار گرفت به خصوص این که فجایعی مانند واقعه عاشورا ، آتش زدن کعبه ، قتل زید بن علی و
شنبه، 8 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی اوضاع داخلی خلافت عباسیان از آغاز تا پایان دوره اول (1)
بررسی اوضاع داخلی خلافت عباسیان از آغاز تا پایان دوره اول (1)

 

نويسنده:سید مصطفی طباطبایی (1)
منبع: راسخون




 

چکیده :

خلافت امویان به دلیل آن که عملا احکام اسلام را زیر پا می گذاشت و مبانی اسلام را نادیده می گرفت بسیار مورد طعن جامعه اسلامی قرار گرفت به خصوص این که فجایعی مانند واقعه عاشورا ، آتش زدن کعبه ، قتل زید بن علی و جنایات حاکمانی مانند حجاج بن یوسف ثقفی را در کارنامه حکومتی خود داشت . عباسیان که از نوادگان عیدالله بن عباس به شمار می رفتند در این زمان توانستند داعیانی را به اقصی نقاط سرزمین های اسلامی بفرستند و مردمی را که از حکومت اموی به ستوه آمده بودند را با شعار « الرضا من آل محمد » جهت قیام علیه امویان دعوت کنند . اوج این فعالیت ها در منطقه خراسان و به سرکردگی ابو مسلم خراسانی بود . در این مقاله سعی بر آن است که چگونگی تشکیل خلافت عباسیان و روند آن را تارپایان دوره اول حکومت آنان بررسی نماییم
کلید واژه : عباسیان ، خلافت ، اسلام ، حکومت ، مسلمانان

مقدمه :

تئوری عباسیان در کسب خلافت به این صورت بود که آن ها اعتقاد داشتند که عباس عموی پیامبر تنها وارث ایشان به شمار می رود وبه همین دلیل خلافت جهان اسلام نیز باید تحت اختیار آن ها باشد . عباسیان با این دیدگاه خود را جزء خاندان حضرت محمد ( ص ) به شمار می آوردند و توانستند خلافت جهان اسلام را عهده دار شوند . هر چند در آغاز دعوت خود اسمی از شخص خاصی جهت خلافت به میان نیاوردند و با شعار « الرضا من آل محمد » مردم را دعوت به خلافت اهل بیت کردند ولی در ادامه با استدلال این که از نوادگان عباس عموی پیامبر هستند ، خود سکان دار خلافت مسلمانان شدند .
خلافت عباسیان از سال 132 هجری آغاز و تا سال 656 هجری که سال فتح بغداد به دست هلاکو خان به شمار می رود به مدت 524 سال طول کشید. خلافت عباسیان با حکومت ابو العباس سفاح در سال 132 هجری آغاز شد و نهایتا با مرگ معتصم به دست مغولان به پایان رسید .
مورخان دوران خلافت عباسیان را بر اساس نیروهای دربار و تحولات سیاسی و فرهنگی به چهر دوره تقسیم کرده اند :
دوره اول ( 132 تا 232 هجری قمری ) : این زمان که با خلافت ابو العباس سفاح آغاز شد و تا دوران خلافت الواثق ادامه دارد ، دوران نیرومندی دستگاه خلافت و پیشرفت سرزمین های تحت تسلط آن ها و شکوفایی فرهنگی می باشد .
دوره دوم (232 تا 334 هجری قمری ) : این دوران با خلافت متوکل آغاز شد و تا دوران المستکفی ادامه دراد .. ویژگی مهم این دوران ضعف دستگاه خلافت نسبت به دوران قبل بود و به همین دلیل نفوذ ترکان در دستگاه خلافت را شاهد هستیم
دوره سوم ( 334 تا 447 هجری قمری ) : دوران سوم خلافت عباسیان با حکومت المستکفی آغاز و تا زمان القائم ادامه دارد .ویژگی مهم این دوران تشکیل حکومت شیعی آل بویه در سرزمین های تحت تسلط عباسیان بود . آل بویه توانستند قدرت خلفا را محدود کنند به گونه ای که امرای آل بویه خود خلفا را عزل و نصب می کردند .
دوره چهارم ( 447 تا 656 هجری قمری ) : این دوران نیز در زمان خلافت القائم شروع می شود و با مرگ خلیفه المستعصم به دست مغولان به پایان می رسد . ویژپی مهم این دوران تشکیل حکومت ترکان سلجوقی در سرزمین های اسلامی بود . هر چند این دوره به دلیل تحت تأثیر بودن خلیفه از حکومت مانند دوران قبل و تسلط آل بویه بود ولی از این حیث که سلجوقیان سنی مذهب و هم آیین خلیفه به شمار می رفتند برای خلافت عباسی از دوره قبل بهتر بود .

چگونگی دعوت عباسیان :

دعوت عباسیان تقریبا از سال صد هجری آغاز و پس از مرگ مشکوک ابراهیم امام رئیس فرقه کیسانیه به محمد بن علی بن عبد الله بن عباس سپرده شد. وی که فردی با درایت و تیز بین بود « حمیمه » را که شهری در مسیر کاروان های تجار و حجاج بود برای اقامت انتخاب کرد و از آن جا داعیان خود را به دیگر بلاد فرستاد . انتخاب خراسان به عنوان کانون اصلی دعوت عباسیان از سوی وی درایت او را نشان می دهد . خراسان در این زمان از جور امویان در امان نبودند و هم اعراب و هم موالی خواستار رهایی از سلطه اویان بودند .از طرفی اختلافات قبایل اعراب آن منطقه با یکدیگر و محبت اهل بیت باعث شد که داعیان عباسی بدون ذکر نام خاصی از اهل بیت مردم را به قیام علیه امویان به نام اهل بیت دعوت کنند . مهم ترین داعی عباسیان در این سرزمین سلیمان بن کثیر خزاعی بود . وی توانست بسیاری از مردم را برای قیام علیه امویان دعوت کند .
مورخان از سال صد تا سال صد و بیست و هشت که دعوت به صورت مخفی بود را دوره اول دعوت عباسی نامیده اند و زا سال صد و بیست و هشت تا سال صد و سی و دو که به پیروزی رسیدند را دوره دوم دعوت عباسیان نام نهاده اند . ویژگی مهم دوره دوم قیام علنی علیه امویان به سرکردگی ابومسلم خراسانی بود . وی که در واقع عامل اصلی پیروزی عباسیان به شمار می آمد توانست در این چهار سال با بسیج توده های مردم حکومت امویان را در هم بشکند و پایه و اساس حکومت عباسیان را بنیان نهد .

ابو مسلم خراسانی و پایه گذاری خلافت عباسی :

درباره چگونگی آشنایی ابو مسلم خراسانی با نهضت عباسیان بیان شده است که ابو مسلم برده عيسى و معقل پسران ادريس عجلى بود و در ماه بصره در بخشى كه جانب اصفهان بود زندگى مى‏كرد پس از آن که این دو برادر به اتهام ارتباط با امام محمد بن علی بن عبد الله بن عباس توسط حجاج بن یوسف ثقفی زندانی شدند ابومسلم نیز به آن ها پیوست که در رکاب آن ها باشد . در اين هنگام سليمان بن كثير خزاعی و مالك بن هيثم و لاهز بن قرط كه داعيان بنى عباس در خراسان بودند براى حج آمدند، قحطبة بن شبيب هم همراه ايشان بود و او از شيعيان و پيروان آنان بود، آن ها از راه واسط رفتند و آن جا در زندان به ديدار شيعيان زندانى شتافتند و ابو مسلم را ديدند كه از هيات ظاهر و فهم و دانش و استبصار او در محبت بنى هاشم بسيار خوشحال شدند. اين گروه در يكى از مسافرخانه‏هاى واسط منزل كردند و ابو مسلم در تمام مدت اقامت ايشان در آن شهر پيش آنان آمد و شد داشت چنانكه به يك ديگر انس گرفتند و آنان از چگونگى كار ابو مسلم پرسيدند، گفت مادرم كنيز عمير بن بطين عجلى بود كه عمير با او درآميخت و به من حامله شد و عمير مادرم را كه باردار بود فروخت، عيسى و معقل پسران ادريس او را خريدند و من در خانه آن دو متولد شده‏ام و در واقع همچون برده و مملوك ايشانم. ( دینوری : 1381 : 183 ) آن گروه از واسط حركت كردند و از راه بصره به مكه رفتند و به مكه رسيدند و امام محمد بن على هم براى انجام حج آمده بود، اينان به امام گزارش دادند كه در همه خراسان زمينه فراهم كرده و سپس او را از رفتن خود به واسط و ديدار با برادران زندانى آگاه ساختند وصفات ابو مسلم و هوش و خرد و فهم او را نقل كردند و گفتند داراى بينش روشن و ذهن پسنديده و گفتار نيكوست، امام پرسيد آيا آزاد است يا برده؟ گفتند خودش مى‏پندارد كه پسر عمير بن بطين عجلى است و داستان او چنين و چنان بوده است و كارهاى او را مفصل براى امام نقل كردند، محمد بن على گفت فرزند تابع مادر است و چون بازگشتيد همچنان از راه واسط برگرديد و او را بخريد و به حمبمه بفرستيد تا من او را ميان خود و شما فرستاده و قاصد قرار دهم، هر چند تصور مى‏كنم پس از امسال ديگر مرا نخواهيد ديد و اگر براى من حادثه پيش آمد پيشواى شما اين پسرم ابراهيم خواهد بود نسبت به او خيرانديش باشيد و من به زودى به او هم درباره شما سفارش و وصيت خواهم كرد.
آن قوم بسوى خراسان برگشتند و از واسط عبور كردند و عيسى و معقل پسران ادريس را ديدند و اطلاع دادند كه امام به ابو مسلم احتياج دارد و خواسته است كه آن دو او را بفروشند، گفته‏اند كه آن دو ابو مسلم را براى امام بخشيدند. ( دینوری : 1381 : 382 ) پس از آن که امام محمد بن علی وفات یافت به وصیت او ابراهیم امام جانشین او شد و ابراهیم نیز ابومسلم را به عنوان رهبر قیام به خراسان اعزام کرد .
ابو مسلم توانست نظر داعیان دعوت را نسبت به خود جلب کند و علم قیام را در خراسان برفرازد . وی با بر افراشتن بیرق سیاه و پوشیدن لباس های مشکی قیام خود را ملقب به « سیاه جامگان » کرد . « ابو مسلم فرصتى يافت و به اقامه دعوت پرداخت، نصر بن سيّار در گير و دار ابن كرمانى بود. فراغتى براى نبرد با ابو مسلم نداشت. ابو مسلم به هر سوى دعوتگران فرستاده بود و مردم دسته دسته بدو مى‏گراييدند و دعوت آشكار شده بود. » ( مقدسی : 1374 :ج‏2 :945 )
در چنين اوضاع و احوالى، ابو مسلم خراسانى كه موقعيت را از هر جهت آماده ديد از عدم رضايت عمومى استفاده كرد و پرچم سياه عباسى را در روستایی نزديك مرو برافراشت و مردم را به جنگ بيدادگران فراخواند و در سال 130 مرو را گرفت، و نصر بن سيار شكست خورد و گريخت. اعراب و همراهان نصر وقتى ديدند كه مروان در خواب غفلت فرورفته، چنان كه بايد پايدارى نكردند. ياران ابو مسلم ، تحت رهبرى او، با حزم و احتياط به پيشروى ادامه دادند. از هر سو گروه‏گروه به ابو مسلم پيوستند؛ از هرات، پوشنج، مرورود، طالقان، مرو، نيشابور، سرخس، بلخ، چغانيان، طخارستان، شكورختل، كش، ونسف از هرسو به يارى او مى‏آمدند. همه سياهپوش بودند و چماقى نيمه سياه به دست داشتند كه مى‏گفتند كافركوب است. پياده و سوار، بعضى اسب‏سوار، برخى ديگر خرسوار وارد مى‏شدند، به درازگوشهاى خود بانگ مى‏زدند و مروان خطاب مى‏كردند زيرا مروان ثانى الحمار لقب داشت. عده آن ها در حدود يكصد هزار تن بود. به اين ترتيب، مناطق متصرفى ابو مسلم روز به روز وسعت گرفت و كوفه به دست طرفداران بنى عباس افتاد و در مدتى كوتاه قسمت شرقى خلافت بنى اميه از كف آنان بيرون رفت. تنها شخص وفادارى كه خواهان بقاء حكومت امويان بود نصر بن سيار بود كه او نيز در حال فرار در شهر ساوه بدرود حيات گفت. پس از پيروزي هايى كه در گرگان و نهاوند نصيب لشكريان ابو مسلم شد، نبرد قطعى در كنار رود زاب يكى از شاخه‏هاى دجله به وقوع پيوست و به قدرت بنى اميه پايان بخشيد. دمشق، پايتخت خلفاى اموى، به تصرف عباسيان درآمد و مروان پس از مدتى سرگردانى دستگير شد و به قتل رسيد. در مكه و مدينه و بصره و فلسطين هرجا خاندان بنى اميه را يافتند قتل عام كردند. (راوندی : 1382 : ج‏2 : 130)
مروان حکم که از فعالیت ابراهیم امام آگاه شد وی را احضار کرد و پس از بازجویی به قتل رسانید . « گويند، چون خبر كشته شدن امام ابراهيم بن محمد و گريختن ابو العباس (سفاح) و ابو جعفر (منصور) از شام و مخفى شدن آنان در كوفه و پيش ابو سلمه به اطلاع ابو مسلم رسيد، از خراسان حركت كرد و به كوفه آمد و پيش ايشان رفت و نخست مرگ برادرشان ابراهيم را به ان دو تسليت گفت، سپس به ابو العباس گفت دست دراز كن كه با تو بيعت كنم، و او دست پيش آورد و ابو مسلم با او بيعت كرد و سپس به مكه رفت و باز پيش آنان برگشت، ابو العباس به ابو مسلم فرمان داد در خراسان هر عربى را كه از بيعت خوددارى كرد گردن بزند.» (دینوری : 1381 : 381)
ابو العباس سفاح كه اولين خليفه خاندان عباسى است به زودى به يارى ايرانيان، مناطق وسيعى را به تصرف خود درآورد و ابو سلمه خلّال را كه از رجال همدان و از ياران صديق‏ و وفادار او بود، به وزارت برگزيد و براى تحكيم موقعيت خود، حكام نواحى مختلف را تغيير داد و برادران و اعمام و ياران خود را به فرمانروايى نقاط مختلف برگزيد؛ از جمله، آذربايجان و ارمنستان و الجزيره را به ابو منصور، برادر خود واگذار كرد و اداره خراسان و جبال را به ابو مسلم خراسانى محول نمود.

بررسی دوران خلافت خلفای عباسی در دوران اول :

ابو العباس سفاح ( 132 – 136 ه.ق) :
او ابو عبد الله بن محمد بن علی عباسی و کنیه ابو العباس داشت در سال 105 در حمیمه واقع در شراه در منطقه بلقاء شام متولد و در همان جا رشد کرد ( خطیب بغدادی : بی تا : ج10 : 46-47). در دوازدهم ماه ربیع الاول سال 132 هجری در مسجد کوفه با او به عنوان خلیفه مسلمین بیعت شد و او نیز به رسم خلفا در همان روز به منبر خطبه خواند ( ابن‏خلدون : 1363 : ج‏2 :208 )
وی چون می دانست که کوفه مرکز علویان است ابتدا شهر هاشمیه شهر هاشمیه رفت و پس از آن به شهر انبار رفت و در آن جا شهری به نام هاشمیه ساخت و آن را مرکز خلافت خود قرار داد . . وی برای تثبیت حکومت خود وقت بسیار صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید و سپس ابو سلمه خلال که ظاهرا اقدامات جدایی طلبانه داشت را به قتل رسانید ( طقوش : 1385 : 32).
سفاح برای آن که بتواند بقایای امویان را نابود کند و از طرفی عباسیان را در خلافت دخیل کند و به این گونه جلوی زیاده خواهی داعیان را بگیرد اقوام خود را بر مناصب حکومتی گماشت . « سفاح، عم خود داود را بر كوفه امارت داد. و عم ديگرش عبد الله بن على را به سوى ابو عون بن يزيد به شهر زور فرستاد. و برادرزاده خود عيسى بن موسى را به سوى حسن بن قحطبه كه ابن هبيره را در واسط محاصره كرده بود و يحيى بن جعفر بن تمام بن العباس را به سوى احمد بن قحطبه به مداين، و ابو اليقظان عثمان بن عروة بن محمد بن عمار بن ياسر را به سوى بسام بن ابراهيم بن بسام به اهواز و سلمة، بن عمرو بن عثمان را به سوى مالك بن طريف فرستاد. » ( ‏ابن‏خلدون : 1363 : ج‏2 :208 )
پس از بيعت با ابو العباس السفاح بعضى از پيروان و سران عليه او شوریدند . او چون می دانست که آن ها از وضعیت به وجود آمده آزرده خاطرند از این رو خلیفه به آن ها اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفات دارد و اساس حکومت همچنان به دوش آنان است . این فحوای نامه نگاری های وی با فرماندهانش کاملا مشخص است به گونه ای که در نامه ای که به حسن بن قحطبه وقتی که منصور را در لشکر کشی همراهی می کرد نوشت : « سپاه سپاه تو است و فرماندهان ، فرماندهان توأند ، اما دوست داشتم که برادرم در کنار تو باشد و کار را به عهده بگیرد » ( دینوری : 1381 :413 )
ابو العباس سفاح پس از این که توانست جلوی شورش احتمالی سپاهیانش را بگیرد سکوب بازمانگان امویان که اینک در گروه های مختلفی علیه عباسیان قیام می کردند را آغاز کرد . وی عمويش عبد الله بن على را به سوى مروان که در زاب فرود روانه كرد عبد الله بن على بن عبد الله بن عباس با مروان بن محمد جنگى كرد و او را شكست داد و لشكرگاه او را غارت كرد. و مروان بر راه خود رفت، تا به موصل رسيد و هيچ گشايشى برايش حاصل نشد و گذشت. از پل فرات بر روى حران، عبور كرد و كشتيها را آتش زد. عبد الله بن على در فرات فرود آمد و به اصلاح كشتيها پرداخت واز فرات گذشت و دمشق را محاصره كرد و آنجا را گشود و هر كه از بنى اميه در آن جا بود همه را كشت و باروى شهر را سنگ به سنگ ويران كرد و گورهاى ايشان را شكافت و آتش زد و استخوان هاشان را به آتش کشید. عبد الله بن على، در پى مروان فرستاد و با او، در بوصير از حدود مصر، برخورد كردند. او را كشت و سرش را نزد ابو العباس فرستاد. ابو العباس نيز به نزد ابو مسلم روانه كرد و فرمان داد تا سرش را در خراسان گردش دادند. ( مقدسی : 1374 : ج‏2 :946- 947 ) . و در واقع با پایان یافتن زندگانی مروان اساس حکومت بنی امیه برچیده شد .
از دیگر وقایع مهم دوران خلافت ابو العباس سفاح شورش زياد بن عبد الله بن خالد بن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان، در حلب بود . وی که داعیه خلافت در سر می پروراند بر خلاف عباسیان لباس و بیرق سفید بر افراشت و به همین دلیل به سپید جامگان معروف شدند . ابو العباس ، عبد الله بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس، ابو جعفر را به سوى ايشان فرستاد و تا آخرين نفر، ريشه‏كن شدند .
به جز این شورش شورش های دیگری در مناطق عربی مثل فلسطین ، شام و جزیره توسط افرادی مانند حبیب بن مره مری ، ابوالورد ، اسامه بن زید به وقوع پیوست که همگی توسط سپاهیان سفاح به فرماندهی عبد الله بن علی عباسی سرکوب شد . اما مهم ترین این شورش ها قیام یزید بن هبیره علیه عباسیان بود . وی که توانسته بود لشکری انبوه گرد خود فراهم آورد واسط را تصرف کرد و در این شهر قیام کرد. ابو سلمه خلال سپاهی به فرماندهی حسن بن قحطبه به واسط فرستاد ولی وی کاری از پیش نبرد و فقط شهر را محاصره کرد. سفاح به ناچار برادر خود منصور را برای رهبری عازم واسط کرد .در این حین خبر کشته شدن مروان به هبیره رسید و او تقاضای صلح کرد . سفاح نیز برای وی امان نامه ای به شرح زیر ارسال کرد :
« به نام خداوند بخشنده مهربان اين نامه‏اى است از عبد الله بن محمد بن على، ابو جعفر، ولى امر مسلمانان براى يزيد بن هبيره و آنانى كه همراه وى هستند، از جمله مردم شام، عراق، مدينه و واسط، من شما را در پناه خود گرفتم و در اين كار خدا را به شهادت مى‏گيرم. او كه اسرار بندگان را مى‏داند و انديشه‏هاى آنان را باور دارد، او هر آنچه را كه بندگان پنهان مى‏كنند و در قلب خود خطور مى‏دهند همه را مى‏داند. همه كارها به سوى خداست، اين امان نامه درست است و در آن هيچ گونه دروغ و حيله‏اى وجود ندارد، هيچ باطلى در آن راه ندارد، اين امان نامه را به يزيد بن عمر بن هبيره داده‏ام و وى مى‏بايست به ديگران بدهد و همه آنان از اين امان نامه برخوردار مى‏گردند. من كسانى را كه نامشان در اين نامه آمده است در پناه خدا و رسول خدا (ص) قرار مى‏دهم و در اين راه همه پيامبران و صالحان را گواه مى‏گيرم، اين امان نامه هم بر من حاكم است و هم بر تو و آنانى كه همراه تو هستند، تو هيچ گونه جرمى را مرتكب نشده‏اى و ياران تو نيز مرتكب نشده‏اند. چنان كه در اين امان نامه متذكر شده‏ام، هيچ گونه فريب و حيله‏اى در آن نيست، تو هر جا كه مى‏خواهى مى‏توانى بروى و هيچ كس حق تعرض به تو و همراهانت را ندارد. اگر من در مورد تو حيله كرده باشم گويى يكى از حرام‏هاى محمد (ص) را حلال كرده‏ام و يا اين كه يكى از حلال‏هاى او را حرام كرده‏ام.» (دینوری : 1380 :356-357)
یزید بن هبیره پس از دریافت این امان نامه بیعت کرد ولی سفاح او و تعدادی از یارانش را به قتل رساند و به این گونه به شورش های امویان پایان داد .
ابو العباس سفاح در دهم ذو الحجه سال 136، پس از چهار سال و هشت ماه كه از بيعتش گذشته بود، مرد. سفاح پيش از مرگ خود، به خلافت برادرش منصور وصيت كرده بود و برادرزاده خود، عيسى بن موسى بن محمد بن على.را ولی عهد او قرار داد . او فرمان ولايت‏عهدى را كه نوشته بود، در پارچه‏اى قرار داد و آن را به خاتم خود و خاتم اهل بيتش مهر كرده به عيسى سپرده بود. چون سفاح مرد، ابو جعفر در مكه بود. عيسى براى او بيعت گرفت آنگاه خبر مرگ سفاح را به او نوشت‏ . ( ابن‏خلدون: 1363 : ج‏2 :284 )
ابو جعفر منصور ( 136 – 158 هجری ) :
منصور در هنگام وفات سفاح در مکه بود و هنگامی که به" ذات عرق" رسيد خبر مرگ امام ابو العباس را شنيد و همان جا توقف كرد تا ابو مسلم هم رسيد و خبر مرگ امام را به ابو مسلم داد، منصور گفت چنين مصلحت مى‏بينم كه بارها و سپاهيانى را كه همراه تو هستند همين جا پيش من بگذارى و با من باشند و تو خودت را به انبار برسانى و سرپرستى لشكر را عهده‏دار شوى ، ابو مسلم چنین كرد و با ده تن از خواص خود سوار شد و با شتاب بسيار خود را به عراق و شهر ابو العباس در انبار رساند و ديد كه عيسى بن على بن عبد الله بن عباس مردم را به حكومت خود دعوت كرده است و ابو جعفر منصور را از ولايت عهدى خلع كرده است، مردم همين كه ابو مسلم را ديدند عيسى را رها كردند و به او پيوستند، و چون ابو جعفر منصور رسيد عيسى از او پوزش خواست و باو گفت آن كار را براى نگهدارى لشكر و حفظ خزانه‏ها و بيت المال كرده است و منصور پذيرفت و از او در گذشت و به این گونه مردم با ابو جعفر منصور به خلافت بیعت کردند .
منصور عباسی در طول دوران خلافت نسبتا طولانی خود با سه مسئله مهم داخلی مواجه بود . یکی ادعای عمویش عبد الله بن علی برای خلافت و بیعت سپاهیانش با وی در شام ، دیگری محبوبیت ابو مسلم بین یارانش و ادعای خود او در سهیم بودن در حکومت و سومین مورد قیام علویان در جای جای سرزمین های اسلامی علیه عباسیان .
منصور برای مقابله هم زمان با این سه مشکل تدابیر خاصی را به اجرا گذاشت و با درایت و دسایسی که به کار برد توانست این مشکلات را از پیش روی خود بر دارد . وی در ابتدا برای آن که می دانست نمی تواند با قوه قهریه همزمان با این سه مشکل روبرو شود دست به سیاست زد .به همین دلیل از با ابو مسلم به مسالمت رفتار کرد و توانست وی را برای دفع عمویش عبد الله بن علی عازم نبرد کند . « و چون اين خبر ( شورش عبد الله بن علی ) به منصور رسيد به ابو مسلم گفت اى مرد براى اين كار يا تو بايد بروى و كار شام را اصلاح كنى يا خودم. ابو مسلم گفت من خود مى‏روم و آماده شد و با دوازده هزار تن از دليران سپاه خراسان راه افتاد و چون به شام رسيد سپاهيان خراسانى كه در شام بودند همگان باو پيوستند و عبد الله بن على تنها ماند، ابو مسلم او را بخشيد و از او بازخواستى نكرد. » ( دینوری : 1381 :421 ) . عبد الله پس از شکست به بصره فرار کرد و به برادرش سلیمان بن علی پناهنده شد ولی منصور از این جریان آگاه شد و با وعده امان دادن به او وی را فریفت و به زندان افکند تا آن که در سال 147 هجری او را به قتل رسانید . ( طقوش :1385 : 41 )
به این گونه منصور عباسی توانست با استفاده از قدرت و محبوبیت ابو مسلم یکی از مهم ترین شورش های داخلی قلمرو خود را سرکوب کند .
منصور از ابو مسلم خراسانی نیز كينه و خشم ديرينه‏اى در دل داشت، و ميان اين دو نفر همواره آن خشم و كينه باقى بود، از اين رو منصور در زمان سفّاح به او اشاره كرد كه ابو مسلم را به قتل برساند، ولی سفّاح از این کار امتناع کرد و گفت: با آن همه خدمات شايانى كه ابو مسلم در دولت ما كرده چگونه من به اين كار اقدام كنم . چون منصور به خلافت رسيد ابو مسلم را- چنانكه شرحش گذشت- به جنگ عموى خود عبد الله بن علىّ فرستاد، چون ابو مسلم بر عبد الله پيروز شد، و آنچه را در سپاه وى بود به غنيمت گرفت، منصور يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد تا بر اموالى كه در سپاه عبد الله موجود بود نظارت كند، ابو مسلم از اين كار به خشم آمده گفت: درباره خون‏ها امينم ولى در اموال خائن! و منصور را دشنام داد.
يكى از جاسوسان منصور اين مطلب را بدو خبر داد، ابو مسلم نيز از آن هنگام آهنگ مخالفت و سرپيچى كرد، و بر آن شد كه يكسره به خراسان رهسپار شود و نزد منصور نرود، منصور بيمناك شد كه مبادا ابو مسلم با حالت خشم به خراسان رفته در آنجا كار را بر وى تباه سازد. در اين وقت منصور به ابو مسلم نامه‏اى نوشت و در آن از وى دلجويى كرد، و او را به آرامش دعوت نمود، و وعده نيكى به او داد، و از او خواست نزد وى بيايد. ابو مسلم نيز در پاسخ نوشت من به فرمانبردارى باقى‏ام و عزم خراسان دارم‏ تو اگر خويشتن را اصلاح كردى من گوش فرا مى‏دهم و اطاعت مى‏كنم، و اگر جز اين نخواستى كه خواهش دل را پيروى كنى من هم راهى براى خود انتخاب مى‏كنم كه به سلامت نزديك باشد. از اين رو منصور نسبت به ابو مسلم بیشتر خشمناك شد، و نامه ديگر به او نوشت و در آن او را تهدید کرد و از وی خواست که به دیدارش رود . سر انجام ابو مسلم به دیدار وی رفت و منصور با دسیسه او را به قتل رساند . ( ابن طقطقی : 1360 :228-230 )
به دین سان منصور توانست با دسیسه و نیرنگ ابو مسلم را نیز که خطری مهم برای خلافتش به شمار می آمد از میان بر دارد .
پس از قتل ابو مسلم شورش های بسیاری از طرف ایرانیان و هوادران وی به وقوع پیوست که مشکلات جدیدی را برای دستگاه خلافت عباسیان به وجود آورد . در واقع می توان گفت که قتل ابو مسلم تنها بهانه ای برای این شورش ها بوده است زیرا ماهیت اکثر آن ها قیام علیه اعراب و احیای ایرانیت زمان ساسانیان و در بعضی موارد احیای آیین زردتشتیت است . اولین این قیام ها قیام سنباد بود « در آن سال سنباذ به خونخواهى ابو مسلم قيام كرد او مجوسى (مغ- زردشتى) و اهل يكى از قصبات نيشابور به نام اهروانه بود. او براى قتل ابى مسلم خشمناك شده كه دست نشانده و ساخته او بود. عده اتباع او فزون گرديد كه بيشتر آنها كوهستانى بودند. شهر نيشابور و قومس (گمش) و رى را گرفت. نام خود را هم سپهبد فيروز نهاد. چون به رى رسيد گنج هاى ابو مسلم را ربود زيرا ابو مسلم هنگامى كه ابو العباس را قصد كرد و اموال خود را در آن شهر گذاشت. سنباد اموال را غارت و زنان را برده كرد ولى به تجار دست درازى نكرد. او به اين تظاهر مى‏كرد كه قصد رفتن به مكه را دارد تا كعبه را ويران كند...» ابن اثیر : 1381 : ج‏15 :117 )

پي‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی رشته تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان




 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما