مفهوم تفسير
كلمه تفسير در لغت از ريشه « فَسَر » به معني آشكار كردن، كشف و پرده برداشتن از معني كلام است. ابن فارس مي گويد: « فسر، دلالت بر بيان كردن و روشن ساختن امري دارد. » (1)راغب مي گويد: « فَسر و سفر، همان طور كه حروف آنها شبيه هم است، در معنا نيز، متقارب اند و ممكن است بين آنها، چنين تفاوتي قائل شد كه « فسر» براي آشكار كردن معني معقول و « سفر » براي آشكار كردن اشياء براي ديدن آنهاست. » (2)
سيوطي مي گويد: « كلمه تفسير، از باب تفعيل برگرفته از فسر، به معني بيان و كشف است و چه بسا گفته شده كه فسر درواقع، واژگون شده سفر، يعني برخاسته از اشتقاق كبير باشد. » (3) لغت تفسير در قرآن نيز به معني ايضاح و تبيين به كار رفته است؛ چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: « وَ لاَ يَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً » ( فرقان/33 )؛ « كافران براي تو هيچ مثلي نياورند، مگر آنكه برايت جوابي حق و خوش بيان تر بياوريم. »
اين آيه شريفه در پاسخ مشركان مكه كه همواره پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را نكوهش كرده و نبوت و رسالت او را زير سؤال مي بردند، نازل شده است.
امروزه كلمه تفسير در اصطلاح علوم قرآني، به « علم فهم معاني نهفته قرآن » اطلاق مي شود. به نظر مي رسد كلمه تفسير در آغاز به معني، شرح و توضيح كتابها و نوشته هاي علمي به كار مي رفته است؛ به همين دليل شرح و بسط آثار گذشتگان، همانند آثار « ارسطو » و « افلاطون » را تفسير كلام آنها مي دانسته اند. به تدريج، اين واژه در فرهنگ اسلامي، به شرح آثار ديني به ويژه قرآن كريم، اختصاص يافت. از اين رو، علامه طباطبايي مفسر گرانقدر جهان اسلام، تفسير را چنين تعريف مي كند: « تفسير، همان بيان معاني آيات قران و كشف مقصود و مضمون آنهاست. » (4)
آيت الله خويي نيز در تعريف علم تفسير مي گويد: « تفسير همان آشكار كردن مراد خداي متعال از كتاب عزيز است. » (5) محمد بن يوسف، ابوحيان اندلسي ( 745/2 ق ) صاحب تفسير بحرالمحيط و از عالمان بزرگ اهل سنت، علم تفسير را چنين تعريف مي كند: « تفسير، علمي است كه از چگونگي گفت و گوي الفاظ قرآن، مدلولات، احكام فردي و تركيبي و معاني آن در حالت تركيب سخن مي گويد. » (6) زركشي مي گويد: « تفسير علمي است كه با آن مي توان بر فهم كتاب خدا و معاني، احكام و حِكَم آن دست يافت. » (7)
با توجه به تعاريفي كه گذشت، تفسير تنها توضيح الفاظ قرآن نيست، بلكه توضيح مراد كلام خداوند است. هدف اساسي در تفسير، رسيدن به مدلول لفظ، و بيان معاني پنهان آن است، نه معاني ظاهري لفظ كه از ظاهر كلام به ذهن مي رسد؛ لذا تفسير پرده برداري از معاني پنهان و مقاصد نهايي كلام است، از اين رو، كلامي داراي تفسير خواهد بود كه نوعي معاني پنهان و پيچيده در آن وجود داشته باشد تا از راه تفسير، كشف و آشكار شود. (8)
تفاوت تفسير با ترجمه
با توجه به تعاريفي كه براي تفسير گذشت، مي توان تفاوت آن را با ترجمه در اين دانست كه در ترجمه، هدف مترجم، رسيدن به معاني ظاهري الفاظ است؛ درواقع، مترجم، الفاظ را به زبان ديگر برمي گرداند، برخلاف تفسير كه در آن هدف مفسّر، رسيدن به معاني پنهان كلام است. البته در ريشه لغوي ترجمه، اختلاف وجود دارد كه آيا ترجمه از ريشه « ترجم » است يا از ريشه « رجم » به معناي سخن گفتن از روي حدس و گمان؟ در اصالت اين كلمه نيز، اختلاف است؛ به اين معنا كه آيا « ترجمه» واژه اي بيگانه است كه به زبان عربي راه يافته يا ريشه عربي دارد؟اين احتمال هم وجود دارد كه ترجمه، از كلمه « ترزبان » فارسي ناشي شده باشد. در هر حال، معروف ترين معني ترجمه، همان برگرداندن سخن و الفاظ از زبان اصلي و مبدأ، به زباني ديگر است، گرچه براي ترجمه، معاني تفسير و تبيين سخن به زبان ديگر نيز گفته اند. (9)
تفاوت تفسير با تأويل
كلمه تأويل از ريشه « اول » و به معني رجوع به اصل و مبدأ است. (10) تأويل هر شيء بازگشت آن به اصل و حقيقت آن است. در اصطلاح، كلمه تأويل داراي معاني متفاوتي است و بين آن و تفسير از نظر نسب اربعه منطقي، چند شكل متصور است:ترادف:
در نظر غالب متقدمان، مانند طبري، بين تفسير و تأويل تفاوتي نيست و آنها با هم مترادف اند. سيوطي به نقل از ابوعبيده مي گويد: « تفسير و تأويل به يك معني و همسان اند. » (11)تباين:
در نظر گروهي از متقدمان و متأخران، بين تفسير و تأويل تفاوت وجود دارد و هريك مربوط به حوزه اي خاص است. ابوالفتوح رازي معتقد است كه در عرف اهل تفسير، بين تأويل و تفسير فرق است، تفسير به كشف معني آيات محكم و تأويل به بيان معني آيات متشابه و ديگر وجوه و احتمالات مربوط است. (12) علامه طباطبايي هم مي فرمايد: « تأويل قرآن، حقيقتي است كه مستند تمام بيانات قرآني، اعم از حِكَم، موعظه يا حكمت است. تأويل قرآن، به امور خارجي و عيني مربوط است و از سنخ الفاظ نيست، از اين رو، تأويل به آيات متشابه اختصاص ندارد، بلكه برخلاف تفسير كه به معاني الفاظ مربوط است، تمامي آيات قرآن را فرامي گيرد. » (13) چه بسا برخي آيات به علت وضوح مرادشان نيازمند تفسير نباشند.از نظر علامه، تأويل حقيقتي است كه هر شيء بدان باز مي گردد و بر آن مبتني است، لذا مي فرمايد: « از آيات شريفه استفاده مي شود كه در وراي اين قرآن كه آن را مي خوانيم و معاني آن را مي فهميم، حقيقت ديگري است كه نسبت آن با قرآن، نسبت روح به جسد و مُمثل با مَثَل است، همان كه خداوند متعال آن را كتاب حكيم خوانده است كه تمام معارف و مضامين قرآن بر آن مستند است و آن، از سنخ الفاظ و معاني آنها نيست. » (14)
برخي محققان معتقدند: تفسير، به لفظ و الفاظ مربوط است در حالي كه تأويل با بطن و چگونگي تعبيرات دروني آنها ارتباط دارد. در برخي روايات نيز آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: « ما في القرآن آية، الا ولها ظهر و بطن؛ يعني هيچ آيه اي در قرآن نيست، مگر آنكه داراي ظهر و بطن است» . هنگامي كه از امام باقر عليه السلام معناي روايت مذكور را سؤال كردند، فرمود: « ظهره تنزيله و و بطنه تأويله؛ يعني معاني ظاهري آن تنزيل و تفسير است و معاني دروني آن، تأويل است. » (15) از اين روي گفته اند تفسير با عبارات سروكار دارد و تأويل با اشارات؛ تفسير به روايت و تأويل به درايت مربوط است، تفسير با ظاهر معاني و تأويل با مصاديق آن پيوند دارد.
عام و خاص:
اينكه برخي نيز بين تأويل و تفسير، به رابطه عام و خاص مطلق معتقدند؛ به اين معني كه تفسير را عام و تأويل را خاص دانسته اند؛ به نظر مي رسد صحيح است و بنا بر آن تفسير شامل ظاهر و باطن و الفاظ و معاني است، ولي تأويل به باطن و معاني و پيام و آموزه هاي درون آيات مربوط است. راغب اصفهاني مي گويد: « تفسير اعم از تأويل است، زيرا با الفاظ و معاني پيوند دارد، ولي تأويل به معاني اختصاص دارد، همچنان كه تفسير، با كتب الهيه و غيرالهيه ارتباط دارد، ولي تأويل به كتب الهيه مربوط است. » (16)برخي نيز تأويل را عام و تفسير را خاص دانسته اند، زيرا تأويل درباره آيات هم به معني رفع ابهام و هم دفع شبهه است، در حالي كه تفسير به رفع ابهام كلام و برداشتن اجمال الفاظ و معاني اختصاص دارد. (17) يا آنكه تأويل شامل تمامي معني مراد الفاظ است، چه معاني اي كه مبهم اند و لفظ نسبت به آنها خفا دارد و چه معاني اي كه صراحت دارند، ولي تفسير مربوط به آياتي است كه الفاظ آنها واضح نيست و معاني آنها داراي خفاست. (18)
كاربرد كلمه تأويل نيز در قرآن همين عام بودن معني آن را تأييد مي كند، زيرا كلمه تأويل در قرآن به معني توجيه و تبيين متشابه، تعبير رؤيا، سرانجام و عاقبت امر آمده است، لذا خداوند متعال مي فرمايد: « فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ » ( آل عمران/7 )؛ « اما آنها كه در قلوبشان انحراف هست، به دنبال متشابهات اند، تا فتنه انگيزي كنند و تفسير نادرستي بر آن مي طلبند. »
كلمه تأويل در آيه مذكور به معني توجيه و تبيين است. همچنين در سوره كهف آيه شريفه 78 آمده است: « قَالَ هذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً » ؛ خضر گفت: اينك زمان جدايي من و تو فرا رسيده است، اما به زودي حقيقت آنچه را نتوانستي در برابر آن صبر كني، به تو خبر مي دهم.
در سوره يوسف آيه 6 نيز كلمه تأويل به معني تعبير رؤيا آمده است: « وَ يُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکَ » ؛ از تعبير خوابها به تو مي آموزد و نعمتش را بر تو كامل مي كند.
همچنين در سوره اسراء آيه 35 به معني عاقبت به كار رفته است: « وَ أَوْفُوا الْکَيْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِکَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً » ؛ هنگامي كه پيمانه مي كنيد، حق پيمانه را ادا نماييد و با ترازوي درست وزن كنيد، اين براي شما بهتر و عاقبتش نيكوتر است.
ضرورت و اهميت تفسير
قرآن، شگفت انگيزترين كتاب و بزرگ ترين معجزه تاريخ است كه از آغاز جهان هستي تاكنون بي نظير مانده و خواهد ماند. ضرورت تفسير و فهم قرآن، به ضرورت شناخت آن كه سرچشمه هدايت، دانشها و شفاي دلهاست، بازمي گردد. قرآن به عنوان كتاب هدايت شايسته تأمل، آگاهي و جست و جوست تا از رهنمودهايش استفاده كنيم. اين كتاب آسماني، داراي معاني كنايي، استعارات و اشارات فراواني است كه وصول به آنها نيازمند تدبر و تفكر در آنهاست. درباره اهميت انديشيدن و تدبّر در قرآن، خداوند متعال مي فرمايد: « کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ مُبَارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ » ( ص/29 )؛ قرآن كتابي است مبارك كه آن را براي تو فرستاديم، تا در آيات آن انديشه كنند و خردمندان از آن پند گيرند.ضرورت تفسير قرآن را مي توان در چند امر دانست:
1. اقتضاي عميق بودن معاني قرآن:
قرآن دربردارنده حقايق بزرگ عالم غيب براي عالم محسوس و ماده است كه رسيدن به آنها نيازمند تفسير و تبيين است، لذا خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله خود دستور داد تا به شرح و تبيين آنها بپردازد: « وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ » ( نحل/44 )؛ ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها روشن سازي.عميق بودن معاني قرآن اقتضا مي كند پيامبر و معصومان به تفسير آنها بپردازند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: « إنّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق لاتفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه » ؛ ظاهر قرآن زيبا، باطن آن ژرف و ناپيدا، عجايب آن سپري نگردد و غرايب آن به پايان نمي رسد. (19) به همين دليل، قرآن مؤلفه اي است از عالم غيب با معاني بلند و الفاظ كوتاه، و گنجينه علم الهي كه فهم آن براي همگان، به ويژه مسلمانان ضروري است.
2. نزول تدريجي:
قرآن كتابي است كه به تدريج و در ساليان دراز نازل شد. در هر مورد، به تناسب شأن نزول، نكاتي بيان شده كه با در كنار هم قرار گرفتن همه آنها از نظر موضوع و هدف، معاني نهايي آن تبيين مي شود و درك و عمل به آن روشن خواهد شد.3. اقتضاي ساختار:
قرآن كتابي است كه به اقتضاي ساختار خود، در بيان احكام عبادي و عملي، عقايد و تاريخ، مطالبش را به گونه اي موجز بيان داشته و تفسير و تبيين آنها را برعهده پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله گذارده است. از اين رو، ذكر خصوصيات و توضيحات هر آيه، اعم از عبادي و غير آن، از اساسي ترين وظايف پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام شمرده شده است. لذا، عالمان اسلام با كمك از رهنمودهاي معصومان، ضرورت اين كار را بديهي دانسته و بر فراهم كردن زمينه هاي آن، بسيار تأكيد كرده اند.از اين رو، ابن عباس مي گويد: « آنكه قرآن را بخواند، ولي تفسير آن را نيكو نداند، همچون باديه نشيني است كه شعري را به سرعت مي خواند » (20). جمعي از علما نيز علم تفسير را از واجبات كفايي دانسته و آن را اشرف علوم به شمار آورده اند، زيرا موضوع تفسير، بيان كلام خدا و هدف آن، رسيدن به كمال نهايي سعادت حقيقي است.
اهداف تفسير
هدف از تفسير رسيدن به مقاصد نزول آن است آنچنان كه حضرت امام خميني (ره) مي فرمايد: چهل سال قرآن شريف را مي خوانيم و به هيچ وجه از آن استفاده اي حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. . . به عقيده نويسنده تاكنون تفسير براي كتاب خدا نوشته نشده. به طور كلي معني « تفسير » كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد؛ و نظر مهم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد. (21)ايشان مي گويند: « صاحب اين كتاب سكّاكي و شيخ نيست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد؛ مسعودي و ابن خلّكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند؛ اين كتاب چون عصاي موسي و يد بيضاي آن سرور، يا دم عيسي كه احياي اموات مي كرد نيست كه فقط براي اعجاز و دلالت بر صدق نبيّ اكرم آمده باشد؛ بلكه اين صحيفه الهيّه كتاب احياي قلوب به حيوه ابدي علم و معارف الهيّه است؛ اين كتاب خداست و به شئون الهيّه جلّ و اعلا دعوت مي كند. مفسّر بايد شئون الهيّه را به مردم تعليم كند، و مردم بايد براي تعلم شئون الهيّه به آن رجوع كنند تا استفادت از آن حاصل شود: « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَاراً » ( اسراء/82 )؛ چه خسارتي بالاتر از اين كه سي- چهل سال كتاب الهي را قرائت كنيم و به تفاسير رجوع كنيم و از مقاصد آن بازمانيم. « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ » (22) ( اعراف/23 ) و در جاي ديگر مي فرمايد: « مفسّر وقتي « مقصد » از نزول را به ما فهماند مفسر است، نه « سبب » نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است. » (23)
تعريف روشهاي تفسيري و اقسام آنها
مقصود از روش، مسير يا فرايندي است كه براي تحصيل يك معرفت طي مي شود و مقصود از آن در دانش و معرفت تفسير، فرايندي است كه مفسر آن را در فهم آيات دنبال مي كند و اختلاف در آن سبب تفاوت در فهم آيات مي شود و مي توان از آن با عنوان مستند و يا مستنداتي ياد كرد كه مفسران در فهم و تفسير آيات قرآن از آنها بهره گرفته اند و از آن به « منهج تفسيري » نيز تعبير شده است.بدين جهت به نظر مي رسد كه اهم چنين مستندي، ديگر آيات قرآن، روايات معصومين عليهم السلام، عقل و مدركات حوزه انديشه، كشف و شهود باطني است كه سبب پيدايي روشهاي تفسيري متفاوتي به شرح ذيل شده است: روش قرآن به قرآن، روش روايي، روش عقلي، روش باطني.
بنابراين، مستندات تفسير از موارد ياد شده خارج نيستند، البته برخي، دانش علوم طبيعي را از مستندات تفسير دانسته و بدين جهت يكي از روشهاي تفسير را روش علمي مي دانند؛ اما از آنجا كه علوم تجربي نمي توانند مستندي براي فهم آيات باشند، لذا بايد روش علمي را ناشي از گرايشهاي مفسراني دانست كه چنين رويكردي را در تفسير خود لحاظ مي كرده اند.
برخي نيز روشها را به دو گروه نقلي و عقلي ( اجتهادي ) تقسيم كرده اند كه روش نقلي شامل قرآن، روايات و اقوال صحابه و روش عقلي متكي بر منبع تعقل و اجتهاد است كه البته آن نيز نمي تواند كامل باشد؛ زيرا در تفسير قرآن به قرآن نيز از تعقل استفاده مي شود.
1. روش تفسير قرآن به قرآن:
مقصود از آن، تفسير قرآن با قرآن است كه هر آيه اي به كمك و استناد آيات ديگر اعم از آيات آن سوره و يا آيات ديگر سور، تفسير شود، زيرا برخي آيات مبيّن آيات ديگرند و به تفصيل معاني و محتواي ديگر آيات پرداخته اند.2. روش تفسير روايي:
مقصود از آن، تفسير قرآن با استناد به روايات و سنت معصومين عليهم السلام است كه از آن به « روش تفسير روايي » نيز ياد مي شود، خواه آن روايت از پيامبر صلي الله عليه و آله باشد كه اهل سنت در تفاسير روايي خود از آن بهره مي برند، و يا روايات ائمه معصومين عليهم السلام كه شيعه از روايات آنان نيز در تفسير روايي خود استفاده مي برد.3. روش تفسير عقلي:
مقصود از آن، تفسير قرآن با استناد و كمك عقل است و اينكه مراد الهي با استدلال و برهان معلوم مي گردد زيرا عقل نيز از مهم ترين مستندات تفسير شمرده شده (24)و خداوند در قرآن در آيات فراواني بر تعقل در خصوص پروردگار، هستي، كلام الله، انسان، آيات رباني، دنيا، دار آخرت و. . . با عبارت « تعقلون » و « يتفكرون » و. . . تأكيد كرده است. (25)4. روش تفسير باطني ( كشفي ) :
مقصود از آن، تفسير قرآن با كمك و استناد شهود، اشارات و رمز و راز است. در اين روش مستند اصلي، بر فهم معاني آيات با كشف و شهود باطني استوار است.يادآور مي شود، تفسيري كه از تلفيق دو يا چند روش تفسيري بهره مي برد، تفسير جامع و برخوردار از چند روش در كنار هم شناخته مي شوند. البته مفسراني كه تفسير جامع دارند، برخي از روشها را بر برخي ديگر ترجيح داده اند.
تعريف گرايش تفسيري و اقسام آن
گرايش تفسيري، نه مربوط به شيوه و مستندات تفسير، بلكه به تخصص، علاقه و رويكردهاي مفسر برمي گردد. لذا اساس رويكرد و تخصص مفسر است كه سمت و سوي اهم مطالب آن تفسير را رقم مي زند و براي مثال تعيين مي كند كه تربيتي، كلامي يا فقهي باشد. زيرا هر مفسري در تفسير خود از ديدگاه مذهبي، كلامي، سياسي و. . . يا تخصص خاصي برخوردار است كه در تفسير او اثرگذار است، و از آن تعبير به « اتجاه » و « لون » (26) تفسير نيز مي شود. از گرايش تفسيري تعبير به « موقف » تفسير مفسّر نيز شده كه عقايد او را در تفسير نشان مي دهد. (27) لذا تفاسير از نظر گرايشهاي تفسيري، انواع فراواني دارد كه اهم آنها عبارت اند از:1. تفسير ادبي
2. تفسير بلاغي و بياني
3. تفسير لغوي
4. تفسير فقهي
5. تفسير كلامي
6. تفسير فلسفي
7. تفسير تربيتي
8. تفسير اجتماعي
9. تفسير علوم طبيعي.
پيشينه و آغاز دانش تفسير
تفسير قرآن با تبيين مراد خداوند، پرده برداري از معاني عميق قرآن و با فرمان الهي بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كه فرمود: « وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ » ( نحل/44 )؛ « ما قرآن را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده، براي آنها روشن سازي » آغاز شده و تاكنون ادامه يافته است. پيامبر صلي الله عليه و آله در زمان حيات خود با نزول آيات، به تفسير آنها مي پرداخت و معاني آنها را براي پيروان خويش روشن مي ساخت. در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده؛ حكم نماز بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد و در آن، ركعات آن، سه ركعتي و چهار ركعتي، بيان نشده بود، تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله جزئيات آن را بيان كرد؛ همچنان كه وقتي حكم حج نازل شد، جزئيات آن در چگونگي طواف، بيان نشده بود و پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را بيان داشت. (28)پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله همواره در ضرورتها، آيات را تفسير مي كردند، از اين رو، بايد ايشان را نخستين مفسر قرآن دانست. صحابه هرگاه در فهم معاني آيات دچار مشكل مي شدند، به پيامبر صلي الله عليه و آله مراجعه مي كردند و از ايشان معاني آيات را فرامي گرفتند. سيوطي در پايان كتاب الاتقان، روايات تفسيري قرآن را از سوره بقره تا پايان قرآن كه از حضرت رسول صلي الله عليه و آله صادر شده، ذكر مي كند، رواياتي كه شامل كهن ترين مأخذ تفسيري است. (29)
ابن خلدون معتقد است: « گرچه قرآن به زبان عربي نازل شد و سبك و اسلوب بلاغي آن با اين زبان، هماهنگ بود و تمام عرب زبانان عصر پيامبر صلي الله عليه و آله معاني قرآن را در قالب واژه ها و جمله هاي آن درك مي كردند، ولي رسول خدا صلي الله عليه و آله مطالب مجمل و پيچيده قرآن را تفسير مي فرمود و ناسخ و منسوخ آن را بازمي شناساند. » (30)
روايات نبوي در تفسير قرآن، به عنوان نخستين تفسير آيات، نزد مفسران از ارزش زيادي برخوردارند. در اينجا به ذكر چند نمونه از آنها اكتفا مي شود: از پيامبر صلي الله عليه و آله در ذيل آيه شريفه: « وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ » ( آل عمران/104 )؛ « بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي كنند » روايت شده: « مقصود از نيكي، پيروي از احكام قرآن و سنت من است. » (31)
تلاش مفسران از صدر اسلام تاكنون براي تبيين و تفسير آيات، بي وقفه تداوم داشته و بيش از صدها تفسير فراهم آمده است. به رغم همه اين مجاهدتها، جهان اسلام نيازمند شكل گيري تفاسير به روزتر و متناسب با هر دهه است.
روند شكل گيري روشها و گرايشها
از دوره تابعين به تدريج روشهاي تفسيري پايه گذاري شد. گروهي همان شيوه و روش تفسيري سلف، يعني صحابه را كه پايبندي به نقل روايات بود، كامل دانسته و در جهت تثبيت و تكميل آن همت گماشتند و بر آن بودند كه در غني سازي تفسير قرآن، نيازمند ديگر روشها نيستند، لذا به تكميل تفاسير محض اثر روايي پرداختند. برخي در كنار بهره مندي از روايات، تدبّر در آيات و عقل و. . . را نيز مهم دانستند كه سبب شكل گيري ديگر روشها شد. البته به مرور گرايشهاي متعدد تفسيري، به لحاظ تخصصها و علائق فراوان مفسران و ضرورتهاي تفسيري، شكل گرفت و توسعه يافت.قرآن از نگاه آنان، همه معاني و مفاهيم تفسيري و انديشه ورزي را در حوزه هاي متعدد پذيرا بود، زيرا در روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله چنين آمده است: « القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي احسن الوجوه؛ قرآن رام است و داراي وجوه؛ آن را بر بهترين وجه حمل كنيد. » (32)
از حضرت علي عليه السلام هم خطاب به ابن عباس آمده است كه: « لا تخاصمهم بالقرآن فانّ القرآن حمّال ذو وجوه؛ از قرآن بر آنان حجت مياور زيرا قرآن معاني گوناگوني را دربرمي گيرد. » (33)
مقصود از « ذلول و حمال » آن است كه قرآن نسبت به حاملش، مطيع است؛ حاملي كه از نگاه خود، قرآن را تفسير مي كند. مقصود از « ذو وجوه » اين است كه الفاظ قرآن، معاني فراواني را دربرمي گيرد.
حضرت علي عليه السلام هم درباره اهميت عقل و خرد، به هنگام دريافت و فهم مباني و آموزه هاي دين فرموده است: « الدين لا يصلحه الا العقل؛ تنها عقل، دين را به صلاح مي آورد. » (34)
علامه طباطبايي در اهميت اجتهاد و خردورزي مفسر مي گويد: « اگر به صورت كامل در قرآن تفحص شود، بيش از سيصد آيه وجود دارد كه مردم را به تفكر، تدبر و تعقل دعوت كرده و يا به پيامبر صلي الله عليه و آله استدلال اثبات حق و يا از بين بردن باطل را آموخته است. خداوند در قرآن، حتي براي يك بار هم مخاطبان خود را امر نفرموده كه كوركورانه به خدا و يا هر چيز كه از جانب اوست، ايمان آورند و يا راهي را دنبال كنند. » (35)
بدين سان، گروهي از مفسران، از دوران تابعين به بعد به استناد روشهاي تفسيري متعدد به تفاسير نظري پرداختند و از برداشتهاي عقلي و نظري خود در فهم آيات كمك گرفتند، گرچه اين سبك، در مواردي به خطا رفت و مصداق تفسير به رأي شد، اما تحولي مهم در توسعه تفسير محسوب مي شود.
در تفاسير مذكور، هركسي براساس گرايش، ديدگاه و كاوشهاي خردورزانه خود، غور كرده است. اديبان، لغويان، بلاغيون، فقيهان، متكلمان، فلاسفه و حكما، عرفا و متصوفه، عالمان اخلاق، جامعه شناسان، تاريخ نگاران، عالمان تجربي و ديگر دانشمندان اسلامي به فهم و تفسير آيات پرداختند و تفاسير متفاوتي را سامان دادند. از طرفي، بهره بردن از تعقل و تدبر در قرآن و همساز شدن با روايات اهل بيت عليهم السلام، موجب شكوفايي تفايسر گرانقدري شده است.
مجتهدان در تفسير معتقد بودند كه باب اجتهاد در تفسير همواره مفتوح و تفسير اجتهادي، مبتني بر تفسير آيات براساس اجتهاد و استنباط از كتاب و سنت و ظاهر لفظ و قراين حاليه و مقاليه و اصول عقليه و بديهيه و تدبّر در آيات است.
در برخي تفسيرها نيز به يك روش و يا گرايش خاص اكتفا نشد لذا اين گونه تفاسير متضمن روش و گرايشهاي گوناگون بوده است. مفسران با تمسك از گستره مستندات و علايق خويش، تفسيري فراگير و جامع گرايشها ارائه مي دادند و معتقد بودند كه هريك از روشها و گرايشها در فهم برخي از آيات قرآن، به آنان كمك مي كند. لذا مفسر با كمك همه آنها مي تواند به معارف و مطالب تفسيري بيشتري دست يابد.
علوم ابزاري موردنياز مفسّران
هر مفسري، خواه شيعه يا اهل سنت، براي تفسير آيات، به علومي نياز دارد كه فراگيري آن ضروري مي نمايد. سيوطي آن علوم را چنين گزارش مي كند: (36)1. علم لغت:
با آشنايي با لغت، معاني الفاظ و مدلول آنها برحسب وضع لغت دانان روشن مي شود. مجاهد بر آشنايي به لغت تأكيد مي كند و مي گويد: كسي كه به لغت آشنا نيست، شايسته تفسير قرآن نيست.2. علم نحو:
با علم نحو، معني يك كلمه خاص را با اِعراب متفاوت مي توان روشن كرد.3. علم صرف:
علم صرف، علم تغيير ساختار و ابنيه كلمات است. لذا آشنايي مفسر با آن ضرورت دارد.4. علم اشتقاق:
براي شناخت ريشه اصلي كلمات، لازم است، زيرا برخي كلمات داراي چند اشتقاق است و هركدام داراي معني خاص. مانند مسيح، كه آيا از ماده سياحت است يا از ماده مسح ؟5. علم معاني:
علمي است كه با آن، تركيب كلام به لحاظ افاده معاني گوناگون روشن مي شود.6. علم بيان:
علمي است كه خواص كلام را از حيث اختلافشان به لحاظ وضوح دلالت و خفاي آنها، آشكار مي سازد.7. علم بديع:
علم زيبايي كلام است. سه علم معاني، بيان و بديع در زمره علوم بلاغي و از اركان تفسير به حساب مي آيند.8. علم قرائت:
علم شناخت چگونگي نطق قرآن است.9. علم اصول دين:
علم اعتقادات درباره خدا و صفات اوست.10. علم اصول فقه:
علمي است كه با آن بر فهم احكام فقهي استدلال مي شود.11. علم اسباب نزول:
علم بيان شأن نزول آيات است.12. علم ناسخ و منسوخ:
علم تشخيص آيات منسوخ است.13. علم فقه:
علم شناخت احكام الهي است.14. علم بر احاديث:
علم تبيين تفسير مجملات و مبهمات قرآن است.15. علم موهبه:
علمي است كه از طرف خداوند متعال به افراد عامل به آيات قرآن، هبه شده است.مصادر تفسيري شيعه و اهل سنت
از آنجا كه شيعه، خويش را پيرو اهل بيت عليهم السلام مي داند، در تفسير نيز راه و روش آنان را دنبال مي كند. از اين رو، مصادر تفسير در نزد شيعه، نخست آيات قرآن و مقايسه آنها با يكديگر، سپس التزام به سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و روايات معصومين عليهم السلام همراه با اجتهاد تدبر و تعقل در فهم آيات به كمك مقدمات لازم و مناسب آن، مانند لغت، ظهور الفاظ و سياق آيات است.شيعه براي روايات معصومين عليهم السلام كه تا سه قرن حضور داشته اند، به عنوان يكي از مصادر تفسير ارزش فراواني قائل است. ولي اهل سنت، گفتار صحابه را به جاي كلام معصومين عليهم السلام، همسان گفتار پيامبر صلي الله عليه و آله قرار داده اند، لذا سيوطي به نقل از زركشي، دومين مصدر و مأخذ تفسير را كلام صحابه مي داند و مي گويد: مأخذ تفسير بسيار و مهم ترين آنها چهار مأخذ به شرح زير است:
نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله اخذ به قول صحابه، اخذ به مطلق لغت و تفسير به مقتضاي معني كلام (37)؛ اما در اينكه قول تابعي هم مي تواند نزد آنان ( اهل سنت )، مأخذ تفسير به حساب آيد يا نه، دچار اختلاف شده اند. البته جمع زيادي از آنان، قول تابعي را نيز از مآخذ تفسير دانسته اند. (38)
اسلوبهاي نگارش تفسيري
در تدوين تفسير بين مفسران فريقين، اسلوبهاي متفاوتي وجود داشته است كه مي توان به مواردي از آنها اشاره كرد:1. مختصر، متوسط و مفصّل:
برخي مفسران داراي تفسيري مختصرند، مانند تفسير شبّر، المبين، مغنيه، المعين، نورالدين كاشاني و تفسير جوامع الجامع از طبرسي. برخي تفسيري مفصل دارند، مانند صفه التفاسير از شبّر و مجمع البيان از طبرسي. برخي نيز تفسيري متوسط دارند، مانند الجوهر الثمين از شبّر. البته مفسراني هم نخست يك دوره تفسير تفصيلي نوشته و سپس آن را مختصر كرده اند، مانند الصافي في تفسير القرآن از فيض كاشاني و مختصر آن به نام الاصفي.2. ترتيبي و موضوعي:
برخي مفسران، قرآن را از ابتدا تا پايان براساس ترتيب سور و آيات تفسير كرده اند، مانند تفسير مجمع البيان و الميزان و بعضي براساس ترتيب نزول آيات، مثل تفسير الحديث از محمد عزه و تفسير همگام با وحي از استاد بهجت پور كه به تفسير ترتيبي معروف اند. برخي نيز تفسير خود را براساس موضوع تدوين كرده اند، مانند تفسير پيام قرآن از آيت الله مكارم؛ منشور جاويد از آيت الله سبحاني و تفسير موضوعي از آيت الله جوادي كه اين گونه تفاسير را تفسير موضوعي مي گويند. مفسراني هم هر دو شكل را لحاظ كرده اند.3. شرح و متن، شرح و مزج:
برخي مفسران متن آيات را مجزا كرده و در ذيل هر آيه به شرح و بررسي آن پرداخته اند، مانند تفسير مجمع البيان و الميزان. برخي نيز متن را با شرح آميخته اند و به صورت مزجي، تفسير كرده اند، مانند تفسير شبّر و تفسير نفحات الرحمن از نهاوندي.4. جامع و غيرجامع:
برخي تفسيرها جامع كل آيات قرآن است، مانند مجمع البيان و الميزان. برخي غيرجامع و دربرگيرنده سوره اي خاص يا موضوعي خاص اند، مانند تفسير مبهمات القرآن از بلنسي كه شامل مبهمات آيات است يا تفسير معدن الانوار از برغاني كه شامل مباحث لغوي و تفسيري است؛ احكام القرآن از راوندي كه شامل آيات فقهي است و تفسير بلابل القرآن كه شامل آياتي است كه با لفظ قل شروع مي شود.اداب تفسير قرآن
شايسته است هر مفسري به هنگام پرداختن به تفسير آيات، خواه به صورت تفسير تمامي قرآن و يا تفسير سوره خاصي از آن، آداب زير را رعايت كند:1. اعتقاد به قرآن و صيانت آن از تحريف و اينكه قرآن ظاهر و باطني دارد؛
2. برخورداري از طهارت روحي و دوري از هرگونه تعصب ناشايست؛
3. دوري از هرگونه پيشداوري در فهم آيات؛
4. دارا بودن صلاحيت علمي و اطلاع از علوم موردنياز مفسر؛
5. آغاز به تفسير علوم لفظي، مانند مفردات قرآن، نحو و صرف؛
6. توجه به سبب نزول آيات؛
7. رعايت معاني حقيقي و مجازي و كنايي و باطني قرآن؛
8. تدبر و تعقل پيوسته و عميق در تمامي آيات؛
9. مراعات تناسبات در آيات و دقت در سياق آيات؛
10. دوري از تطبيق آيات بدون استناد، به ويژه تطبيق آيات بر نظريات علمي؛
11. پرداختن به تفسير آياتي كه در يك موضوع و هم سو هستند؛
12. احترام به آراي ديگر مفسران و نقد و بررسي مستندات آن؛
13. پرهيز از هرگونه تكرار بي مورد در توضيح آيات؛
14. آشنايي با روشهاي تفسيري مفسران قبلي و داشتن روش تفسيري خاص؛
15. آشنايي با تاريخ قرآن، چگونگي نزول، چگونگي جمع آوري و تدوين آن و قرائات قرآن.
پينوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج4، ص 504.
2. راغب اصفهاني، مفردات قرآن، ص 394.
3. سيوطي، الاتقان، ج2، ص 173.
4. طباطبايي، الميزان، ج1، ص 4؛ التفسير هو بيان معاني الآيات القرآنيه و الكشف عن مقاصدها و مداليلها.
5. خويي، البيان، ص 421.
6. اندلسي، البحرالمحيط، ج1، ص 13.
7. زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 13.
8. علم تفسير با هرمنوتيك ( hermeneutics ) كه در فرهنگ مسيحيت رايج است، نزديك و تا حدودي مترادف است. هرمنوتيك در نظر غربيها، علم تفسير متون مقدس و به طور خاص، تورات و انجيل است، با اين تفاوت كه در اسلام، تفسير، علم بيان معاني عميق كلام و پرده برداري از آنهاست، ولي در نزد غربيها، در هرمنوتيك توجه به نو شدن مفاهيم كتاب مقدس با نيازهاي روز معنا شده، گرچه به معناي شرح و رفع ابهام كه كلمات پيچيده هم آمده است. رك: علم التفسير، عزيز فهيم، ص 11.
9. آقابزرگ طهراني، الذريعه، ج4، ص 72؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج4، ص 5784.
10. راغب اصفهاني، مفردات قرآن، ص 27، واژه اول.
11. سيوطي، الاتقان، ج2، ص 173.
12. رازي، روض الجنان و روح الجنان، ذيل آيه 7، آل عمران.
13. طباطبايي، الميزان، ج3، ص 27 و 49 و 53.
14. همان، ج3، ص 54.
15. صفار، بصائرالدرجات، ص 195.
16. راغب اصفهاني، مقدمه تفسير، ص 2.
17. معرفت، التفسير و المفسرون، ج1، ص 19.
18. شاكر، روشهاي تأويل قرآن، ص 79.
19. صبحي صالح، نهج البلاغه، خطبه 18.
20. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 198.
21. خميني (ره)، آداب الصلوة، ص 192.
22. همان، ص 195.
23. همان، ص 193.
24. خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 13 جوادي، تسنيم، ج1، ص 57؛ معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج2، ص 349.
25. بقره/44، 76 و 242؛ انعام/32 و 151؛ اعراف/169؛ قصص/60؛ حديد/17؛ بقره/164، 170 و171؛ مائده/58 و 103؛ يس/68؛ بقره/219 و 266؛ اعراف/176 و. . . .
26. همان، ج1،ص 20.
27. ايازي، المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 31 و بابايي، مكاتب تفسيري، ج1، ص 18.
28. يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص 286.
29. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 244.
30. ابن خلدون، مقدمه العبر، ص 438.
31. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 250.
32. ابن جمهور، عوالي اللئالي، ج4، ص 104؛ طبرسي، مجمع البيان، مقدمه فن سوم، ج1، ص 40؛ سيوطي، الاتقان، ج4، ص 211.
33. صبحي صالح، نهج البلاغه، نامه 77؛ مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص 182.
34. عبدالواحد آمدي، غررالحكم و درر الكلم، ج1، ص 353.
35. طباطبايي، الميزان، ج5، ص 254.
36. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 215-213.
37. سيوطي، الاتقان، ج4، ص 209-207؛ زركشي، البرهان، ج2، ص 156-161.
38. همان، ج4، ص 208.
مؤدب، سيدرضا؛ (1392)، روشهاي تفسير قرآن، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، چاپ اول