نويسنده: دكتر سيد يحيي يثربي
اي قوم به حج رفته كجاييد؟ كجاييد؟ *** معشوق همين جاست بياييد بياييد!
معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار *** در باديه سرگشته، شما در چه هواييد؟
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد *** هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد *** يك بار از اين خانه بر اين بام برآييد
آن خانه لطيفست نشان هاش بگفتيد *** از خواجه آن خانه نشاني بنماييد
(مولوي، ديوان)
بحث را با تفسيري از «بسم الله الرحمن الرحيم » آغاز مي كنيم.
از نظر عرفا اسما و صفات خداوند داراي مراتب اند. بالاتر از همه اسما، چهار اسم الاول، الآخر، الظاهر و الباطن قرار دارد. « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ»(1). بالاتر از اين چهار اسم، دو اسم الله و الرحمن است. از اين دو، نيز اسم الله برتر است كه در بردارنده تمامي اسما و صفات خداوند است. بنابراين انسان كامل كه مظهر همه اسما و صفات الهي است. مظهر فراگير اسم جامع الله است. هدف رهروان طريقت عشق، دست يافتن به اين جامعيت است.
و اما درباره دو اسم رحمن و رحيم، همه مفسران بر اين باورند كه رحمن، فراگيرتر از رحيم است. رحمن نماينده رحمت فراگير خداوند است و رحيم به رحمت خاص او دلالت دارد. در نگاه شريعت منظور از رحمت عام، رحمتي است كه مؤمن و كافر را يك سان در برمي گيرد.(2) و مظهر اين رحمت فراگير همين است كه خداوند همه را آفريده است و به همگان روزي مي رساند. اما منظور از رحمت خاص پاداشي است كه خداوند، تنها به مؤمنان و اهل عمل صالح مي بخشد. اين ديدگاه اهل شريعت است.
و اما از نظر من و براساس يك نگاه مقايسه اي بين طريقت و شريعت، شريعت در حوزه اسم الرحمن قرار دارد. يعني شريعت اقتضاي رحمت عام و فراگير حضرت حق است كه همه را از نيستي به هستي درآورده و نياز همه انسان ها را چه كافر و چه مؤمن، برمي آورد. اگر بخواهم اصطلاح عرفان را به كار گيرم بايد بگويم: شريعت سايه سار « ولايت عام » حضرت حق و محيط امن و آسايش بندگان خداست. به همين دليل شريعت برتري هايي دارد كه بايد با دقت مورد توجه قرار گيرند. از اين برتري ها چند مورد را به اختصار توضيح مي دهيم:
الف- شريعت از آن جا كه مظهر و جلوه گاه رحمت و ولايت عام پروردگار است، پناهگاه همگان است:« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَکُمْ »(3). در اين آيه پروردگار مهربان، همه مردم را به خوان رحمت الهي فراخوانده و مي گويد:« فرستاده اي راستين از سوي پروردگار شما به سوي شما آمد. اگر به او ايمان بياوريد اين ايمان براي شما سودمند خواهد بود. » بنابراين شريعت، خوان گسترده رحمت الهي است كه همه انسان ها مي توانند از اين خوان كرم بهره گيرند.
ب- شريعت سهل و آسان است تا همه كس بتوانند آن را به كار گيرند:« وَ مَا جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ »(4) دين به هيچ وجه مايه آزار و اذيت دينداران نيست، تكليف هاي ديني در حد توان انسان ها هستند، آن هم در حد توان انسان هاي عادي. و اگر كساني به خاطر مشكلات ويژه اي، همين تكليف ها را نيز نتوانند انجام دهند خداوند مهربان به آنان تخفيف مي دهد، يا تكليف را از آنان برمي دارد؛ مثلاً مسافر و مريض روزه نمي گيرند و كسي كه نتواند ايستاده نماز بخواند، نشسته مي خواند. پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) با اشاره به همين عنايت فراگير است كه مي فرمايد:
انّ هذا الدين متينٌ فاغلوا فيه برفقٍ و لا تكرهوا عبادة الله علي عباد الله (5)؛
راه دين هموار است و بايد به آساني راه رفت و نبايد بندگان خدا با ناخشنودي و اكراه به پرستش خدا وادار گردند.
ج- حساب و كتاب شريعت روشن است و يك انسان ديندار مي داند كه چه كارهايي را بايد انجام بدهد تا به كدام نتيجه ها دست يابد.
د- در شريعت، بهره گيري از لذت هاي دنيوي، ممنوع نيست و زندگي در نعمت و آرامش مجاز است. يك مسلمان مي تواند با كسب و كار خود، ثروت اندوخته و براي خود زندگي راحت و آرامي داشته باشد از لذت هاي مادي و حسي بهره ببرد. غذاهاي لذيذ بخورد، در بستر نرم بخوابد، لباس خوب بپوشد و زن و فرزند داشته باشد و در عين حال يك انسان با ايماني باشد كه سر به سجده بندگي بگذارد و از بندگان خدا دستگيري كند و بيماران و تهيدستان را ياري رساند.
هـ - اساس شريعت، عقل و آزادي انسان است. چنان كه در مقام عمل نيز تكليف شريعت در حد توانايي انسان هاست. همين طور در مرحله عقيده و درك و فهم نيز همين توان انسان شرط اساسي است. يعني انسان ها در حد توان خود معرفت خواهند داشت. همين اندازه از معرفت نيز براي رستگاري آنان كافي است. ناگفته پيداست كه معرفت موردنظر در شريعت، همين معرفت عقلاني و به اصطلاح معرفت و شناخت معمولي در حوزه علم حصولي است و قواي عادي يعني حسّ و عقل است، تا همه انسان ها در حد توان خود بتوانند از خدا و پيامبر و تكليف و روز رستاخيز شناختي داشته باشند.
اما در طريقت، اولاً: تنها عده اي مي توانند با تحمل سختي هاي رياضت، به نتيجه برسند. ثانياً: طريقت، هميشه با رنج و درد همراه است و امن و آسايش در آن نيست. ثالثاً: در طريقت حساب و كتابي در كار نيست، زيرا بنابر عقيده عرفا، عده اي بدون سير و سلوك و بدون تحمل رنج و درد رياضت، به مقصد و مقصود مي رسند! اينان محبوبان حضرت حق اند و با جذبه او به مقصد مي رسند. و گروهي هم كه به رياضت و سير و سلوك مي پردازند، باز هم نتيجه كارشان به اعمال و رفتارشان وابسته نيست. بلكه اين معشوق است كه از دستاورد نيكان و بدان، يكي را انتخاب مي كند:
صالح و طالح متاع خويش نمودند *** تا كه قبول افتد و چه در نظر آيد
(حافظ)
رابعاً: عرفان بر عقل و اختيار انسان، استوار نيست. اساس عرفان تسليم است و بس! بايد در برابر مرشد مانند مرده اي در دست مرده شوي باشي! پا در راه نهي و چون و چرا نكني.
در اين جا نكته هاي ديگري نيز هست كه به ذكر آن ها نيازي نمي بينم. همين فرق ها را اگر در نظر بگيريم به آساني درمي يابيم كه شريعت جلوه گاه رحمت فراگير خداوند است و از اين جهت به عموم مردم تعلق دارد؛ يعني شريعت نيز مانند آب و هوا در اختيار همه انسان هاست. اين رحمت الهي است كه تكليف را بر انسان ها آسان كرده و راه را از نظر فهم و درك و نيز از نظر چون و چند كار و كوشش و نتيجه و حاصل تلاش انسان، روشن و آسان گردانيده است. از همه جالب تر اين كه اين رحمت فراگير زندگي دنيوي انسان ها را با آرامش و آسايش همراه نموده و آنان را از لذت بردن و زندگي همراه با آرامش و عافيت محروم نساخته است.
ابن سينا فيلسوف بزرگ جهان اسلام ( مرگ 428 ه.ق) در فرق عارف و عابد مي گويد:
عابد كسي است كه هم دنيا را مي خواهد و هم آخرت را. اما عارف نه دنيا مي خواهد و نه آخرت، بلكه به دنبال ديدار و وصال حق است.(6)
بيان ابن سينا به گونه اي است كه گويي: اين عابد و عارف اند كه با هم فرق دارند. بدين سان كه يكي از آن ها يعني عابد، دنيا و آخرت هر دو را مي خواهد، اما ديگري كه عارف باشد نه دنيا را مي خواهد و نه آخرت را، بلكه او فقط طالب ديدار حق است. اين نگرش در جاي خود نگرش درستي است.
اما به نظرم بايد موضوع را از جهت ديگر نيز در نظر گرفت؛ يعني چنان كه گفتيم پروردگار انسان دو فضا را در جهان و نظام آفرينش، در اختيار وي گذاشته است: يكي فضاي رحمت عام و فراگير حضرت حق است و ديگري فضاي رحمت خاص و ويژه او.منظور از عنوان ويژه، تجليل از فضاي رحمت خاص و تحقير فضاي عام نيست كه اين هر دو فضا، فضاي رحمت حضرت حقند. بلكه منظور آن است كه به اقتضاي رحمت و عنايت حق، دو فضاي متفاوت براي انسان ها وجود دارد: يك فضا براي عموم مردم در نظر گرفته شده است، تا همگان بتوانند از آن بهره گيرند و به سعادت دنيا و آخرت خود برسند. اما فضاي ويژه و قلمرو رحمت خاص، از آن جا كه پيچيده و دشوار است به همه انسان ها تكليف نشده است، تا زمينه دردسر براي عامه مردم فراهم نيايد. بلكه اين فضا به انتخاب خود انسان ها واگذار شده است، تا هركه خواست با اختيار و انتخاب خود به اين مرحله نيز وارد گردد.
من اين نكته را با يادآوري يكي از ياران و به نقل از يكي از اساتيد خودشان آوردم و به آن تأكيد كردم كه فضاي رحمت عام و فراگير رحمت الهي يك فضاي غني و همه جانبه است. در همين فضاست كه خداوند به انسان مي آموزد كه حسنات دنيا و آخرت، هر دو را بخواهند. در قرآن كريم آمده است كه برخي از مردم تنها دنيا را مي خواهند و اينان نصيبي در آخرت نخواهند داشت. اما عده اي ديگر هم دنيا را مي خواهند و هم آخرت را. اينان از تلاش خود براي به دست آوردن حسنات دنيا و آخرت بهره مند خواهند شد.(7)
بي ترديد انسان با تلاش خود در فضاي رحمت عام، هم از حظّ و لذت دنيوي برخوردار مي گردد و هم به سعادت اخروي دست مي يابد. از نظر معرفت نيز در حد توان، از معارف يقيني و ايمان به غيب بهره مي يابد. و بدين سان، خوشي و شادماني هر دو دنيا را براي خود فراهم مي آورد.
در يك كلام و با توجه به يك نكته عرفاني ظريف، سايه سار رحمت فراگير و مرغزار ولايت عام آن معشوق يگانه، فضاي انس و آشنايي است. شريعت، فضاي دانه پاشي عشق است و كمينگاه شكار معشوق. حظّ و لذت دنيا و آخرت همگي عشوه هاي مهر و محبت آن معشوق يگانه اند. صفاي پرستش و مناجات، صحنه هاي طواف و منا و عرفات، نوازش كودكان و بيماران و نيازمندان، بيداري و شب زنده داري و روزه داري و ... و نيز جلوه هاي جمال، دلدادگي ها و راز و نيازها، همه و همه زمينه ساز عشوه ناز معشوق هستند، تا آن نازنين غمزه اي ساز كند و ابرويي بنمايد و ادا و اصولي، از جلوه جمال را در برابر چشمان انسان كه با استعداد و هنر عشق به ميدان آمده است، به نمايش بگذارد! شريعت دام عشق است و عبادت دانه عشق! معشوق دام گسترانيده است تا مرغ دل ها را شكار كند!
از اين جاست كه شايستگان هنر عشق، از جايْ جاي شريعت، رمز عشق مي آموزند! اگرچه بيش از اين نبايد گفت. اما بگذاريد به چند مورد از اين رمزها و دام و دانه ها را اندكي شرح بدهم. اي عزيز! بندگي بالاترين مقامي است كه سالك در عشق و طريقت به دست مي آورد. خداوند محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را در شب معراج « عبد » ناميد.(8) كه نامي بالاتر از اين نام نبود بنابراين بندگي در شريعت رمزي است از مقام بندگي در طريعت كه سالك در آخرين مراتب سير و سلوك به آن ها مي رسد.
اين نكته را بايد در نظر داشته باشيم كه در قلمرو طريقت و در عالم عشق و سلوك، هرگز عاشق نمي تواند معشوق را در اختيار خود داشته باشد. بلكه درنهايت اين معشوق است كه عاشق را در خود فاني مي سازد. احمد غزالي مي گويد:
حقيقت عشق چون پيدا شود، عاشق قوت معشوق آيد، نه معشوق قوت عاشق. زيرا كه عاشق در حوصله معشوق تواند گنجيد اما معشوق در حوصله عاشق نگنجد. عاشق يك موي تواند آمد در زلف معشوق، اما همگي عاشق يك موي معشوق را بر نتابد و جاي نتواند داد.(9)
از اين جاست كه بندگي در شريعت، رمزي است رسا از فنا در طريقت.
مسائل ديگر شريعت نيز همه رمزند؛ توبه رمز است، تقرب رمز است. اخلاص را اگر بشكافيم همچون مجازي است، از حقيقت پرستش عاشقانه و اين مجاز براي انسان ها رمز آن حقيقت است. رضا رمزي است از فنا، آن جا كه عاشق " پسندد آن چه را جانان پسندد"، در حقيقت به درجاتي از فنا دست يافته است. هم چنين نماز و روزه و حج سراپا رمزند؛ روزه دار دست از آب و نان برمي دارد تا به پروردگار خود نزديك گردد، همين عمل نماد و رمز روشني است، از دست شستن سالك از همه چيز حتي از هستي خود به خاطر دست يافتن به ديدار معشوق. به هر حال شريعت، سراپا رمز و درس رهايي است. اعمال شريعت نيز مي توانند از ظاهر انسان به باطن او سرايت كنند و سرانجام در رابطه نياز عاشق و ناز معشوق، يا نياز بنده و بي نيازي حق، شريعت بهره روح و جسم انسان است از اين رابطه و نسبت.
و اما فضاي اسم الرحيم، فضاي جذبه هاي دروني انسان و بي قراري ها و ماجراجويي هاي انسان هاست. چنان كه گذشت شريعت كاملاً به اراده و اختيار انسان وابسته است، اما فضاي رحيميت يعني طريقت، قلمرو جذبه و جاذبه معشوق است. فضايي است كه جذبه حق، عاشقان را به سوي ديدار مي كشاند و با جلوه ناز معشوق درگير مي كند. شريعت بر ابلاغ پيام حضرت حق استوار است و طريقت با كمند عشق آن معشوق يگانه برقرار است. در طريقت، هنر اصلي و كار ساز انسان همين است كه عشقي در خور معشوق ازل و نيازي متناسب با ناز او داشته باشد. طريقت، راه و رسم پرورش انسان است تا چنان باشد كه خواسته عشق است و مطلوب ناز!
مرا عاشق چنان بايد كه هر باري كه برخيزد *** قيامت هاي پر آتش ز هر سويي برانگيزد
دلي خواهيم چون دوزخ كه دوزخ را فرو سوزد *** دو صد دريا بشوراند، ز موج بحر نگريزد
چو شيري سوي جنگ آيد، دل او چون نهنگ آيد *** بجز خود هيچ نگذارد و با خود نيز بستيزد
چو هفتصد پرده دل را به نور خود بدراند *** ز عرشش اين ندا آيد:« بناميزد، بناميزد!»
چو او از هفتمين دريا به كوه قاف رو آرد *** از آن دريا چه گوهرها كنار خاك در ريزد
(مولوي، ديوان)
فضاي طريقت، فضايي است پر درد سر و سراپا رنج و گرفتاري. انسان مي تواند زندگي معمولي خود را در امن و آسايش به سر برد، اما همه انسان ها به اين امن و آسايش دل نمي بندند و قدم در فضاي پر دردسر طريقت مي گذارند. راه طريقت، راهي است پر خون، اما هرگز بي رهرو نبوده و نخواهد بود.
مگر نه اين است كه آدم، بهشت و همه امكاناتش را به آساني از دست داد! اين ماجراجويي آنان بود كه كار را به هبوط و رانده شدن از بهشت كشانيد و آنان را به زندگي پر دردسر دنيا گرفتار كرد. فرزندان آدم نيز در مواردي به قلمرو امن و آسايش شريعت قناعت نكرده و پا در طريقت مي گذارند و مي گويند:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت *** ناخلف باشم اگر من به جوي نفروشم
(حافظ)
اگر كسي دل به شيوه درويشي باخته و قدم در طريقت بگذارد، بايد از همان آغاز خود را مسئول همه رنج ها و دردسرها بداند، زيرا طريقت، تكليف عام نيست. اگر كسي خودش، داوطلب اين كار گردد، بايد هرگونه بلا و دردسر را خريدار شده، از بستر عافيت بيرون آمده و در ميان خون بخوابد! سرانجام نيز بي آن كه دم بزند و شكوه كند، خود را به باد فنا بسپارد! آري بايد دم نزند و شكوه نكند، زيرا هرچه ديده، از خود ديده است و به تعبير حافظ، سرش را به بادي داده است كه هواي آن را در دل خود نهفته بود:
ما در درون سينه هوايي نهفته ايم *** بر باد اگر رود سر ما زان هوا رود
(حافظ)
پينوشتها:
1.حديد، آيه3.
2.طبرسي،مجمع البيان، سوره حمد.
3.نساء آيه 17.
4.حج، آيه 78.
5.كافي، ج2، ص 86.
6.اشارات، نمط 9.
7.بقره، آيات 200-202.
8.اسراء،آيه1.
9.سوانح، فصل 38.
يثربي، سيديحيي، (1392)، عرفان عملي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، چاپ سوم