قرآن کريم، در بسياري از آيات، مسلمانان را به سير و سياحت و گردش گري در زمين، با هدف هاي روشن فرا خوانده است. پيشوايان دين نيز، با الهام از آموزه هاي وحي، گردش گري را با عبارت هاي گوناگون، ستوده اند و پيروان خود را به سير و سياحت و بهره گيري از مواهب آن تشويق کرده اند. فقهاي اسلام نيز با توجّه به دستاوردهاي مفيد و سازنده سير و سياحت بدان اهميّت ويژه داده و بر اين باور بوده اند که شناخت انسان از بود و هست و رويدادهاي خارجي، گسترش يافته هاي ذهن، آشنايي با اقوام، گروه هاي گوناگون، آگاهي از انديشه هاي گونه گون و... در پرتو سير و سياحت ميسّر است. از اين روي، شاگردان خود را به سير و سياحت سفارش کرده و رشد و شکوفايي استعدادهاي آنان را در گردش گري مي ديده اند.
در سده سوم هجري، استادي به شاگردانش سفارش مي کند:
به اين سو و آن سو رويد که آب هاي روان، دل پذير است، ولي مرداب بوي بد مي گيرد و رنگش تغيير مي يابد. (1)
اسلام دين جهاني است، عالمان و فقيهاني بايد در اين مکتب پرورش يابند که پاسخ گوي نيازهاي مردم در سطح جهان باشند.
براي دست يابي به اين هدف، افزون بر دانش هاي حوزوي، شناخت گزاره هاي گوناگون در حال تغيير، آشنايي با دگرديسي هاي جهان، سرزمين ها، فرهنگ ها، آداب، رسوم و... امري ضروري و لازم است.
براي آگاهي از اين امور، فقيه، ناگزير از سير و سفر و جهان گردي است.
از اين روي، عالمان تيزبين، فقهاي دورانديش، براي سير و سياحت و گردش گري حتي هزينه کردن « بيت المال » را نيز روا مي دانستند.
علامه اميني، پس از بازگشت از سفر هند مي گويد:
... من اگر مرجع بودم و وجوهات شرعي به دست من مي رسيد، همه را به طلاب مي دادم، تا سفر کنند، حرکت کنند. مي گفتم: اين هزينه، برويد جهان و انسان را بشناسيد. (2)
آري، اگر فقيه بخواهد، زبان عصر خويش باشد، بايد جهان کنوني و انسان را در جهان امروز، با همه ابعاد و نيازمندي هايش بشناسد و تا به سير و سفر نپردازد، اين شناخت براي او ممکن نخواهد شد.
به خاطر اهميّت ويژه ي جهان گردي، شماري از فقها، بخش عمده ي فرصت هاي طلايي عمر خود را به سير و سياحت اختصاص داده اند، در مناطق و جغرافياي جهان به سير و سفر پرداخته، و دستاورد سفر خود را براي ديگران عرضه کرده اند، مانند زنبور عسل سرشار از شهد عسل ناب، به بوم و بر خود بازگشته تا گران بهاترين اندوخته خود را به انبوه شاگردان و تشنگان دانش بياموزند.
اين سيره در طول تاريخ فقاهت، به گونه اي مستمر ادامه داشته است. فقها براي انجام رسالت الهي خود، سير و سفرهاي بسيار داشته اند، کتاب هاي تراجم، پاره اي از سفرهاي فقيهان را نگاشته اند.
با نگاهي گذرا به اين آثار در مي يابيم، سير و سفر بيشترين سهم در شکل گيري شخصيت علمي، اجتماعي و... آنان داشته و سبب برجستگي و فرهيختگي آنان گرديده است.
کوتاه سخن اين که، نوع فقيهاني که از برجستگي ويژه اي در عالم دانش برخوردار بوده اند، افزون بر سفرهايي که براي فراگيري دانش داشته اند، پا فراتر نهاده و به انگيزه هاي گوناگون، کوله بار سفر بسته و به سرزمين هاي دور و نزديک سفر کرده اند:
1. شماري به انگيزه آشنايي با آثار تاريخي، جاهاي ديدني و عبرت آموزي.
2. گروهي براي فراهم سازي زمينه هاي وحدت در ميان مسلمانان.
3. شماري با هدف زيارت و سياحت.
4. جمعي به انگيزه بهره وري از مراکز دانش، کاوش و پژوهش.
5. گروهي براي گردآوري و شنيدن حديث.
6. بسياري با هدف تبليغ و ترويج شريعت.
و... .
بنابراين، کمتر مي توان در ميان دانشمندان و فقهاي بلند آوازه، کساني را يافت که به انگيزه يا انگيزه هاي ياد شده، به سير و سفر نپرداخته باشند.
از آن جا که حتي پرداختن اشاره گونه به فقهايي که سير و سفر و گردش گري داشته اند، در اين مختصر نمي گنجد، در اين نوشتار به برخي چهره ها و شخصيت هاي برجسته اي که به انگيزه هاي ياد شده بيشترين سير و سفر را داشته اند، خواهيم پرداخت.
آشنايي با چشم اندازهاي ديدني و آثار تاريخي
در سفرهاي علمي پژوهشي، فراگيري دانش، آشنايي با دانشوران و منابع کهن و... از هدف هاي اصلي تلاش هاي عالمان دين است، امّا بسياري از آنان افزون بر اين، به فايده هاي جنبي سير و سفرهاي علمي خويش توجّه داشته و در کنار برنامه هاي اساسي، درصدد آشنايي با جغرافياي سرزمين هاي مختلف، چشم اندازهاي ديدني، شگفتي هاي آفرينش، آفريده هاي دست هنرمند بشر، آثار تاريخي و... که از پيشينيان به جا مانده بوده اند، از نزديک به ديدار و تماشاي آنها رفته اند. برخي دانشوران و فقيهان تيزنگر، دست آوردهاي سفر خود را به ويژه در باب سير و سياحت به نگارش کشيده اند، از جمله:1. شيخ زين الدين علي عاملي، معروف به شهيد ثاني (911 - 965 هـ. ق)
از فقهاي برجسته شيعه، براي ديدار شخصيت هاي علمي شيعه و سني، به مراکز دانش بسياري سير و سفر کرده است، از جمله:الف) دمشق:
شهيد ثاني در آغاز سال 942 هـ. ق. به دمشق رفت، تا از نزديک با شخصيت هاي علمي مذاهب مختلف ارتباط برقرار کند، در اين سفر با شيخ شمس الدين بن طولون دمشقي، ديدار کرد و صحيحين ( صحيح مسلم، بخاري ) را نزد او فرا گرفت و از وي اجازه نقل روايت دريافت کرد. (3)ب) مصر:
شهيد در سال 943 هـ. ق. يا 944 هـ. ق به مصر، که مرکز بزرگ دانش و انديشه در بين شهرهاي اسلامي به شمار مي آمد، سفر کرد. در اين سفر با بزرگان فقها، محدثان و مفسرانِ و نحله هاي مذاهب مختلف ديدار داشت. در حوزه درس آنان حضور يافت و حتي به مجالس علمي ويژه آنان راه پيدا کرد. هدف وي از اين حضور گسترده در حوزه ي درس علماي اهل سنت، آشنايي با شيوه تدريس، چگونگي ورود و خروج به مباحث علمي، چگونگي استدلال و... علماي برجسته اهل سنت بود. (4)ج) حجاز:
شهيد در شوال 943 هـ. ق. مصر را به قصد حجاز ترک گفت. پس از زيارت خانه خدا و انجام مناسک حج و سفر به مدينه، به وطن خويش بازگشت.د) بيت المقدس:
شهيد، در نيمه ي ماه ذيحجة الحرام سال 948 هـ. ق. همراه شاگردش عازم بيت المقدس شد. در اين سفر با عالم مشهور شهر، شيخ شمس الدين بن ابي اللطيف مقدِسي، ديدار کرد و بخشي از صحيح بخاري و مسلم را نزد او خواند و از وي اجازه عام براي نقل روايت دريافت. (5)با اين که شهيد عالمي توانا بود، سفرهاي علمي، ديدارهاي گوناگون با دانشوران از او شخصيتي چند بعدي ساخته بود، ولي روح بلند و کاوش گر او به اين مقدار اندوخته و آشنايي با جهان خارج بسنده نکرد، به سير و سفر در سرزمين هاي ديدني بسيار پرداخت. (6)
هـ ) استانبول:
از آن جا که در شهر قسطنطنيه ( استانبول ) دانشوران برجسته اي به سر مي بردند، شهيد براي بهره وري از دانش آنان، در سال 951 هـ. ق. وطن خود را به قصد آن ديار ترک گفت، در مسير از شهرهاي دمشق و حلب، ديدار کرد. در شهرهاي « طوقات » « سيّبه »، از بناهاي سلطان با يزيد و ديگر چشم اندازهاي ديدني بسيار شگفت بين راه چنين ياد مي کند:از سرزميني گذشتيم که نيکوتر از آن نديده بودم، درختان ميوه خداداد بدون صاحب، فراوان جلب نظر مي کرد. گونه هاي گل هاي معطّر، گل سفيد، قرمز، زرد، ياسمن زرد و... مشام را مي نواخت. درختان گردو، انار، بندق، انگور، عناب، انواع هلو، امرود و... به چشم مي خورد. درختان بسيار زيبا و بزرگ از گونه هاي صنوبر، بلوط، دُلَبُ، لوط و... که در هم تنيده شده بودند، وجود داشت. از اين شگفت انگيزتر، از سرزميني گذر کرديم که ميوه هاي بسيار خوش طعم و دوست داشتني داشت، ميوه هايي که تا آن زمان نه ديده بودم و نه حتي نام آن را شنيده بودم. پس از چند روز سير و سياحت، به سرزميني وارد شديم که درختان بسيار کهن داشت. طول برخي از آنها به صد وجب وعرض ( دور ) آن به سي وجب يا بيشتر مي رسيد. در مسير، از شهرها و روستاهاي بسيار سرسبز، خرّم، با طراوت و زيبا گذر کرديم. روز دوشنبه 17 ربيع الاول سال 952 هـ. ق. به قسطنطنيه وارد شديم، در آن جا رساله اي بسيار ارزش مند در دانش هاي مختلف نگاشتم و تقديم قاضي عسکر شهر، محمد بن قطب الدين، قاضي زاده رو مي کردم. پس از آشنايي با قاضي و تبادل بحث هاي علمي، قاضي سمت استادي مدرسه نوريه بعلبک را به من واگذار کرد، سپس از دريا گذشتيم. به شهر « اسکدار » وارد شديم، شهر بسيار زيبا، دل انگيز، برخوردار از هواي سالم، آب گوارا، ساختمان هاي زيبا، با معماري هاي پسنديده و استوار. هر منزل با خود باغ خرّم، ميوه هاي معطر و خوش طعم داشت. در اين شهر اقامت گزيديم، تا همسفر ما شيخ حسين بن عبدالصمد ( پدر شيخ بهايي ) از راه برسد. درآن جا با مرد هندي ديدار کردم، اهل فضل و آشنا به فنون بسيار، از جمله: رمل، نجوم و... را خوب مي دانست. (7)
و) عراق:
شهيد و همراهش پس از آن، به قصد زيارت عتبات راهي عراق مي شوند. در بازگشت، از راه « سيواس » به سمت عراق حرکت مي کنند، پس از چهار روز سير و سياحت به شهر « مُلطيه » مي رسند، شهري با آب و هواي بسيار لطيف، با درختان ميوه بسيار که از فرات مشروب مي شده است، سپس به شهر ديگري به نام « زغين » در کنار دجله وارد مي شوند و از آن جا به زيارت عسکريين و کاظمين (عليهم السّلام) مي روند. پس از ديدار شهر بغداد، به زيارت سلمان فارسي و حذيفه يماني در مدائن و زيارت کربلا و ديدار حله مي روند. در حلّه، قاسم فرزند موسي بن جعفر (عليهما السّلام) را زيارت مي کنند. سپس به زيارت علي (عليه السلام) در نجف اشرف و کوفه مي روند. در اين سفر، شهيد در سال 956 هـ. ق قبله عراق را با اجتهاد تعيين مي کند. در مسجد کوفه، محراب علي (عليه السلام) را مي نماياند که با محراب جامع کوفه قدري تفاوت داشت. شهيد، با کمي انحراف از محراب مسجد کوفه به نماز مي ايستد، تا با عمل خود قبله واقعي را نشان دهد. در سال 953 هـ. ق. به بعلبک بازگشت، مدتي به پنج مذهب در آن جا تدريس مي کرد. ابن عودي مي گويد:شهيد در مسير بعلبک به جبل عامل، به زيارت شيث نبي (عليه السلام) رفت و سرانجام در جبل عامل اقامت گزيد. پس از عمري تلاش و کوشش علمي و فرهنگي و... بر اثر کينه و توطئه دشمنان، در سال 965 هـ. ق به شهادت رسيد. (8)
2. بهاء الدين محمد، معروف به شيخ بهايي (953 - 1030 هـ. ق. )
در هفت سالگي همراه پدر به ايران سفر کرد. در قزوين که پايگاه تشيع بود، براي مدتي به کسب دانش پرداخت. ده سال از اساتيد و علماي بنامِ قزوين بهره برد. (9)، سپس به هرات که مرکز تبليغ و تلاش هاي علمي پدرش بود، سفر کرد. پس از رحلت پدر به شيخ الاسلامي آن ديار گمارده شد. تمام امور ديني مردم را کفايت مي کرد. يک باره از سمت خود کناره گيري کرد، سير و سياحت در پيش گرفت و بخش زيادي از عمر خود را به سير و سياحت گذراند. (10)به گفته شماري از شرح حال نگاران، شيخ بهايي سي سال از عمر خود را به جهان گردي و گردش گري گذراند. (11) و به کشورهايي چون: مصر، سوريه، حجاز، فلسطين، عراق، آذربايجان شوروي، افغانستان، لبنان و... سفر کرد. در اين کشورها با دانشوران برجسته ديدار داشت. از برخي استفاده علمي کرد. از جمله: در سفر مصر با استاد محمد ابي الحسن بکري ديدار داشت و از او بهره علمي برد. در بيت المقدس با ابن ابي اللطيف مقدسي ملاقات کرد.
مقدسي نقل مي کند:
شيخ بهايي از مصر مي آمد، جامه جهان گردي در برداشت، شخصيت خويش را آشکار نمي ساخت، حاضر نبود کسي او را بشناسد، سپس به شام رفت. (12)
در شام با حافظ حسين کربلايي و حسن بوريني ملاقات داشت. در شهر حلب با شيخ عمر عرضي ديدار کرد.
شيخ ابوالوفاء عرضي مي گويد:
در زمان سلطنت مراد بن سليم، شيخ بهايي به حلب آمد. در حوزه درس پدرم، شيخ عمر عرضي شرکت جست. پس از آن سفري به عتبات داشت.
در اين باره، شاگرد و همراهش مي گويد: با او به زيارت ائمه عراق (عليهم السّلام) در سامرا، کاظمين، نجف اشرف و کربلا رفتم. از بغداد ديدن نموديم و به ايران بازگشتيم. شيخ در زماني که شاه عباس اصفهان را پايتخت برگزيد (1006 هـ. ق. ) منصب شيخ الاسلامي اصفهان را به عهده گرفت. در سال 1008 هـ. ق. با شاه عباس پياده از اصفهان به مشهد مقدس رفت، بعد از مدتي به اصفهان بازگشت. (13) از مناصب خود کناره گرفت. از سال 1012 هـ. ق. تا 1019 هـ. ق. به سير و سياحت در حجاز، شام، آذربايجان و... پرداخت. شيخ بهايي برخي آثار خود را در سفر نگاشته است. از جمله:
1. اربعين را در شهر هرات نگاشت و بر آن شرح نوشت.
2. کتاب الزاهر، صد بيت شعر در وصف « هرات » را در آن شهر سرود.
3. کتاب کشکول را در مصر به رشته تحرير درآورده است. (14)
شيخ بهايي از سال 1019 هـ. ق. از رجال مهم مذهبي، سياسي اصفهان بود، امور شرعي و منصب شيخ الاسلامي شهر را به عهده داشت.
در سال 1030هـ. ق. بدرود حيات گفت. (15)
3. آقا احمد کرمانشاهي:
وي فرزند نوه، استاد کل وحيد بهبهاني است. آخرين مدارج علمي خود را به نزد ميرزاي قمي در قم گذراند. پس از پژوهش هاي عميق و ارزنده در دانش فقه، اصول و کلام، در سال 1223 هـ. ق. به هندوستان سفر کرد. و در بسياري از شهرهاي هند، به سياحت پرداخت، با رجال دانش و شخصيتهاي علمي بسياري ديدار کرد و پس از پنج سال گردش گري در شهرهاي هند، به کرمانشاه بازگشت. (16)4. سيد حسن مدرس (1287 - 1356 هـ. ق. )
فقيه ژرف انديش، سياست مدار قرن، شخصيتي که خامه از توصيف او عاجز است. در سفر تحصيلي خود به عراق ( نجف اشرف ) در ايّام تعطيل، براي ديدار از آثار باستاني و تاريخي به اطراف نجف مي رفت. در آن جا از نزديک با کار کاوش گران آثار باستاني در تماس بود و به کار آنان به دقت مي نگريست.مدرّس، شرح ديدارهاي خود را از آثار باستاني در مقدمه کتاب زرد که نسخه منحصر به فرد از آن به جا مانده، چنين آورده است:
... در نجف يک سال قحط آب شد، مردم از بي آبي سخت در عذاب بودند، مجالس و محاضر درس تعطيل شد. من موقع را مغتنم شمرده، براي ديدن از آثار باقي مانده از بابل و مدائن و قصراللصوص (17)، به تنهايي از نجف بيرون رفتم. سفري بود که از قحطي آب مي گريختم، تا به فراواني نشانه هاي حيات برسم. هيئتي خرابه هاي بابل را مي کندند و مي کاويدند، به شرطي اجازه تماشا به من دادند که عبا و عمامه خود را به هنگام ورود به آن محل تحويل دهم و هنگام خروج باز گيرم، راضي شدم. چند روز مي رفتم و به تماشاي گمانه زدنها کندن ها مي پرداختم. از دقتي که هيئت اکتشافي به عمل مي آورد، حيرت نمودم. ظرافت کار به حدي بود که گاهي خود را در آن ميان فراموش مي نمودم. قطعه اي را که اوّل، بيشتر شبيه يک کلوخ بود، با نهايت دقت از دل خاک بيرون مي آوردند، کارشناس آن را روي صفحه اي مجمع (18) مانند مي گذاشت و مي برد در محل معيني، آن جا عده اي با مهارت، خاک ها و غبار قرون و اعصار را از روي بدنه آن پاک مي کردند، تصور مي کردم کتره اي براي وقت گذراني با اين تکه گل کلوخ شده ور مي روند، ولي کم کم آثاري پيدا مي شد و نشانه هاي ظرفي عيان مي گشت، تا عاقبت نشاني از زندگي مردمان که صدها سال پيش بوده اند، به دست مي داد و معلوم مي نمود، هنرشان چه بوده و بيشتر به چه اشيا و شکل هايي علاقه مند بوده اند. چراغ پيه سوز، گلدان، شمشير، سرنيزه و اين چيزها. همان جا به فکر افتادم که اينها دارند براي آيندگان سند و مدرک تاريخ گذشتگان را تهيه مي کنند. همان جا که نشسته بودم، به خاطرم رسيد که در تاريخ و تاريخ نويسي هم بايد چنين کاري را انجام داد... .
چندين ماه مهمان بيابان و کوه و دشت بودم، رفتم آن جا که پيامبر ايستاده بود و سخن گفته بود، رفتم آن جا که قلب پيامبر، اوّلين کلام خداوند را دريافت داشته بود. تمام اراضي يثرب و حجاز را گشتم. اين مدت درون سرادق تاريخ بودم، توي آن راه مي رفتم... برگشتم، ملل و تفحص در ترايخ را در برنامه درس خود جا دادم، در نجف تاريخ ملل را که فراوان عربي ترجمه شده بود، روزي سه ساعت و نيم، شب ها مي خواندم... .
شهيد مدرس آرزو داشته، به مصر سفر کند، شايد در جامع جوان الازهر، کتاب هاي تاريخ جهان به زبان عربي وجود داشته باشد و از آن بهره برد. وي از اين آرزوي چنين ياد مي کند:
... چندين بار تصميم گرفتم بقچه ام را بردارم و راهي اراضي فراعنه شوم، ولي استاد خاصم که از خود آزادم کرده بود و او جهان را مانند گويي در کف دستم نهاده و حقي عظيم به گردنم داشت، صلاح نمي دانست... علاقه مند بود من به هندوستان بروم و اين نظر را خودم نمي پسنديدم... .
شهيد مدرس، وقتي از نجف اشراف راهي ايران مي گردد، مصمم است، تمام مسير را با دقت تاريخي بنگرد و از هر نقطه خاطره اي براي شناختن تاريخي واقعي در کوله بار خود نهد. روزها پياده حرکت مي کند. تمام نواحي خوزستان از خرمشهر تا شهرکُرد را مي پيمايد. وصفي که از آثار تاريخي شوش و قبر دانيال نبي دارد، شگفت انگيز است. او با ديدن آب هاي آبي رنگ دريا به ياد گذشته چنين مي نگارد:
از کنار خليج مي گذشتم، از جايي که سپاه و کشتي هاي خشايار شاه روزي به طرف يونان رفته بود و سپاه اسکندر روزي ديگر به سوي ايران آمده بود و در زمان هاي نزديک، پرتغالي ها و انگليس ها از همين آبراهه چه روزگاري براي ساحل نشينان آن رقم زدند. فکر کردم بالاخره اين آمد و رفت ها، ملت ايران را تا کجا خواهد برد و اين نعره جزر ومدها، مردم اين نواحي را چه موقعي کَژ خواهد نمود. (19)
فراهم سازي زمينه هاي وحدت
وحدت و هم بستگي مسلمانان و جامعه هاي اسلامي چيزي نيست که نياز به بحث وگفت وگو داشته باشد. طلايه داران وحدت در ميان فقها و دانشوران کم نيستند. شماري از آنان تمام عمر خود را بر سر اين مهم گذاشته و سال ها در سير و سفر و ديدارهاي وحدت طلبانه با علماي اسلام بوده اند. در اين جا به چند تن از فقيهان بزرگي که بيشترين سير و سفر در راه وحدت مسلمانان داشته اند، اشاره مي کنيم.1. سيد جمال الدين اسد آبادي (1254 - 1314 هـ. ق)
از شخصيت هاي برجسته ي قرن معاصر و از چهره هاي علمي، سياسي جهان اسلام است. وي از دانشوراني است، که بيشترين سير و سياحت را به جهان اسلام و غرب داشته است. مهم ترين هدف او در اين سير و سياحت ها، دعوت به وحدت مسلمانان بوده است. سيّد پس از اين که دوران تحصيل خود را در قزوين، تهران، بروجرد، نجف و هند، گذراند، به ناحيه هاي گوناگون جهان سفر کرد، از جمله: کابل، قندهار، جلال آباد و عزني در افغانستان، کراچي، حيدرآباد، دهلي و کلکته در هند، تهران، مشهد، اصفهان، شيراز و بوشهر در ايران، مکه مکرمه و مدينه در حجاز، بغداد، بصره و کاظمين در سرزمين عراق، استامبول، قاهره، اسکندريه و جيزه در مصر و مراکش. در تمام اين سفرها مسلمانان را به وحدت و هوشياري در برابر غرب فرا مي خواند. سيّد سفرهايي نيز به جهان غرب داشت و از کشورهاي انگليس، فرانسه، اتريش، آلمان، ايتاليا، و... ديدن کرد. سفر وي به جهان غرب، بيشتر براي آگاهي از پيشرفت هاي فنّي و علمي آنان و پيدا کردن راهکارهايي براي جهان اسلام بود. او از هر نمايشگاهي که در غرب تشکيل مي شد، بازديد مي کرد، تا با آگاهي از پيشرفت هاي علمي و صنعتي جهان غرب، به کمبودها و کاستي هاي مسلمانان پي برده و در صدد جبران آن بر آيد.سيد جمال، سال هاي آخر زندگي خود را براي ايجاد اتحاد در ميان مسلمانان در کشور عثماني، به سر برد. براي برقراري وحدت، « انجمن اتحاد اسلام » بيش از چهار صد نامه به مناطق گوناگون و بلاد اسلامي نگاشت و براي دانشوران و بزرگان و سياست مداران و حاکمان ارسال کرد، که از چهار صد نامه، دويست پاسخ دريافت کرد. (20)
وي با علما و فقهاي بزرگ شيعه و سني ارتباط نزديک داشت و براي ترويج هدف هاي بلند و بيدارگرانه خود، از دانشمندان بهره مي گرفت. سرانجام پس از سال ها سير و سفر، تلاش و فداکاري در راه اتحاد مسلمانان و اصلاح امت اسلامي در پنج شوال 1314 هـ. ق. ، 9 مارس 1897 م ديده از جهان فرو بست. (21)
2. محمد عبده (1265- 1323 هـ. ق)
در سال 1283هـ. ق. به دانشگاه الازهر راه يافت. در اين زمان سيد جمال الدين اسد آبادي در مصر مشعل اتحاد و بيداري مسلمانان را برافروخته بود. حدود سال 1288 هـ. ق. عبده در سلک شاگردان و پيروان سيد درآمد. با هدايت، ارشاد و تعليمات سيّد به درک راستين اسلام و بينش عميق سياسي نائل آمد. براي دعوت به بيداري اسلامي و اتحاد مسلمانان، جلسه هاي درس و توجيه ديني ويژه برگزار کرد. هنگامي که سيد را به خاطر تلاش هاي بيدارگرانه اش در سال 1296 هـ. ق. از مصر بيرون کردند، عبده دانشوري فرزانه بود که از چشمه سار دانش و انديشه ژرف و آگاهي هاي سياسي سيّد بهره لازم داشت، از اين روي وقتي سيد از مصر بيرون رفت، گفت:... من شيخ عبده را براي شما باقي مي گذارم، حکمت او براي مصر کافي است... . (22)
گرچه عبده به خاطر پيوند با سيّد جمال مدتي بازداشت شد، ولي ديري نپاييد به صحنه فعاليت هاي علمي و روشن گري نسل نو بازگشت. چندي بعد در سال 1299 هـ. ق. به خاطر تلاش هاي بيدارگرانه و آرمان هاي نوي که در سر داشت و در جهت آن تلاش مي کرد، از مصر، به بيروت و سوريه تبعيد شد. از آن جا به پاريس سفر کرد. در پاريس به سيد جمال پيوست و در انتشار روزنامه ي عروة الوثقي به او ياري رساند.
در سال 1302 هـ. ق. به بيروت رفت، در آن جا به تدريس در مدرسه سلطانيه و نگارش پرداخت و در سال 1305 هـ. ق. به وطن بازگشت. ابتدا، منصب قضاوت را عهده دار شد، سپس به مقام شامخ افتا، رسيد و مفتي اعظم مصر شد. وي در اصلاح دانشگاه الازهر، بيداري و اتحاد مسلمانان، سخت کوش بود. در نظر داشت دانشگاهي ملّي در قاهره تأسيس کند، ولي پيش از اين که به آرزوي خويش دست يابد، در سال 1323 هـ. ق. بدرود حيات گفت. (23)
3. ابوالحسن ميرزا، معروف به ( شيخ الرئيس قاجار )
در سال 1264 هـ. ق. در تبريز ديده به جهان گشود، فنون ادب و رياضي را نزد ملا محمد تقي مزيناني و ميرزا نصرالله شيرازي و حکمت و کلام را از حوزه ي درس ملا ابراهيم حکيم سبزواري و آقاي مدرّس زنوزي، فرا گرفت. در سال 1288 هـ. ق. به خراسان سفر کرد. نزد ملا محمد رضا مجتهد سبزواري و ملا عبدالله کاشاني، فقه و اصول آموخت. در اواخر 1289 هـ. ق به عراق سفر کرد. (24) در سامرا از حوزه ي درس ميرزاي شيرازي بهره برد در سال 1294 هـ. ق. پس از کسب اجازه ي اجتهاد از ميرزاي بزرگ، به ايران بازگشت. (25) لقب شيخ الرئيس گرفت. وي از سوي حکومت، مأمور خدمت در آستان قدس رضوي شد. در مشهد افزون بر اداره ي امور مجالس وعظ و درس، مسئوليت دارالشفاي رضوي را بر عهده داشت. در سال 1296هـ. ق. با برادر ناصرالدين شاه، متولي آستان قدس، درگير شد و به کلات نادر تبعيد شد. (26) بعدها به مشهد بازگشت و آن جا را مقصد قوچان ترک گفت و از آن جا به عشق آباد رفت. در آن جا مردم را به اتحاد و وحدت اسلامي دعوت کرد، سپس عازم سفر حج شد. در بازگشت به کشور عثماني رفت و وارد بر سلطان عبدالحميد شد. در 29 ذيقعده 1303 هـ. ق. به جمعيت اتحاد اسلام که به دستور سلطان عبدالحميد تشکيل شده بود، پيوست. (27)در جلسات آنان شرکت جست و براي اتحاد ايران و عثماني پيشنهادهاي ارزنده اي ارائه داد، که با پيش شرط هايي از سوي سلطان عثماني مورد تأييد قرار گرفت. مدتي کوتاه شيخ الرئيس روزنامه ي « اتحاد اسلام » را منتشر کرد. (28) براي زدودن کدورت هاي موجود بين ايران و عثماني با جودت پاشا، وزير عدليه ي عثماني در تاريخ 21 ذيقعده 1303 هـ. ق. گفت وگوي سودمندي داشت. (29) شيخ در ربيع الاوّل 1303 هـ. ق. به تهران بازگشت. براي بار دوم مأموريت خراسان گرفت و بدان جا سفر کرد. (30) در مشهد بساط تدريس، خطابه و وعظ را گسترد. پس از شش سال براي مرتبه ي دوم به عشق آباد سفر کرد. در اين سفر از بخارا، سمرقند و قفقاز، ديدن کرد. در صفر 1310 هـ. ق. عازم استانبول شد. (31)
در اين زمان سيد جمال الدين اسدآبادي از سفر لندن به استانبول برگشته بود. شيخ مدتي که در استانبول اقامت گزيد، با سيّد همکاري صميمانه داشت. در جمادي الثاني 1311 هـ. ق. استانبول را ترک کرد. (32) ابتدا به بيروت سفر کرد، سپس راهي بيت المقدس شد و از آن جا به ديار هند رخت کشيد. در بمبئي مدتي اقامت گزيد و آن گاه رهسپار « جابلشو » و « پونه » شد. در اواخر 1314 هـ. ق. به تهران بازگشت و در شيراز اقامت گزيد. (33) به خواست دانشمندان به امر تدريس و خطابه پرداخت. محور سخنراني هاي او بيداري مسلمانان، نکوهش ستم کاران، ترويج آزادي، اعتلاي کشور، اتحاد مسلمانان و... بود.
شيخ الرئيس، با پديد آمدن دگرگوني هاي سياسي و قيام مردم در نهضت مشروطه، به طور فعّال در اين حرکت شرکت جست و براي نمايندگي در مجلس دوم برگزيده شد. (34) سرانجام در دهم فروردين 1299 هـ. ش. / 1339 هـ. ق. در 74 سالگي در تهران، بدرود حيات گفت. (35)
4. سيد عبدالحسين شرف الدين (1290- 1377 هـ. ق )
از فقها و دانشمندان بنامِ شيعه، پس از دريافت چندين اجازه ي اجتهاد مطلق از مراجع نجف، در 9 ربيع الاول 1322 هـ. ق. وارد جبل عامل شد. (36)شرف الدين، در رشته ي حديث پژوهش هاي ژرفي داشت. با ديد جامع از منابع روايي، مسائل مهم ديني را که مورد نياز زمان تشخيص داده بود، پي گرفت. يافته هاي پالايش شده ي خود را با زبان علمي ساده، همراه با راهکارهاي عملي ارائه داد. نخستين ابتکار علمي، پژوهشي خود را به نام الفصول المهمة في تأليف الأُمه، در راه تفاهم مسلمانان نگاشت. از آن پس محور اصلي بحث ها، سخنراني ها و آثار سيّد به اتحاد مسلمانان و برقراري ارتباط آنان اختصاص يافت. وي در راه هدف هاي بلند خويش، افزون بر سفر به عراق و ايران، در پايان سال 1329 هـ. ق. به مصر سفر کرد. (37) براي آشنايي با علما و مفتيان الازهر، به ويژه شيخ سليم بُشري به دنبال فرصت بود. در حوزه ي درس شيخ سليم بُشري شرکت جست. پس از آشنايي و بحث هاي علمي به يک ديگر علاقه مند شدند. (38) پس از مدتي قرار گذاشتند، بحث عالمانه اي در مورد خلافت و امامت از نظر شيعه بر اساس دلائل و شواهد، به صورت مکاتبه اي داشته باشند؛ شيخ سليم بُشري پرسش کند، سيّد شرف الدين پاسخ گويد. بدين ترتيب، وقتي سيد شرف الدين به هدف هاي خود نزديک شد، در قاهره اقامت گزيد. (39)
شيخ سليم نخستين نامه را در تاريخ 6 ذيقعده 1329 هـ. ق. با امضاي « س » به سيد شرف الدين نوشت و سيّد هم با امضاي « ش » آن را پاسخ داد. تبادل نامه ها به مدت شش ماه ادامه يافت. شرف الدين مجموع 112 نامه را با مقدمه روشن گر، به صورت کتابي تحت عنوان المراجعات در سال 1355 هـ. ق. ، پس از 25 سال در شهر صيدا چاپ و منتشر کرد. سيد شرف الدين ضمن تبادل نامه با شيخ سليم، با ديگر دانشمندان اهل سنت ديدار و مباحثه علمي داشت، به گونه اي که بزرگان قاهره، مانند: شيخ محمد نجيب، شيخ محمد سلموطي و... با نگارش اجازه نامه ها و تأييدهاي علمي مقام سيّد شرف الدين را گرامي داشتند. (40)
با کاشتن نهال محبت در دل برادران اهل سنت، زمينه ي اتحاد مسلمانان بيش از پيش فراهم شد و سيّد به آرزوي ديرينه خود تا اندازه اي دست يافت و در 1330 هـ. ق. به وطن خود بازگشت، امّا با علماي مصر قطع رابطه نکرد. (41) در 1332 هـ. ق. براي زيارت به مدينه سفر کرد. (42) و مورد استقبال علماي سني و شيعه و فرماندار شهر قرار گرفت. در مدينه براي دانشوران درس اخلاق گذاشت. پس از مدتي به جبل عامل بازگشت. (43)
5. محمد حسين کاشف الغطاء (1294- 1373 هـ. ق)
وي از دانشمندان و فقهاي روشن انديش معاصر شيعه است که پس از شيخ احمد کاشف الغطا مرجعيت يافت. در انجام رسالت الهي خود سفرهاي بسيار به بلاد اسلامي و کشورهاي جهان کرد؛ پنج بار به ايران سفر کرد و سفري به مصر انجام داد و سه سال در آنجا ماند. همه روزه در دانشگاه الازهر تدريس و در برخي ايّام سخنراني داشت. از کليساها غافل نبود. در آن مراکز نيز، سخنراني داشت. حتي اشتباه هاي مبشّرات مسيحي را يادآور مي شد. در 1350 هـ. ق. در کنفرانس اسلامي فلسطين شرکت جست. پس از اقامه ي نماز جماعت در مسجدالاقصي در جمع 150 نماينده ي ممالک اسلامي و بيست هزار نفر شرکت کننده، درباره ي وحدت، استقلال مسلمانان و مبارزه با استعمارگران و اشغالگران صهيونيستي، سخنراني هيجان انگيزي ايراد کرد. در همين سفر از شهرهاي نابلس، حيفا و يافا ديدن کرد و سپس رهسپار کشور پاکستان شد و در کنفرانس اسلامي که در آنجا برگزار شده بود، شرکت جست. وي، از مراجع بزرگي بود که به جمعيت « دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه » پيوست. (44)در پي تلاش هاي سيد جمال الدين اسد آبادي، شاگردش محمد عبده و سفر سيد عبدالحسين شرف الدين به مصر و پاشيدن بذر وحدت و هم بستگي بين علماي مذاهب اسلامي، بسياري از علماي اهل سنت، چون: شيخ مراغي، عبدالمجيد سليم و شيخ محمود شلتوت، به اين سروش الهي لبيک گفتند و با تأسيس « دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه » گام هاي بلندي در جهت همدلي و همراهي مسلمانان برداشته شد.
پينوشتها:
1. دکتر منيرالدين احمد، نهاد آموزشي اسلامي، پارسي کرده محمد حسين ساکت، ص 109، انتشارات آستان قدس رضوي.
2. محمد رضا حکيمي، حماسه غدير، ص 285، نشر فرهنگ اسلامي.
3. شهيد ثاني، منية المريد، مقدمه، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، خوانساري، روضات الجنات، ج3، ص 363، اسماعيليان، قم.
4. روضات الجنات، ج3، ص 365- 373.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. کليات اشعار و آثار شيخ بهائي، با مقدمه سعيد نفيسي، ص 30، نشر چکامه.
10. همان، به نقل از: ميرزا سيد علي خان، حدائق الندية في شرح الفوائد الصمديه، ص 2، چاپ تهران، 1274.
11. کليات اشعار و آثار شيخ بهائي، ص 28- 36.
12. همان.
13. همان.
14. تنکابني، قصص العلماء ص 234، انتشارات علميه اسلاميه.
15. علي شريعتي، راهنماي خراسان، با تلخيص؛ کليات اشعار و آثار شيخ بهائي، مقدمه.
16. آقا بزرگ تهراني، کرام البرره، ج 1، ص 10، دارالمرتضي؛ علي دواني، وحيد بهبهاني، ص 327، انتشارات اميرکبير.
17. قصر اللصوص يا دار اللصوص، اصطلاحي است که بوميان آن منطقه به معبد آناهيتا داده اند.
18. سيني بزرگي که لبه آن کنگره دار باشد.
19. مجله ياد، شماره ي 14، سال چهارم 1368، ص 81.
20. مجله ي حوزه، ويژنامه ي سيد جمال الدين اسد آبادي، شماره ي 59- 60، ص 326.
21. همان.
22. با ياردواج، دانشگاه الازهر، ترجمه ي آذر ميدخت مشايخ فريدني، ص 133، مرکز نشر دانشگاهي به نقل از: عثمان امين، محمد عبده، ص 32.
23. همان، ص 133- 136.
24- شيخ الرئيس قاجار، منتخب النفيس، ص 10، چاپ بمبئي.
25. فرصت الدوله شيرازي، آثار عجم، ص 529 - 530.
26. منتخب النفيس، ص 16.
27. مجله وحيد، سال دهم، 1384، الف. نيکو همّت.
28. ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، ج1، ص 571- 573، انتشارات جاويدان.
29. منتخب النفيس، ص 117.
30. رهبران مشروطه، ج1، ص 575.
31. همان.
32. خان ملک ساساني، سياست گذاران دوره قاجار، ج1، ص 110.
33. رهبران مشروطه، ج2، ص 576- 577.
34. مهدي ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج 1، ص 124، انتشارات اعلمي.
35. رهبران مشروطه، ج1، ص 585.
36. محمد علي مدرسّي، ريحانة الادب، ج3، ص 194، انتشارات خيام؛ آقا بزرگ تهراني، نقباء البشر، ج3، ص 1087، دارالمرتضي.
37. شيخ احمد قبيسي، حياة امام شرف الدين في سطور، ص 104، بيروت، 1400 هـ. ق.
38. همان.
39. سيّد شرف الدين، مقدمه المراجعات، ص 27، دارالمرتضي.
40. حياة امام شرف الدين في سطور، ص 125.
41. همان، ص 105.
42. محمد علي مدرسّي، ريحانة الادب، ج3، ص 195.
43. حياة امام شرف الدين في سطور، ص 106.
44. دائره المعارف تشيع، ج1، ص 207؛ محمد علي مدرسي، ريحانة الادب، ج3، ص 343؛ شخصيّت و انديشه هاي کاشف الغطاء، ص 4- 6، کانون نشر انديشه اسلامي.
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم