آثار منفی طلاق بر کودک
پرسش :
در صورت فقدان پدر یا مادر به دلیل طلاق، وظیفه والد دیگر چه تغییری خواهد کرد؟
پاسخ :
مسلما وقتی که پدر و مادر به دلیل طلاق از یکدیگر جدا می شوند، پیامدهایی برای فرزندان آنها خواهد داشت که اجتناب ناپذیر است، اما با استفاده از روشهای روانشناختی می توان پیامدهای منفی طلاق را به حداقل رساند. مثلا می توان به والدین توصیه کرد که پس از جدایی به فرزندتان اجازه بدهید که آزادانه والدین خود را ملاقات کند و در این کار سخت گیری صورت نگیرد.
البته خوب است که این دیدارها منظم باشد، مثلا بگوییم که در هفته چند روز می تواند پدر یا مادرش را ببیند و حتما این کار صورت بگیرد. نکته دیگر اینکه وقتی کودک یکی از والدین را ملاقات می کند، او نباید از همسر سابق خود بدگویی کند.
این بدگویی ها ذهن کودک را نسبت به والد دیگر منفی خواهد کرد و تصویر بدی در ذهن او ایجاد می کند. این ذهنیت و تصویر منفی تأثیر بسیار عمیق و بدی در روان کودک به جا خواهد گذاشت و شاید بر اساس همین تصاویری که در ذهنش ساخته ایم درباره خود و آینده اش قضاوت کند. مثلا وقتی که به او گفته شود که پدر یا مادر) تو آدم بدی است، تصویر پدر یا مادر) بد در ذهن او نقش می بندد و بعد درباره خودش قضاوت می کند که من چقدر آدم بدبختی هستم که والد بدی دارم؛ یا من چقدر آدم بدشانسی هستم که پدر بدی دارم.
قضاوت در مورد خود، بستگی به طرز تفکر افراد دارد و تفکر منفی باعث می شود که فرد در مورد خودش بد قضاوت کند و این قضاوت بد و منفی ممکن است به افسردگی و اضطراب منجر شود. بنابراین در مورد طلاق باید به این دو نکته مهم توجه کنیم که: بعد از جدایی همسران، فرزندانشان باید به راحتی بتوانند پدر و مادر خود را ملاقات کنند؛ پدر و مادر در حضور فرزندانشان از یکدیگر بدگویی نکنند و از آنها نخواهند که در مورد پدر یا مادر خود قضاوت کنند.
اما در مورد وظایف سرپرست کودک و تغییراتی که باید صورت گیرد، می توان گفت که مسلما والدی که فرزند یا فرزندان با او زندگی می کنند، وظیفه سنگینی بر عهده دارد. بسیاری از کارهایی که در زندگی مشترک، والدین به اتفاق هم انجام می دادند، اینک در خانواده تک والدی باید به تنهایی و توسط یک نفر انجام گیرد.
برخی از پدر و مادرها تصور می کنند که می توانند نقش والد دیگر را هم بازی کنند و وظایف او را انجام دهند. مثلا مادر فکر می کند که می تواند نقش پدر را هم داشته باشد یا پدر به همین ترتیب. اما این تصور اشتباه است، چون در واقع ما نمی توانیم نقش فرد دیگری را بازی کنیم. ما می توانیم وظیفه او را بر عهده بگیریم، چون خود او حضور ندارد، اما نقش او را هرگز نمی توانیم ایفا کنیم. هر کس بنا به جنسیتش نقشها و رفتارهای پذیرفته شده ای را می تواند ایفا کند که مناسب آن جنس است. حالا فرض کنید پدر خانواده که رفتارهای پدرانه و مردانه دارد غایب است، مسلما مادر نمی تواند رفتارهای مردانه ای نظیر او را از خودش بروز دهد.
به همین دلیل والدین، بعد از طلاق باید فرزندشان را تشویق کنند تا به دیدار والد دیگر برود و به او اجازه بدهند که با والد دیگر ارتباط داشته باشد. ارتباطات تنگاتنگی که کودک با پدر یا مادرش دارد، الگوسازیهایی را که باید صورت بگیرد، در کودک ایجاد می کند.
نکته بسیار مهم دیگر انتقاداتی است که یکی از والدین در حضور فرزندش از همسر سابق خود بر زبان می آورد. این کار بسیار مذموم است. به این معنا که اگر در حضور فرزند همواره از مادر او انتقاد شود - به خصوص از جانب پدر - فرزند نسبت به خودش هم شک میکند چرا که خود را نسخه ای از پدر و مادرش می داند و ممکن است این انتقادها را به خودش هم وارد بداند و در نتیجه از خودش هم بیزار شود که این حالت را تحت یک سازوکار (مکانیزم) دفاعی فرافکنی، به دیگران نسبت می دهد.
ممکن است بگوید که دیگران از من بدشان می آید و تردیدهایی از این قبیل در رفتارهای دفاعی کودک شکل بگیرد که بسیار مهم است. در هر صورت طلاق به معنی یک پایان برای کودک نیست. ممکن است طلاق برای والدین پایان ماجرایی تلخ و طولانی و عذاب آور باشد، ولی برای فرزندان طلاق، آغاز ماجرایی جدید و شاید پر استرس خواهد بود. دیده شده است که والدین هم بعد از جدایی، به لحاظ عاطفی و روانی دچار بحران هایی می شوند؛ مثلا افسردگی بعد از طلاق بسیار شایع است. فرد مطلقه در اجتماع چندان مقبول نیست و ارزش و اعتبار اجتماعی پایینی دارد. البته نمی توان گفت که طلاق به هیچ وجه جایز نیست. در برخی موارد طلاق تنها راه چاره است، اما مسلم است که فرزندان طلاق تحت تأثیر قرار می گیرند. هر کودکی آرزو دارد که با پدر و مادر خود زندگی کند، یعنی هر دو حضور داشته باشند. پس از طلاق، این آرزو از او گرفته می شود و در دنیایی از تمایلات و گرایشهایش تنها می ماند.
همان طور که قبلا گفته شد باید سعی کنیم هیجانها و پیامدهای طلاق را به حداقل برسانیم. طلاق هیجان و استرس مستمری ایجاد می کند که تمام اعضای خانواده را درگیر می سازد. مشکلات اجتماعی، اقتصادی، دیدارها، آنچه در این رابطه گفته می شود، واکنش های فامیل و اطرافیان و احساس خجالت و شرمساری که کودک در حضور دوستان و همسالان خود در اجتماع تحمل می کند، در بسیاری از موارد او را تحت تأثیر قرار می دهد و به دلیل استمرار این وضعیت او را از نظر روحی و روانی دچار مشکل می کند.
منبع: پاسخ به والدین، دکتر سیما فردوسی، تهران: انتشارات صابرین، چاپ سیزدهم، 1394.
مسلما وقتی که پدر و مادر به دلیل طلاق از یکدیگر جدا می شوند، پیامدهایی برای فرزندان آنها خواهد داشت که اجتناب ناپذیر است، اما با استفاده از روشهای روانشناختی می توان پیامدهای منفی طلاق را به حداقل رساند. مثلا می توان به والدین توصیه کرد که پس از جدایی به فرزندتان اجازه بدهید که آزادانه والدین خود را ملاقات کند و در این کار سخت گیری صورت نگیرد.
البته خوب است که این دیدارها منظم باشد، مثلا بگوییم که در هفته چند روز می تواند پدر یا مادرش را ببیند و حتما این کار صورت بگیرد. نکته دیگر اینکه وقتی کودک یکی از والدین را ملاقات می کند، او نباید از همسر سابق خود بدگویی کند.
این بدگویی ها ذهن کودک را نسبت به والد دیگر منفی خواهد کرد و تصویر بدی در ذهن او ایجاد می کند. این ذهنیت و تصویر منفی تأثیر بسیار عمیق و بدی در روان کودک به جا خواهد گذاشت و شاید بر اساس همین تصاویری که در ذهنش ساخته ایم درباره خود و آینده اش قضاوت کند. مثلا وقتی که به او گفته شود که پدر یا مادر) تو آدم بدی است، تصویر پدر یا مادر) بد در ذهن او نقش می بندد و بعد درباره خودش قضاوت می کند که من چقدر آدم بدبختی هستم که والد بدی دارم؛ یا من چقدر آدم بدشانسی هستم که پدر بدی دارم.
قضاوت در مورد خود، بستگی به طرز تفکر افراد دارد و تفکر منفی باعث می شود که فرد در مورد خودش بد قضاوت کند و این قضاوت بد و منفی ممکن است به افسردگی و اضطراب منجر شود. بنابراین در مورد طلاق باید به این دو نکته مهم توجه کنیم که: بعد از جدایی همسران، فرزندانشان باید به راحتی بتوانند پدر و مادر خود را ملاقات کنند؛ پدر و مادر در حضور فرزندانشان از یکدیگر بدگویی نکنند و از آنها نخواهند که در مورد پدر یا مادر خود قضاوت کنند.
اما در مورد وظایف سرپرست کودک و تغییراتی که باید صورت گیرد، می توان گفت که مسلما والدی که فرزند یا فرزندان با او زندگی می کنند، وظیفه سنگینی بر عهده دارد. بسیاری از کارهایی که در زندگی مشترک، والدین به اتفاق هم انجام می دادند، اینک در خانواده تک والدی باید به تنهایی و توسط یک نفر انجام گیرد.
برخی از پدر و مادرها تصور می کنند که می توانند نقش والد دیگر را هم بازی کنند و وظایف او را انجام دهند. مثلا مادر فکر می کند که می تواند نقش پدر را هم داشته باشد یا پدر به همین ترتیب. اما این تصور اشتباه است، چون در واقع ما نمی توانیم نقش فرد دیگری را بازی کنیم. ما می توانیم وظیفه او را بر عهده بگیریم، چون خود او حضور ندارد، اما نقش او را هرگز نمی توانیم ایفا کنیم. هر کس بنا به جنسیتش نقشها و رفتارهای پذیرفته شده ای را می تواند ایفا کند که مناسب آن جنس است. حالا فرض کنید پدر خانواده که رفتارهای پدرانه و مردانه دارد غایب است، مسلما مادر نمی تواند رفتارهای مردانه ای نظیر او را از خودش بروز دهد.
به همین دلیل والدین، بعد از طلاق باید فرزندشان را تشویق کنند تا به دیدار والد دیگر برود و به او اجازه بدهند که با والد دیگر ارتباط داشته باشد. ارتباطات تنگاتنگی که کودک با پدر یا مادرش دارد، الگوسازیهایی را که باید صورت بگیرد، در کودک ایجاد می کند.
نکته بسیار مهم دیگر انتقاداتی است که یکی از والدین در حضور فرزندش از همسر سابق خود بر زبان می آورد. این کار بسیار مذموم است. به این معنا که اگر در حضور فرزند همواره از مادر او انتقاد شود - به خصوص از جانب پدر - فرزند نسبت به خودش هم شک میکند چرا که خود را نسخه ای از پدر و مادرش می داند و ممکن است این انتقادها را به خودش هم وارد بداند و در نتیجه از خودش هم بیزار شود که این حالت را تحت یک سازوکار (مکانیزم) دفاعی فرافکنی، به دیگران نسبت می دهد.
ممکن است بگوید که دیگران از من بدشان می آید و تردیدهایی از این قبیل در رفتارهای دفاعی کودک شکل بگیرد که بسیار مهم است. در هر صورت طلاق به معنی یک پایان برای کودک نیست. ممکن است طلاق برای والدین پایان ماجرایی تلخ و طولانی و عذاب آور باشد، ولی برای فرزندان طلاق، آغاز ماجرایی جدید و شاید پر استرس خواهد بود. دیده شده است که والدین هم بعد از جدایی، به لحاظ عاطفی و روانی دچار بحران هایی می شوند؛ مثلا افسردگی بعد از طلاق بسیار شایع است. فرد مطلقه در اجتماع چندان مقبول نیست و ارزش و اعتبار اجتماعی پایینی دارد. البته نمی توان گفت که طلاق به هیچ وجه جایز نیست. در برخی موارد طلاق تنها راه چاره است، اما مسلم است که فرزندان طلاق تحت تأثیر قرار می گیرند. هر کودکی آرزو دارد که با پدر و مادر خود زندگی کند، یعنی هر دو حضور داشته باشند. پس از طلاق، این آرزو از او گرفته می شود و در دنیایی از تمایلات و گرایشهایش تنها می ماند.
همان طور که قبلا گفته شد باید سعی کنیم هیجانها و پیامدهای طلاق را به حداقل برسانیم. طلاق هیجان و استرس مستمری ایجاد می کند که تمام اعضای خانواده را درگیر می سازد. مشکلات اجتماعی، اقتصادی، دیدارها، آنچه در این رابطه گفته می شود، واکنش های فامیل و اطرافیان و احساس خجالت و شرمساری که کودک در حضور دوستان و همسالان خود در اجتماع تحمل می کند، در بسیاری از موارد او را تحت تأثیر قرار می دهد و به دلیل استمرار این وضعیت او را از نظر روحی و روانی دچار مشکل می کند.
منبع: پاسخ به والدین، دکتر سیما فردوسی، تهران: انتشارات صابرین، چاپ سیزدهم، 1394.