چرا مردم از جانشینی امام علی در روز غدیر روی گرداندند؟
پرسش :
اگر جانشینى حضرت على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند؟
شرح پرسش :
اگر جانشینى حضرت على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند و در جریان سقیفه کسى در این باره چیزى نگفت؟1 در گزارشهای تاریخى ـ جز چند منبع ـ از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیر خم، کمتر سخن به میان آمده است؛ با آنکه قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند؛ پس چرا پس از حدود 70 یا 84 روز2 از این ماجرا، آن را فراموش کردند؟
اگر جانشینى حضرت على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند و در جریان سقیفه کسى در این باره چیزى نگفت؟1 در گزارشهای تاریخى ـ جز چند منبع ـ از واکنش شدید مردم و یاد آورى ماجراى غدیر خم، کمتر سخن به میان آمده است؛ با آنکه قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجراى غدیر حضور داشتند؛ پس چرا پس از حدود 70 یا 84 روز2 از این ماجرا، آن را فراموش کردند؟
پاسخ :
یکم. قبل از تشکیل دولت اسلامى در مدینه به دست پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیه هاى منطقه به صورت نظام قبیله اى زندگى میکردند. در این نظام، رهبر قبیله حق نداشت جانشین پس از خود را تعیین کند و پاره اى از ویژگیها از جمله سن معیار گزینش به حساب میآمد.
دوم. رسول خدا نخستین کسى بود که در این سرزمین، نهادى به نام «دولت» پدید آورد و ارزشهای فرا قبیله اى ارائه داد. آن حضرت توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه هاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که ایشان را پیامبرى آسمانى میدانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهى نشان ندادند.
سوم. اسلام پیش از فتح مکه، به گونه اى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیهها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هیئتها) نام گرفت؛ یعنى، سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئتهای مختلف، نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میشتافتند و اسلام خویش را آشکار میساختند. البته انگیزه همه این هیئتها، معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند.
چهارم. یکى از آموزه هاى اسلامى ـ که پذیرش آن براى مردم دشوار مینمود ـ مسئله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف. مردم فقط پیامبر صلى الله علیه و آله را داراى بُعد الهى میدانستند و حکومت فرا قبیله اى اش را میپذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین آن حضرت از این ویژگى برخوردار نبود.3
ب. هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقیّد نمیدانستند؛ به طورى که در مواردى چون صلح حدیبیه4 و تقسیم غنایم حنین5، در برابر آن حضرت واکنش اعتراض آمیز نشان میدادند!
ج. بسیارى از مردم اطاعت از فرمانهای دنیوى مربوط به بعد از زندگانى پیامبر را نمیپذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه هاى جاهلى ـ که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمیدهد ـ دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مسئله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهمتر بدانند.
د. هنوز برخى از قریشیان تازه مسلمان، میپنداشتند که پیامبر صلى الله علیه و آله در راستاى رقابت قبیله اى، مسئله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین ـ به ویژه از قبیله بنى هاشم ـ لب به اعتراض گشودند و با بهره گیرى از پشتوانه فرهنگ قبیله اى مردم، اعتراض خویش را روشنتر بیان کردند.
ه . در زمان جاهلیت تنها اَشرافى به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مییافتند که به چهل سالگى رسیده باشند.6 بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا ـ به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر صلى الله علیه و آله بود و کمتر از چهل سال7 داشت ـ بسیار دشوارتر مینمود.
پنجم. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على علیه السلام را دشوار میساخت:
الف. حضرت على علیه السلام نزد قریشیان، به سبب دلاوریهایش در جنگهایی مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره مثبتى نداشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على علیه السلام را نزد همه اعراب منفى جلوه دهند!8
ب. مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقتها و استعدادهاى قبیله بنى هاشم، اگر انگاره «جانشینى» در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد رفت.
ششم. نگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به جانشینى حضرت على علیه السلام، الهى و فراتر از روابط قبیله اى و خویشاوندى بود؛ زیرا آن حضرت صلى الله علیه و آله به حفظ آیین وحى میاندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاعترین و کوشاترین شخص در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با وضعیت جامعه آشنا بود؛ از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیتهای گوناگون و با بیانهای متفاوت، ویژگیهای حضرت على علیه السلام را یادآور میشد و از جانشینى او سخن به میان میآورد.9
آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگترین اجتماع مسلمانان ـ که برخى شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانستهاند ـ آشکارا این مسئله را اعلام کند10 و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد.
قسمتى از آیه 67 سوره مائده ـ که از این دغدغه پیامبر پرده برداشته و به وى ایمنى میبخشد ـ چنین است: « ... وَ اللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس»11؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه میدارد».
در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر صلى الله علیه و آله را از چه چیزى حفظ میکرد و «ناس» چه کسانى بودند؟
با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر صلى الله علیه و آله از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به اینکه سرانجام مسئله جانشینى امام على علیه السلام به سامان نرسید، به نظر میرسد یکى از وجوه واژه «یعصمک»، نگه دارى پیامبر صلى الله علیه و آله از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى و اکثریت نو مسلمان آن زمان، دلالت دارد.
هفتم. تاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم صلى الله علیه و آله ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر، شدت اهتمام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر گزینش جانشین و گستره تلاشهای مخالفان آن حضرت را آشکار میسازد. این پدیدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا. توضیح اینکه:
7ـ1. پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگیاش، فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامه بن زید، به سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.12 بررسى دقیق این جریان، نشان میدهد رسول خدا صلى الله علیه و آله در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على علیه السلام به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و فرستادن آن به دورترین نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال میرفت پس از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را منطقى جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على علیه السلام از مدینه بود.
ب. انتصاب جوانى هجده ساله،13 به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهمترین14 دستاویز مخالفان جانشینى امام على علیه السلام هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامه بن زید از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از على علیه السلام کوچکتر بود. حال با توجّه به آنکه در بسیارى از ویژگیها با حضرت على علیه السلام قابل مقایسه نمینمود، در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه ـ مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص ـ قرار گرفت.
ج. دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على علیه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.15 حتى کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از اردوگاه به مدینه باز میگشتند، با جمله تأکیدى «لعن اللّه من تخلف عن جیش اسامة»16. از سوى پیامبر روبه رو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على علیه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدینه به سر برند.17
7ـ2. یکى از پدیدههایی که در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تحقّق یافت، پیشگیرى از نگارش وصیت بود. رسول خدا در آن روزها ـ که پیامبر با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى امام على علیه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود ـ دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گزارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار میدیدند، به شدت نگران شدند و با هذیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند!!
تاریخ در اینجا تنها از یک تن یعنى خلیفه دوم نام میبرد18؛ امّا آشکار است که تنها یک نفر ـ بى آنکه جریانى نیرومند پشتیبانش باشد ـ نمیتواند با رسول خدا صلى الله علیه و آله مقابله کند. از این رو بعضى از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند.19
هشتم. نخستین تشکیل دهندگان جلسه براى خلافت ـ که با هدف تعیین خلیفه اى جز حضرت على علیه السلام در سقیفه گرد آمدند ـ انصار به شمار میآمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله زبانزد بودند و دوستى آنها با خاندان آن حضرت به ویژه حضرت على علیه السلام ـ بر همگان ثابت است.
حال سوال پیش میآید که چرا انصار با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله غسل داده نشده بود، جلسه تشکیل دادند؟
شواهد تاریخى، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام، هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میدانستند.
به نظر میرسد آنان دریافته بودند امکان به قدرت رسیدن حضرت على علیه السلام وجود ندارد. سرپیچى یاران بزرگ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از حضور در سپاه اسامه و مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ، ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران، با عزمى جزم اندیشه به دست گرفتن حکومت را در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار کشته شده بودند، با بهره گیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران، در پى انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت على علیه السلام را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه، همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم میدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهای کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام برمى داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز میداشت.
بنابراین، فارغ از اینکه وظیفه مردم چه بوده است؛ با بررسى اوضاع اجتماعى تا حدى طبیعى مینماید که در این زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم؛ زیرا آنان با توجّه به زمینه هاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن میدانستند.
پی نوشت:
1. این پرسش توسط دکتر نعمت اللّه صفرى پاسخ داده شده است.
2. ماجراى غدیر خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ماجراى سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول.
3. براى اطلاع بیشتر ر.ک: رسول، جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، ص 27 به بعد.
4. محمدبن عمر واقدى، المغازى، ج 1، ص 606 و 607. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنین نقل کرده است: «من [ عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنین شکى فرو نرفته بودم».
5. ابوالحسن على بن عبدالواحد، ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 631.
6. رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام1، (سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله)، (قم: الهادى، چاپ دوم، 1378)، ص98.
7. حضرت على علیه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت.
8. عمر در این باره میگوید: «قوم شما قریش به شما، مانند نگاه گاو به کشندهاش مینگرند»: (عبدالحمید، ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 9).
9. براى اطلاع از این موارد، ر.ک: محمد رى شهرى و همکاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب و السنة و التاریخ، ج 2.
10. الغدیر، ج 1، ص 214.
11. مائده5، آیه 67.
12. محمدبن سعد کاتب واقدى، طبقات الکبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، صص 54ـ58.
13. همان، ص 55.
14. همان، ص 54 و 56.
15. محمدرضا مظفر، السقیفه، ص 81 و 77.
16. محمد شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 14.
17. السقیفه، ص 81.
18. عبدالرحمن البکرى، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101 ـ 107.
19. همان، ص 104.
منبع: porseman.org
مطالب مرتبط:
اعتراض مردم
احتمال قوى بر اعتراض عده اى از مردم و یادکرد ماجراى غدیر از سوى آنان و مخفى ماندن این واکنش ـ به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث ـ وجود دارد؛ ولى این اعتراضها چندان گسترده نیست، در حالى که با توجّه به ماجراى غدیر و تأکید پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده، نامعقول نمینماید؛ بنابراین واکنشى چنین محدود، چگونه توجیه میشود؟ براى یافتن سرنخهای تاریخى این مشکل، باید موقعیت زمانى این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریانهای سیاسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پیامبر صلى الله علیه و آله به دقت بررسى شود. بر این اساس، پى گیرى بحث در محورهاى زیر ضرورت دارد:یکم. قبل از تشکیل دولت اسلامى در مدینه به دست پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و بادیه هاى منطقه به صورت نظام قبیله اى زندگى میکردند. در این نظام، رهبر قبیله حق نداشت جانشین پس از خود را تعیین کند و پاره اى از ویژگیها از جمله سن معیار گزینش به حساب میآمد.
دوم. رسول خدا نخستین کسى بود که در این سرزمین، نهادى به نام «دولت» پدید آورد و ارزشهای فرا قبیله اى ارائه داد. آن حضرت توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه هاى منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردم که ایشان را پیامبرى آسمانى میدانستند، تشکیل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومت قابل توجّهى نشان ندادند.
سوم. اسلام پیش از فتح مکه، به گونه اى روز افزون در میان مردم شهرها و بادیهها گسترش یافت تا جایى که سال بعد (نهم هجرت) عام الوفود (سال هیئتها) نام گرفت؛ یعنى، سالى که مردم دسته دسته در قالب هیئتهای مختلف، نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میشتافتند و اسلام خویش را آشکار میساختند. البته انگیزه همه این هیئتها، معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبى نداشتند.
چهارم. یکى از آموزه هاى اسلامى ـ که پذیرش آن براى مردم دشوار مینمود ـ مسئله تعیین جانشین بود؛ زیرا:
الف. مردم فقط پیامبر صلى الله علیه و آله را داراى بُعد الهى میدانستند و حکومت فرا قبیله اى اش را میپذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین آن حضرت از این ویژگى برخوردار نبود.3
ب. هنوز بسیارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنیوى آن حضرت مقیّد نمیدانستند؛ به طورى که در مواردى چون صلح حدیبیه4 و تقسیم غنایم حنین5، در برابر آن حضرت واکنش اعتراض آمیز نشان میدادند!
ج. بسیارى از مردم اطاعت از فرمانهای دنیوى مربوط به بعد از زندگانى پیامبر را نمیپذیرفتند؛ زیرا هنوز از آموزه هاى جاهلى ـ که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمیدهد ـ دل نبریده بودند؛ و طبیعى بود که مسئله ریاست دولت را از ریاست یک قبیله مهمتر بدانند.
د. هنوز برخى از قریشیان تازه مسلمان، میپنداشتند که پیامبر صلى الله علیه و آله در راستاى رقابت قبیله اى، مسئله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت، جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعیین جانشین ـ به ویژه از قبیله بنى هاشم ـ لب به اعتراض گشودند و با بهره گیرى از پشتوانه فرهنگ قبیله اى مردم، اعتراض خویش را روشنتر بیان کردند.
ه . در زمان جاهلیت تنها اَشرافى به مجلس مشورتى قریش (دارالندوه) راه مییافتند که به چهل سالگى رسیده باشند.6 بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا ـ به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر صلى الله علیه و آله بود و کمتر از چهل سال7 داشت ـ بسیار دشوارتر مینمود.
پنجم. دو نکته دیگر، پذیرش جانشینى امام على علیه السلام را دشوار میساخت:
الف. حضرت على علیه السلام نزد قریشیان، به سبب دلاوریهایش در جنگهایی مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره مثبتى نداشت. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روى آورند و چهره على علیه السلام را نزد همه اعراب منفى جلوه دهند!8
ب. مردم قبایل مختلف این نکته را درک کرده بودند که با توجّه به لیاقتها و استعدادهاى قبیله بنى هاشم، اگر انگاره «جانشینى» در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد رفت.
ششم. نگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به جانشینى حضرت على علیه السلام، الهى و فراتر از روابط قبیله اى و خویشاوندى بود؛ زیرا آن حضرت صلى الله علیه و آله به حفظ آیین وحى میاندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاعترین و کوشاترین شخص در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با وضعیت جامعه آشنا بود؛ از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیتهای گوناگون و با بیانهای متفاوت، ویژگیهای حضرت على علیه السلام را یادآور میشد و از جانشینى او سخن به میان میآورد.9
آن بزرگوار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگترین اجتماع مسلمانان ـ که برخى شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانستهاند ـ آشکارا این مسئله را اعلام کند10 و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد.
قسمتى از آیه 67 سوره مائده ـ که از این دغدغه پیامبر پرده برداشته و به وى ایمنى میبخشد ـ چنین است: « ... وَ اللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس»11؛ «خداوند تو را از [ شرّ] مردم نگه میدارد».
در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر صلى الله علیه و آله را از چه چیزى حفظ میکرد و «ناس» چه کسانى بودند؟
با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر صلى الله علیه و آله از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به اینکه سرانجام مسئله جانشینى امام على علیه السلام به سامان نرسید، به نظر میرسد یکى از وجوه واژه «یعصمک»، نگه دارى پیامبر صلى الله علیه و آله از هجوم فیزیکى و یکباره مردم باشد؛ چنان که واژه «ناس» بر مردم عادى و اکثریت نو مسلمان آن زمان، دلالت دارد.
هفتم. تاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم صلى الله علیه و آله ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر، شدت اهتمام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بر گزینش جانشین و گستره تلاشهای مخالفان آن حضرت را آشکار میسازد. این پدیدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا. توضیح اینکه:
7ـ1. پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگیاش، فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامه بن زید، به سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود.12 بررسى دقیق این جریان، نشان میدهد رسول خدا صلى الله علیه و آله در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على علیه السلام به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و فرستادن آن به دورترین نقاط، به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال میرفت پس از وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را منطقى جلوه میداد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على علیه السلام از مدینه بود.
ب. انتصاب جوانى هجده ساله،13 به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهمترین14 دستاویز مخالفان جانشینى امام على علیه السلام هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامه بن زید از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمیآمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از على علیه السلام کوچکتر بود. حال با توجّه به آنکه در بسیارى از ویژگیها با حضرت على علیه السلام قابل مقایسه نمینمود، در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه ـ مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابى وقاص ـ قرار گرفت.
ج. دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان میدهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على علیه السلام مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند.15 حتى کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از اردوگاه به مدینه باز میگشتند، با جمله تأکیدى «لعن اللّه من تخلف عن جیش اسامة»16. از سوى پیامبر روبه رو میشدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على علیه السلام چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشته و ملزم شدند در مدینه به سر برند.17
7ـ2. یکى از پدیدههایی که در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تحقّق یافت، پیشگیرى از نگارش وصیت بود. رسول خدا در آن روزها ـ که پیامبر با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى امام على علیه السلام به شدت نگران اوضاع شده بود ـ دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گزارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار میدیدند، به شدت نگران شدند و با هذیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمیراند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند!!
تاریخ در اینجا تنها از یک تن یعنى خلیفه دوم نام میبرد18؛ امّا آشکار است که تنها یک نفر ـ بى آنکه جریانى نیرومند پشتیبانش باشد ـ نمیتواند با رسول خدا صلى الله علیه و آله مقابله کند. از این رو بعضى از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند.19
هشتم. نخستین تشکیل دهندگان جلسه براى خلافت ـ که با هدف تعیین خلیفه اى جز حضرت على علیه السلام در سقیفه گرد آمدند ـ انصار به شمار میآمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله زبانزد بودند و دوستى آنها با خاندان آن حضرت به ویژه حضرت على علیه السلام ـ بر همگان ثابت است.
حال سوال پیش میآید که چرا انصار با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله غسل داده نشده بود، جلسه تشکیل دادند؟
شواهد تاریخى، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على علیه السلام، هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میدانستند.
به نظر میرسد آنان دریافته بودند امکان به قدرت رسیدن حضرت على علیه السلام وجود ندارد. سرپیچى یاران بزرگ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از حضور در سپاه اسامه و مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ، ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران، با عزمى جزم اندیشه به دست گرفتن حکومت را در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار کشته شده بودند، با بهره گیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران، در پى انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق حضرت على علیه السلام را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه، همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم میدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهای کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام برمى داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز میداشت.
بنابراین، فارغ از اینکه وظیفه مردم چه بوده است؛ با بررسى اوضاع اجتماعى تا حدى طبیعى مینماید که در این زمان شاهد اعتراض عموم مردم و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم؛ زیرا آنان با توجّه به زمینه هاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن میدانستند.
پی نوشت:
1. این پرسش توسط دکتر نعمت اللّه صفرى پاسخ داده شده است.
2. ماجراى غدیر خم در روز 18 ذى حجه واقع شد و وفات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ماجراى سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول.
3. براى اطلاع بیشتر ر.ک: رسول، جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، ص 27 به بعد.
4. محمدبن عمر واقدى، المغازى، ج 1، ص 606 و 607. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنین نقل کرده است: «من [ عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام، در چنین شکى فرو نرفته بودم».
5. ابوالحسن على بن عبدالواحد، ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 631.
6. رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام1، (سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله)، (قم: الهادى، چاپ دوم، 1378)، ص98.
7. حضرت على علیه السلام در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت.
8. عمر در این باره میگوید: «قوم شما قریش به شما، مانند نگاه گاو به کشندهاش مینگرند»: (عبدالحمید، ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 9).
9. براى اطلاع از این موارد، ر.ک: محمد رى شهرى و همکاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الکتاب و السنة و التاریخ، ج 2.
10. الغدیر، ج 1، ص 214.
11. مائده5، آیه 67.
12. محمدبن سعد کاتب واقدى، طبقات الکبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، صص 54ـ58.
13. همان، ص 55.
14. همان، ص 54 و 56.
15. محمدرضا مظفر، السقیفه، ص 81 و 77.
16. محمد شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 14.
17. السقیفه، ص 81.
18. عبدالرحمن البکرى، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101 ـ 107.
19. همان، ص 104.
منبع: porseman.org
مطالب مرتبط: