دوستان انسان، نشان گر اندیشه و انگیزه های اوست.
چکیده: از آن روی که انسان در بستر اجتماع زندگی می کند و اجتماعی بودن جزء اجتناب ناپذیر انسان است؛ نیاز به داشتن روابط با دیگران دارد که این روابط گاه چنان عمیق می شود که از آن به دوستی یاد می شود. داشتن دوستان خوب و نیکو می تواند انسان را به سعادت برسانید و دوستان ناشایسته نیز می تواند سعادت انسان را به خطر بیاندازد. در این نوشتار به معیارهای دوستی از نگاه قرآن و حدیث می پردازیم.
تعداد کلمات 1512 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
تعداد کلمات 1512 / تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
نام هاى محبّت
محبّت، عبارت است از احساس میل نسبت به چیزى که براى انسان، لذّت بخش است. براى تفهیم این معنا در لغت عرب، نام هاى بسیارى وضع شده است که در هر یک، نکته خاصّى مورد توجّه است.
ابن قیّم درباره راز کثرت نام هاى «محبّت» مى گوید:
از آن جا که فهم این مسمّا شدیدتر و به دل هایشان پیوسته بود، نام هایش نیز نزدشان فراوانتر بود. این عادت عرب است که آنچه دریافتش شدیدتر، یا اهمّیتش نزدشان بیشتر است، از سرِ بزرگداشت و یا اهتمامِ به آن و یا محبّت بدان، نام هاى بیشترى بر آن مىگذارند. مثال مورد نخست، اسَد و سیف و مثال مورد دوم، داهیه و مثال مورد سوم، خَمر است که براى این معانى، نامهاى فراوانى گذاشته شده است. این دلایل و معانى سهگانه، در محبّت گرد آمده است. لذا با نزدیک به شصت نام، آن را نامیده و وصف کردهاند که عبارت اند از: محبّه، علاقه، هوى، صبوه، صبامه، شغف، مقه، وجد، کَلف، تَقَیُّم، عِشق، جَوى، دَنَف، شجو، شوق، خلابه، بلابل، تباریح، سدَم، غمرات، وَهَل، شجَن، لاعِج، اکتِئاب، وَصَب، حُزن، کمد، لذْع، حُرَق، سُهد، أرَق، لَهْف، حنین، استکانه، تباله، لَوعه، فُتون، جنون، لمَم، خَبْل، رَسیس، داء المُخامِر، ودّ، خلّه، خِلّم، فَرام، هُیام، تدْلِیه، وَلَه و تعبّد.
نام هاى دیگرى نیز براى محبّت برشمرده اند که در حقیقت نامهاى آن نیست، بلکه از عوامل و احکام به شمار مى رود و ما از ذکر آنها خوددارى مى کنیم.
بسیارى از آنچه در کلام ابنقیّم به عنوان اسامى محبّت آمده، در واقع از مبادى یا احکام محبّت است، گو اینکه او خود در تفسیر و تبیین این اسامى، بدان تصریح مى کند.
در باره ریشه این اسامى و تعریف هر یک، سخن بسیار است[1] که نیازى به طرح آن در این مجموعه نیست. آنچه در این جا بحث درباره آن اهمّیت دارد، تبیین دیدگاه اسلام درباره محبّت است.
ابن قیّم درباره راز کثرت نام هاى «محبّت» مى گوید:
از آن جا که فهم این مسمّا شدیدتر و به دل هایشان پیوسته بود، نام هایش نیز نزدشان فراوانتر بود. این عادت عرب است که آنچه دریافتش شدیدتر، یا اهمّیتش نزدشان بیشتر است، از سرِ بزرگداشت و یا اهتمامِ به آن و یا محبّت بدان، نام هاى بیشترى بر آن مىگذارند. مثال مورد نخست، اسَد و سیف و مثال مورد دوم، داهیه و مثال مورد سوم، خَمر است که براى این معانى، نامهاى فراوانى گذاشته شده است. این دلایل و معانى سهگانه، در محبّت گرد آمده است. لذا با نزدیک به شصت نام، آن را نامیده و وصف کردهاند که عبارت اند از: محبّه، علاقه، هوى، صبوه، صبامه، شغف، مقه، وجد، کَلف، تَقَیُّم، عِشق، جَوى، دَنَف، شجو، شوق، خلابه، بلابل، تباریح، سدَم، غمرات، وَهَل، شجَن، لاعِج، اکتِئاب، وَصَب، حُزن، کمد، لذْع، حُرَق، سُهد، أرَق، لَهْف، حنین، استکانه، تباله، لَوعه، فُتون، جنون، لمَم، خَبْل، رَسیس، داء المُخامِر، ودّ، خلّه، خِلّم، فَرام، هُیام، تدْلِیه، وَلَه و تعبّد.
نام هاى دیگرى نیز براى محبّت برشمرده اند که در حقیقت نامهاى آن نیست، بلکه از عوامل و احکام به شمار مى رود و ما از ذکر آنها خوددارى مى کنیم.
بسیارى از آنچه در کلام ابنقیّم به عنوان اسامى محبّت آمده، در واقع از مبادى یا احکام محبّت است، گو اینکه او خود در تفسیر و تبیین این اسامى، بدان تصریح مى کند.
در باره ریشه این اسامى و تعریف هر یک، سخن بسیار است[1] که نیازى به طرح آن در این مجموعه نیست. آنچه در این جا بحث درباره آن اهمّیت دارد، تبیین دیدگاه اسلام درباره محبّت است.
محبّت از دیدگاه اسلام
از نظر اسلام، محبّت، بیشترین نقش را در ساماندهى جامعه آرمانى انسانى دارد. ملاحظه متون دینى (نصوص) گردآمده در این کتاب، به روشنى اثبات مى کند که جامعه مطلوب انسانى در اسلام، جامعه اى است که بر اساس محبّت مردم نسبت به یکدیگر شکل بگیرد. اسلام مىخواهد جامعه اى بسازد که همه مردم، خود را برادر یکدیگر بدانند و تا سرحدّ ایثار نسبت به هم عشق بورزند، و این بدان جهت است که هیچ چیز مانند محبّت در ساماندهى جامعه دلخواه انسانى، کارساز نیست.
محبّت، مؤثّرترین عنصر پرورش انسان هاى شایسته و کارآمدترین ابزار پیشبرد اهداف فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است.
به گفته حضرت سلیمان (علیه السلام)، هیچ چیز مانند محبّت، شیرین نیست.[2] محبّت به قدرى شیرین است که همه تلخى هاى زندگى را با کمک آن مى توان شیرین کرد، و بسیارى از ضعف ها و نابسامانى ها و مشکلات فردى و اجتماعى را مى توان به وسیله آن، جبران نمود و به تعبیر لطیف پیغمبر اسلام:
« ما ضاقَ مجلسٌ بمتحابَّین. هیچ جایى براى نشستن دو دوست، تنگ نیست.»[3]
محبّت، مؤثّرترین عنصر پرورش انسان هاى شایسته و کارآمدترین ابزار پیشبرد اهداف فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است.
به گفته حضرت سلیمان (علیه السلام)، هیچ چیز مانند محبّت، شیرین نیست.[2] محبّت به قدرى شیرین است که همه تلخى هاى زندگى را با کمک آن مى توان شیرین کرد، و بسیارى از ضعف ها و نابسامانى ها و مشکلات فردى و اجتماعى را مى توان به وسیله آن، جبران نمود و به تعبیر لطیف پیغمبر اسلام:
« ما ضاقَ مجلسٌ بمتحابَّین. هیچ جایى براى نشستن دو دوست، تنگ نیست.»[3]
دین محبّت
اسلام، برنامه تکامل انسان است. اصلىترین عناصر این برنامه، محبّت (مهرورزى) است. عنصر محبّت، تا آن جا در تحقّق برنامه هایى که اسلام براى پیشرفت جامعه انسانى پیش بینى کرده مؤثر است که امام باقر علیه السلام، دین اسلام را چیزى جز محبّت نمى داند و مى فرماید:
« هَلِ الدّینُ إلَّا الحُبُّ؟ آیا دین، جز محبّت است؟»[4]
خدایى که قرآن به مردم معرفى مى کند، خدایى است مهربان و دوستدار مردم.[5] او آیین اسلام را که دین همه انبیاى الهى است، برپایه هاى محبّت خود، استوار کرده است[6] و پایگاه اصلى حکومت اسلامى را عشق و مودّت مردم نسبت به پیشوایان دینى و رهبران سیاسى امّت اسلام قرار داده است.[7]
پیشوایان بزرگ اسلام، براى اینکه مردم با شیرینى محبّت، زندگى را شیرین کنند و از برکات این نعمت بزرگ الهى بهره مند شوند، با جملاتى زیبا و رسا و در ذهن ماندنى، مانند «رأس العقل»، «أوّل العقل» و «نصف العقل»[8]، آن را توصیف کرده اند و مردم را به دوستى و محبّت و الفت نسبت به یکدیگر و افزایش «خویشاوندان محبّتى» تشویق کردهاند؛ چرا که آنان از اقوام نَسَبى و سببى، کارسازترند.[9]
« هَلِ الدّینُ إلَّا الحُبُّ؟ آیا دین، جز محبّت است؟»[4]
خدایى که قرآن به مردم معرفى مى کند، خدایى است مهربان و دوستدار مردم.[5] او آیین اسلام را که دین همه انبیاى الهى است، برپایه هاى محبّت خود، استوار کرده است[6] و پایگاه اصلى حکومت اسلامى را عشق و مودّت مردم نسبت به پیشوایان دینى و رهبران سیاسى امّت اسلام قرار داده است.[7]
پیشوایان بزرگ اسلام، براى اینکه مردم با شیرینى محبّت، زندگى را شیرین کنند و از برکات این نعمت بزرگ الهى بهره مند شوند، با جملاتى زیبا و رسا و در ذهن ماندنى، مانند «رأس العقل»، «أوّل العقل» و «نصف العقل»[8]، آن را توصیف کرده اند و مردم را به دوستى و محبّت و الفت نسبت به یکدیگر و افزایش «خویشاوندان محبّتى» تشویق کردهاند؛ چرا که آنان از اقوام نَسَبى و سببى، کارسازترند.[9]
خطر عداوت
در مقابل محبّت، عداوت است که هیچ چیز مانند آن براى جامعه، خطرناک نیست. عداوت، تلخ ترینِ تلخى هاست. تلخىِ عداوت، همه شیرینى هاى زندگى را در کام انسانْ تلخ مى کند، همه نعمت هاى الهى را به نقمت تبدیل مى نماید و همه پیروزى ها را به شکست، مبدّل مى سازد.
عداوت، نه تنها مانع پیشرفت جامعه در زمینه هاى گوناگون است؛ بلکه در بهره بردارى از امکانات موجود نیز اخلال مى نماید و از اینرو، جامعه اى که گرفتار این آفت خطرناک شود، راهى جز انحطاط و سقوط در پیش ندارد.
بر این اساس، دینى که خود را بر پایه محبّتْ استوار مىداند، عداوت را ضدّ دین معرّفى مى کند، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، فرموده اند:
« إنَّ شرّ النّاس مَن یُبغِضُ النّاسَ ویُبغِضونَهُ. بدترینِ مردم، کسانى هستند که دشمن مردم اند و مردم، دشمن آنها.»[10]
عداوت، نه تنها مانع پیشرفت جامعه در زمینه هاى گوناگون است؛ بلکه در بهره بردارى از امکانات موجود نیز اخلال مى نماید و از اینرو، جامعه اى که گرفتار این آفت خطرناک شود، راهى جز انحطاط و سقوط در پیش ندارد.
بر این اساس، دینى که خود را بر پایه محبّتْ استوار مىداند، عداوت را ضدّ دین معرّفى مى کند، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، فرموده اند:
« إنَّ شرّ النّاس مَن یُبغِضُ النّاسَ ویُبغِضونَهُ. بدترینِ مردم، کسانى هستند که دشمن مردم اند و مردم، دشمن آنها.»[10]
برنامه هاى اسلام براى ایجاد الفت و محبّت
اسلام، براى آن که جامعه از شیرینى و برکات نعمت محبّت بهره بردارى کند و از خطرها و آفات عداوت، مصون بماند، به موعظه و توصیه هاى اخلاقى اکتفا نکرده، بلکه براى ایجاد الفت و محبّت و پیشگیرى از کینه و محبّت، برنامه و قانون دارد.
در اسلام، آنچه موجب دوستىِ مردم با یکدیگر مىشود، به عنوان تکلیف و وظیفه وجوبى یا استحبابى شناخته شده، و آنچه به بغض و عداوت مردم نسبت به یکدیگر مى انجامد، به صورت حکم تحریمى و یا تنزیهى، ممنوع گردیده است.
آنچه در بخش اوّل این کتاب درباره اسباب محبّت و آداب و حقوق آن آمده است، در واقع، برنامه هاى اسلام براى ایجاد پیوند دوستى میان مردم و تحکیم و تقویت آن، و آنچه درباره موانع محبّت و عوامل بغض مطرح شده، برنامه هاى عملى اسلام در جهت پیشگیرى از خطرهاى عداوت است.
در اسلام، آنچه موجب دوستىِ مردم با یکدیگر مىشود، به عنوان تکلیف و وظیفه وجوبى یا استحبابى شناخته شده، و آنچه به بغض و عداوت مردم نسبت به یکدیگر مى انجامد، به صورت حکم تحریمى و یا تنزیهى، ممنوع گردیده است.
آنچه در بخش اوّل این کتاب درباره اسباب محبّت و آداب و حقوق آن آمده است، در واقع، برنامه هاى اسلام براى ایجاد پیوند دوستى میان مردم و تحکیم و تقویت آن، و آنچه درباره موانع محبّت و عوامل بغض مطرح شده، برنامه هاى عملى اسلام در جهت پیشگیرى از خطرهاى عداوت است.
حق انتخاب دوست
اشکالى که در زمینه ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت قابل طرح است، این است که آیا اسلام، اجازه مى دهد انسان با هرکس که خواست، دوست شود؟ آیا در اسلام، انسان حق دارد با کسانى که به انحرافات اعتقادى، اخلاقى و عملى مبتلا هستند، پیوند محبّت برقرار کند؟ و اگر حق ندارد، چگونه مى توان ادّعا کرد که اسلام، دین محبّت است و جامعه آرمانىِ آن، جامعه اى مبتنى بر محبّت است؟
منطق عقل و فطرت در دوستى
پاسخ این است که منطق اسلام در دوستى و دشمنى، مانند سایر امور، منطق عقل و فطرت است. عقل و فطرت انسان، زیبایى را دوست مىدارد و زشتى را دشمن. اسلام نیز در باب دوستى و دشمنى، چیزى جز این نمى گوید.
به همان میزان که دوست داشتن زیبایى ها براى انسان و جامعه انسانى، سازنده و تکامل آفرین است، علاقه به زشتى ها و پلیدى ها، ویرانگر و خطرناک است. از این رو، خدایى که اسلام به جامعه انسانى معرّفى مى کند، زیباست و زیبایى را دوست دارد و زشتى و پلیدى را دشمن مى دارد. در منطق خداپرستان راستین که همان منطق عقل و فطرت است، انسان باید دوست زیبایى ها و دشمن زشتى ها باشد.
بى تردید، دوستى با کسانى که به بیمارى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى مبتلا هستند، موجب سرایت بیمارى مى گردد و هیچ منطقى نمى تواند آن را تجویز کند و از این رو، مبتنى بودن جامعه آرمانى در اسلام بر محبّت، بدین معنا نیست که اسلام، بر خلاف منطق عقل و فطرت، اجازه مىدهد زشتىها و بیمارى هاى فرهنگى و اجتماعى، فراگیر شود؛ بلکه درست به عکس، اسلام مى خواهد با مبارزه با این بیمارى ها جامعه اى بسازد که چیزى جز محبّت، بر آن حاکم نباشد، و تا چنین جامعه اى تحقّق نیافته است، انسان راهى جز انتخاب ندارد.
به همان میزان که دوست داشتن زیبایى ها براى انسان و جامعه انسانى، سازنده و تکامل آفرین است، علاقه به زشتى ها و پلیدى ها، ویرانگر و خطرناک است. از این رو، خدایى که اسلام به جامعه انسانى معرّفى مى کند، زیباست و زیبایى را دوست دارد و زشتى و پلیدى را دشمن مى دارد. در منطق خداپرستان راستین که همان منطق عقل و فطرت است، انسان باید دوست زیبایى ها و دشمن زشتى ها باشد.
بى تردید، دوستى با کسانى که به بیمارى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى مبتلا هستند، موجب سرایت بیمارى مى گردد و هیچ منطقى نمى تواند آن را تجویز کند و از این رو، مبتنى بودن جامعه آرمانى در اسلام بر محبّت، بدین معنا نیست که اسلام، بر خلاف منطق عقل و فطرت، اجازه مىدهد زشتىها و بیمارى هاى فرهنگى و اجتماعى، فراگیر شود؛ بلکه درست به عکس، اسلام مى خواهد با مبارزه با این بیمارى ها جامعه اى بسازد که چیزى جز محبّت، بر آن حاکم نباشد، و تا چنین جامعه اى تحقّق نیافته است، انسان راهى جز انتخاب ندارد.
نقش محبّت در سرنوشت انسان
از نظر اسلام، محبّت، سرنوشت همیشگى انسان را رقم مىزند.[11] عشق به زیبایى هاى راستین، انسان را به قلّه تکامل، سیر مىدهد و عشق به زیبایى هاى دروغین، او را کور و کر مى کند،[12] تا آن جا که حقّ انتخاب را از انسان سلب مى نماید.[13]
و او را تا اسفل السافلین، پایین مى برد. از این رو انتخاب دوست، بر اساس شناخت دوستان راستین و دروغین، براى رسیدن به جامعه آرمانى انسانى و اسلامى، ضرورى است و پیشوایان بزرگ اسلام، رهنمودهاى بسیار ارزنده اى در این زمینه دارند.
منبع: کتاب«دوستی در قرآن و حدیث»
نوشته: آیت الله ری شهری
و او را تا اسفل السافلین، پایین مى برد. از این رو انتخاب دوست، بر اساس شناخت دوستان راستین و دروغین، براى رسیدن به جامعه آرمانى انسانى و اسلامى، ضرورى است و پیشوایان بزرگ اسلام، رهنمودهاى بسیار ارزنده اى در این زمینه دارند.
منبع: کتاب«دوستی در قرآن و حدیث»
نوشته: آیت الله ری شهری
بیشتر بخوانید :
دوستی و دوستیابیهای سالم از نگاه روایات و روانشناسان (1)
دوستی و دوست یابی (بخش اول )
دوستی و دوست یابی (بخش دوم )
معنای واقعی دوستی
نکاتی درباره دوستی و دوست یابی
آسیب های دوستی
مرزهای دوستی کجاست؟
پی نوشت :
[1] . ابن قیّم در کتاب روضة المحبین، نزدیک به چهل صفحه در این باره بحث کرده است.
[2] . دوستی در قرآن و حدیث، ص 38 (ح 38).
[3] . همان، ص 52 (ح 86).
[4] . همان، ص 351 (ح 864).
[5]. همان، سوره هود، آیه 90؛ و سوره بروج، آیه 14.
[6]. همان، ص 407 (ح 954)؛ ص 431 (تحقیقى در بنیاد محبّت خدا).
[7] . همان، ص 243 (آنان که دوستىشان واجب است).
[8]. همان، ص 31 (ارزش دوستى).
[9]. همان، ص 35 (نزدیکترین خویشاوندى) و ص 35 (نزدیکترین خویشاوندىها) و ص 39 (فضیلت دوست و افزودن دوستان).
[10]. همان، فصل دوم از بخش اول (دشمنى با یکدیگر) و ص 61 (ح 103 و 104).
[11] . همان، ص 23 (نقش محبّت در سرنوشت انسان).
[12]. همان، ص 359 (ح 880).
[13] . همان، ص 355 (فصل دهم: عشق).