اگر به زیادهخواهی مجال و میدان رشد داده شود، سیری و حد سکونی برای آن وجود ندارد.
چکیده : کسی که به زندگی متوسط و مناسب شأن خود قانع نبوده و حرص کسب مال و منال فراوان را داشته باشد، بدون تردید محیطی ناآرام و پردردسر برای خود فراهم کرده و آرامش و راحتی را از خود سلب خواهد کرد.
تعداد کلمات 1051 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
تعداد کلمات 1051 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
مقدمه
مسلّماً برخورداری از تمکن مالی و امکانات مورد نیاز زندگی و درآمد مناسب، نه تنها امری مذموم نیست، بلکه مفید و تا حدودی ضروری میباشد. اما اگر از حد تعادل خود خارج شده و تبدیل به حرص شود، آدمی را دچار مشکلات فراوانی میکند. کسی که به زندگی متوسط و مناسب شأن خود قانع نبوده و حرص کسب مال و منال فراوان را داشته باشد، بدون تردید محیطی ناآرام و پردردسر برای خود فراهم کرده و آرامش و راحتی را از خود سلب خواهد کرد. اگر به زیادهخواهی مجال و میدان رشد داده شود، سیری و حد سکونی برای آن وجود ندارد. حرص و زیادهخواهی صفتی مذموم و فرد حریص همیشه از آنچه دارد، ناراضی و ناخشنود است و طالب چیزی است که ندارد. این حرص، راحتی و آرامش را از او گرفته و در محیطی مضطرب و نگران قرار میدهد.
بی نیازی و قناعت در آیات و روایات
شخص قانع، همیشه احساس بینیازی کرده و در راحتی و آرامش است و به تعبیر امام باقر علیه السّلام: «مَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللهُ فَهُوَ مِنْ اَغْنیَ النّاسِ»[1] یعنی «کسی که به رزق و روزی الهی قناعت میکند، او از بینیازترین مردمان است».
از سوی دیگر شخصی که قانع نیست، کار و تلاش فوقالعادهای کرده و وقت زیادی از عمر خود را برای کسب مال و ثروت اختصاص میدهد، که این نیز خود آثار منفی زیادی به دنبال دارد. جسمش فرسوده میشود، ارتباطش با همسر و فرزندان کم میشود، مراودات اجتماعی و خانوادگی او کاهش مییابد، فرصت کافی برای پرداختن به مطالعه، تفریح، بهداشت، درمان، فعالیت های اجتماعی و خیریّه پیدا نمیکند و دهها پیامد منفی دیگر که همگی آنها منجر به داشتن زندگییی همراه با دغدغه و نگرانی و ناآرامی و ناراحتی میشود.
امام علی علیه السّلام میفرماید: «اَلْقُنُوعُ راحَةُ الْاَبْدانِ»[2] یعنی «قناعت، موجب راحتی و آرامش بدن است». از دیگر آثار منفی دوری از قناعت و حریص بودن به مال فراوان، این است که آدمی به پول و مال دنیا و جلوههای دلفریب آن وابستگی و تعلق خاطر پیدا میکند و هر گونه نقصان و از دست دادن آنها ـ که در طول زندگی امری اجتنابناپذیر است ـ برای فرد غیر قابل تحمل میشود و او را دچار ناراحتی و ناآرامی میکند. اما شخصی که قانع است، نه حرص مالی را میخورد که ندارد و نه ناراحت مالی میشود که از دستش رفته است، و به تعبیر امام علی علیه السّلام: «مَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلی مافاتَهُ»[3] یعنی «هر کس به روزیی که خدا به او داده، خرسند باشد، هرگز بر آنچه از دستش رفته محزون نشود».
از سوی دیگر شخصی که قانع نیست، کار و تلاش فوقالعادهای کرده و وقت زیادی از عمر خود را برای کسب مال و ثروت اختصاص میدهد، که این نیز خود آثار منفی زیادی به دنبال دارد. جسمش فرسوده میشود، ارتباطش با همسر و فرزندان کم میشود، مراودات اجتماعی و خانوادگی او کاهش مییابد، فرصت کافی برای پرداختن به مطالعه، تفریح، بهداشت، درمان، فعالیت های اجتماعی و خیریّه پیدا نمیکند و دهها پیامد منفی دیگر که همگی آنها منجر به داشتن زندگییی همراه با دغدغه و نگرانی و ناآرامی و ناراحتی میشود.
امام علی علیه السّلام میفرماید: «اَلْقُنُوعُ راحَةُ الْاَبْدانِ»[2] یعنی «قناعت، موجب راحتی و آرامش بدن است». از دیگر آثار منفی دوری از قناعت و حریص بودن به مال فراوان، این است که آدمی به پول و مال دنیا و جلوههای دلفریب آن وابستگی و تعلق خاطر پیدا میکند و هر گونه نقصان و از دست دادن آنها ـ که در طول زندگی امری اجتنابناپذیر است ـ برای فرد غیر قابل تحمل میشود و او را دچار ناراحتی و ناآرامی میکند. اما شخصی که قانع است، نه حرص مالی را میخورد که ندارد و نه ناراحت مالی میشود که از دستش رفته است، و به تعبیر امام علی علیه السّلام: «مَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلی مافاتَهُ»[3] یعنی «هر کس به روزیی که خدا به او داده، خرسند باشد، هرگز بر آنچه از دستش رفته محزون نشود».
داستانی درباره قناعت و آرامش معنوی
نکته آخر این که اگر فرهنگ قناعت و پرهیز از حرص و زیادهخواهی در دوران جوانی و میانسالی در وجود آدمی نهادینه نشود، در دوران پیری و کهنسالی نیز نه تنها قابل دستیابی نیست، بلکه حرص و طمع آدمی زیادتر هم میشود. گویند روزی هارونالرشید به خاصّان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم مشرف شده و از آن حضرت حدیثی شنیده است را زیارت کنم، تا بلاواسطه از آن حضرت حدیثی را برای من نقل کند. چون خلافت هارون در سال 170 هجری واقع شده بود، لذا احتمال این که کسی باقی مانده باشد، بسیار ضعیف بود.
به هر حال ملازمان هارون درصدد پیدا کردن چنین شخصی، در اطراف و اکناف جستجوی زیادی کردند، ولی هیچ کس را نیافتند، بجز مرد پیری که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و ضعف و سستی، بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و بجز نَفَس و یک مشت استخوان، چیزی از او باقی نمانده بود. او را در زنبیلی گذارده و با نهایت مراقبت و احتیاط به دربار وارد کرده و نزد هارون بردند.
هارون بسیار خوشحال شد که به منظور خود رسیده و کسی را که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را زیارت کرده است و از او سخن شنیده، میبیند. هارون گفت: ای پیرمرد آیا خودت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم را دیدهای؟ گفت: بله. هارون گفت: چه وقت او را دیدی؟ پیرمرد گفت: در سن کودکی بودم که روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم برد و من بعد از آن دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود.
هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم سخنی شنیدی یا نه؟ پیرمرد گفت: بله، آن روز از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم این سخن را شنیدم که میفرمود؛ آدمی پیر میشود و هر چه به سوی پیری میرود، به موازات آن دو صفت در او جوان میشود، یکی حرص و دیگری آرزوی دراز. هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شینده است. لذا دستور داد یک کیسۀ زر به عنوان هدیه و پاداش به پیرمرد دادند.
بعد از این که پیرمرد را از نزد هارون بیرون بردند، هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بود که پیرمرد نالۀ ضعیف خود را بلند کرد که: مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنی دارم. گفتند نمیشود. پیرمرد گفت: چارهای نیست، حتماً باید برگردانید زیرا کار مهمی دارم. بناچار دوباره پیرمرد را نزد هارون برگرداندند. هارون پرسید: جریان چیست؟ پیرمرد گفت: قربان سؤالی دارم. هارون گفت: بپرس. پیرمرد گفت: حضرت سلطان! آیا این پاداشی که امروز به من عنایت فرمودید، فقط عطای امسال است، یا هر سال عنایت خواهید فرمود: هارونالرشید صدای خندهاش بلند شد و از روی تعجّب گفت: راست فرمود رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که هر چه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی میرود، دو صفت حرص و آرزوی دراز در او جوان میگردد![4]
منبع : برگرفته از کتاب"روانشناسی آرامش"
موسسه فرهنگی قدر ولایت
به هر حال ملازمان هارون درصدد پیدا کردن چنین شخصی، در اطراف و اکناف جستجوی زیادی کردند، ولی هیچ کس را نیافتند، بجز مرد پیری که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و ضعف و سستی، بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و بجز نَفَس و یک مشت استخوان، چیزی از او باقی نمانده بود. او را در زنبیلی گذارده و با نهایت مراقبت و احتیاط به دربار وارد کرده و نزد هارون بردند.
هارون بسیار خوشحال شد که به منظور خود رسیده و کسی را که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را زیارت کرده است و از او سخن شنیده، میبیند. هارون گفت: ای پیرمرد آیا خودت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم را دیدهای؟ گفت: بله. هارون گفت: چه وقت او را دیدی؟ پیرمرد گفت: در سن کودکی بودم که روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم برد و من بعد از آن دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود.
هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم سخنی شنیدی یا نه؟ پیرمرد گفت: بله، آن روز از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم این سخن را شنیدم که میفرمود؛ آدمی پیر میشود و هر چه به سوی پیری میرود، به موازات آن دو صفت در او جوان میشود، یکی حرص و دیگری آرزوی دراز. هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شینده است. لذا دستور داد یک کیسۀ زر به عنوان هدیه و پاداش به پیرمرد دادند.
بعد از این که پیرمرد را از نزد هارون بیرون بردند، هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بود که پیرمرد نالۀ ضعیف خود را بلند کرد که: مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنی دارم. گفتند نمیشود. پیرمرد گفت: چارهای نیست، حتماً باید برگردانید زیرا کار مهمی دارم. بناچار دوباره پیرمرد را نزد هارون برگرداندند. هارون پرسید: جریان چیست؟ پیرمرد گفت: قربان سؤالی دارم. هارون گفت: بپرس. پیرمرد گفت: حضرت سلطان! آیا این پاداشی که امروز به من عنایت فرمودید، فقط عطای امسال است، یا هر سال عنایت خواهید فرمود: هارونالرشید صدای خندهاش بلند شد و از روی تعجّب گفت: راست فرمود رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که هر چه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی میرود، دو صفت حرص و آرزوی دراز در او جوان میگردد![4]
منبع : برگرفته از کتاب"روانشناسی آرامش"
موسسه فرهنگی قدر ولایت
بیشتر بخوانید :
راه های رسیدن به آرامش روانی
دستیابی به آرامش روانی در آینه قرآن کریم
قناعت در نهج البلاغه
قناعت، سبب آرامش در زندگی زناشویی
:پی نوشت
[1]- اصول کافی، ج 3، ص 209.
[1]- اصول کافی، ج 3، ص 209.
[2]- بحارالانوار، ج 75، ص 128.
[3]- نهجالبلاغه، حکمت 349.
[4]- حسین صالح، شنیدنیها، ص 159.