ارضای نیازهای عاطفی مهمترین کارکردی است که خانواده آن را تحقق میبخشد.
چکیده : مدرنیته شیوهای نو در حوزههای مختلف زندگی انسان است که با ارائهی سبک جدیدی از زندگی، تحولی فراگیر را در جامعه به ارمغان آورد اما مدرنیته پیامدهای منفی داشته که از جمله تغییر در ساختار و فرهنگ خانواده و شیوهی همسرگزینی، کاهش روابط عاطفی خانواده و میزان باروری و افزایش طلاق را می توان نام برد.
تعداد کلمات 969 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
تعداد کلمات 969 / تخمین زمان مطالعه 5 دقیقه
تاثیر منفی مدرنیته بر خانواده
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم را جهان مدرن و تفکر حاکم بر آن را مدرنیسم مینامند که یکی از وعدههای آن ارزانی داشتن نوعی وضوح و شفافیت به عرصه حیات بود که تنها عقل قادر به ارائه آن است.1
مدرنیته به شیوههای زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهایی اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و بتدریج دامنه تأثیرات و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت.2
شیوههای زیستی که با مدرنیته پا به عرصه حیات گذاشت، به نحوی غیرمترقبه ما را از تمام انواع نظم اجتماعی سنتی دور ساختهاست. دگرگونیها و تحولات مضمر در مدرنیته هم به لحاظ برونگستری و هم به لحاظ درونگستری خود بمراتب عمیق تر از اکثر انواع خصوصیات متحول دورانهای پیشین هستند. در سطح برونگستری، این دگرگونیها در خدمت ایجاد و تثبیت شکلی یا اشکالی از ارتباط متقابل اجتماعی بودهاند که ظرف یا عرضة عظیم و گستره پهناور جهان را میسازند و در سطح درونگستری ، دگرگونیهای مذکور در خدمت اصلاح و تعدیل برخی از خصوصیترین و شخصیترین ویژگیهای هستی یا حیات روزمرة ما عمل کردند.3
آنچه که منشأ این دگرگونی و تحول در عرصه حیات و زندگی شده ظهور تکنولوژی و صنعت، علمگرایی و عقلگرایی و پیدایش مکاتب گوناگون فکری از قبیل اومانیسم و انسانمحوری، ماتریالیسم و مادهگرایی، سکولاریزم و تفکر حذف دین از زندگی اجتماعی و لیبرالیسم و فردگرایی و بیتوجهی به جامعه و نفوذ و اصالت آن، سودگرایی و لذتگرایی و فمینیسم ـ که معتقد است مناسبات زن و مرد در خانواده و اجتماع که زنان در آنها تحت سلطه و انقیاد مردان قرار دارند، رضایتبخش نیست و باید به گونهای تغییر یابد که زنان بتوانند به طوردلخواه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و در نتیجه بتوانند با فرصتی که به دست میآورند، تمامی قابلیتهای خود را فعلیت بخشند4 ـ و اندیشههایی مانند آن است.
این اندیشهها و مکاتب در همه عرصههای حیات انسانی اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، عاطفی و عقلی و مانند آن تأثیر گذاشته است.
انسان موجودی اجتماعی است که اجتماعی زیستن خود را در نهاد خانواده سپری کرده و میکند؛ یعنی وقتی آدمی پا به عرصه حیات میگذارد، خود را برابر پدر و مادر و احیاناً برادر یا خواهر مشاهده میکند. از این رو، نهاد خانواده از دیرینهترین نهادهایی است که آدمیان آن را تجربه کردهاند. براساس آموزههای دینی، پس از آفرینش آدم به عنوان اولین انسان، همسر او با نام حوا در کنار او قرار گرفته تا به او آرامش ببخشد. به گفته برخی جامعهشناسان، خانواده واحدی اجتماعی است که براساس ازدواج پدید میآید5 یا خانواده پیوندی است که با نهاد ازدواج یعنی صورتی از روابط جنسی که مورد تصویب جامعه قرار گرفته است مرتبط است6 و برخی نیز تعریفی گستردهتر برای خانواده ذکر کرده و گفتهاند: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، همخونی و یا پذیرش (به عنوان فرزندخوانده) با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی میکنند7 و برخی گفتهاند: خانواده گروهی است دارای روابط چنان پایا و مشخص که به تولید مثل و تربیت فرزندان منجر شود.8
خانواده در طول تاریخ شکلهای مختلفی داشته و رایج ترین و مشروع ترین آن همان چیزی است که با نهاد ازدواج زن و مرد شکل میگیرد.
پایدارترین نهاد خانواده در طول تاریخ معلول کارکردهای فراوانی است که برای آن ذکر کردهاند که به برخی از مهمترین آن کارکردها اشاره میشود:
مدرنیته به شیوههای زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهایی اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و بتدریج دامنه تأثیرات و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت.2
شیوههای زیستی که با مدرنیته پا به عرصه حیات گذاشت، به نحوی غیرمترقبه ما را از تمام انواع نظم اجتماعی سنتی دور ساختهاست. دگرگونیها و تحولات مضمر در مدرنیته هم به لحاظ برونگستری و هم به لحاظ درونگستری خود بمراتب عمیق تر از اکثر انواع خصوصیات متحول دورانهای پیشین هستند. در سطح برونگستری، این دگرگونیها در خدمت ایجاد و تثبیت شکلی یا اشکالی از ارتباط متقابل اجتماعی بودهاند که ظرف یا عرضة عظیم و گستره پهناور جهان را میسازند و در سطح درونگستری ، دگرگونیهای مذکور در خدمت اصلاح و تعدیل برخی از خصوصیترین و شخصیترین ویژگیهای هستی یا حیات روزمرة ما عمل کردند.3
آنچه که منشأ این دگرگونی و تحول در عرصه حیات و زندگی شده ظهور تکنولوژی و صنعت، علمگرایی و عقلگرایی و پیدایش مکاتب گوناگون فکری از قبیل اومانیسم و انسانمحوری، ماتریالیسم و مادهگرایی، سکولاریزم و تفکر حذف دین از زندگی اجتماعی و لیبرالیسم و فردگرایی و بیتوجهی به جامعه و نفوذ و اصالت آن، سودگرایی و لذتگرایی و فمینیسم ـ که معتقد است مناسبات زن و مرد در خانواده و اجتماع که زنان در آنها تحت سلطه و انقیاد مردان قرار دارند، رضایتبخش نیست و باید به گونهای تغییر یابد که زنان بتوانند به طوردلخواه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و در نتیجه بتوانند با فرصتی که به دست میآورند، تمامی قابلیتهای خود را فعلیت بخشند4 ـ و اندیشههایی مانند آن است.
این اندیشهها و مکاتب در همه عرصههای حیات انسانی اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، عاطفی و عقلی و مانند آن تأثیر گذاشته است.
انسان موجودی اجتماعی است که اجتماعی زیستن خود را در نهاد خانواده سپری کرده و میکند؛ یعنی وقتی آدمی پا به عرصه حیات میگذارد، خود را برابر پدر و مادر و احیاناً برادر یا خواهر مشاهده میکند. از این رو، نهاد خانواده از دیرینهترین نهادهایی است که آدمیان آن را تجربه کردهاند. براساس آموزههای دینی، پس از آفرینش آدم به عنوان اولین انسان، همسر او با نام حوا در کنار او قرار گرفته تا به او آرامش ببخشد. به گفته برخی جامعهشناسان، خانواده واحدی اجتماعی است که براساس ازدواج پدید میآید5 یا خانواده پیوندی است که با نهاد ازدواج یعنی صورتی از روابط جنسی که مورد تصویب جامعه قرار گرفته است مرتبط است6 و برخی نیز تعریفی گستردهتر برای خانواده ذکر کرده و گفتهاند: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، همخونی و یا پذیرش (به عنوان فرزندخوانده) با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی میکنند7 و برخی گفتهاند: خانواده گروهی است دارای روابط چنان پایا و مشخص که به تولید مثل و تربیت فرزندان منجر شود.8
خانواده در طول تاریخ شکلهای مختلفی داشته و رایج ترین و مشروع ترین آن همان چیزی است که با نهاد ازدواج زن و مرد شکل میگیرد.
پایدارترین نهاد خانواده در طول تاریخ معلول کارکردهای فراوانی است که برای آن ذکر کردهاند که به برخی از مهمترین آن کارکردها اشاره میشود:
الف) تنظیم روابط جنسی
غریزه جنسی از غرایز نیرومند مشترک بین انسان و حیوان است که همواره نقشی حیاتی در بقای نسل ایفا کرده است و این غریزه منشأ فعالیتی در آدمی میشود که به آن رفتارهای جنسی میگویند و در این رفتار علاوه بر جنبه غریزی، جنبههای اجتماعی و فراگرفتنی نیز نقش ایفا میکند. تنظیم رفتار جنسی یکی از کارکردهای اساسی خانواده است که آدمی بتواند به صورت مشروع نیاز جنسی خود را تأمین کند و دچار ناهنجاری در آن رابطه نشود.
ب) تولید مثل
تداوم نسل از مجرای ازدواج و تشکیل خانواده و به هم پیوستن یک زن و مرد یکی از کارکردهای مهم خانواده است. وبه عبارت دیگر: یکی از کارکردهای به هم پیوستن زن و مرد تولید مثل و تداوم نسل است.
ج) عاطفه و همراهی
ارضای نیازهای عاطفی مهمترین کارکردی است که خانواده آن را تحقق میبخشد و برخی مهمترین کارکرد خانواده را در جوامع صنعتی ارضای نیازهای عاطفی میدانند؛ زیرا عواملی مانند زندگی در شهرهای صنعتی باعث انزوای نسبی و سست شدن شبکههای خویشاوندی و همسایگی، همسر به عنوان تنها دوست انسان میتواند خلأ عاطفی را تقلیل دهد و در صورت حفظ این ارتباط عاطفی از گسست خانوادگی و مظهر آن طلاق، مصون خواهد ماند.
د) مشروعیت
تأمین پدر شرعی برای فرزندان، کارکرد دیگری است که خانواده در این رابطه نقش دارد.
ه) حمایت و مراقبت
یکی از کارکردهای خانواده، حمایت از نوزادان به دلیل عجز و ناتوانی در محافظت از خود و مراقبت از سالخوردگان در دوره ناتوانی است.
و) جامعهپذیری
جامعهپذیری فرایندی است که از آن افراد نگرشها و ارزشها و کنشهای مناسب را فرامیگیرند و خانواده مهمترین نقش را در این رابطه از خود نشان میدهد.
ادامه دارد...
نویسنده : حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور
ادامه دارد...
نویسنده : حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور
بیشتر بخوانید :
تأثیر مدرنیته بر تحولات حجاب بانوان در جامعه ایران
سبک زندگی مدرن و افزایش آمار طلاق
خانواده امروز و آسیب های آن
نگاهی به آسیب شناسی خانواده
آسیب شناسی خانواده ایرانی
پینوشتها :
1ـ مدرنیته و مدرنیسم، حسینعلی نوذری، ص 7.
2ـ همان، ص 137.
3ـ همان، ص 140.
4ـ نابرابری جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، حسین بستان ص 11.
5ـ مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، دکتر ساروخانی، صص 135و 136.
6ـ همان.
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ جامعهشناسی عمومی، ص 196.
10ـ فمینیسم و دانشهای فمینیسمی، صص 94و95.
11ـ نابرابری و ستم جنسی، ص 40.
12ـ همان، ص 43.
13ـ 8 گناه بزرگ انسان متمدن کزادلورنقس، ترجمه دکتر محمود بهزاد و فرامرز بهزاد، ص 67.
14ـ تمدن سال 2001، ژان فورانسیه، ترجمه خسرو رضایی، ص 105.