نظام سرمایه داری انسان را به این بهانه اغوا می کند که با این کالاها می توانید یک زندگی راحت و آسوده داشته باشید، همه ی این کالاها در تصرف و اختیار شما است.
از طرفی دیگر، تجمل گرایی یک معنای سنتی دارد که به انتظار عموم جامعه از قشر ثروتمند مبنی بر خرید پوشاک خاص یا وسایل خاص، نظیر اتومبیل لوکس اشاره دارد. اما در معنای جدید به نظر می آید که با مفهومی متناقض نما روبرو هستیم. در واقع به این دلیل که تعریف ثابتی ندارد، این مفهوم با مفهومی دیگر به نام تجربه پیوند می خورد و آن اینکه آدم ها برای ارضای نیاز های شخصی و رسیدن به یک احساس خوب، به استفاده از کالای لوکس روی می آورند. یعنی انسان درصدد پاسخ گویی به مفهومی به نام (desire) یا همان میل و هوس است.
بنابراین وقتی تجمل گرایی با مفهوم سرمایه داری پیوند می خورد، شاهد پدیده ی اغوای دائمی انسان خواهیم بود. یعنی یک جریانی، امروز یک کالای خاص را برای شما مهم و حیاتی جلوه می دهد و فردا همان کالا را بی اهمیت می سازد و کالای دیگری مهم تلقی می شود. در واقع نظام سرمایه داری، با خلق ایدئولوژی هایی دائما در حال فریب انسان است. نظام سرمایه داری انسان را به این بهانه اغوا می کند که با این کالاها می توانید یک زندگی راحت و آسوده داشته باشید، همه ی این کالاها در تصرف و اختیار شما است، اما واقعیت این است که این وسایل هستند که انسان را به تصرف می گیرند. البته پاسخگویی به نیازهای دنیوی و مرتفع ساختن آنها تا حدی که زمینه ی آرامش ما را فراهم کند، بلامانع است کما اینکه ما در دعا های خود از خداوند طلب خیر دنیا و آخرت می کنیم. اما مشکل دقیقا از جایی آغاز می شود که رفع نیاز ها به شکلی افسارگسیخته ادامه یابد و ذائقه ی ما به طور غیر ارادی دائما عوض شود.
در این حالت، دیگر خانواده به معنای لنگرگاه معنا ندارد، خانواده ی لنگرگاه باید از بین برود و تبدیل به یک چیزی شود به نام ایستگاه شلوغ، خانواده ای که زنش در غرب زندگی کند، مردش در شرق، بچه هایش هم جای دیگری زندگی کنند و سالی یک بار برای کریسمس به صورت موقتی دور همدیگر جمع شوند. این اقتضائات جامعه ی سرمایه داری است که خانواده ی هسته ای را متلاشی می کند و به زن، مرد و بچه هایش را به صورت منفک و مستقل نگاه می کند و هرکدام را به نوعی درگیر روزمرگی می کند و می توان تصور کرد که چنین خانواده ای که هر یک از اعضای آن مسیر خود را می روند به نوعی درگیر حقه های نظام سرمایه داری هستند و هیچکدام نمی توانند رفتارهای یکدیگر را تعدیل کنند؛ در حالی که خانواده در حالت معمول به تعدیل رفتارهای اعضای خود می پردازد.
ادامه دارد...
منبع : دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای، دکتر صادقی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران
تعریف اشرافی گری
اشرافی گری یک معنای ثابت و معینی ندارد. این رفتار با توجه به بعد زمان، فرهنگ و مکان جغرافیایی می تواند متفاوت باشد. در واقع اشرافی گری و تجمل گرایی مفهومی سیال است. به طور مثال بسیاری از لوازمی که ما امروز به شکل عادی و معمولی از آن استفاده می کنیم، در ۴۰ یا ۵۰ سال پیش بسیار اشرافی و تجملاتی تلقی می شدند. در فرهنگ های مختلف هم همین طور است، ممکن است برای ما یک کالایی لوکس حساب شود، اما همین کالا از دید یک آدمی که در یک کشور پیشرفته تر زندگی می کند جزو ضروریات زندگی باشد. پس نباید انتظار داشته باشیم که با یک مفهوم ثابت روبروییم، چون ماهیتا، این مفهوم زیر بار تعریف مشخصی نمی رود، بلکه باید در یک زمینه و بستر فرهنگی- اجتماعی تعریف شود.از طرفی دیگر، تجمل گرایی یک معنای سنتی دارد که به انتظار عموم جامعه از قشر ثروتمند مبنی بر خرید پوشاک خاص یا وسایل خاص، نظیر اتومبیل لوکس اشاره دارد. اما در معنای جدید به نظر می آید که با مفهومی متناقض نما روبرو هستیم. در واقع به این دلیل که تعریف ثابتی ندارد، این مفهوم با مفهومی دیگر به نام تجربه پیوند می خورد و آن اینکه آدم ها برای ارضای نیاز های شخصی و رسیدن به یک احساس خوب، به استفاده از کالای لوکس روی می آورند. یعنی انسان درصدد پاسخ گویی به مفهومی به نام (desire) یا همان میل و هوس است.
تجربه ی جوامع غربی در مواجهه ی با تجمل گرایی
جامعه ی غربی، تحت تأثیر نظام سرمایه داری اداره می شود و ذات نظام سرمایه داری مبنی بر سود آوری و مصرف گرایی است. لذا هر روز ذائقه های مردم در خصوص مصرف کالاها، پوشاک، اتومبیل و غیره تغییر می کند، به عبارت دیگر مصرف گرایی بی رویه، ناشی از نیازهای واقعی مردم نیست. بلکه ناشی از نیازهای کاذبی است که به صورت های مختلف بر آنها تحمیل می شود. نظام سرمایه داری، دنیایی را برای مردم به صورت جاعلانه می سازد و آنها را با شیوه های فریب کارانه و متنوعی به سوی آن دنیا و ساز و کار های آن فرا می خواند تا حداکثر سود خود را تأمین کند. در جوامعی که روح سرمایه داری بر آن ها غلبه پیدا کرده است، میل و هوس، بیشتر تظاهر بیرونی می یابد و بحث نیاز کمتر جلوه گری می کند. در واقع نظام سرمایه داری به خاطر حس منفعت طلبی و ثروت اندوزی بیش از حد، همواره در تلاش است تا این امیال را در ما ایجاد کند و یا در صورت وجود داشتن، باز تولید کند. این تغییر دائمی نشان می دهد، که گرایش به تجمل گرایی، ریشه در خود ما ندارد، بلکه بیشتر تحت تأثیر فشارهای بیرونی، ایجاد می گردد. یعنی انسان ها برای اینکه از قافله عقب نمانند، مجبورند به این امیال ساختگی پاسخگو باشند.بنابراین وقتی تجمل گرایی با مفهوم سرمایه داری پیوند می خورد، شاهد پدیده ی اغوای دائمی انسان خواهیم بود. یعنی یک جریانی، امروز یک کالای خاص را برای شما مهم و حیاتی جلوه می دهد و فردا همان کالا را بی اهمیت می سازد و کالای دیگری مهم تلقی می شود. در واقع نظام سرمایه داری، با خلق ایدئولوژی هایی دائما در حال فریب انسان است. نظام سرمایه داری انسان را به این بهانه اغوا می کند که با این کالاها می توانید یک زندگی راحت و آسوده داشته باشید، همه ی این کالاها در تصرف و اختیار شما است، اما واقعیت این است که این وسایل هستند که انسان را به تصرف می گیرند. البته پاسخگویی به نیازهای دنیوی و مرتفع ساختن آنها تا حدی که زمینه ی آرامش ما را فراهم کند، بلامانع است کما اینکه ما در دعا های خود از خداوند طلب خیر دنیا و آخرت می کنیم. اما مشکل دقیقا از جایی آغاز می شود که رفع نیاز ها به شکلی افسارگسیخته ادامه یابد و ذائقه ی ما به طور غیر ارادی دائما عوض شود.
نقش خانواده در کنترل تجمل گرایی
نظام سرمایه داری با اقتضائاتی که بیان شد، ساخت خانواده را چنان در هم می ریزد، که دیگر نقش مهمی در سرنوشت و زندگی اعضای خود ایفا نمی کند و نمی تواند رفتارهای غلط و انحرافی اعضا را مدیریت کند. برای مثال امروزه کاملا جایگاه خانواده ی هسته ای که پارسونز از آن به عنوان «خانواده ی طلایی» نام می برد و مبنای آن تفکیک نقش های جنسیتی بود، متزلزل شده است. به عبارت دیگر، اقتضائات نظام سرمایه داری دیگر وجود خانواده ی ثابت که در طول هفته در کنار یکدیگر زندگی می کردند و ارتباط پایدار دارند را بر نمی تابد. چنین خانواده ای دیگر مقبول نظام سرمایه داری و پساسرمایه داری نیست. این نظام به آدم های در دسترس نیاز دارد، به آدم هایی که هر زمان نیاز بود مانند یک سرباز، آماده ی انجام وظیفه باشند.
در این حالت، دیگر خانواده به معنای لنگرگاه معنا ندارد، خانواده ی لنگرگاه باید از بین برود و تبدیل به یک چیزی شود به نام ایستگاه شلوغ، خانواده ای که زنش در غرب زندگی کند، مردش در شرق، بچه هایش هم جای دیگری زندگی کنند و سالی یک بار برای کریسمس به صورت موقتی دور همدیگر جمع شوند. این اقتضائات جامعه ی سرمایه داری است که خانواده ی هسته ای را متلاشی می کند و به زن، مرد و بچه هایش را به صورت منفک و مستقل نگاه می کند و هرکدام را به نوعی درگیر روزمرگی می کند و می توان تصور کرد که چنین خانواده ای که هر یک از اعضای آن مسیر خود را می روند به نوعی درگیر حقه های نظام سرمایه داری هستند و هیچکدام نمی توانند رفتارهای یکدیگر را تعدیل کنند؛ در حالی که خانواده در حالت معمول به تعدیل رفتارهای اعضای خود می پردازد.
ادامه دارد...
منبع : دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای، دکتر صادقی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران