مردان نسبت به زنان تحمل بیشتری در مقابل فشار روانی از خود نشان می دهند و اعتماد به نفس بالاتری دارند.
مطالعات روان شناختی
در مطالعه ای که بر روی هوش هیجانی ۴۵۰۰ نفر مرد و ۳۲۰۰ نفر زن صورت گرفت، زنان، از نظر همدلی و مسئولیت اجتماعی نسبت به مردان امتیاز بیشتری کسب کردند، در حالی که مردان نسبت به زنان تحمل بیشتری در مقابل فشار روانی از خود نشان می دهند و اعتماد به نفس بالاتری دارند.
نظریه سالووی و مایر
نظریه سالووی و مایر بر این باور استوار بود که تعداد کمی از مهارت های ویژه وجود دارد که در همه آنها با دقت مهم است یا کارایی (اثربخشی)؛ دقت در شناخت و درک حالات هیجانی خود و دیگران و کارآیی، در تنفلیم، کنترل و استفاده از هیجان ها در رسیدن به اهداف. به نظر سالووی و مایر، در هوش هیجانی چهار جنبه اساسی وجود دارد:
- شناخت هیجان ها
- درک هیجان ها
- تنظیم هیجان ها
- استفاده از هیجان ها
این عناصر، همگی بر یکدیگر تأثیر می گذارند، ولی می توان آنها را به صورت هرم مانند زیر در نظر گرفت که اصلی ترین و بنیادی ترین مهارت ها در سطح پایین آن قرار دارند و مهارت های بالاتر به مهارت های پایین تر، وابسته هستند.
تو انایی دقیق حالت های هیجانی
اصلی ترین و بنیادی ترین مهارتی که به هوش هیجانی کمک می کند، توانایی شناخت دقیق حالت های هیجانی است. دلیل این ادعا ساده است: ناتوانی در تشخیص و شناخت یک هیجان، با ناتوانی در شناخت تفاوت یک هیجان از هیجان دیگر، باعث می شود تا مهارت های دیگر بی استفاده و غیر سودمند واقع شوند.
برای مثال، چگونه موفق خواهید شد هیجان های خود را تنظیم و کنترل کنید، در حالی که نمی دانید چه چیزی را تنظیم می کنید؟ چگونه می توانید از هیجان ها برای تقویت موفقیت خود استفاده کنید، زمانی که نمی دانید هیجان چیست؟ همان طور که کودکان ابتدا باید الفبا را یاد بگیرند و آنگاه به سوی خواندن و نوشتن بروند، توانایی شناخت دقیق، نامگذاری ها و توصیف هیجان ها، عامل اصلی و پیش شرط برای استفاده های بهتر و پیشرفته تر از هیجان هاست.
دومین مهارت موجود در هوش هیجانی، توانایی درک هیجان هاست. این عنصر فراتر از شناخت ساده حالات هیجانی است. مسلما درک کامل هیجان ها، از جمله علت ها، عواقب، چگونگی ایجاد و تغییر آنها در طول زمان بسیار مهم است، زیرا برای عملکرد مؤثر در زندگی باید از هیجان ها استفاده کنیم. اگر توانایی شناخت هیجان ها را به الفبا تشبیه کنیم، درک هیجان ها به درک و طرز کار زبان شبیه خواهد بود.
برای مثال، چگونه موفق خواهید شد هیجان های خود را تنظیم و کنترل کنید، در حالی که نمی دانید چه چیزی را تنظیم می کنید؟ چگونه می توانید از هیجان ها برای تقویت موفقیت خود استفاده کنید، زمانی که نمی دانید هیجان چیست؟ همان طور که کودکان ابتدا باید الفبا را یاد بگیرند و آنگاه به سوی خواندن و نوشتن بروند، توانایی شناخت دقیق، نامگذاری ها و توصیف هیجان ها، عامل اصلی و پیش شرط برای استفاده های بهتر و پیشرفته تر از هیجان هاست.
دومین مهارت موجود در هوش هیجانی، توانایی درک هیجان هاست. این عنصر فراتر از شناخت ساده حالات هیجانی است. مسلما درک کامل هیجان ها، از جمله علت ها، عواقب، چگونگی ایجاد و تغییر آنها در طول زمان بسیار مهم است، زیرا برای عملکرد مؤثر در زندگی باید از هیجان ها استفاده کنیم. اگر توانایی شناخت هیجان ها را به الفبا تشبیه کنیم، درک هیجان ها به درک و طرز کار زبان شبیه خواهد بود.
توانایی تنظیم هیجانات
سومین مهارت در هوش هیجانی، یعنی توانایی در تنظیم هیجان ها، انعطاف پذیری و سازگاری بسیار زیادی را در زندگی هیجانی و اجتماعی، موجب می شود. توانایی در کنترل موفقیت آمیز هیجا نها، مستقیما به چند دستاورد بسیار مهم و مفید ختم خواهد شد. بعضی از این دستاوردها، نتیجه توانایی در تنظیم هیجان های خودتان و بعضی دیگر در تنظیم هیجان های دیگران است.
آخرین مهارت در هوش هیجانی، توانایی استفاده مؤثر از هیجان ها برای موفقیت بیشتر در زندگی است. استفاده از هیجان ها را این طور می توان در نظر گرفت که به طور طبیعی از بطن تنظیم هیجان ها زاده می شود، زیرا تنظیم هیجان ها در واقع، نوعی استفاده از آنها است.
این چهار مهارت در زندگی روزمره ما به شدت به یکدیگر گره خورده اند: برای دانستن اینکه هیجان ها در یک موقعیت مشخص، چگونه عمل خواهند کرد، نیاز به شناسایی آنها داریم. برای استفاده مؤثر از آنها، نیاز به آگاهی از نحوه عملکرد آنها داریم و برای اینکه تلاش هایمان برای استفاده از آنها موفقیت آمیز باشد، نیاز داریم آنها را به شیوه مناسب تنظیم کنیم.
منبع: «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)، رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا، صص 73-75، دانژه، تهران، اول، 1390.
آخرین مهارت در هوش هیجانی، توانایی استفاده مؤثر از هیجان ها برای موفقیت بیشتر در زندگی است. استفاده از هیجان ها را این طور می توان در نظر گرفت که به طور طبیعی از بطن تنظیم هیجان ها زاده می شود، زیرا تنظیم هیجان ها در واقع، نوعی استفاده از آنها است.
این چهار مهارت در زندگی روزمره ما به شدت به یکدیگر گره خورده اند: برای دانستن اینکه هیجان ها در یک موقعیت مشخص، چگونه عمل خواهند کرد، نیاز به شناسایی آنها داریم. برای استفاده مؤثر از آنها، نیاز به آگاهی از نحوه عملکرد آنها داریم و برای اینکه تلاش هایمان برای استفاده از آنها موفقیت آمیز باشد، نیاز داریم آنها را به شیوه مناسب تنظیم کنیم.
منبع: «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)، رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا، صص 73-75، دانژه، تهران، اول، 1390.