تفاوت هوش هیجانی و هوش شناختی (بخش اول)

یکی از بحث های بسیار مهم در «هوش»، بیان تفاوت های میان هوش های شناختی و هیجانی است. با ما همراه باشید تا در این مورد بیشتر بدانید.
دوشنبه، 23 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفاوت هوش هیجانی و هوش شناختی (بخش اول)
روانشناسان به جای آنکه عواطف و هوش را دو متضاد ناهمساز در نظر بگیرند، احساسات را وارد حیطه هوش کنند.
 

هوش شناختی و هوش هیجانی

وجود توانایی های علمی و تکنیکی در هر شغل، اصلی بدیهی و معیاری متداول است. اما آنچه در این میان نقش کلیدی دارد، ویژگی های شخصی فرد، قدرت ابتکار و خلاقیت، قابلیت انطباق با محیط و توانایی همکاری با دیگران و ترغیب و تشویق به فعالیت هرچه بیشتر و مؤثرتر است. در اینجا، این سوال به ذهن می رسد که آیا می توان این عناصر کلیدی را تحت عنوان مؤلفه ای مشخص مطرح نمود و آیا معیار مشخصی برای پیش بینی میزان موفقیت شغلی وجود دارد؟
 
بهره هوشی به خوبی نمی تواند از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی که فرصت ها و شرایط تحصیلی مشابهی دارند، برآید. بهره هوشی در فراز و نشیب های زندگی به تنهایی نمی تواند آمادگی زیادی در افراد برای مقابله صحیح ایجاد کند و لزوما تضمین کننده رفاه، شخصیت اجتماعی و یا احساس شادکامی در زندگی نیست.
 

گاردنر، اولین نظریه پرداز در هوش هیجانی

هوارد گاردنر در سال ۱۹۸۵، اولین بار نظریه هوش هیجانی را مطرح کرد که انتقادی بر تأکید بیش از حد بر IQ بود. هوش هیجانی مفهومی است که فرضیة IQ یا هوش شناختی را به چالش می کشد. فرضیة IQ بیان می کند که هوش شناختی بهترین عامل پیشگویی کننده برای موفقیت های آدمی است. برخلاف IQ که ابزاری برای سنجش توانایی های ذاتی ثابت است، EQ قابلیتی است که می توان آن را افزایش داد. نظریه هوش هیجانی بیان می کند که فرد با بالا بردن هوش هیجانی می تواند موفقیت های خود را در فعالیت های دانشگاهی، فروش، سرویس دهی به مشتریان، مدیریت، بهبود شرایط زندگی، سلامت جسمی و روانی افزایش دهد.
 

مقیاس هوشبهر

مقیاس هوشی استنفورد - بینه ، که اولین بار آلفرد بینه در سال ۱۹۰۵ آن را ساخت، ضریب هوشی را با تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی و ضرب در صد به دست می آورد. مقیاس های وکسلر، از ضرایب هوشی انحرافی استفاده می کنند. ضرایب هوشی انحرافی، از طریق مقایسه نمره یک شخص با نمرات سایر اشخاص همان گروه سنی به دست می آیند. از آن زمان تاکنون، استفاده از آزمون هوشی گاهی بحث برانگیز بوده است. با این حال، یکی از فرضیه های اساسی روش IQ هرگز به طور واقعی زیر سؤال نرفته است: اینکه هوش به ما اجازه می دهد تا بدانیم مردم چگونه اطلاعات انتزاعی را پردازش می کنند. یعنی، هوش همیشه به صورت امری تلقی می شود که مردم از طریق آن، افکار و عقاید را بررسی می کنند، از منطق استفاده می کنند، با اعداد کار می کنند، شباهت ها را تشخیص می دهند، استنباط و استنتاج می کنند و مفاهیم جدیدی را به دست می آورند.
 
همه این کارها به طور واضح در قلمرو شناختی و عقلی قرار دارند و هنگامی که آزمون ها، IQ مردم را در این نوع مهارت ها ارزیابی می کنند، نمره هایی ارایه می دهند که کاملا براساس توانایی های شناختی است. در اکثر مواقع، این آزمون ها قسمت بزرگی از تجربه انسان را که احساسات، تمایلات و انگیزه های او را نشان می دهند، کاملا نادیده می گیرند.
 

وارد شدن احساسات در مقیاس هوش

بنابراین، مقیاس های هوشی همواره بر جنبه معینی از تجربه انسان تمرکز کرده اند. این جنبه (هوش) بی تردید جنبه مهمی است، اما تنها جنبه مهم نیست. سالهاست که حتی با داعیه دارترین نظریه پردازان هوشبهر هم کوشیده اند به جای آنکه عواطف و هوش را دو متضاد ناهمساز در نظر بگیرند، احساسات را وارد حیطه هوش کنند. ثورندایک ، روان شناس نامداری که در دهه های۱۹۲0 و ۱۹۳۰ در همگانی کردن نظریه هوشبهر نقش مهمی داشت، در مقاله ای در روزنامه هارپر اظهار داشت که هوش اجتماعی، یعنی توانایی درک دیگران و رویکردهای عملی عقلانی در ارتباط های بشری، که جنبه ای از هوش هیجانی است، به خودی خود جنبه ای از هوشبهر را تشکیل می دهد.
 
در سال های اخیر، گروه بیشتری از روان شناسان به نتیجه گیری مشابهی رسیده اند و با گاردنر هم عقیده شده اند که مفاهیم قدیمی هوشبهر، تنها حیطه محدود مهارت های کلامی و ریاضی را شامل می شود و اینکه عملکرد خوب در آزمون های هوشبهر، بیشتر می تواند موفقیت فرد را در کلاس درس پیش بینی کند، اما در زمینه راه هایی که از محیط تحصیلی فاصله دارند، پیش بینی کننده قاطعی نیستند.
 
این روان شناسان، هوش را از منظر فراختری می نگرند. آنان کوشیده اند از زاویه بررسی عوامل ایجاد کسب موفقیت در زندگی، هوش را دوباره تعریف کنند و این خط تحقیق بدانجا انجامید که نقش اساسی هوش فردی یا هیجانی را بار دیگر مطرح سازند. در واقع، هوش هیجانی و هوشبهر، قابلیت های متضادی نیستند، بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پایین، علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتأ نادرند. در واقع، میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی، همبستگی مختصری وجود دارد، هرچند این ارتباط آن قدر هست که روشن کند این دو قلمرو اساسا مستقل اند. در هر حال، هوش هیجانی و هوشبهر به درجات مختلف در وجود همه ما در هم آمیخته شده اند، اما در میان این دو بعد، آنچه بیشتر به کیفیاتی که ما را به یک انسان کامل تبدیل می کند، می افزاید، هوش هیجانی است.
 
ادامه دارد...

نویسنده: رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا
 
منبع: کتاب «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
سبک زندگی مرتبط