سریال «بوی باران» و چند سوال بحث برانگیز

عباس نعمتی، نویسنده سریال بوی باران به پرسش‌ها و انتقادات مردم در مورد این مجموعه پاسخ می‌دهد
سه‌شنبه، 15 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سریال «بوی باران» و چند سوال بحث برانگیز

6 پرسش داغ از «بوی باران»

بوی باران به نویسندگی عباس نعمتی و کارگردانی محمود معظمی از چندی پیش روانه آنتن شبکه یک شده است. تا به امروز سی و اندی قسمت از این مجموعه 70 قسمتی پخش شده و مخاطبان در هر یک از قسمت‌های این مجموعه با اتفاقات زیادی روبه‌رو می‌شوند که برخی از این اتفاقات تلخ هستند. همچنین تا به امروز ابهامات زیادی در گره‌های قصه وجود دارد که همین باعث شده برای مردم سؤالات مختلفی شکل بگیرد. تعداد پرسش‌های مردمی کم نیست، به‌ویژه این‌که سؤالات ابهام‌آمیز مردم به فضای مجازی هم سرایت کرده و مرتب درباره بخش‌های مختلف فیلمنامه و اتفاقاتش مطالبی نوشته می‌شود. یکی از مسائلی که منجر به شکل‌گیری سؤالات شده، این است که چرا پلیس نقش پررنگی در این سریال ندارد؟ چرا ما در همه صحنه‌ها فقط شاهد یک بازپرس و یک پلیس هستیم؟ این در حالی است که در عالم واقعیت این طور نیست و با هر صحنه قتلی که رخ می‌دهد، پلیس نقش پررنگی دارد و حضور بازپرس و قاضی کشیک متفاوت است. برخی سؤالات هم مربوط به شخصیت برهان قصه می‌شود که چرا رفتارهایش توجیه درستی ندارد، حتی این اتفاق درباره کاراکتر نرگس محمدی در لباس شخصیتی به نام ترانه هم پیش آمده است که چرا با وجود داشتن تحصیلات عالیه اما اشتباه زیاد انجام می‌دهد و برخی کارهایش غیرمنطقی است! تعداد سؤالات مردمی بعد از پخش قسمت شنبه‌شب دوازدهم مرداد بیشتر شده است و در فضای مجازی دست به دست می‌چرخد. همین پرسش‌هایی که معمولا بینندگان سریال بوی باران درباره قصه و دیالوگ‌های آن دارند باعث شد تا به سراغ عباس نعمتی فیلمنامه‌نویس این سریال برویم و با او درباره ابهامات مختلف قصه صحبت کنیم.
 

قاعده تکرار شده سینما و تلویزیون

انتقاد: از ابتدای سریال خبری از پلیس‌ها و بازپرس‌ها نیست و فقط دو شخصیت وجود دارد که یکی رستگار، بازپرس قصه هست و دیگری عباس که نماینده پلیس است. در همه صحنه‌ها فقط این دو حضور دارند و دیگر مخاطب پلیس آگاهی را نمی‌بیند و این جای تعجب دارد که چرا در همه پرونده‌ها فقط پای این دو نفر در میان است و پلیس و آگاهی هم دیده نمی‌شود. این دو در جریان قتل فرشته حضور دارند. وقتی سهیل به قتل می‌رسد از ترانه بازجویی می‌کنند و ... این موارد مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته و بارها مطالبی در این باره منتشر کردند که چرا پلیس و آگاهی حضورش در قصه کمرنگ است.

دفاع: اگر نگاهی به همه سریال‌های پلیسی دنیا داشته باشید، متوجه خواهید شد همیشه یک شخصیت ثابت برای پلیس و کارآگاه در نظر گرفته می‌شود. برایتان مثالی می‌زنم. مثل سریال پوآرو، فقط سر بازرس جپ در همه صحنه‌های قتل کنار پوآرو بود. مگر می‌شود در کل لندن فقط یک سربازرس وجود داشته باشد؟! مگر فقط جپ بود، چرا سربازرس‌های دیگر نمی‌آمدند؟ مگر در لندن پلیس‌های مختلف جرم‌شناسی و ... نبودند؟

بنابراین وقتی شما فیلم یا سریال می‌نویسید باید به گونه‌ای شخصیت ها را طراحی کنید که تبدیل به یک نماد شوند و مخاطب ارتباط عاطفی با آنها برقرار کند . در چنین قصه‌هایی متداول است که ما یک پلیس به نمایندگی داشته باشیم که مخاطب هم تا انتهای قصه با شخصیت او و دیگر ویژگی‌هایش همذات‌پنداری کند.

 این قاعده تکرار شده سینما و تلویزیون است و مخاطب هم می‌داند که پلیس داستان همین فرد است. بنابراین ما رستگار را به عنوان نماینده بازپرس و عباس را به عنوان نماینده پلیس انتخاب کردیم و در صحنه‌های مختلف حضور آنها دیده می‌شود.
 

قصه ما پلیسی نیست، معمایی است!

انتقاد: حالا مگر سریال بوی باران شخصیت‌محور است مثل سریال پوآرو که فقط یک کارآگاه و یک سربازرس وجود داشته باشد؟ بوی باران یک ملودرام جنایی معمایی است که اتفاقات مختلف رخ می‌دهد. بنابراین حضور پلیس و آگاهی در صحنه‌های مختلف قتل و جنایت لازم است.

دفاع: باز هم تاکید می‌کنم باید سریال‌های روز دنیا را دید که در چنین سریال‌هایی وقتی جنایت رخ می‌دهد و از آنجا  که قصه با یک نفر جلو می‌رود، به همین دلیل پلیس قصه ثابت است. ضمن این‌که سریال ما پلیسی نیست، بلکه سریال بوی باران، معمایی است و قصه ترانه روایت می‌شود. اگر سریال ما پلیسی بود، حرف شما درست بود و ما باید در بخش‌های مختلف قصه، پلیس و قوه قضاییه را نشان می‌دادیم که عملکردشان به چه شکلی است، اما ما یک سریال معمایی داریم.

جنس قصه به این اندازه طلب می‌کرد که ما یک بازپرس و یک پلیس داشته باشیم و مخاطب با پیشرفت قصه همه اجزای زندگی آنها را بداند. بنابراین بازپرس و پلیس قصه ما در جای درست‌شان قرار گرفتند. از سوی دیگر در قصه 70 قسمتی تا این اندازه می‌توانستیم پرداخت به شخصیت‌ها داشته باشیم و نمی‌توانستیم با ورود کاراکترهای جدید مخاطب را گیج کنیم. چون ذهن مخاطب تا یک حجمی می‌تواند کاراکترها را تحمل کند. اگر قرار بود پلیس‌های دیگر به قصه اضافه می‌شدند، یعنی باید کلی اجزای دیگر به قصه اضافه می‌کردیم و روابط عاطفی، کاری و .... آنها هم به تصویر می‌کشیدیم.

 بنابراین این کاملا از حوصله مخاطب خارج بود و حتی به ضرر پلیس بود و حسن کار محسوب نمی‌شد. البته در صحنه‌ای از سریال شما پلیس اتباع را می‌بینید که ما به‌ناچار شخصیت دیگری قرار دادیم و چاره‌ای نبود. اگر می‌توانستیم همین عباس را به عنوان نماینده پلیس اتباع هم قرار می‌دادیم.

تعدد کاراکترهای پلیس فقط باعث ازهم‌گسیختگی نخ تسبیح کار  و برای مخاطب گیج‌کننده می‌شد. مگر آن‌که می‌خواستیم یک قصه 150 قسمتی بسازیم. به همین دلیل داستان‌های پلیسی که تعداد قسمت‌هایشان هم کم نبود مثل پوآرو، فقط یک کارآگاه و یک سربازرس بود تا نخ تسبیح قصه از بین نرود.
 

واکنش ترانه از یک پرونده واقعی اخذ شده

انتقاد: سهیل به قتل رسید. ترانه بالای سر او می‌رسد و با جنازه سهیل رو‌به‌رو می‌شود. اولین کاری که می‌کند این است که تایلیور ماشین‌های سنگین را از روی زمین بر می‌دارد و بالای سر سهیل می‌ایستد. نگاهش به یک زن و شوهر می‌افتد که او را با تایلیور بالای سر سهیل می‌بینند. بی‌هدف و در حالی که این ابزار در دستش است که به خون سهیل آغشته شده، به سمت در ورودی شرکت راه می‌افتد. مردم از او می‌ترسند و فرار می‌کنند. این واکنش ترانه به گفته برخی از منتقدان دم دستی و غیرعقلانی بود.

دفاع: هر فردی وقتی با بحران رو‌به‌رو می‌شود، واکنشش متفاوت است و باید تفاوت روانی آدم‌ها را در نظر بگیرید. واکنش ترانه هم بر اساس شوکی است که به او وارد شده است. او چند دقیقه قبلش با همسرش تلفنی صحبت می‌کند، اما ناگهان در شرکت با جنازه همسرش رو‌به‌رو می‌شود، به همین دلیل آلت قتاله را بر می‌دارد و ... واکنش همه آدم‌ها یکی نیست که شما این طور می‌گویید.

ضمن این‌که این را باید قبول کنید که بین تصوری که یک فرد از رفتارهایش در لحظه فاجعه دارد با زمانی که در لحظه فاجعه قرار می‌گیرد و واکنش نشان می‌دهد، کاملا فرق دارد. این مبحث روان‌شناسی است و هر کسی در لحظه‌های بحران رفتارهای متفاوتی دارد. برایتان مثالی می‌زنم. وقتی زلزله اتفاق افتاد بعضی از مردم دست به غارت زدند و به فروشگاه‌ها حمله کردند. در حالی که وقتی از آنها پرسیده شد که آیا هنگام زلزله دست به غارت زدن زده‌اند، آنها پاسخ منفی داده بودند؛ اما بعد از این‌که فیلمشان را نشان دادند که در هنگام زلزله این کار را کرده بودند، انکار کردند و گفتند که خودشان نیستند. بنابراین هیچ فردی هنگام بحران آگاهانه تصمیم نمی‌گیرد، بلکه به‌شدت تحت‌تاثیر ناخودآگاه است. ضمن این‌که من واکنش ترانه را در این سکانس از یک پرونده واقعی برداشته بودم.
 

همه شرکت‌ها دوربین ندارند

انتقاد: شهرام قبل از این‌که وارد شرکت شود تا فلش اعتراف برهان را از سهیل بگیرد نگاهش به دوربین ورودی شرکت می‌افتد و بعد تصمیم می‌گیرد از پنجره پشت ساختمان وارد شرکت شود. نکته قابل تامل این است که هیچ جای شرکت دوربین نیست، در حالی که دوربین در همه بخش‌های شرکت‌ها و نهادها وجود دارد و غیرمنطقی است شرکت سهیل که جای بزرگی هم هست فقط دوربین در ورودی ساختمان باشد! ضمن این‌که نگاه اول شهرام به دوربین باعث می‌شود که چهره او در دوربین ثبت شود، اما بازپرس دوربین را چک نمی‌کند و همین منجر به علامت سؤال بزرگی می‌شود.

دفاع: این طور نیست که همه شرکت‌ها و نهادها در همه بخش‌ها دوربین گذاشته باشند. ضمن این‌که سهیل در شرکت خصوصی کار می‌کند و خیلی هم طبیعی است که فقط یک دوربین جلو در ورودی باشد. علاوه‌بر آن نمی‌خواهید که قصه را لو بدهم. باید چند قسمت صبوری کنید تا متوجه شوید قصه به چه شکلی جلو می‌رود!

 

چمدان‌های دلار!

انتقاد: مهندس همیشه چمدان‌هایش را به شهاب می‌دهد که برایش در کارخانه بازیافت زباله نگه دارد. این در حالی است که داخل چمدان پر از دلار است. چرا باید او این کار را انجام بدهد؟ چه دلیل منطقی وجود دارد که او این کار را انجام می‌دهد؟

دفاع: من نام این را ابهام نمی‌گذارم، بلکه پیچ‌های داستان بوی باران است که باید این گره‌ها در ذهن مخاطب شکل بگیرد و بعد با پیشرفت قصه به آن پاسخ بدهیم. بنابراین همه این موارد گره‌های قصه است که باز می‌شود. ما یک قصه سطحی ننوشته‌ایم که یک پسر با یک نفر ازدواج کند و بعد داستان‌های خودشان را داشته باشند. ما روایتگر یک سریال ملودرام معمایی هستیم.

قصه ما مثل یک پیاز می‌ماند که هر لایه از آن باید جدا شود تا به مغز برسیم. ما همیشه عادت کرده‌ایم که زود به نتیجه برسیم و قصه‌هایمان فست‌فودی باشد. در حالی که نباید این طور باشد. باید دقیق  نگاه کرد و قصه هرچه جلوتر می رود با این باند تبهکاری بیشتر آشنا شده و متوجه می‌شوید که چرا مهندس چمدان دلارها را به دست شهاب می‌سپرد. باید سعه صدر داشته باشید تا قصه بوی باران را تا به انتها ببینید. مسلما با پیشرفت قصه مردم پاسخ پرسش‌های شان را دریافت می‌کنند.
 

هوشمندی پلیس دیده می‌شود

انتقاد: دادستان می‌تواند آرشیو تماس‌های برهان را به واسطه مخابرات به دست بیاورد، اما سراغ مخابرات نمی‌رود. همچنین وقتی برهان، از اعترافش فیلم می‌گیرد آن را داخل فلش می‌ریزد و برای سهیل می‌آورد. این در حالی هست که می‌توانست خیلی راحت از طریق شبکه‌های اجتماعی یا ایمیل فیلم را برای سهیل بفرستد، اما این کار را انجام نمی‌دهد. علاوه‌بر آن در صحنه‌ای حاضر نمی‌شود که به مادرش نام قاتل را بگوید و می‌گوید می‌خواهد در دادگاه حاضر شود، اما بعد می‌بینیم از دست پلیس فرار می‌کند و به یک مسافرخانه پناه می‌برد.

دفاع: باز هم تاکید می‌کنم باید صبوری کنید. اگر سه تا چهار قسمت صبر کنید پاسخ این سؤالات هم دریافت می‌کنید. قصه بوی باران روشن است و فقط داستان درباره درگیری یک نفر نیست، بلکه داستان مواجهه پلیس و قوه قضاییه با یک گروه بزرگ مواد مخدر است. به همین دلیل پلیس نمی‌خواهد یک فرد پیشانی را بگیرد، بلکه می‌خواهد ضوابط را کشف کند و بعد افراد را پیدا کند. شما در قسمت‌های آتی هوشمندی پلیس و دستگاه قضایی را می‌بینید که نقشه‌شان چیست. الان تهمیدی است که مخاطب فریب بخورد که پلیس کاری نمی‌کند و برنامه‌ای ندارد.

درباره فلش هم باید بگویم حجم فیلم زیاد بوده است. ضمن این‌که در هر اتفاقی که رخ می‌دهد راه‌های زیادی وجود دارد، ولی شما در جهان داستان یک راه را انتخاب می‌کنید. در زندگی واقعی هم این مساله وجود دارد. شما در مواجهه با یک اتفاق حرفی می‌زنید یا تصمیمی می‌گیرد، اما دو ساعت بعد که ذهنتان آرام شد با خودتان می‌گویید که اگر فلان حرف را می‌زدم یا اگر این طور تصمیم می‌گرفتم، بهتر بود.

 این هم تصمیم برهان بوده که فیلم اعترافش را در قالب فلش به سهیل بدهد. یعنی این هم راه‌حلی هست که برهان در موقعیت بحرانی که قرار گرفته بود، انتخاب کرده است. از سوی دیگر برهان قاتل جانی، بازپرس یا کارآگاه که نیست. او یک بچه است و در حد یک بچه باید از او انتظار داشته باشید. بنابراین نباید از او توقع داشته باشید که مثل یک قاتل تصمیم‌های حرفه‌ای در مواقع بحران بگیرد. او کاری را انجام می‌دهد که به ذهنش برسد.
درباره این‌که چرا برهان نام قاتل را به مادرش نمی‌گوید این است که برهان در این ماجرا خودش مقصر است و می‌خواهد فرار کند. او شهادت دروغ داده و باعث شده یک نفر مدت‌ها در زندان بیفتد و به ازای این کارش هم پول گرفته است. بنابراین جرات نمی‌کند سراغ پلیس برود. در این بخش هم کارهای برهان را در حد و اندازه سن و سالش انتظار داشته باشید. او بچه یک کارگر ساده است که می‌خواهد به واسطه گرفتن پول زندگی خودش و مادرش را از فلاکت نجات بدهد، به همین دلیل در مسیر زندگی‌اش اشتباه می‌کند و درگیر ماجراهایی می‌شود.
 

بانوی گریان تلویزیون!

گاهی بازیگران به دلیل نقش‌های تکراری که می‌پذیرند، باعث می‌شوند دیگر مخاطبان آنها را به واسطه شخصیت هایی که همیشه بازی می‌کنند، بشناسند. یکی از این هنرمندان، نرگس محمدی است که در سه فصل از سریال تلویزیونی ستایش بازی کرده که البته فصل سوم هنوز پخش نشده است.

او در این دو فصل مجموعه نقش زنی را بازی کرده است که انواع بلاها بر سر او نازل شده و آسیب‌های زیادی از اطرافیان و اجتماع خورده است، اما با این حال تلاش می‌کند یک تنه در مقابل همه بایستد و مشکلات را خودش حل کند. همین یک تنه بودن او باعث می‌شد به سختی از پس ماجراها بر بیاد و همیشه دل مخاطب برای او می‌سوخت که چرا این همه اتفاق تلخ، دردآور و غم‌انگیز برای او رخ می‌دهد.

حال او در سریال بوی باران هم با ایفای نقش ترانه چنین نقشی را تجربه کرده است، شخصیتی که مرتب همه اتفاقات تلخ در زندگی‌اش می‌افتد که به قول معروف اشکش دم مشکش است! برادرش متهم به قتل می‌شود. مادرشوهرش در ابتدا او را به عنوان عروس قبول نمی‌کند و مرتب او و خانواده‌اش را تحقیر می‌کند. خودش با این‌که خانم دکتر است می‌رود خدمتکار می‌شود تا ماجرا را کشف کند و به همین دلیل باز هم تحقیر می‌شود.

در ادامه وارد کارخانه بازیافت زباله می‌شود و آنجا یکی از کارگران کارخانه به نام فریبا اذیتش می‌کند. از سوی دیگر همسرش به قتل می‌رسد و باز هم شوکه می‌شود و گریه می‌کند. در مجموع در این سریال هم همه اتفاقات تلخ دنیا یکجا بر سر او نازل می‌شود و تنها با همه چیز مقابله می‌کند، حتی پدر و مادرش هم بی‌اطلاع از کارهایی هستند که او برای نجات برادرش انجام می‌دهد. همه این اتفاقات تلخ که در داستان برای او می‌افتد، باعث شده که در شبکه‌های مجازی به او لقب بانوی گریان تلویزیون را بدهند و اسکار این بخش را به او اهدا کنند!


تصویربرداری «بوی باران» ادامه دارد

تصویربرداری سریال «بوی باران» در حالی روزهای پایانی خود را پشت‌سر می‌گذارد که بازی تمام بازیگران اصلی به جز چند نفر به اتمام رسیده است.

به گفته مجتبی وحیدی، دستیار تهیه‌کننده مجموعه بوی باران، به غیر از سیدمهرداد ضیایی (در نقش بازرس پرونده)، حمیرا ریاضی (در نقش وکیل مدافع) و بهزاد داوری(مامور)، کار سایر بازیگران این طرح به اتمام رسیده است. وی با اشاره به سختی کار تصویربرداری در روزهای پایانی، یادآور شد: کار همزمان در چند تیم در حال پیگیری است، به طوری که تقریبا می‌توان گفت ۲۴ ساعته در تلاشیم و مدتی است شب‌کار هستیم و بازیگران تا صبح درگیر فیلمبرداری هستند.

وحیدی تصریح کرد: شبانه‌روز در مکان های فیلمبرداری متفاوتی هستیم هم خیابانی و هم دادسرا و امیدوارم تا پایان همین هفته با ضبط سکانس‌های پایانی، تصویربرداری این طرح سنگین به اتمام برسد.

وی در پایان اظهار کرد: از آن‌جایی که سریال «بوی باران» در حال پخش است، برای رسیدن کار به آنتن، تدوین، صداگذاری، موسیقی، جلوه‌های ویژه و اصلاح رنگ همزمان با تصویربرداری با تلاش همه دوستان در این طرح در حال انجام است.

در خلاصه داستان سریال «بوی باران» آمده است: فرشته در شب عروسی‌اش به قتل می‌رسد. نامزد سابق فرشته، جوانی به نام پیمان است که طبق شواهد و مدارک، متهم به قتل است و دستگیر می‌شود. پس از برگزاری مراسم چهلم فرشته، دختر جوانی به نام ترانه...

مجموعه تلویزیونی ۷۵ قسمتی بوی باران به تهیه‌کنندگی محمدرضا تخت‌کشیان و کارگردانی محمود معظمی کاری از گروه فیلم و سریال شبکه یک سیماست که این شب‌ها حوالی ساعت ۲۲ و 15 دقیقه روی آنتن می‌رود.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.