0
مسیر جاری :
گر قدمت هست چو مردان برو سعدی شیرازی

گر قدمت هست چو مردان برو

گر قدمت هست چو مردان برو شاعر : سعدي ور عملت نيست چو سعدي بنال گر قدمت هست چو مردان برو انت رجائي و عليک اتکال رب اعني و اقل عثرتي لايتهدي و يعي ما يقال ان هوي...
هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل سعدی شیرازی

هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل

هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل شاعر : سعدي به صورتي ندهد صورتيست لايعقل هر آدمي که نظر با يکي ندارد و دل به هيچ کار نيايد حيات بي‌حاصل اگر همين خور و خوابست حاصل از...
شکر و فضل خداي غزوجل سعدی شیرازی

شکر و فضل خداي غزوجل

شکر و فضل خداي غزوجل شاعر : سعدي که امير بزرگوار اجل شکر و فضل خداي غزوجل خانه تحويل کرد و جامه بدل شرف خاندان و دولت و ملک ملکش بانگ زد که لاتفعل ديوش از راه معرفت...
شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز سعدی شیرازی

شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز

شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز شاعر : سعدي ز خويشتن نفسي اي پسر به حق پرداز شبي چنين در هفت آسمان به رحمت باز که آنچه رفت به غفلت دگر نيايد باز مگر ز مدت عمر آنچه...
خوشا سپيده‌دمي باشد آنکه بينم باز سعدی شیرازی

خوشا سپيده‌دمي باشد آنکه بينم باز

خوشا سپيده‌دمي باشد آنکه بينم باز شاعر : سعدي رسيده بر سر الله اکبر شيراز خوشا سپيده‌دمي باشد آنکه بينم باز که بار ايمني آرد نه جور قحط و نياز بديده بار دگر آن بهشت روي...
نظر دريغ مدار از من اي مه منظور سعدی شیرازی

نظر دريغ مدار از من اي مه منظور

نظر دريغ مدار از من اي مه منظور شاعر : سعدي که مه دريغ نمي‌دارد از خلايق نور نظر دريغ مدار از من اي مه منظور چرا چو چشم بد افتاده‌ام ز روي تو دور به چشم نيک نگه کرده‌ام...
با بدان بد باش و با نيکان نکو سعدی شیرازی

با بدان بد باش و با نيکان نکو

با بدان بد باش و با نيکان نکو شاعر : سعدي جاي گل گل باش و جاي خار خار با بدان بد باش و با نيکان نکو بل بترس از مردمان ديوسار ديو با مردم نياميزد مترس دير زود از جان...
کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟ سعدی شیرازی

کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟

کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟ شاعر : سعدي چرا همي نکند بر دو چشم من رفتار؟ کجا همي رود اين شاهد شکر گفتار؟ که در تأمل او خيره مي‌شود ابصار به آفتاب نماند مگر به يک...
به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار سعدی شیرازی

به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار

به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار شاعر : سعدي که بر و بحر فراخست و آدمي بسيار به هيچ يار مده خاطر و به هيچ ديار از آنکه چون سگ صيدي نمي‌رود به شکار هميشه بر سگ شهري جفا...
بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار سعدی شیرازی

بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار

بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار شاعر : سعدي خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار بامدادي که تفاوت نکند ليل و نهار که نه وقتست که در خانه بخفتي بيکار صوفي از صومعه گو خيمه...