مسیر جاری :
مفاهیم رنگ در تعزیه
نقاب و کله سازی در مراسم شبیه خوانی
جهاد تبیین از دیدگاه مقام معظم رهبری «دامت برکاته»
نماز روز 28 صفر چگونه خوانده می شود؟
قدرت هوشمند حزب الله در مواجهه با مخالفان
همه چیز راجع به کف کاذب پشت بام
تعزیه حضرت عباس(ع)
تعزیه طفلان مسلم(ع)
تعزیه مسلم بن عقیل(ع)
تعزیه حضرت علی اکبر(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چهار زن برگزیده عالم
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
مهاجرت حیوانات
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
علم پشت پرده رنگ حنا
دعای هفت هیکل و خواص آن
دعا برای ختم به خیر شدن امور و گشایش مسائل
اي داده بر وي تو قمر داو تمامي
اي داده بر وي تو قمر داو تمامي شاعر : اوحدي مراغه اي پيش تو کمر بسته اسيران به غلامي اي داده بر وي تو قمر داو تمامي گر ماه ببيند که تو در گوشهي بامي از شرم بنا گوش تو...
اي غنچه با لب تو ز دل کرده همدمي
اي غنچه با لب تو ز دل کرده همدمي شاعر : اوحدي مراغه اي گل وام کرده از رخ خوب تو خرمي اي غنچه با لب تو ز دل کرده همدمي مشک و سمن چو عنبر و کافور خادمي زلف و رخ ترا ز دل...
زهي! ناديده از خوبان کسي مثل تو در خيلي
زهي! ناديده از خوبان کسي مثل تو در خيلي شاعر : اوحدي مراغه اي اگر روي ترا ديدي چو من مجنون شدي ليلي زهي! ناديده از خوبان کسي مثل تو در خيلي که شب روز گردانم بواويلاه و واويلي...
آنخان خانان را ببين، بر صندلي يللي بلي
آنخان خانان را ببين، بر صندلي يللي بلي شاعر : اوحدي مراغه اي ميگير و زانو زن برش، گر مقبلي يللي بلي آنخان خانان را ببين، بر صندلي يللي بلي ميران غلام روي او، از بيدلي يللي...
سرم بيدولتست، ار نه ز پايت کي شدي خالي؟
سرم بيدولتست، ار نه ز پايت کي شدي خالي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که حور نرگسين چشمي و ماه عنبرين خالي سرم بيدولتست، ار نه ز پايت کي شدي خالي؟ که ميمون طالع و بخت و همايون...
اي بر شفق نهاده از شام زلف خالي
اي بر شفق نهاده از شام زلف خالي شاعر : اوحدي مراغه اي بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالي اي بر شفق نهاده از شام زلف خالي ماهي چنان نبيند جوينده، جز به سالي چون ماه عيد جويم...
از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي
از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي شاعر : اوحدي مراغه اي تا از خجالت تو نرويد دگر گلي از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي گر در رخ تو نيک بکردي تاملي عاقل به آفتاب نکردي دگر...
نه بيگانهاي، اي بت خانگي
نه بيگانهاي، اي بت خانگي شاعر : اوحدي مراغه اي مکن با من خسته بيگانگي نه بيگانهاي، اي بت خانگي چه سود اين دليري و مردانگي؟ تو گر پايمردي نکردي به لطف نباشد ز من...
اي دل پر هوش ما با همه فرزانگي
اي دل پر هوش ما با همه فرزانگي شاعر : اوحدي مراغه اي شد ز غم آن پري فاش به ديوانگي اي دل پر هوش ما با همه فرزانگي پيش خراباتيان آن صنم خانگي ما چو خراباتييم گر ننشيند...
گفتم که: بگذرانم روزي به نام و ننگي؟
گفتم که: بگذرانم روزي به نام و ننگي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي خود با کمند عشقم وزني نبود و سنگي گفتم که: بگذرانم روزي به نام و ننگي؟ دردا! که بر نيامد خروار من به تنگي رفت...