0
مسیر جاری :
هر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بري اوحدی مراغه ای

هر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بري

هر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بري شاعر : اوحدي مراغه اي پرده پيش رخ ببندي، پس در ايوانم بري هر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بري خون چشم من بريزي، تا که بر خوانم بري...
برون کردي مرا از دل چو دل با ديگري داري اوحدی مراغه ای

برون کردي مرا از دل چو دل با ديگري داري

برون کردي مرا از دل چو دل با ديگري داري شاعر : اوحدي مراغه اي کجا يادآوري از من؟ که از من بهتري داري برون کردي مرا از دل چو دل با ديگري داري کس از حيرت نمي‌داند که بر تن...
شب هجرانت، اي دلبر، شب يلداست پنداري اوحدی مراغه ای

شب هجرانت، اي دلبر، شب يلداست پنداري

شب هجرانت، اي دلبر، شب يلداست پنداري شاعر : اوحدي مراغه اي رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداري شب هجرانت، اي دلبر، شب يلداست پنداري که بالاي تو گر گويد: نکردم، راست پنداري...
ترا مي‌زيبد از خوبان غرور و ناز و تن داري اوحدی مراغه ای

ترا مي‌زيبد از خوبان غرور و ناز و تن داري

ترا مي‌زيبد از خوبان غرور و ناز و تن داري شاعر : اوحدي مراغه اي که عنبر بر بياض سيم و سنبل بر سمن داري ترا مي‌زيبد از خوبان غرور و ناز و تن داري نمي‌رنجم کنون از تو،که اين...
من به هر جوري نخواهم کرد زاري اوحدی مراغه ای

من به هر جوري نخواهم کرد زاري

من به هر جوري نخواهم کرد زاري شاعر : اوحدي مراغه اي زانکه دولت باشد از خوي تو خواري من به هر جوري نخواهم کرد زاري بعد ازين گر بر سرم شمشير باري گفته‌اي: خونت بريزم،سهل...
ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري اوحدی مراغه ای

ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري

ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري شاعر : اوحدي مراغه اي نتوان شراب خوردن بي‌مطربي و ياري ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري تا مي‌تواند از تن کردن بدل گذاري ياري لطيف بايد،...
ز تورانيان تنگ چشمي سواري اوحدی مراغه ای

ز تورانيان تنگ چشمي سواري

ز تورانيان تنگ چشمي سواري شاعر : اوحدي مراغه اي در ايران به زلف سيه کرد کاري ز تورانيان تنگ چشمي سواري که دشمن نکردست با دوستداري که کافر نکردست بر دين پرستي سرش پر...
پادشاهست آنکه دارد در چنين خرم بهاري اوحدی مراغه ای

پادشاهست آنکه دارد در چنين خرم بهاري

پادشاهست آنکه دارد در چنين خرم بهاري شاعر : اوحدي مراغه اي ساقيي سرمست و جامي، مطربي موزون و ياري پادشاهست آنکه دارد در چنين خرم بهاري بلبلي هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاري...
باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري اوحدی مراغه ای

باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري

باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري شاعر : اوحدي مراغه اي آن کش ز در درآيد هر لحظه چون تو ياري باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري شاهان به باز و شاهين زين خوب‌ترشکاري بر صيد گاه دولت...
روي در پرده و از پرده برون مي‌نگري اوحدی مراغه ای

روي در پرده و از پرده برون مي‌نگري

روي در پرده و از پرده برون مي‌نگري شاعر : اوحدي مراغه اي پرده‌بردار، که داريم سر پرده‌دري روي در پرده و از پرده برون مي‌نگري خود ندانند که از کوي تصور بدري خلق بر ظاهر...