0
مسیر جاری :
آقاجان اگر قابل شهادتم، حاضرم! ادبیات دفاع مقدس

آقاجان اگر قابل شهادتم، حاضرم!

به خواب فرو رفتم در عالم خواب حادثه‌اي را ديدم كه نيروهاي عراقي حمله‌اي همه‌جانبه را آغاز كرده‌اند و من نيز از ترس توان هيچ اقدامي را ندارم و با همين گرفتاري و ترس و خواب آشفته، صبح شد. وقتي‌كه براي صبحانه...
آفتاب و باران آسمان شهادت ادبیات دفاع مقدس

آفتاب و باران آسمان شهادت

او بعد از والفجر8 به دوستان گفته بود: «ارزش‌هايي که زيربناي اعتقادي ماست با اين جنگ حفظ مي‌شود... خدا مقدر کرده که انسان‌هايي معلول و مجروح شوند تا انسان رشد معنوي کند. اصلاً هدف خلقت حفظ اين ارزش‌هاست....
آخرين مرد چزابه به زمين افتاد! ادبیات دفاع مقدس

آخرين مرد چزابه به زمين افتاد!

قول بچه‌هاي ديده‌بان شكم شكم خالي مي‌كردند! بدون هيچ‌گونه توقفي اين كاتيوشاها مدام پر و خالي مي‌شدند و جالب اينكه تانك‌هاي‌شان هم رگبار مي‌زدند! وقتي آتش پشت سرمان را نگاه مي‌كرديم مي‌ديديم كه درست از...
خاطرات امدادگر «باهره شاهکلدي» از سال هاي دفاع مقدس ادبیات دفاع مقدس

خاطرات امدادگر «باهره شاهکلدي» از سال هاي دفاع مقدس

دختر جوان تک و تنها در کوپه نشسته بود. قطار مسير تهران- اهواز را بي مهابا طي مي کرد. نگاه نگران دختر جوان بيرون از پنجره در نقطه اي مبهم گم شده بود. بيشتر از هميشه آماده بود؛ حتي براي مرگ! اما دلهره اي...
معراج ادبیات دفاع مقدس

معراج

به هوش باش كه امروز كوفه تهران است و ذوالفقار گرفتار نيزه‌داران است مساحتي است پر از چهره‌هاي رنگ به رنگ كه فتنه پشت نقاب فريب پنهان است براي آنكه عدالت به خون بغلطد باز قلم، زبانة شمشيرهاي برّان...
معراج ادبیات دفاع مقدس

معراج

سيّد ابوالقاسم حسيني را نمی‌دانم روحانی شاعر بخوانم یا شاعر روحانی. اما او را از اهالی زلال انقلاب و پایداری و از شاگردان صدیق مکتب اهل‌بیت(ع) می‌دانیم. او که متخلص به «ژرفا» تخلص می‌کند غزل را بسیار...
عکسها ادبیات دفاع مقدس

عکسها

به خاك مانده در فكر آسمان هستم پرنده ام كه به دنبا آشيان هستم هر آنكس كه سرمست آن جام رفت به شهر شهيدان گمنام رفت
مصاحبه ها ادبیات دفاع مقدس

مصاحبه ها

طبع لطيف شاعري، روحيات سخت نظامي و مآموريت دشواري چون جنگ تحميلي شايد به خيال افراد عادي جامعه، جمع اضداد باشد و حضورشان در پيشينه يك فرد غير ممكن، اما ارتش جمهوري اسلامي ايران فرهيختگان بسياري دارد كه...
خاكريز حماسه ادبیات دفاع مقدس

خاكريز حماسه

به مشهد آمدم و روز اربعين «حسين» چه شور و ولوله در درگه «رضا» ديدم ز «ترك» و «كرد» و «لر» و «مشهدي» و «تهراني» روان به سوي «حرم» دسته دسته ها ديدم
مفسر عشق ادبیات دفاع مقدس

مفسر عشق

این درد زخم کهنه دیگر دوا ندارد این دل که شیمیائی است هرگز شفا ندارد این گاز تاول افزا کم کم برد توانم گوئی که خردل آن در سینه جا ندارد ای وای، مانده ام جا از کوچ کاروان ها با این که مرغ جانم دامی به پا...