مسیر جاری :
طُغرا نویسـی سبکی در خوشنویسـی
خطوط فراموش شده خوشنویسی ایرانی و اسلامی
کاربردهای هوش مصنوعی در حمل و نقل و ترافیک
راههای کاربردی برای کاهش هزینه در بزرگ کردن فرزندان
چه ابزارهایی برای تشخیص تعارض منافع وجود دارد؟
تحلیل نمادین لباس در آیات قرآن
چگونه می توان در صورت مشاهده تعارض منافع، آن را گزارش کرد؟
عایق استخر نانو ثمین پلیمر راهحلی پایدار برای حفاظت از استخرها
چگونه با فرزندمان دوست باشیم؟ روشهای قطعی ایجاد رابطه صمیمانه
مسافرت به ترکیه؛ نکاتی که باید قبل از پرواز بدانید
نحوه خواندن نماز والدین
خلاصه ای از زندگی مولانا
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
دلبستگي به نيروهاي مسلمان كرد
«... شما اگر مي خواهيد واقعاً « احمد » را آن طور كه بود بشناسيد، لازم نيست سراغ ما بچه هاي سپاه بياييد. شما برويد سراغ مردم كردستان. برويد پاي صحبت مردم مسلمان مهاباد، سقز، بانه، پاوه و مريوان بنشينيد....
بين نيروها مي خوابيد
ظهر بود. صداي زنگ در منزل به گوش رسيد. آقا يوسف بود. در را كه باز كردم، ديدم واي خداي من! باز هم مهمان ناخوانده! با لبخند گفت:
كليد همه ي قفل ها
گوش ايستاده بودند تا داماد بياد؛ يك جماعت از آن بچه هاي ناقلاي اطلاعات عمليات كه با او شوخي داشتند. علي آقا بي خبر از همه چيز چشمش افتاد به سي ، چهل نفر از بچه هايش كه سر كوچه جمع شده بودند. خيلي جدي به...
با همه رفيق بود
شهيد كاظمي با تمام دوستان و همكاران، چه مادون و چه مافوق، برخوردي انساني و اسلامي داشت. بعضاً اگر در خصوص مسائل كاري با كسي اصطكاك پيدا مي كرد، پس از مدت كوتاهي، خود اولين كسي بود كه درصدد دلجويي
بسيجي ها را جا به جا مي كرد!
مدتي همراه با آقا اسماعيل در چادرها مستقر بوديم. هوا سرد بود و طاقت فرسا. او در همه چيزش- غذا خوردن و خوابيدن و گفت و گو كردن و ...- در كنارمان بود و هرگز خود را تافته اي جدا بافته نمي دانست و امتيازي...
سطوت و رأفت
يادم هست يك بار شهيد دستواره بدجوري به برادر « احمد » حمله كرد؛ طوري كه فكر مي كرديم الان است كه با او دست به يقه بشود! برادر « احمد » هم كه نقش خودش را خوب بازي مي كرد، ضمن دفاع ظاهري از مباني ماترياليزم،...
جاي همه را مرتب مي كرد
آراسته، تميز، مودب، متين، خوش برخورد و صميمي بود. در يك برخورد به او علاقه مند مي شدي. حاج اصغر جواني را مي گويم. بزرگي در رفتار و كردارش نمايان بود معرفت اسلامي و مودّت و جذبه در رفتارش موج مي زد.
وقتي همه خواب بودند
شهيد مهدي زين الدين: هميشه به مسئولان لشكرش توصيه مي كرد كه براي رزمندگان اسلام احترام خاصّي قائل شوند و هميشه خود را نسبت به آن ها بدهكار بدانند. او مي گفت: « بسيجي ها حقّ بزرگي بر گردن ما دارند ».
اگر دل آنان بشكند، مسئوليم
روز بيست و يك يا بيست و دو مهرماه 1359 بود. خرمشهر به شدت زير آتش سلاح هاي سنگين عراقي ها بود. ميدان راه آهن، پليس راه و آتش نشاني و... براي چندمين بار بود كه به تصرف عراقي ها درآمد. تعدادي از نيروها خسته...
خيلي دوستت دارم
خداحافظي از مردم روستاي قاسم آباد تمام شده بود. آخر شب كه همه خواب بودند، در خانه ي دوستش آقاي خسروي را زد و با شوخي گفت: « الان چه وقت خوابه، بيا بيرون بچه ها را جمع كنيم و كمي فوتبال بازي كنيم. »