0
مسیر جاری :
اي همه نيست‌ها به صنع تو هست خاقانی

اي همه نيست‌ها به صنع تو هست

اي همه نيست‌ها به صنع تو هست شاعر : خاقاني هست‌ها با کمال ذات تو نيست اي همه نيست‌ها به صنع تو هست غرقه‌ي فيض مکرمات تو نيست نيست يک دم که بنده خاقاني زان غرضش زن...
امن جستي مجوي خاقاني خاقانی

امن جستي مجوي خاقاني

امن جستي مجوي خاقاني شاعر : خاقاني کاين مراد از جهان نخواهي يافت امن جستي مجوي خاقاني کيمياي امان نخواهي يافت اندر افلاس خانه‌ي گيتي دم همي داد و حريفي مي‌جست حوري...
خواجه اسعد چو مي خورد پيوست خاقانی

خواجه اسعد چو مي خورد پيوست

خواجه اسعد چو مي خورد پيوست شاعر : خاقاني طرفه شکلي شود چو گردد مست خواجه اسعد چو مي خورد پيوست قلتبان شکل نيست ليکن هست پارسا روي هست ليکن نيست که از گوهر راز سفتن...
سرفکنده شدم چو دختر زاد خاقانی

سرفکنده شدم چو دختر زاد

سرفکنده شدم چو دختر زاد شاعر : خاقاني بر فلک سر فراختم چو برفت سرفکنده شدم چو دختر زاد بر جهان اسب تاختم چو برفت بودم از عجز چون خر اندر گل عمر ثاني شناختم چو برفت...
نسبت از علم گير خاقاني خاقانی

نسبت از علم گير خاقاني

نسبت از علم گير خاقاني شاعر : خاقاني که بقا شاخ علم را ثمره است نسبت از علم گير خاقاني نقش سود است هرچه بر شجره است علوي را که نيست علم علي جاهل از زمره‌ي هم الکفره...
کو آنکه نقد او به ترازوي هفت چرخ خاقانی

کو آنکه نقد او به ترازوي هفت چرخ

کو آنکه نقد او به ترازوي هفت چرخ شاعر : خاقاني شش دانگ بود راست بهر کفه‌اي که سخت کو آنکه نقد او به ترازوي هفت چرخ در قمره‌ي زمانه به خاکي بباخت بخت در بيع گاه دهر به...
خاقانيا جواني و امن و کفاف هست خاقانی

خاقانيا جواني و امن و کفاف هست

خاقانيا جواني و امن و کفاف هست شاعر : خاقاني بالاي اين سه چيز در افزاي کس نيافت خاقانيا جواني و امن و کفاف هست کاين هر سه کيمياست به يک جاي کس نيافت چون هر سه داري از...
پيش بين دختر نو آمد من خاقانی

پيش بين دختر نو آمد من

پيش بين دختر نو آمد من شاعر : خاقاني ديد کفاتش از پس است برفت پيش بين دختر نو آمد من ديد کاين منزل خس است برفت تحفه‌اي تازه کمد از ره غيب کاين جهان بد گهر کس است برفت...
گر نشستي وراي خاقاني خاقانی

گر نشستي وراي خاقاني

گر نشستي وراي خاقاني شاعر : خاقاني نه ورا عيب و نه تو را هنر است گر نشستي وراي خاقاني کز بر مشتري ورا مقر است زحل نحس تيره روي نگر
خاقاني آن کسان که طريق تو مي‌روند خاقانی

خاقاني آن کسان که طريق تو مي‌روند

خاقاني آن کسان که طريق تو مي‌روند شاعر : خاقاني زاغند و زاغ را روشن کبک آرزوست خاقاني آن کسان که طريق تو مي‌روند نارنج از آن خرد که ترازو کندز پوست بس طفل کارزوي ترازوي...