اي همه نيستها به صنع تو هست شاعر : خاقاني هستها با کمال ذات تو نيست اي همه نيستها به صنع تو هست غرقهي فيض مکرمات تو نيست نيست يک دم که بنده خاقاني زان غرضش زن بود که بانوي خانه است مرد مسافر حديث خانه کو گويد نيست سوم خانه خوب اگرچه يگانه است بود مرا خانهاي نخست و دوم خوب خانهي من همچو چوبه زير ميانه است گوئي خاقانيا ز خانه خبر ده خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست دوستکاني داد شاهم جام دريا شکل و من آنکه دريا شد در او گر...