0
مسیر جاری :
اي خواجه حساب عمر برگير خاقانی

اي خواجه حساب عمر برگير

اي خواجه حساب عمر برگير شاعر : خاقاني زين خط دو رنگ شام و شبگير اي خواجه حساب عمر برگير حاصل چه ازين سراي تزوير جز خط مزور شب و روز خوابي است حيات و مرگ، تعبير ...
علم دين کيمياست خاقاني خاقانی

علم دين کيمياست خاقاني

علم دين کيمياست خاقاني شاعر : خاقاني کيميائي سزاي گنج ضمير علم دين کيمياست خاقاني از چنين کيميات نيست گزير مس زنگار خورده داري نفس آن سخن مشنو و مکن تصوير جز از...
يکي دو زايند آبستنان مادر طبع خاقانی

يکي دو زايند آبستنان مادر طبع

يکي دو زايند آبستنان مادر طبع شاعر : خاقاني ز من بزاد به يکباره صدهزار پسر يکي دو زايند آبستنان مادر طبع همه بلال معاني، همه اويس هنر يکان يکان حبشي چهره و يماني اصل...
سلاطين نژادا خليفه پناها خاقانی

سلاطين نژادا خليفه پناها

سلاطين نژادا خليفه پناها شاعر : خاقاني توئي مملکت بخش و اسلام پرور سلاطين نژادا خليفه پناها که گردون تو را خواند خاقان اکبر از آن گشت شروان سمرقند اعظم يکي تف منقل،...
نيک بد رائي با خلق جهان خاقانی

نيک بد رائي با خلق جهان

نيک بد رائي با خلق جهان شاعر : خاقاني که بدي نيک سوي جانت رساد نيک بد رائي با خلق جهان که دعاي بد نيکانت رساد از تو نيکان را جز بد نرسيد يارب آن يارب پنهانت رساد ...
شنوده‌اي دم خاقاني از مديح کسان خاقانی

شنوده‌اي دم خاقاني از مديح کسان

شنوده‌اي دم خاقاني از مديح کسان شاعر : خاقاني کنون هجاي خسان مي‌شنو که هم شايد شنوده‌اي دم خاقاني از مديح کسان که او هجاي سگي گفت رو که هم شايد هجاي بولهب ايزد بگفت و...
رفت آنکه فيلسوف جهان بود و بر جهان خاقانی

رفت آنکه فيلسوف جهان بود و بر جهان

رفت آنکه فيلسوف جهان بود و بر جهان شاعر : خاقاني درهاي آسمان معاني گشوده بود رفت آنکه فيلسوف جهان بود و بر جهان که آواز ارجعي هم از آنجا شنوده بود شد نفس مطمنه‌ي او باز...
چون زمان، عهد سنائي درنوشت خاقانی

چون زمان، عهد سنائي درنوشت

چون زمان، عهد سنائي درنوشت شاعر : خاقاني آسمان چون من سخن گستر بزاد چون زمان، عهد سنائي درنوشت خاک شروان ساحري ديگر بزاد چون به غزنين ساحري شد زير خاک طوطي نو زين...
امام ملت چارم که آسمان ششم خاقانی

امام ملت چارم که آسمان ششم

امام ملت چارم که آسمان ششم شاعر : خاقاني سعود مشتري او را نثار مي‌سازد امام ملت چارم که آسمان ششم که بحر دستش زرين بحار مي‌سازد غياث ملت، اقضي القضاة عز الدين کجا...
خاک بر سر پاش خاقاني و در خون خسب از آنک خاقانی

خاک بر سر پاش خاقاني و در خون خسب از آنک

خاک بر سر پاش خاقاني و در خون خسب از آنک شاعر : خاقاني زير خاک است آنکه از خاکت به مردم کرده بود خاک بر سر پاش خاقاني و در خون خسب از آنک عم پديد آورده بود ارنه پدر گم کرده...