0
مسیر جاری :
اي باغ داد و بيضه‌ي بغداد مرحبا خاقانی

اي باغ داد و بيضه‌ي بغداد مرحبا

اي باغ داد و بيضه‌ي بغداد مرحبا شاعر : خاقاني دورانگه سپهر و سفرگاه انجمي اي باغ داد و بيضه‌ي بغداد مرحبا چرخ چهارمي نه که فردوس هشتمي از نور و نور و سور و سرور و چراغ...
آب شهوت مريز خاقاني خاقانی

آب شهوت مريز خاقاني

آب شهوت مريز خاقاني شاعر : خاقاني دست ازين آب هم به آب بشوي آب شهوت مريز خاقاني اين سپيداب پست شهوت جوي بس که سرخاب روي عمر بشست سيم سيما مبر ز سکه‌ي روي رشته جان...
افاق زير خاتم خوارزم شاهي است خاقانی

افاق زير خاتم خوارزم شاهي است

افاق زير خاتم خوارزم شاهي است شاعر : خاقاني مانا ز بخت يافت نگين پيمبري افاق زير خاتم خوارزم شاهي است از بانگ پشه دبدبه‌ي کوس سنجري پيش سپيد مهره‌ي قدرش زبون‌تر است ...
چون يوسف سپهر چهارم ز چاه دي خاقانی

چون يوسف سپهر چهارم ز چاه دي

چون يوسف سپهر چهارم ز چاه دي شاعر : خاقاني آمد به دلو در طلب تخت مشتري چون يوسف سپهر چهارم ز چاه دي آمد که آمد آن فلک ملک پروري سياره‌اي ز کوکبه‌ي يوسف عراق هين سجده...
اي بلخيک سقط چه فرستي به شهر ما خاقانی

اي بلخيک سقط چه فرستي به شهر ما

اي بلخيک سقط چه فرستي به شهر ما شاعر : خاقاني چندين سقاطه‌ي هوس افزاي عقل کاه اي بلخيک سقط چه فرستي به شهر ما جز بر دو گوپيازه‌ي بلخيت دستگاه آئي چو سير کوبه‌ي رازي به...
گنج عمري داشتي خاقانيا خاقانی

گنج عمري داشتي خاقانيا

گنج عمري داشتي خاقانيا شاعر : خاقاني کم کم از گنج تو گم شد آه آه گنج عمري داشتي خاقانيا شد سپيدي چهره‌ي سلوت سياه شد سياهي ديده‌ي دولت سپيد خواه درويش است، خواهي پادشاه...
زهي عقد فرهنگيان را ميانه خاقانی

زهي عقد فرهنگيان را ميانه

زهي عقد فرهنگيان را ميانه شاعر : خاقاني ميان پيشت اصحاب فرهنگ بسته زهي عقد فرهنگيان را ميانه حلي بر جبين شباهنگ بسته علي رغم خورشيد دست ضميرت که جادو زبان را به نيرنگ...
عطسه‌ي سحر حلال من فلکي بود خاقانی

عطسه‌ي سحر حلال من فلکي بود

عطسه‌ي سحر حلال من فلکي بود شاعر : خاقاني بود به ده فن ز راز نه فلک آگاه عطسه‌ي سحر حلال من فلکي بود آه که کم عمر بود عطسه‌ي من آه زود فرو شد که عطسه دير نماند هم...
خوان خسرو فلک مثال و در او خاقانی

خوان خسرو فلک مثال و در او

خوان خسرو فلک مثال و در او شاعر : خاقاني افتابي است ده هلال بر او خوان خسرو فلک مثال و در او که نهد بر سپهر خوان مگر او آفتابي که آفتابش پخت که نمايد چو غنچه لعل و...
زين کلک من که سحر طرازي است راستين خاقانی

زين کلک من که سحر طرازي است راستين

زين کلک من که سحر طرازي است راستين شاعر : خاقاني دست زمانه رسات طرازي بر آستين زين کلک من که سحر طرازي است راستين آرد سجود من سر بندار ري نشين سردار اهل فضلم و بندار...