0
مسیر جاری :
به طفلي درم رغبت روزه خاست سعدی شیرازی

به طفلي درم رغبت روزه خاست

به طفلي درم رغبت روزه خاست شاعر : سعدي ندانستمي چپ کدام است و راست به طفلي درم رغبت روزه خاست همي شستن آموختم دست و روي يکي عابد از پارسايان کوي دوم نيت آور، سوم کف...
شنيدم که از پارسايان يکي سعدی شیرازی

شنيدم که از پارسايان يکي

شنيدم که از پارسايان يکي شاعر : سعدي به طيبت بخنديد با کودکي شنيدم که از پارسايان يکي به عيبش فتادند در پوستين دگر پارسايان خلوت نشين به صاحب نظر بازگفتند و گفت ...
کسي گفت حجاج خون‌خواره‌اي است سعدی شیرازی

کسي گفت حجاج خون‌خواره‌اي است

کسي گفت حجاج خون‌خواره‌اي است شاعر : سعدي دلش همچو سنگ سيه پاره‌اي است کسي گفت حجاج خون‌خواره‌اي است خدايا تو بستان از او داد خلق نترسد همي ز آه و فرياد خلق جوان را...
مرا در نظاميه ادرار بود سعدی شیرازی

مرا در نظاميه ادرار بود

مرا در نظاميه ادرار بود شاعر : سعدي شب و روز تلقين و تکرار بود مرا در نظاميه ادرار بود فلان يار بر من حسد مي‌برد مر استاد را گفتم اي پر خرد به تندي برآشفت و گفت اي...
بد اندر حق مردم نيک و بد سعدی شیرازی

بد اندر حق مردم نيک و بد

بد اندر حق مردم نيک و بد شاعر : سعدي مگوي اي جوانمرد صاحبت خرد بد اندر حق مردم نيک و بد وگر نيکمردست بد مي‌کني که بد مرد را خصم خود مي‌کني چنان دان که در پوستين خودست...
يکي پيش داود طائي نشست سعدی شیرازی

يکي پيش داود طائي نشست

يکي پيش داود طائي نشست شاعر : سعدي که ديدم فلان صوفي افتاده مست يکي پيش داود طائي نشست گروهي سگان حلقه پيرامنش قي آلوده دستار و پيراهنش به آزار از او روي در هم کشيد...
چنين گفت پيري پسنديده دوش سعدی شیرازی

چنين گفت پيري پسنديده دوش

چنين گفت پيري پسنديده دوش شاعر : سعدي خوش آيد سخنهاي پيران به گوش چنين گفت پيري پسنديده دوش چه ديدم؟ پليدي سياهي دراز که در هند رفتم به کنجي فراز به زشتي نمودار ابليس...
دوکس گرد ديدند و آشوب و جنگ سعدی شیرازی

دوکس گرد ديدند و آشوب و جنگ

دوکس گرد ديدند و آشوب و جنگ شاعر : سعدي پراگنده نعلين و پرنده سنگ دوکس گرد ديدند و آشوب و جنگ يکي در ميان آمد و سر شکست يکي فتنه ديد از طرف بر شکست که با خوب و زشت...
شنيدم که در بزم ترکان مست سعدی شیرازی

شنيدم که در بزم ترکان مست

شنيدم که در بزم ترکان مست شاعر : سعدي مريدي دف و چنگ مطرب شکست شنيدم که در بزم ترکان مست غلامان و چون دف زدندش به روي چو چنگش کشيدند حالي به موي دگر روز پيرش به تعليم...
عضد را پسر سخت رنجور بود سعدی شیرازی

عضد را پسر سخت رنجور بود

عضد را پسر سخت رنجور بود شاعر : سعدي شکيب از نهاد پدر دور بود عضد را پسر سخت رنجور بود که بگذار مرغان وحشي ز بند يکي پارسا گفتش از روي پند که در بند ماند چو زندان...