مسیر جاری :
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
پیش شماره شهر های استان گیلان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
يکي را به چوگان مه دامغان
يکي را به چوگان مه دامغان شاعر : سعدي بزد تا چو طبلش بر آمد فغان يکي را به چوگان مه دامغان بر او پارسايي گذر کرد و گفت شب از بي قراري نيارست خفت گناه آبرويش نبردي...
غريب آمدم در سواد حبش
غريب آمدم در سواد حبش شاعر : سعدي دل از دهر فارغ سر از عيش خوش غريب آمدم در سواد حبش تني چند مسکين بر او پاي بند به ره بر يکي دکه ديدم بلند بيابان گرفتم چو مرغ از...
پليدي کند گربه بر جاي پاک
پليدي کند گربه بر جاي پاک شاعر : سعدي چو زشتش نمايد بپوشد به خاک پليدي کند گربه بر جاي پاک نترسي که بر وي فتد ديدهها تو آزادي از ناپسنديدهها که از خواجه مخفي شود...
زليخا چو گشت از مي عشق مست
زليخا چو گشت از مي عشق مست شاعر : سعدي به دامان يوسف درآويخت دست زليخا چو گشت از مي عشق مست که چون گرگ در يوسف افتاده بود چنان ديو شهوت رضا داده بود بر او معتکف بامدادان...
يکي متفق بود بر منکري
يکي متفق بود بر منکري شاعر : سعدي گذر کرد بر وي نکو محضري يکي متفق بود بر منکري که آيا خجل گشتم از شيخ کوي! نشست از خجالت عرق کرده روي بر او بربشوريد و گفت اي جوان...
يکي غله مرداد مه توده کرد
يکي غله مرداد مه توده کرد شاعر : سعدي ز تيمار دي خاطر آسوده کرد يکي غله مرداد مه توده کرد نگون بخت کاليوه، خرمن بسوخت شبي مست شد و آتشي برفروخت که يک روز جوز خرمن...
همي يادم آيد ز عهد صغر
همي يادم آيد ز عهد صغر شاعر : سعدي که عيدي برون آمدم با پدر همي يادم آيد ز عهد صغر در آشوب خلق از پدر گم شدم به بازيچه مشغول مردم شدم پدر ناگهانم بماليد گوش برآوردم...
يکي مال مردم به تلبيس خورد
يکي مال مردم به تلبيس خورد شاعر : سعدي چو برخاست لعنت بر ابليس کرد يکي مال مردم به تلبيس خورد که هرگز نديدم چنين ابلهي چنين گفت ابليس اندر رهي چرا تيغ پيکار برداشتي؟...
يکي برد با پادشاهي ستيز
يکي برد با پادشاهي ستيز شاعر : سعدي به دشمن سپردش که خونش بريز يکي برد با پادشاهي ستيز همي گفت هر دم به زاري و سوز گرفتار در دست آن کينه توز کي از دست دشمن جفا بردمي؟...
ز عهد پدر يادم آيد همي
ز عهد پدر يادم آيد همي شاعر : سعدي که باران رحمت بر او هر دمي ز عهد پدر يادم آيد همي ز بهرم يکي خاتم و زر خريد که در طفليم لوح و دفتر خريد به خرمايي از دستم انگشتري...