0
مسیر جاری :
رخش طلب کرد شه کام گار امیرخسرو دهلوی

رخش طلب کرد شه کام گار

رخش طلب کرد شه کام گار شاعر : امير خسرو دهلوي شد بگه‌ي چاشت به دولت سوار رخش طلب کرد شه کام گار سر به سر اندام زمين شد گران از روش پيل کران تا کران نسخه‌ي ديباچه‌ي...
کرد چو ره در سرطان آفتاب امیرخسرو دهلوی

کرد چو ره در سرطان آفتاب

کرد چو ره در سرطان آفتاب شاعر : امير خسرو دهلوي چشمه‌ي خورشيد فرو شد باب کرد چو ره در سرطان آفتاب سبزه صف خويش به صحرا کشيد ابر سرا پرده به بالا کشيد از شعب آورد زمين...
شب چو وداع مه و سياه کرد امیرخسرو دهلوی

شب چو وداع مه و سياه کرد

شب چو وداع مه و سياه کرد شاعر : امير خسرو دهلوي صبح دم از مهر قبا پاره کرد شب چو وداع مه و سياه کرد لشکر مغرب سوي مغرب شتافت کوکبه‌ي شرق سوي شرق تافت گريه کنان کرد...
چون بسخن رفت بسي داوري امیرخسرو دهلوی

چون بسخن رفت بسي داوري

چون بسخن رفت بسي داوري شاعر : امير خسرو دهلوي دور درامد به نصيحت گري چون بسخن رفت بسي داوري کايزدت از حادثه دارد نگاه ! داد نخستش به دعاي پناه داروي تلخش ز نصيحت به...
روز چو آخر شد و گرما گذشت امیرخسرو دهلوی

روز چو آخر شد و گرما گذشت

روز چو آخر شد و گرما گذشت شاعر : امير خسرو دهلوي چشمه خور خواست ز دريا گذشت روز چو آخر شد و گرما گذشت کرد طلب کشتي گردون رکاب تا جور شرق برآهنگ آب در زدن چشم ز دريا...
شاه به رويش چو نظر کرد چست امیرخسرو دهلوی

شاه به رويش چو نظر کرد چست

شاه به رويش چو نظر کرد چست شاعر : امير خسرو دهلوي ديد دران آئينه خود را درست شاه به رويش چو نظر کرد چست کرد به آگوش تن ارجمند گرم فرو جست ز تخت بلند سير نشد، چون شود...
بادشه شرق، که آن مژده يافت امیرخسرو دهلوی

بادشه شرق، که آن مژده يافت

بادشه شرق، که آن مژده يافت شاعر : امير خسرو دهلوي روش ، چو خورشيد زمشرق، بتافت بادشه شرق، که آن مژده يافت تا شود آن ماه بخورشيد جفت روي به کاس کي آورد و گفت با سپه...
اي شه‌ي مشرق شده چون آفتاب امیرخسرو دهلوی

اي شه‌ي مشرق شده چون آفتاب

اي شه‌ي مشرق شده چون آفتاب شاعر : امير خسرو دهلوي وز تو جهان در حد مغرب بتاب اي شه‌ي مشرق شده چون آفتاب هم بته‌ي پاي تو باشد سرم گر همه بر ماه رسد افسرم من بسم ، اسکندر...
اي ز نسب گشته سزاي سرير امیرخسرو دهلوی

اي ز نسب گشته سزاي سرير

اي ز نسب گشته سزاي سرير شاعر : امير خسرو دهلوي ور پسري ، همچو پدر بي نظير اي ز نسب گشته سزاي سرير ديده نشايد که بود پرغبار چشم مني !هيچ غباري ميار از پي ملک ست مرا...
داد جوابي ادب آميخته امیرخسرو دهلوی

داد جوابي ادب آميخته

داد جوابي ادب آميخته شاعر : امير خسرو دهلوي تعبيه‌هاي عجب آميخته داد جوابي ادب آميخته ديده‌ي مهر تو برويم فراز کاي به رخم چشم جفا کرده بازا حلقه بگوشم، به رضاي تمام...