0
مسیر جاری :
شه آن را دان که گفت از جان آزاد امیرخسرو دهلوی

شه آن را دان که گفت از جان آزاد

شه آن را دان که گفت از جان آزاد شاعر : امير خسرو دهلوي به ترک بخل و خشم لهو و بيداد شه آن را دان که گفت از جان آزاد ببايد ترک او گفتن که شه نيست شهي کش چارترکش در کله...
گرفتن سهل باشد، اين جهان را امیرخسرو دهلوی

گرفتن سهل باشد، اين جهان را

گرفتن سهل باشد، اين جهان را شاعر : امير خسرو دهلوي کليد آن جهان، بايد شهان را گرفتن سهل باشد، اين جهان را همه دنيا گرفتي، شسته بر جاي مکن بس بر همين کز تيغ و از راي ...
علاي ديدن و دنيا، شاه والا امیرخسرو دهلوی

علاي ديدن و دنيا، شاه والا

علاي ديدن و دنيا، شاه والا شاعر : امير خسرو دهلوي به قدرت نائب ايزد تعالي علاي ديدن و دنيا، شاه والا ز ميم نام او پوشيده خاتم محمد شه که صد چون کسري و جم رود در قعر...
پس از ديباچه‌ي نعت رسالت امیرخسرو دهلوی

پس از ديباچه‌ي نعت رسالت

پس از ديباچه‌ي نعت رسالت شاعر : امير خسرو دهلوي ز ذکر پير به باشد مقالت پس از ديباچه‌ي نعت رسالت که دين حق گرفت از وي نظامي نظام الدين حق فرخنده نامي نشان نقطهاي انبياء...
شبي همچون سواد چشم پاکان امیرخسرو دهلوی

شبي همچون سواد چشم پاکان

شبي همچون سواد چشم پاکان شاعر : امير خسرو دهلوي نهفته رو، ز چشم خوابناکان شبي همچون سواد چشم پاکان ز قدر او نموداري شب قدر ز نور او کينه پرتوي بدر وزان گيسوي شب را...
محمد کايت نورست رويش امیرخسرو دهلوی

محمد کايت نورست رويش

محمد کايت نورست رويش شاعر : امير خسرو دهلوي سواد روشن و الليل، مويش محمد کايت نورست رويش کزو نازند هم انجم هم افلاک گرامي نازنين حضرت پاک مه و خورشيد شمع خويش از آن...
خداوندا چو جان دادي دلم بخش امیرخسرو دهلوی

خداوندا چو جان دادي دلم بخش

خداوندا چو جان دادي دلم بخش شاعر : امير خسرو دهلوي دل عاشق، نه جان عاقلم بخش خداوندا چو جان دادي دلم بخش به بيرون و درون نبود ز تو فرد دروني ده که بيرون نبود از درد ...
سر نامه به نام آن خداوند امیرخسرو دهلوی

سر نامه به نام آن خداوند

سر نامه به نام آن خداوند شاعر : امير خسرو دهلوي که دلها را به خوبان داد پيوند سر نامه به نام آن خداوند بدان جان، زندگي بخشيد دل را ز عشق آراست لوح آب و گل را وزان...
چون هنر مرغ فراوان شود امیرخسرو دهلوی

چون هنر مرغ فراوان شود

چون هنر مرغ فراوان شود شاعر : امير خسرو دهلوي مرغ ز بر دست سليمان شود چون هنر مرغ فراوان شود کوکم از آن مرغ بود در هنر واي بر آن آدمي بي خبر هست جدا کردن آن مستحيل...
باد! همه وقت، به شادي و ناز امیرخسرو دهلوی

باد! همه وقت، به شادي و ناز

باد! همه وقت، به شادي و ناز شاعر : امير خسرو دهلوي باده کش و خصم کش و بزم ساز باد! همه وقت، به شادي و ناز چيره دل و خيره کش و تيز چنگ لشکر مشرق «زاوده‌ي» تا به بنگ ...