مسیر جاری :
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
یاد مادر از زبان فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهمیت آموزش و یادگیری خوشنویسی
خلاصه ای از زندگی مولانا
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
پیش شماره شهر های استان تهران
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
چهار زن برگزیده عالم
پیش شماره شهر های استان گیلان
اي از تو مرا هر نفسي بادي و دردي
اي از تو مرا هر نفسي بادي و دردي شاعر : اوحدي مراغه اي دورم به فراق تو ز هر خوابي و خوردي اي از تو مرا هر نفسي بادي و دردي ورنه من مسکين کيم از سرخي و زردي؟ اين سرخي...
سوگند من شکستي، عهدم به باد دادي
سوگند من شکستي، عهدم به باد دادي شاعر : اوحدي مراغه اي با اين ستيزه رويي روز و شبم به يادي سوگند من شکستي، عهدم به باد دادي خود با حکايت من ديگر نيوفتادي گفتي: چو کارت...
جان را ستيزهي تو ندارد نهايتي
جان را ستيزهي تو ندارد نهايتي شاعر : اوحدي مراغه اي خوبان جفا کنند ولي تا به غايتي جان را ستيزهي تو ندارد نهايتي در سينهي تو نيز بکردي سرايتي سنگين دلي، و گرنه چنين...
اندر جهان حوالت هر کس به جانبيست
اندر جهان حوالت هر کس به جانبيست شاعر : اوحدي مراغه اي ما را به جانب تو زهي خوش حوالتي! اندر جهان حوالت هر کس به جانبيست آه! ار به وصل خود نکني استمالتي جانا، دلم به...
زين دايره تا بدر نيفتي
زين دايره تا بدر نيفتي شاعر : اوحدي مراغه اي در دايرهي دگر نيفتي زين دايره تا بدر نيفتي در بهتر ازين سفر نيفتي سودي کن ازين سفر، که هرگز هش دار! که از نظر نيفتي ...
گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي
گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي شاعر : اوحدي مراغه اي ما ز تو سرکشتريم،پس تو چه پنداشتي؟ گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي اي که ز بيگانگي هيچ بنگذاشتي ما دل صد آشنا بهر تو...
خواستم بوسي ز لعلت دست پيشم داشتي
خواستم بوسي ز لعلت دست پيشم داشتي شاعر : اوحدي مراغه اي قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتي خواستم بوسي ز لعلت دست پيشم داشتي بوي خون آيد که چندين دل درو انباشتي بوي خون...
چون فتنه شدم بر رخت، اي حور بهشتي
چون فتنه شدم بر رخت، اي حور بهشتي شاعر : اوحدي مراغه اي رفتي و مرا در غم خود زار بهشتي چون فتنه شدم بر رخت، اي حور بهشتي با روي تو من صبر نمايم به چه پشتي؟ با دست تو...
بس ازين عمر سرسري که به تقليد زيستي
بس ازين عمر سرسري که به تقليد زيستي شاعر : اوحدي مراغه اي نظري کن به خويش تا ز کجايي و کيستي! بس ازين عمر سرسري که به تقليد زيستي تو نگويي به خويشتن که: گرفتار چيستي؟ ...
ما را چو تواني که ز خود دور فرستي
ما را چو تواني که ز خود دور فرستي شاعر : اوحدي مراغه اي اين نيز تواني که بما نور فرستي ما را چو تواني که ز خود دور فرستي ما را تو مبادا که بر حور فرستي در وعدهي فرداي...